بسم الله الرحمن الرحیم
و الحمد لله رب العالمین و الصلاه و السلام علی محمد و آله الطاهرین و اللعن الدائم علی اعدائهم اجمعین.
دوشنبه ۵/۱۱/۹۴
تبیین اشکال لزوم ترکب از جزئین توسط محقق ایروانی
هر قضیه ای سه موطن دارد، ابتدا در خارج محقق می شود (به جمیع اجزاء ثلاثه اش یعنی موضوع و محمول و نسبت) و سپس تنزیل پیدا می کند از خارج به عقل و بعد از آن تنزیل پیدا می کند به عالَم لفظ. مثلا وقتی زید در عالم خارج می ایستد، قضیه خارجیه محقق می شود و بعد از آن که این قضیه تصور می شود به جمیع اجزاء ثلاثه اش، قضیه عقلیه تحقق می یابد و بعد از آن که گفته شود «زید قائمٌ» قضیه لفظیه محقق می شود. در هر کدام از این سه قضیه، بایستی اطراف آن، محقق در موطنِ همان قضیه باشند و نمی شود مثلا موضوع، زید خارجی و محمول، قائم در موطن عقل یا موطن تلفظ باشد.
بنابراین اشکال این است که در قضیه لفظیه، باید دو طرف نسبت در عالم لفظ محقق باشند و حال آن که اگر موضوع در قضیه، شخص لفظ «زید» باشد یعنی لفظ خارجی که وعاء آن خارج است و محمول آن «لفظٌ» باشد که ظرف آن عالم لفظ است و حاکی است از عالم خارج، یک طرف نسبت عالم خارج و یک طرف آن عالم لفظ است و لازمه این سخن این است که این قضیه، نه موطنی در خارج داشته باشد و نه در لفظ زیرا اجزاء ثلاثه اش در یک موطن اجتماع پیدا نکرده اند.
جواب این اشکال
درست است که باید طرفین قضایا در هر موطنی، محقق در همان موطن باشند بنابراین در قضیه لفظیه باید طرفین قضیه تحقق در ظرف تلفظ داشته باشند و صرف تحقق خارجی و یا تحقق در عالم ذهن کافی نیست، ولی گاهی تحقق در عالم لفظ به حمل اولی است کما این که در استعمالات حکائیه می بینیم مانند «لفظٌ» که محمول واقع شده است و گاهی تحقق به حمل شایع است مثل «زید» که مصداقی از مصادیق زید است و در ما نحن فیه لفظ به حمل اولی (یعنی مفهوم لفظ) حمل بر لفظ به حمل شایع یعنی لفظ «زید» شده است. حمل مفهوم بر مصداق هیچ مشکلی ندارد و از استعمالات شایع و رائج بین مردم است کما این که می گویند «زید انسان» و حال آن که جایگاه انسان در ذهن و جایگاه زید در خارج است.
لذا اشکال محقق اصفهانی و تفصیلی که آقای صدر می دهد درست نیست زیرا ضرب خارجی نیز یکی از مصادیق ضرب است و لذا می شود بدون آوردن لفظی که دال و حاکی بر آن باشد، حمل کنیم «ضرب» را بر آن به شکل حمل مفهوم بر مصداق مانند حمل «لفظ» بر «زید».
اما اطلاق اللفظ و اراده نوعه:
اگر گفته شود «زید لفظ» و از زید خصوص لفظ زیدی که اکنون تلفظ شده اراده نشود بلکه نوع و کلی زیدهایی که تلفظ می شوند اراده شود، در این که آیا این اطلاق، استعمال است و یا ایجاد؟ سه نظریه وجود دارد:
یکی فرمایش آخوند ره که می فرماید هم از باب استعمال ممکن است باشد و هم از باب ایجاد.
یکی فرمایش محقق ایروانی و محقق اصفهانی که می فرمایند قطعا از قبیل استعمال است و محال است که از قبیل ایجاد باشد.
یکی فرمایش مرحوم آقای خوئی که می فرماید محال است از باب استعمال باشد و اطلاق ایجادی است.
کلام آخوند ره
ممکن است از باب استعمال باشد و ممکن است از باب ایجاد باشد:
اگر از لفظ «زید» اراده شود نوع و کلی زیدهای ملفوظه و لفظ «زید» مرأه و حاکی از آنها باشد، استعمال صورت گرفته است.
اما اگر اراده شود شخص لفظ «زید» لکن نه بما هو شخص تا بشود اطلاق اللفظ و اراده شخصه بلکه بما هو فرد و مصداق للکلی، استعمال صورت نگرفته است و اطلاق ایجادی است.
کلام محقق ایروانی
اطلاق اللفظ و اراده نوعه محال است از قبیل ایجاد باشد زیرا وقتی می گویید «زید لفظ» و بر موضوع (زید) حکم می کنید، آیا این حکم تعلق گرفته است به فرد خارجی لفظ «زید» و یا تعلق گرفته است به کلی و نوع لفظ «زید»؟
اگر گفته شود که حکم تعلق گرفته به فرد خارجی، در این صورت نمی شود حکم را متعلق به نوع و کلی دانست زیرا وجود خارجی حصه ای از کلی است و نه خود کلی و اگر گفته شود حکم تعلق گرفته به کلی، از آن جا که کلی را نمی توان در عالم خارج و یا در ذهن مخاطب، محقق کرد مگر این که واسطه ای آورده شود که دلالت بر آن کلی کند، همیشه احتیاج به استعمال وجود دارد تا حکایت و دلالت بر نوع و کلی محقق شود.
کلام مرحوم آقای خوئی
محال است است این اطلاق، استعمال و حکایت باشد چون استعمال و حکایت دو معنا دارد: یا افناء لفظ در معناست و یا جعل اللفظ علامه للمعنی و هر دوی اینها در مقام محال است:
توضیح مطلب: کلی را چه در خارج و چه در ذهن مخاطب نمی شود ایجاد کرد مگر این که فردش را محقق کنید بنابراین وقتی می خواهید حکمی بر کلی و نوع کنید به واسطه احضار فرد آن کلی است در ذهن یعنی حکم می شود بر فرد بما این که مصداقی از کلی است.
حال اگر بخواهید استعمال کنید فرد را در کلی بما این که کلی تحققی ندارد مگر در وجود فردش، لازم می آید افناء فرد در فرد و یا جعل الفرد علامه للفرد که هر دو محال است.