اصول-متن جلسه۴۴ سه شنبه ۹۴/۱۰/۱۵ اشرفی

بسم الله الرحمن الرحیم

و الحمد لله رب العالمین و الصلاه و السلام علی محمد و آله الطاهرین و اللعن الدائم علی اعدائهم اجمعین.

 سه شنبه ۱۵/۱۰/۹۴

کلام در معانی هیئت و جمله بود.

جمله یعنی کلامی که غیر از مفردات کلمه، ربط اضافه ای نیز دارد. یک وقت هست در ذهن، زید، مدرسه، رفت را تصور می کنید. ولی یک وقت می گویید «زید به مدرسه رفت» یا می گویید «مدرسه‌ی زید» که اینها نیز جمله است.

جمله دو قسم است: یک وقت ما یصح السکوت علیه است که به آن می گوییم جمله تامه و کلام. یک وقت ما لا یصح السکوت علیه است که به آن می گوییم جمله ناقصه. جمله ناقصه مشتمل بر نسبت ناقصه و جمله تامه مشتمل بر نسبت تامه است.

فرق نسبت تامه و ناقصه چیست؟

آقای صدر می گوید دو تفسیر وجود دارد، یکی مسلک آقای خوئی و یکی مشهور:

مسلک مشهور

نسبت ناقصه یعنی نسبتی که لا یصح السکوت علیه.

در توضیح این مسلک آقای صدر همان بیانی که در معنای حرف بیان فرمود را بیان می دارد: وقتی «ضربُ زید» را در ذهن تصور می کنیم یک معنای بسیط و یک صورت بیشتر نیست. بله اگر این معنا را تحلیل کنید می بینید که این ضرب از زید صادر شده، ولی وقتی «ضربَ زید» یا «زید ضاربٌ» را تصور می کنیم، در ذهن دو وجود و دو صورت نقش می بندد یکی زید و یکی ضرب، که بین این دو صورت نسبت تصادقیه است یعنی وجود ذهنی زید و وجود ذهنی ضارب ارتباطشان این است که هر دو بر یک چیز در خارج صدق می کنند و هر دو حکایت از یک وجود می کنند.

ممکن است کسی بگوید «ضربُ زید» هم در ذهن دو معنا است.

جواب می دهد این دو وجود در ذهن با هم چه ارتباطی دارند؟ اگر بگویید اصلا با هم ارتباطی ندارند بلا اشکال «ضربُ زید» غیر از ضرب و زید در حالی که مجردا تصور می شوند است. اگر بگویید دو وجود در ذهن است و ارتباط و نسبتشان نسبت صدوریه است یعنی ضرب از زید صادر شده است. جواب می دهد که ضرب ذهنی که از زید در ذهن صادر نشده است بله ضرب خارجی از زید خارجی صادر می شود. اگر بگویید نسبت صدوری نیست بلکه نسبت ضرب و زید مثلا نسبت تقارن است. می فرماید چطور ممکن است نسبت تقارن حکایت کند از یک نسبت دیگر یعنی نسبت صدوری.

پس این سوال مطرح می شود که ارتباط مضاف و مضاف الیه یا صفت و موصوف چیست؟

آقای صدر پاسخ می دهد نسبت تحلیلی است یعنی وقتی «ضربُ زید» را در ذهن تحلیل می کنیم می بینیم این ضرب، در خارج نسبتش به زید، نسبت صدوری است.

و اما نسب تامه:

«زید ضاربٌ» نسبت تامه است چون نسبت زید و ضارب در خود ذهن موجود است نه در خارج. زید و ضارب هر کدام در ذهن یک وجود دارند و نسبت بین این دو نسبت تصادقیه است یعنی هر دوی این صورت ها از یک وجود خارجی حکایت می کنند و بر یک وجود خارجی منطبق می شوند. مثل این که زید در جایی ایستاده که یک آینه در سمت چپ و یک آینه در سمت راست اوست که هر دو آینه تصویر زید را نشان می دهند. در هر کدام از آینه ها یک تصویر از زید وجود دارد بنابراین دو صورت از زید وجود دارد ولی آن چه که این دو آینه نشان می دهند یک وجود بیشتر نیست. حال شما ذهن را به منزله آینه فرض کنید و «زید ضارب» و «زید قائم» را در خارج به منزله آن محکی فرض کنید که زید باشد. صورت ذهن در یک گوشه و صورت ضارب در یک گوشه است. ارتباط و نسبت اینها نسبت تصادقیه است یعنی در خارج بر یک وجود منطبق اند و محکی آنها واحد است.

ان قلت: چرا نگوییم این نسبت هم نسبت خارجیه است مثل «ضربُ زید»؟

قلت: نسبت و ربط دو شیء می خواهد و حال آن که در خارج زید و ضارب متحدند و ربط بین شیء و خودش معنا ندارد. از آنجا که در خارج نسبتی نیست پس قطعا وعاء این نسبت ذهن است به خلاف «ضربُ زید» که وعائش خارج است زیرا در خارج دو شیء است. در خارج ضرب غیر از زید است. یا مثلا عالم با زید یکی است ولی زید با علم دوتاست. نسبت در «علمُ زید» نسبت خارجی است ولی در «زید عالمٌ» نسبت ذهنی است. بنابراین نسبت تامه جایش همیشه در ذهن است و نسبت ناقصه جایش همیشه در خارج است.

مسلک مرحوم آقای خوئی

جمله ناقصه آنی است که دلالت بر تحصیص و تقیید می کند مثلا «باب» اطلاق دارد و وقتی می گوییم «باب البیت»، معنا ضیق می شود بنابراین در این جمله اصلا نسبتی وجود ندارد.

جمله تامه آنی است که اگر اخباریه باشد دلالت می کند بر قصد حکایت ثبوت شیئی لشیئی یا قصد حکایت سلب شیئی از شیئی بنابراین در این قسم از جمله هم نسبتی وجود ندارد.

اشکالات آقای خوئی بر مسلک مشهور

اشکال اول: می فرمایید جمله تامه وضع شده است برای نسبت موضوع و محمول. سوال می کنیم که آیا «شریک الباری ممتنع» جمله تامه است یا ناقصه؟ اگر بگویید ناقصه است که واضح است بطلانش. اگر بفرمایید تامه است و یصح السکوت علیه، می گوییم در خارج که نه شریک الباری هست و نه ممتنع یا در «العنقاء ممکن» عنقاء که در خارج نداریم پس چطور می توان گفت جمله وضع شده برای نسبت تامه و حال آن که در مواری قطعا جمله صدق می کند و حال آن که دو وجودی نیست.

جواب آقای صدر: شما همین اشتباه را در معنای حرف هم داشتید زیرا در معنای حرفی محقق اصفهانی فرمود حروف برای وجود ربطند شما اشکال کردید در «الوجود لشریک الباری ممتننع»  ربطی نیست. در آنجا هم گفتیم که مقصود محقق اصفهانی این نیست که حرف برای نسبت خارجیه وضع شده است. اینجا هم می گوییم که مقصود مشهور این نیست که این جمل برای نسبت خارجیه وضع شده است بلکه وضع شده است برای نسبت در ذهن. در ذهن شریک الباری و ممتنع موجود هستند. یا ممکن موجود است و عنقاء هم موجود است.

ثانیا تعجب این است که چرا آقای خوئی نقض کرده به مثل «شریک الباری ممتنع» و «العنقاء ممکن» بلکه باید نقض می کرد به «زید عالم» در خارج یک وجود بیشتر نیست و یا زید جالس یک وجود بیشتر نیست. خاصه در تمام این ترکیب های اتحادی نقض وارد است.

جواب ایرادات آقای صدر:

عرض ما این است که این دو اعتراض شما وارد نیست. از طرفی به «ضربُ زید» که می رسید می گویید نسبت در ذهن نیست چون ضرب ذهنی و زید ذهنی که نسبت صدوری ندارند زیرا ضرب ذهنی که از زید ذهنی صادر نمی شود. لذا نسبتشان نسبت خارجی است. اما در مورد «زید ضاربٌ» می گویید نسبتشان تصادقیه است یعنی این دو وجود در ذهن تصادق و اتحاد دارند.

اما همین اشکال شما به شما وارد است که زید و ضارب در ذهن متحد نیستند همانطور که شما به آینه مثال زدید. پس باید نسبت تصادقیه بین دو وجود در خارج باشد. لکن اگر در خارج است اشکال آقای خوئی این است که در خارج شریک الباری و ممتنع وجود ندارند تا متصادق و متحد باشند.

از اینجا معلوم می شود که چرا آقای خوئی نقض می کند به شریک الباری ممتنع زیرا به زید ضاربٌ نمی شود نقض کند زیرا زید ضاربٌ و زید عالمٌ در خارج نسبت تصادقیه دارند. اصلا در نسبت تصادقیه این معنا خوابیده که ترکیب اتحادیِ دو مصداق وجود است.

اشکال دوم آقای خوئی به مشهور این است که ما وضع را به تعهد معنا کردیم. تعهد فعل انسان است. تعهد به فعل مقدور تعلق می گیرد نه غیر مقدور. زید در خارج یا جالس است یا جالس نیست، بنابراین معنا ندارد که من تعهد کنم که زید در خارج جالس است. ثبوت شیئی لشیئی و سلب شیئی از شئی یا در خارج هست یا نیست و به اختیار شما مربوط نمی شود و ربطی به تعهد ندارد.

ان قلت: همین اشکال به تحصیص هم هست.

قلت: تحصیص همیشه در مورد مفهوم است و در اختیار انسان است زیرا در خارج وجود مطلق نداریم. یا انسان در خارج عالم است یا نیست (الشیء ما لم یتشخص لم یوجد وجود مساوق با تشخص است). تحصیص کار ذهن است و در ذهن مفهوم را می شود تحصیص کرد لذا گفته اند اگر کلی را هزار قید هم بزنید باز کلی از کلی بودن خارج نمی شود چون معنای کلی این نیست که در خارج چند مصداق داشته باشد بلکه به این معناست که در خارج ممکن است چندین مصداق داشته باشد.