بسم الله الرحمن الرحیم
مرحوم فاضل تونی در تتمه استصحاب کلی قسم ثالث فرعی را بیان کرده و فرموده این فرع کلی قسم ثالث است و استصحاب در آن جاری نمی شود
بیان فرع مذکور و نظر مشهور در آن: اگر جلدی یا لحمی از بلاد کفر آورده شود و ما نمی دانیم تذکیه شده یا تذکیه نشده است
در اینجا مشهور حکم به این کرده اند که این جلد میته است و این لحم قابل اکل نیست چون در اینجا استصحاب عدم تزکیه جاری می شود. این حیوانی که این گوشت و جلد از آن است وقتی حیات داشت مذکی نبود بعد که آنرا کشتند و زهوق روحش شد نمی دانیم تذکیه اش کرده اند یا نه شک در عدم تذکیه است در اینجا استصحاب عدم تذکیه جاری می شود
اشکال مرحوم فاضل تونی به نظر مشهور: این عدم تذکیه لازمه دو امر است یکی حیات و دیگری ذهوق روح به غیر تذکیه. پس اگر راه برود مذکی نیست و اگر هم ذهوق روحش به غیر تذکیه شود باز مذکی نیست ولی نجاست روی ذهوق روحی رفته که تذکیه نشده باشد نجاست لازمه خاص است و استصحاب عدم تذکیه لازمه عام است لذا نمی توان با استصحاب عدم تذکیه ثابت کرد که این میته است و ذهوق روحش شده است
نکته: کلام ایشان مختلف نقل شده و اینکه کدام از این نقل ها درست است این مهم نیست و ما طبق همه تقادیر بحث را بررسی می کنیم.
وجوهی که برای کلام مرحوم فاضل تونی ذکر شده این است
وجه اول: برخی کلام ایشان را این طور تقریب کرده اند که این استصحاب کلی قسم ثالث است چون این عدم تذکیه در زمان حیاتش قطعا این کلی در ضمن فردی محقق بود که آن فرد قطعا از بین رفته چون الآن که حیات ندارد و احتمال می دهیم که مقارن با زوال آن فرد این کلی در ضمن فرد دیگری محقق شده باشد لذا این کلی قسم ثالث می شود
وجه دوم: بیان دیگر این است که استصحاب عدم تذکیه جاری می شود و این استصحاب کلی نیست بلکه استصحاب شخص است اما اثبات نمی کند که این میته است چون ما یک غیر مذکی داریم و یک میته داریم میته حیوانی است که ذهاق روحش مستند به غیر تذکیه باشد یعنی میته امر وجودی است و ذهاق روحش به غیر تذکیه می باشد و مذکی حیوانی است که ذهاق روحش مستند به تذکیه باشد در اینجا که شک می کنیم استصحاب عدم تذکیه جاری می شود چون یک زمانی که ذهاق روح این حیوان مستند به تذکیه نبود و آن زمانی است که حیات داشت(سالبه به انتفاع موضوع بوده است چون اصلا ذهاق روح نشده بود و زنده بود) بعد که ذهاق روح شد شک می کنیم که این ذهاق روح مستند به تذکیه شد استصحاب می گوید نشد منتهی فرموده اند غیر مذکی موضوع حرمت است نه اینکه موضوع نجاست باشد و ما دلیلی نداریم که شارع عنوان نجاست را روی عنوان غیر مذکی برده باشد بلکه شارع فرموده الا ماذکیتم و از این استثناء الا ماذکیتم معلوم می شود که غیر مذکی حرام است اما نجاست روی عنوان میته رفته و عرف بین میته و غیر مذکی فرق می گذارد تعریف میته ما مات حتف انفه است یعنی حیوانی که ذهاق روحش مستند به غیر تذکیه باشد ولی مذکی حیوانی است که ذهاق روحش مستند به تذکیه باشد اینجا استصحاب عدم تذکیه جاری می شود ولی این استصحاب اثبات میته را نمی کند بلکه اصلا در اینجا استصحاب عدم میته وجود دارد چون اصل این است که موت این حیوان مستند به غیر تذکیه نیست
به همین جهت مرحوم خویی و جماعتی از فقهاء فرموده اند این لحم هایی که از بلاد کفر می آید پاک است ولی اکلش حرام است چون احتمال تذکیه در آنها داده می شود
التحقیق
اما وجه اول که این استصحاب، استصحاب کلی قسم ثالث است اگر مقصود این است که غیر مذکی موضوع حرمت و نجاست است و در عین حال استصحاب غیر مذکی جاری نمی شود این درست نیست چون عدم به خلاف وجود است الآن اگر اتاقی است که یک نفر بیشتر در آن، جا نمی شود می گویند داخل این اتاق زید است می گوییم پس قطعا عمرو داخل اتاق نیست حال اگر زید بیرون رفته و احتمال می دهیم که عمرو داخل شده در اینجا استصحاب عدم وجود عمرو جاری می شود و این کلی قسم ثالث نیست. این طور نیست که عدم عمرو در ضمن زید محقق بوده است و الآن در ضمن چیز دیگری محقق باشد. چون زید مقارن با عدم عمرو است و عدم عمرو بوده و الآن هم احتمال می دهیم استصحاب می کنیم در اینجا هم همین طور است چون این حیوان وقتی که راه می رفته مذکی نبود چون عدم تذکیه مقارن با حیاتش بوده است وقتی که مرد نمی دانیم مذکی است یا نه استصحاب عدم مذکی جاری می شود
لذا این عدمیاتی که به این شکل است که مثال زدیم کلی قسم ثالث نیست سرش هم این است که عدم عمرو منطبق بر زید نیست بلکه همراه و ملازم زید است
لذا استصحاب در اینجا جاری می شود و استصحاب شخص است و محذوری هم ندارد و ربطی هم به استصحاب کلی قسم ثالث ندارد
اما مهم تقریبب دوم است که مرحوم خویی تقریب فرموده
آن تقریب این بود که موضوع نجاست میته است و موضوع حرمت غیر مذکی است و میته یعنی حیوانی که ذهاق روحش به غیر تذکیه باشد
اشکال مرحوم خویی به تقریب و وجه دوم: استصحاب عدم تذکیه اثبات میته نمی کند چون مثبت است چون می گوییم بر این حیوان تذکیه واقع نشد و وقتی ذهاق روحش شد باز بر آن تذکیه واقع نشد. استصحاب عدم وقوع تذکیه بر آن لازمه عقلی اش این است که ذهاق روح مستند به غیر تذکیه است و این مثبت است و مثتبات استصحاب حجت نیست
لذا مرحوم خویی بین حرمت اکل و نجاست تفصیل می دهد اکل آن حرام ا ست چون غیر مذکی است و پاک است چون استصحاب می گوید میته نیست
ان قلت: همه فرموده اند حیوانی که مذکی نباشد نجس است
قلت: بله در حکم واقعی حرمت و نجاست متلازمین هستند و ما نمی توانیم حیوانی پیدا کنیم که بگوییم حرام است چون تذکیه نشده ولی پاک است چون اگر علم داشته باشیم که مذکی نیست پس علم داریم که ذهاق روحش به غیر تذکیه صورت گرفته است و انما الکلام در آثار ظاهری است و تفکیک بین آثار و احکام واقعی در مقام ظاهر خیلی در فقه صورت گرفته است
اشکال مرحوم تبریزی به مرحوم خویی: ما قبول داریم که میته در لغت به همان معنایی است که شما فرمودید ( یعنی حیوانی که ذهاق روحش مستند به غیر تذکیه باشد) ولی این حرف در آنجایی که تذکیه حیوان به صید است درست است ولی آنجایی که تذکیه حیوان به ذبح است مثل غنم درست نیست چون شارع تعبد فرموده که در حیواناتی که تذکیه آنها به ذبح است هر حیوانی که بمیرد و قبلش تذکیه بر آن واقع شود شارع آن را مذکی اعتبار کرده لذا هر حیوانی که بمیرد و قبلش تذکیه بر آن واقع شده باشد ولو موت آن مستند به غیر تذکیه باشد شارع فرموده این میته نیست و پاک است چون روایاتی دارد که راوی سؤال می کند که من حیوانی را ذبح کردم قبل از اینکه ذهاق روحش بشود داخل آتش افتاد یا از بلندی افتاد امام علیه السلام فرمود پاک است خوب در اینجا ذهاق روح مستند به غیر تذکیه است لذا شارع تصرف فرموده و فرموده حیوانی که بمیرد و تذکیه بر آن واقع شود این حیوان میته نیست ولو اینکه ذهاق روحش مستند به غیر تذکیه باشد به همین جهت این حیوان بالوجدان مرده است و بالوجدان ذهاق روحش هم شده است و استصحاب می گوید تذکیه نشده است لذا نجس می شود و گوشت آن هم حرام ا ست پس جلدهایی که از خارج آورده می شود هم نجس است و هم حرام است و نمی شود در آن نماز خواند
وجه سوم:این وجه را مرحوم تبریزی از بعض از اجلاء ذکر می کند
مذکی حیوانی است که ذهاق روحش شده و تذکیه شده و غیر مذکی حیوانی است که ذهاق روحش شده و تذکیه نشده این بعض اجلاء ظاهرا قبول دارد که غیر مذکی نجس است ولی می فرماید استصحاب عدم تذکیه در ما نحن فیه بدرد نمی خورد چون موضوع نجاست و عدم اکل دو جزء دارد ذهاق روح شده باشد و تذکیه نشده باشد به عبارت دیگر موضوع نجاست و حرمت اکل قضیه سالبه به انتفاء محمول است و استصحابی که شما می خواهید جاری کنید قضیه سالبه به انتفاء موضوع است چون می گویید وقتی که راه می رفت مذکی نبود چون اصلا ذهاق روحش نشده بود. و استصحاب سالبه به انتفاء موضوع برای اثبات سالبه به انتفاء محمول مثبت است به همین جهت ایشان استصحاب عدم ازلی را منکر شده چون استصحاب عدم ازلی داخل همین کبری است که می خواهد مفاد سالبه به انتفاء موضوع را استصحاب کند و حال آنکه موضوع حکم سالبه به انتفاء محمول است لذا استصحاب سالبه به انتفاء موضوع برای اثبات سالبه به انتفاء محمول مثبت است لذا این لحم هایی که از خارج آورده می شود استصحاب عدم تذکیه ندارد
اما اینکه این بعض استصحاب حرمت جاری می کند یا قاعده حل الآن این در خاطر ما نیست
التحقیق: همان کلام بعض الاجلاء و هم فرمایش مرحوم تبریزی هر دو ناتمام است چون در بحث اصل مثبت خواهد آمد که سالبه به انتفاء موضوع و سالبه به انتفاء محمول اینها یک حقیقت هستند اگر می گوییم زید ۲۰ کیلو نبود وقتی به دنیا نیامده بود الآن نمی دانیم ۲۰ کیلو هست یا نه استصحاب می گوید ۲۰کیلو نیست این عرض عدم ۲۰ کیلو و این سلب محمول اینها یکی است چه موضوع باشد یا نباشد سلب محمول از موضوع دو تا نیست مثلا می گوییم دیوار این اتاق قبلا رنگ نبود زمانی که دیوار نداشت الآن نمی دانیم رنگ هست یا نه استصحاب می گوید رنگی نیست عدم لون در وقتی که موضوع نبوده با وقتی که موضوع بوده و در محمول شک داریم اینها دو تا عدم نیست اینها نه به دقت عقلی ونه عرفی دو تا عدم نیست منتهی عدم یک وقت موضوع دارد و یک وقت موضوع هم ندارد
لذا اینکه ایشان فرموده سالبه به انتفاء موضوع برای اثبات سالبه به انتفاء محمول مثبت است ما این را نفهمیدیم و نه عقلا و نه عرفا نمی توان برای این کلام وجه صحیحی بیان کرد
بله استصحاب سالبه به انتفاء موضوع برای اثبات موجبه معدوله المحمول مثبت است چون این زرد نبود پس غیر زرد است این مثبت است چون این لازمه عقلی آن عدم است زیرا وقتی اجتماع و ارتفاع نقیضین محال است خوب وقتی این زرد نشد مسلم است که غیر زرد می شود
اشکال به مرحوم تبریزی: ایشان یک فرمایشی دارد که بعید می دانیم مرحوم خویی هم با آن مخالف باشد و آن اینکه اگر یک حیوانی را تذکیه کردی ولی هنوز ذهاق روحش نشده است اگر یک تکه ای از بدن آن را جدا کنند و بخورند این حلال است چون مذکی است
حرف ایشان این است که مذکی آن نیست که ذهاق روحش با تذکیه شده باشد بلکه مذکی آن است که تذکیه بر آن واقع شده باشد چه ذهاق روح شده باشد یا نه لذا فرموده در آن روایت هم امام علیه السلام فرموده آن حیوان که از بالا افتاده اکل آن اشکال ندارد زیرا در آنجا نیز تذکیه بر حیوان واقع شده است
کلام ما این است که حرف شما در روایت در ناحیه ایجاب تمام است یعنی اگر حیوانی بر آن تذکیه واقع شد ولو موت آن مستند به تذکیه نبود شارع این را تعبد کرده که غیر میته است ولی در کدام روایت تعبد شده که اگر بر حیوانی تذکیه واقع نشود این میته است لذا شارع در ناحیه ایجاب تعبد نموده است یعنی چیزی را که عرف میته می داند شارع فرموده مذکی است ولی اینکه شارع غیر مذکی عرفی را به منزله میته تعبد کرده است این از کجا استفاده می شود
لذا کلام مرحوم خویی که کلام مرحوم فاضل تونی را نیز این طور تقریب کرده تمام است ولی ما گفتیم مثبتات استصحاب در این نوع موارد حجت است و لذا استحصاب عدم تذکیه اثبات میته بودن می کند ولی اشکال اصلی ما در عدم تمامیت دلیل استصحاب بود و گفتیم دلیل استصحاب مقتضی برای اینکه این موارد را شامل بشود ندارد
تنبیه رابع: جریان استصحاب در امور تدریجی
کلام مرحوم آخوند: اشیاء دو قسم اند برخی قار و برخی غیر قار و متصرم الوجود هستند اشیاء قار به اشیائی می گویند که مجموع اجزاء در زمان واحد جمع می شوند مثل میز و پنکه و امور متصرم الوجود اموری هستند که در زمان واحد اجزاء آنها جمع نمی شود بلکه هر جزئی محقق نمی شود مگر با انعدام جزء قبلی
استصحاب امور قار واضح است این زید بوده الآن شک می کنم استصحاب می کنیم
اشکال به جریان استصحاب در امور غیر قار: اما در امور غیر قار مثل استصحاب بقاء لیل و نهار و خون حیض و تکلم و نبع چشمه ممکن است کسی بگوید استصحاب در این موارد اشکال دارد چون شما می خواهید بگویید قبلا لیل نبود و الآن هم لیل نیامده یا اینکه قبلا نهار بود و الآن هم که شک داریم نهار است خوب این نهاری که قبلا محقق بود در ضمن یک جرئی بود و الآن رفته و الآن که شک داریم در ضمن جزء دیگری محقق است و این استصحاب کلی قسم ثالث است یا اینکه متکلمی صحبت می کند نمی دانیم صحبت او ادامه دارد یا نه خوب استصحاب کلی قسم ثالث است چون کلام هایی که بعدا می آید کلام های دیگری است و حالت سابقه ندارد
جواب مرحوم آخوند از این اشکال :
۱- اتصال مساوق وحدت است اگر یک چیزی بین اجزائش تخلل عدم نشود به دقت عقلیه این یک شیء است لذا می گوید این آب ۳۰ سال است که از این کوه می آید و نمی گویند این آب با آبی که سال قبل از کوه می آمد فرق می کند لذا می گویند این آّب حقیقتا همان آب است و آب دومی نیست اما اگر بین اجزاء حقیقتا فاصله شود مثل منبر رفتن که اگر گفتند منبری حق ندارد در روز ۳ منبر بیشتر برود این طور نیست که اگر ۲۰ جمله گفت بگویند ۲۰ منبر رفته است بلکه عرفا می گویند یک منبر رفته است و در اینجا اتصال حقیقی نیست ولی اتصال عرفی است و در استصحاب وحدت قضیه متیقنه و مشکوکه عرفا معتبر است
لذا مرحوم آخوند فرموده استصحاب در امور تدریجیه مثل استصحاب در امور قار است ممکن است استصحاب شخص داشته باشد و ممکن است استصحاب کلی داشته باشد و این استصحاب کلی ممکن است کلی قسم اول یا ثانی یا ثالث باشد