اصول-متن شنبه 2/۳/۹۴-رمضانی

2 / 3 / 1394

کلام در اين بود که بعضي موارد هست که در آنها ترتب محال است .

رسيديم به مورد دوم از مواردي که ترتب در آنها محال است .

مورد دوم :

مرحوم نائيني ره فرمودند اگر ما دو تا واجب داشته باشيم که يکي اهم است و ديگري مهم است و در هر دو قدرت عقلي شرط است نه قدرت شرعي و لکن واجب اهم متأخر است .

در اين مورد با توجه به اين سه شرط ( 1 . يک واجب اهم و واجب ديگر مهم باشد 2 . هر دو مشروط به قدرت عقلي باشند 3 . واجب اهم متأخر باشد ) ترتب محال است يعني مهم نمي تواند امر داشته باشد به شرط عصيان اهم.

دليل استحاله ي ترتب در اين مورد اين است که اگر بخواهد ترتب در مقام تصور شود بايد به يکي از چهار صورت ممکنه باشد :

صورت اول براي ترتب : مثل بقيه ي جاها امر مهم مشروط باشد به عصيان اهم که اگر اهم را عصيان کردي مهم واجب مي شود ( اما جريان اين صورت در مورد دوم سه اشکال دارد ) :

اشکال اول : در اينجا عصيان اهم متأخر است و شرط متأخر را مرحوم نائيني ره محال مي داند چون نمي‌شود جزئي از اجزاء علت متأخر باشد و معلول مقدم باشد ( با اينکه تا زماني که علت تام الاجزاء و الشرائط محقق نشود معلول محقق نمي شود )

اشکال دوم : مضافا بر اين که اگر ما صحت شرط متأخر را بپذيريم در چنين مواردي که دو واجب متزاحم هستند که يکي اهم و ديگري مهم است و اهم متأخر است از دل واجب اهم که متأخر است واجب ديگري بيرون مي‌آيد و آن وجوب حفظ قدرت براي واجب اهم است . يعني درست است حج چند ماه ديگر برگزار مي شود اما واجب است قدرتت را براي آن واجب حفظ کني . پس امر به مهم با دو واجب درگير است يکي خود واجب اهم مثل حج است که برفرض قبول کنيم با شرط متأخر بشود آن را درست کرد اما واجب ديگري هم مزاحم آن است و آن وجوب حفظ قدرت براي واجب اهم است که اين را نمي شود کاري کرد .

اشکال سوم : ترتب با اين وصف که مشروط به شرط متأخر شود دليل ندارد .

ان قلت به مرحوم نائيني ره  : ما مواردي داريم در شريعت که يقين داريم مشروط به شرط متأخر است مثل اين که زني صبح بلند مي شود و سحري مي خورد تا روزه بگيرد اما نمي داند تا هنگام افطار حيض مي شود يا نه ؟ و اگر قرار باشد در وسط روز حيض ببيند از الان وجوب صوم ندارد لذا وجوب صوم بر اين زن مشروط است به شرط متأخر که اين زن از اذان صبح تا غروب آفتاب پاک بماند و امثال اين موارد زياد است .

قلت : اين مثال ها را به شرط مقارن برگردانديم که آن شرط مقارن عنوان تعقب است يعني اگر صوم زن متعقب باشد به پاک بودن تا غروب آفتاب روزه بر او واجب است . اين شرط ديگر متأخر نيست چرا که عنوان تعقب الان بايد باشد مثل اين که تقدم امروز بر فردا الان هست اگر چه فردا هنوز نيامده ( در اينجا هم عنوان تعقب صوم به پاک بودن تا غروب الان هست اگر چه خود پاک بودن تا غروب بعدا مي آيد )

اين يکي از معضلات فلسفي است که چه طور مي شود يک امر انتزاعي خودش فعلي باشد در حالي که منشأ انتزاعش فعلي نيست ؟

امر انتزاعي مثل تعقب و تقدم الان هست اگر چه منشأ انتزاعش مثل فردا يا طهارت تا غروب الان وجود ندارد .

اين از مسائلي است که فکر نمي کنم کسي بتواند جواب دهد .

اين جواب ـ که در حدوث دهري همه ي اين آنات در آن عالم يک جا هست . امروز و فردا به نظر ماست و الا در آن عالم همه يک جا هست لذا انتزاع عنوان تقدم مشکلي ندارد چرا که منشأ انتزاعش وجود دارد ـ مما يضحک به الثکلي است چون اولا همه ي آنات کجا هستند ؟ آن عالمي که شما مي گوييد همه ي آنات آنجا وجود دارند کجا هست ؟ ثانيا چه طور در عالمي که همه چيز با هم موجودند شما تقدم و تعقب را انتزاع مي کنيد ؟ آنجا که تقدمي در کار نيست بکله تقارن است .

لذا اين معضل طبق اين مبنايي که فلاسفه چيدند جواب ندارد .

يکي از مسائلي که در همه علوم از فقه و اصول تا فلسفه و رياضيات و پزشکي وجود دارد اين است که يک سري مباني ادعايي غلطي را درست کردند و روي اين مبني تحليل کردند . و يکي از نقاط قوت درس مرحوم تبريزي ره اين بود که يک عالم هيچ مسئله ي مسلمي ندارد و بايد در همه چيز تأمل کند .

کي گفته امر انتزاعي بايد منشأ انتزاعش الان موجود باشد ؟ اولا دليل بر اين مطلب بياوريد و اين را اثبات کنيد بعد به فکر چاره انديشي براي انتزاع تقدم و تعقب بيافتيد .

کي مي توانيد با عقل خودش يک عالم ديگري تصور کند که در آن همه ي آنات جمعند و با اين وجود منشأ انتزاع تقدم و تعقب هم شده اند با اين که اگر اين مطلب را به هر کسي بگوييد مي فهمد در عالمي که همه جمعند تقدم وتعقب معني ندارد .[1]

لذا ( با توجه به اين نکته ) مرحوم تبريزي ره معضلي را در کفايه حل کرده و آن اين است که آيا طلب به وجود تعلق مي گيرد يا به ماهيت تعلق مي گيرد ؟

مرحوم آخوند ره فرمودند امر به طبيعت تعلق مي گيرد اما معناي امر طلب الوجود است . يعني وجودي که متعلق طلب است در خود معناي امر نهفته است .

اينجا بعضي اشکال کردند که چه طور مي شود طلب که امر ذات اضافه است و بايد مضاف اليهش در ظرف مضاف باشد شما که مي گوييد طلب الوجود و طلب الايجاد الان که طلب هست ايجاد نيست ( و اگر در زمان وجود طلب باشد ديگر ) تحصيل حاصل است !

خدا رحمت کند مرحوم تبريزي را که يک کلمه مي فرمود که چه کسي گفته در امور ذات اضافه بايد مضاف اليه در ظرف مضاف موجود باشد ؟ دليل اين ادعا چيست ؟ کي گفته در امور انتزاعي بايد منشأ انتزاع موجود باشد ؟

و خيلي از مباحث فلسفي يا علوم ديگر ادعاي محض است اما کسي اشکال نکرده .

بعد مرحوم استادمان سؤال مي فرمود که آيا الان شما علم به قيامت داريد يا نه ؟ اگر مسلمان باشيد علم به قيامت هم داريد در حالي که قيامت هنوز نيامده و کسي تا به حال اشکال نکرده که اين علم غلط است چون معلومش متأخر است علم به تقدم امروز بر فردا هم همينطور است .

خلاصه مرحوم نائيني ره از ان قلت جواب مي دهد که ما مواردي که ظاهرا مشروط به شرط متأخر است را به وصف مقارن تعقب بر مي گردانيم .

ان قلت : شما که در جاهاي ديگر شرط متأخر را به وصف تعقب بر مي گردانيد در اين مورد دوم هم همين کار را انجام دهيد . يعني بگوييم مهم امر دارد در صورتي که متعقب باشد به عصيان اهم .

قلت : اگر مشکل فقط شرط متأخر بود اين کار را مي کرديم اما مشکل ديگري هم بود که از امر به اهم وجوب ديگري در مي آيد که بايد قدرتت را براي آن واجب اهم حفظ کني و اين واجب دوم را نمي شود کاري کرد .

صورت سوم براي ترتب : که ممکن است کسي بيان کند اين است که : ما اصلا چه کار داريم به عصيان اهم بلکه ما تزاحم واجب مهم با وجوب حفظ قدرت براي واجب اهم را حل مي کنيم مثل اين که الان کسي اگر نمازش را ايستاده بخواند فردا نمي تواند طواف انجام دهد پس بايد قدرتش را براي طواف فردا حفظ کند و ما تزاحم بين وجوب نماز ايستاده با وجوب حفظ قدرت براي طواف فردا را حل مي کنيم .

حل تزاحم اين دو وجوب دو اشکال دارد :

اشکال اول : که راحت است اين است که : بر فرض تزاحم اين دو واجب را حل کرديد با خود امر به اهم چه مي کنيد ؟ چون واجب مهم با واجب اهم نيز تزاحم دارد

اشکال دوم : ( اگر مولا بخواهد با توجه به اين دو واجب امر ترتبي کند باي بفرمايد ) اين مهم امر دارد در صورت ترک حفظ قدرت که واجب بود .

اين ترک حفظ قدرت با دو چيز محقق مي شود يا با اتيان واجب مهم محقق مي شود يا با اتيان ضد آخر مي شود و اين سومي ندارد . يعني براي از بين رفتن قدرت يا بايد نماز را ايستاده بخواند يا مثلا بدود . اما در صورت اول که ترک حفظ قدرت در ضمن اتيان واجب مهم محقق شده امر به مهم در صورت ترک حفظ قدرت مي شود تحصيل حاصل و در صورت دوم که ترک حفظ قدرت در ضمن اتيان ضد آخري محقق شده امر به مهم در صورت ترک حفظ قدرت مي شود امر به ضدين چون مي گويد اي کسي که دويدي و ترک حفظ قدرت کردي نماز بخوان در حالي که دويدن و نماز خواندن با هم ضدين هستند و با هم جمع نمي شوند .

صورت چهارم براي ترتب : مي گوييم مهم امر دارد به شرط عزم بر عصيان اهم که شرط مقارن است نه به شرط عصيان اهم تا بشود شرط متأخر .

اين صورت هم اشکال مي کند : چون ما در جاي خودش گفتيم شرط عزم بر عصيان اهم به تنهايي مشکل تضاد را حل نمي کند و ترتب را درست نمي کند

خلاصه مرحوم نائيني ره مي فرمايد اين جا ترتب محال است .

اشکالات مرحوم صدر ره به فرمايشات ميرزاي نائيني ره :

اشکال اول :

ما صورت اول را قبول مي کنيم که امر به مهم مشروط به شرط متأخر عصيان اهم باشد و در جاي خودش منقح شده که شرط متأخر هيچ استحاله اي ندارد مخصوصا کساني که مي فرمايند شرط متأخر محال است بايد در امور تکويني اين حرف را بزنند که نمي شود معلول قبل از علت وجود پيدا کند اما در اينجا که شرط در امور تکويني دخالت ندارد چون فرض اين است که قدرت عقلي شرط است و تنها در خطاب و تکليف دخيل است و ملاک فعلي است بله اگر قدرت شرعي شرط بود مي گفتيم قدرت دخيل در ملاک است و جايي براي اشکال باقي بود

اما مشکل حفظ قدرت اين طور حل مي شود که حفظ قدرت وجوب شرعي ندارد بلکه وجوب عقلي دارد يعني عقل مي گويد بايد حفظ قدرت کني تا اهم عصيان نشود نه که يک ملاک و داعويت جداگانه داشته باشد و اين يک وجوب مقدمي است و اين يک وجوب دومي نيست تا امر به ضدين شود .

و لو فرض اين عصيان اهم يک واجب باشد و وجوب حفظ قدرت هم يک وجوب شرعي ديگر باشد يک وجوب طريقي است و داعويت اضافه ندارد و لذا وقتي مشکل تزاحم واجب مهم با واجب اهم حل شود تزاحم واجب مهم با واجب حفظ قدرت مشکلي نيست بلکه خود به خود از بين مي رود .

اما اين که فرموديد به لحاظ مقام اثبات جوابش اين است که فرقي نمي کند هر دو يکي است

پس وجه اول براي ترتب کافي است و اشکالات شما مندفع است

از جواب هايي که وجه اول داديم اشکالات صورت دوم هم معلوم مي شود و آن لحاظ وصف تعقب بود که مرحوم نائيني فرمود اگر تزاحم واجب مهم با واجب اهم را اين طور حل کنيد وجوب حفظ قدرت را چه مي کنيد که جوابش را همين چند خط پيش تر داديم که وجوبش عقلي است و يا اگر شرعي است طريقي است و داعويت اضافه ندارد .

اما صورت سوم که شما اشکال کرديد ترک حفظ قدرت يا با فعل مهم محقق مي شود و يا با فعل ضد آخر که اولي تحصيل حاصل است و دومي امر به ضدين جوابش اين است که حفظ قدرت امر وجودي است و ترکش امر عدمي است و امر عدمي ديگر عين اتيان ضد آخر نمي شود چون اتيان مهم يا اتيان ضد آخر وجودي است لذا اتيان ضد آخر يا اتيان مهم ملازم ترک حفظ قدرت است

با تقريبي که ما بيان کرديم اشکال آقاي صدر به اين مقدار مندفع است .

 

 



[1] البته اشکال استاد در اصل اثبات چنين عالمي ظاهرا وارد است اما اگر فرض وجود چنين عالمي صحيح باشد مي توان تقدم را انتزاع کرد چون در آن عالم همه ي آنات جمع هستند مثل اين مي ماند من در جايي ايستادم که روبروي من چندين درخت در يک خط کاشته شده در اينجا مي توانم بگويم درخت اولي از درخت دومي نسبت به من متقدم است اگر اين آنات هم در آن عالم اين چنين چيده شده باشند با نگاه کلي به آن عالم مي توانيم بگوييم امروز مقدم بر فردا است