بسم الله الرحمن الرحیم
اصول-متن چهارشنبه۱۰اردیبهشت۹۳-مختاریان
در قسم اول فرمود استصحاب فرد مردد معقول نیست ولی در دومی گفت معقول است ولی احتیاجی به آن نیست
صورت سوم این بود که هیچکدام در حدوث اثر ندارد و طویل بقاء اثر دارد حال چه طویل یقینی باشد در بقاء یا محتمل فرقی نمی کند در اینجا گفت استصحاب فرد مردد باید جاری شود
استاد: گفتیم بین این صورت با صورت قبلی فرقی نیست و اگر در صورت قبلی استصحاب فرد طویل بر فرض حدوث جاری شد در اینجا هم جاری می شود و فقط در مانحن فیه اشکال این بود که
انق لت: استصحاب باید حدوثش منجز داشته باشد چون علم اجمالی اول که بدرد نمی خورد چون فرض این است که نه قصیر اثر دارد نه طویل لذا حدوث را درست نکردیم تا بتوانیم منجزیت را ثابت کنیم
قلت: کسانی که مثل مرحوم شیخ و آخوند می گویند استصحاب بر فرض حدوث جاری می شود یعنی منجز شرعی بر حدوث قائم شود و ما علم اجمالی داریم علم اجمالی منجز عقلی است و منجز عقلی کافی نیست چون شمای صدر می گویید استصحاب در دو جا جاری می شود اما آخوند یقین را طریق و فانی گرفت و گفت موضوع استصحاب حدوث است ولی شما می گویید ظاهر لاتنقض این سات که یقین موضوعیت دارد منتهی استصحاب در دو جا جاری می شود یکی آنجایی که یقین باشد به خاطر لاتنقض و یکی هم در جایی که حدوث باشد و این را از روایت عاریه ثابت کردید که در آنجا موضوع حکم طاهر است و باید یک منجز شرعی قائم شود و منجز عقلی فایده ندارد
تن قلت: منجز عقلی کفایت می کند
قلت: نقضی می کنیم که دو اناء دارم و علم دارم یکی از این دو نجس شده و الآن شک می کنم که شرقی به نجاست خودش باقی است یا نه باید بگویید استصحاب نجاست در خصوص شرقی جاری می شود چون علم اجمالی اولی تنجز نجاست شرقی را درست کرد خوب شما هم میگویید شک در بقاء بنا بر تقدیر حدوث لذا اینجا باید بگویید استصحبا نجاست جاری می شود و در صورت ثانیه هم شما در خصوص فرد طویل استصحاب را جاری کردید نه در فرد مردد و اگر شما این را بپیذیرید در شبهه عبائیه به مشکل می خورید چون باید بگویید استصحاب نجاست در اعلی را جاری می کنیم در صورتی که این را نمی گویید
لذا ایشان می خواهد آن وجوب شرعی را استصحاب کند و الا آن حکم عقلی که قابل استصحاب نیست
لذا تفصیل بین شق ثانی و ثالث بی وجه است و استصحاب در هیچکدام جاری نمی شود و هر دو نیاز به استصحاب فرد مردد دارد
ان قلت: اگر دلیل علم اجمالی را روایات گرفتیم
قلت: اگر هم این باشد روایت نمی گوید این منجز است بلکه می گوید احتیاط بکن
از اینها گذشته حرف ما این است که شما در صورت ثانیه استصحاب بقاء فرد طویل بر تقدیر حدوث دارید خوب ما یک استصحاب عدم فرد طویل هم داریم چون خود شما گفتید استصحاب در دو جا جاری می شود یکی جایی که یقین باشد و یکی جایی که تقدیر حدوث باشد خوب شما تقدیر حدوق را نگاه کردید و استصحبا فرد طویل را جاری کردید و ما یقین را نگاه می کنیم و استصحبا عدم فرد طویل را جاری می کنیم
ان قلت: استصحبا فرد طویل با استصحبا فرد قصیر در شق ثانی تعارض کرده
قلت: زمانی که قصیر بود تعارض کرد ولی الان که اشکالی ندارد
لذا شما استصحاب فرد طویل در آن ثانی جاری می کنید ما هم استصحاب عدم فرد طویل را در آن ثانی جاری می کنیم لذا این ها با هم تعارض می کنند
اما قسم دوم: اینجا احتیاج به استصحاب فرد مردد دارد چون علم اجمالی در کار نیست چون علم اجمالی موقعی آمده که یک طرف از بین رفته است
قسم ثالث کلی
به این خاطر به آن قسم ثالث می گویند چون مرحوم شیخ آن را بحث کرد و پروراند و به صورت تفصیلی آن را مطرح کرد و مرحوم شیخ اسم آن را قسم ثالث گذاشت
کلام مرحوم آخوند: تصویر این کلی این است که علم به تحقق کلی در ضمن فردی داریم و یقین داریم به زوال آن فردی که کلی در ضمن آن محقق شده و احتمال می دهیم بقاء کلی را در ضمن فرد دیگری که این فرد دوم دو حالت دارد یا در همان زمان فرد اول بوده یا اینکه مقارن با زوال آن موجود شده
مرحوم شیخ تفصیل داده که آنجایی که فرد اول از بین رفته و مقارن با آن فرد دیگری موجود شده فرموده در اینجا استصحاب جاری نمی شود ولی در آنجایی که در همان زمان اولی آمده جاری می شود
ولی مرحوم آخوند فرموده در هیچکدام جاری نمی شود و برخی هم گفته اند در هر دو جاری می شود
استاد: با توجه به نکته ای که در اول بحث گتفیم حکم این استحصاب قسم ثالث معلوم می شود چون گفتیم استصحاب در عنوان و مفهوم نیست بلکه استصحاب در وجود خارجی جاری می شود و محط استصحاب در جایی است فردی موجود شده و شک در بقاء آن دارم و دراین قسم چنین چیزی نیست چون اشاره می کنم به زید می گویم کلی در ضمن آن باقی است و بعد که زائل شد باید اشاره را عوض کنم و در ضمن عمرو اشاره کنم لذا هر جایی که اشاره عوض شود استحصاب جاری نمی شود
لذا قسم ثالث با ثانی قیاس نمی شود چون انگشت خود را می برم در ثانی و در آن دوم هم روی همان وجود است
لذا استصحاب جر و بقاء وجود است و اگر عوض شود دیگر آن وجود وجود قبلی نیست و وجود دیگری است
کلام آقای صدر: ایشان سه مقدمه چیده و این سه مقدمه را با هم منضم کرده و نتیجه این سه مقدمه همان کلام عراقی و دیگران است
یک مقدمه این است که تقسیم مفهوم به جزئی و کلی غلط است چون مفهوم اگر شما بگویی انسان متولد ساعت فلان با قیود مختلف باز این کلی است چون کلی ان نیست که فعلا در خارج مصداق کثیر داشته باشد بلکه کلی آن است که می شود برای آن مصداق کثیر فرض کرد و انسان می تواند ۱۰ تا وجود دیگر با این خصوصیات فرض کرد و لذا مفهوم جزئی مفهومی است که باید در آن اشاره به خارج باشد و اگر نباشد جزئی نمی شود لذا مفهوم هیچ موقع جزئی نمی شود و این که می گوییم مفهوم جزئی داریم چون وجود را در آن برده ایم و الا اگر وجود خارجی در آن نباشد جزئی نیست
دو صورت از این استصحاب کلی قسم ثالث جدا شده
۱- یک وجودی بوده احتمال می دهیم اصل وجود رفته باشد و احتمال می دهیم شدت آن رفته باشد مثل اینکه دیواری رنگ آبی داشته و یقین داریم رنگ سابق با آن شدت وجود ندارد ولی نمی دانیم اصل رنگ رفته یا شدت آن
این در واقع استصحاب شخص است و استصحاب کلی نیست چون اتصال مساوی وحدت است
بعد این کبری را خواسته اند تطبیق کنند به این صورت اگر در زمان حضور نماز جمعه واجب بوده و الان وجوب رفته ولی احتملا می دهیم طلب ضعیف باقی باشد
گفته اند استصحاب جاری می شود چون وجوب اراده شدیده است و استحباب اراده ضعیفه است
اصل این کبری درست است که هر جا ضعیف و شدید باشد استصحاب جاری می شود و این اصلا استصحاب کلی نیست بلکه استصحاب شخص است
اما مرحوم خویی فرموده صغری و تطبیق درست نیست فرموده چون درست است که وجوب و استحباب هر دو یک وجود هستند و استحباب اراده ضعیفه است ولی وحدت در موضوع در استصحاب وحدت عرفی ملاک است و در اینجا عرف بین این دو وجدت نمی بیند
قسم دومی را آقای صدر استثناء کرده که اگر مثلا نسل افریقایی ها سیاه بوده و الان ماده ای را برده اند و نمی دانیم نسل آنها سفید شده یا نه در اینجا ما می توانیم استصحاب کنیم که هنوز سیاه هستند