اصول-متن یکشنبه ۱۰/۳/۹۴-رمضانی

۱۰ / ۳ / ۱۳۹۴

کلام در این بود که آیا بین واجب موسع و مضیق تزاحم هست یا نیست ؟

محقق ثانی ره فرمود تزاحم نیست چون عبد قدرت بر امتثال هر دو دارد .

میرزای نائینی ره اشکال کرد چون تکلیف منصرف است به حصه ی مقدوره ـ حصه ای که قابل بعث و زجر است ـ اصلا دلیل فرد مزاحم را شامل نمی شود اگر چه حسن و قبح عقلی را منکر باشد چون ما یک « التکلیف المحال » داریم و یک « التکلیف بالمحال » داریم این که اشعری با معتزله و عدلیه اختلاف کرده جایی است که « التکلیف بالمحال » باشد اما « التکلیف المحال » ربطی به اشعری و غیر اشعری ندارد همه  این را منکرند . لذا گفتیم فرقی نمی کند شارع حکیم باشد یا یک مولای عرفی جاهل بخواهد امر کند و کلا معنی ندارد کسی بگوید به غرض بعث و زجر به این فرد غیر مقدور امر می کنم چرا که اصلا غرض در این موارد تصور نمی شود و شخص نمی تواند غرض داشته باشد مگر که دیوانه باشد و معنای غرض را متوجه نشود مثلا اگر کسی که نمی تواند ستون را از جاش تکان بدهد بگوید من اراده دارم این ستون را از جاش تکان بدهم همه می خندند حتی اگر دیوانه باشد این شخص اراده ندارد چون اراده انسان به فعلی که خودش می داند غیر مقدور است تعلق نمی گیرد .

لذا این محذورش ربطی به حسن و قبح عقلی ندارد بلکه داخل محذور « التکلیف المحال » است .[۱]

مرحوم خوئی ره اشکال کرد که معنای انشاء ایجاد معنی باللفظ در خارج نیست تا بگویید منصرف است به حصه ی مقدوره چون ایجاد یا ایجاد تکوینی است یا اعتباری که هر دو ایراد دارد ( و دیروز توضیح دادیم )

بله حقیقت امر ، اعتبار فعل است بر ذمه ی عبد و ابرازش که این یک حکم وضعی است و ربطی به قدرت ندارد مثل سائر احکام وضعی ، نهایتا وجوب اداء ندارد اما حکم وضعی هست . اما ابراز هم ربطی به قدرت عبد ندارد چون کار مولاست ربطی به عبد ندارد .

شهید صدر ره به مرحوم خوئی ره اشکال کرد این که تکلیف متعلق به حصه مقدوره است ربطی به این ندارد که انشاء ایجاد معنی با لفظ است در خارج یا اعتبار فعل بر ذمه ی عبد است چون انشاء را هر چه معنی کنید به داعی و غرض بعث و زجر صادر می شود و به همین جهت اگر کسی برای امتحان دندان هایش ( بدون غرض بعث و زجر ) امری را صادر کند این انشاء نیست . و قطعا آنی که به غرض بعث و زجر است به غیر مقدور تعلق نمی گیرد .

جواب شهید صدر ره از میرزای نائینی ره این بود که :

تکلیف به جامع تعلق می گیرد نه به فرد و جامع بین افراد مقدور و غیر مقدور مقدور است و اگر یک فرد هم مقدور باشد کافی است مگر که در موارد واجب موسع بگوییم برگشتش به تخییر شرعی است که این را اشکال کرد

مناقشات استاد حفظه الله :

تکلیف به جامع تعلق گرفته یعنی چه ؟ یعنی شارع می گوید ترخیص در تطبیق این جامع بر هر فردی داری حتی این فرد مزاحم ؟ چه بگوییم ترخیص در تطبیق عقلی است یا شرعی

یعنی بگوییم شارع جامع را خواسته و لو در ضمن این فرد مزاحم ؟ و ترخیص در تطبیق داده که اگر این فرد را هم آوردی اشکال ندارد ؟

در ما نحن فیه می گوییم این ترخیص در تطبیق را که عقل از این جامع انتزاع می کند باید یک خصوصیتی در این جامع باشد که عقل ترخیص در تطبیق را از آن انتزاع کند مثلا وقتی شارع امر فرموده به عتق رقبه مؤمنه دیگر نمی توانیم بر عتق رقبه کافره تطبیق کنیم لذا جامع باید خصوصیتی داشته باشد و اگر جامع خصوصیتی نداشته باشد چه طور می شود در بعضی افراد عقل ترخیص در تطبیق داشته باشد و در بعضی نداشته باشد . و آن خصوصیت این است که مقدمات حکمت ـ از قبیل این که مولا در مقام بیان است و قیدی نیاورده و اگر مرادش مقید باشد و حال آن که قید نیاورده قبیح است و نقض غرض است ـ تمام باشد .

و حالا که می گوییم عقل ترخیص در تطبیق دارد حتی بر این فرد مزاحم معنایش این است که مولا قید اخذ نکرده حالا سؤال می کنیم از مولا که آیا واقعا غرضت این است که مکلف اگر بر این فرد مزاحم هم تطبیق کرد ، اشکال ندارد ؟ مثلا مولا می گوید من هندوانه می خواهم بعد عبد بگوید فرقی که نمی کند چه هندوانه از زمین باشد یا از یک کره ی آسمانی دیگر در حالی که عبد قدرت ندارد از کره ی آسمانی دیگر برای مولا هندوانه بیاورد خوب اگر مولا بگوید فرقی نمی کند قبیح است چون وقتی عبد قدرت آوردن هندوانه از کرات آسمانی را ندارد مولا هم نمی تواند غرض داشته باشد .

اگر بگویید مولا که نمی گوید برو از کره ی ماه هندوانه بیار بلکه می گوید چه از آنجا آوردی چه از زمین فرقی نمی کند !

می گوییم : اگر این طور باشد تخییر شرعی هم همینطور است چون شارع می گوید من که نمی گویم حتما این را بیار بلکه می گویم یا این فرد از نماز را انجام بده به شرط آن که ازاله را ترک کنی و یا ازاله را بیار به شرط آنکه این فرد نماز را ترک کنی .

اگر گفتیم جعل اباحه شرعیه به غیر مقدور تعلق نمی گیرد چون لغو است به این دلیل که غرض از اباحه این است که به عبد بگوید تو مطلق العنانی هر کدام را که خواستی بیاور و این غرض در جایی که بعضی افراد غیر مقدور است معنی ندارد .

تنها جوابی که آقای صدر می تواند بدهد این است که بگوید این حرف شما درست نیست چون وقتی امر به جامع می خورد شارع می گوید من یک فرد را می خواهم نه تمام افراد را و غرضم در یک فرد است .

اگر این حرف شهید صدر ره باشد که آقای خوئی ره هم همین را گفت . اگر مسلک میرزای نائینی ره را بگوییم که امر تعلق می گیرد به جامع حصه ی مقدوره فرد مزاحم را شامل نمی شود چون شارع می گوید من فرد مقدوره را می خواهم اما اگر به جامع مقدوره تعلق نگیرد بلکه به جامع تعلق بگیرد فرد غیر مقدور را هم شامل می شود و حرف مرحوم خوئی ره هم همین است آنوقت شما به ایشان اشکال کردید که چون تکلیف به داعی بعث و زجر هست نمی تواند شامل فرد مزاحم شود و همین اشکال را مرحوم خوئی ره به شما می کند .

یک مطلب را نمی شود به آقای خوئی ره نسبت داد و خود مرحوم خوئی ره هم رد کرده :

اشکالی هست که کی گفته تکلیف منصرف است به حصه ی مقدوره ؟ هر طور انشاء را معنی کنید تکلیف منصرف نیست . خود مرحوم خوئی ره این بحث را در جواب میرزای نائینی ره اشکال کرده . منتهی مرحوم خوئی ره در اینجا یک جواب می دهد .

یک کلمه خلط نشود که مرحوم خوئی ره می فرماید طبق مسلک ما تکلیف به حصه ی مقدوره تعلق نمی گیرد بلکه تکلیف به جامع تعلق می گیرد و آقای صدر می گوید در داعویت و غرض که فرقی نمی کند .

اگر شهید صدر ره این طور اشکال می کرد که طبق مسلک شمای خوئی ره درست است و اشکال وارد نیست ، طبق مسلک میرزای نائینی ره هم اشکال وارد نیست چون کی گفته اگر انشاء به معنای ایجاد معنی به لفظ در خارج باشد لازم می آید که تکلیف به حصه ی مقدوره تعلق بگیرد ؟

مرحوم تبریزی ره و دیگران انشاء را به همین معنای مشهور می گیرند اما این حرف میرزای نائینی ره را هم نمی گویند که تکلیف منصرف به حصه ی مقدوره است .

نه این که آنی که باعث می شود تکلیف به حصه ی مقدوره تعلق بگیرد غرض مولاست چون اگر این باشد آقای صدر می خواهد بگوید وقتی تکلیف به غرض بعث و زجر باشد انشاء را هر طور معنی کنید تکلیف به حصه ی مقدوره تعلق می گیرد .

اصلا نباید داعی را وارد بحث می کرد چون اگر شما بگویید انصراف به حصه ی مقدوره به خاطر داعی بعث و زجر است خودت هم گیر می کنی .

اگر می گویید آقای خوئی نمی گوید که در واجب موسع تکلیف به جامع تعلق می گیرد که این هم غلط است و آقای خوئی ره جایی این حرف را نزده .

آقای خوئی ره نفرموده به غیر جامع تعلق گرفته حتی آقای نائینی ره هم نگفته خود او هم گفته به جامع تعلق گرفته منتهی به جامع مقدوره تعلق می گیرد .

فقط اگر مرحوم خوئی ره در اینجا تذکری می داد کما اینکه در جای خودش اشاره کرده که این حرف مرحوم نائینی ره اگر درست باشد بر مبنای ما در انشاء درست نیست بلکه طبق مبنای مشهور در انشاء هم درست نیست .

آیا بگوییم بین الزامیات و غیر الزامیات تزاحم هست یا نیست :

حق در مطلب این است که تزاحم هست چون الان شارع بر مستطیع حج را واجب کرده و در همین حین اگر زیارت امام حسین ع هم مستحب باشد معنایش این است که دوست دارم انجام بدی و اجازه ی ترک هم داری این طلب لغو است چون وقتی حج واجب است طلب زیارت لغو است .

در ما نحن فیه یقینا تزاحم به این معنی هست .

مسئله ای در حج است که اگر کسی خبر نداشت مستطیع است یا می دانست مستطیع است اما فکر می کرد بر مستطیع حج مستحب است و رفت حج را مستحبا انجام داد همه فرمودند مجزی است .

یک آقایی که در حج کار کرده بود می گفت به نظر ما این حج مجزی نیست ! به خاطر این که ما یک حج وجوبی داریم و یک حج استحبابی و حج استحبابی امر ترتبی دارد که اگر حج واجب را ترک کردی حج مستحبی امر دارد و این شخص هم حج واجب را ترک کرده و حج استحبابی را به جا آورده این ترتب است و حجش اشکال دارد .

گفتیم ترتب جایی است که بین دو دلیل جمع عرفی نباشد مثلا بین دلیل « یستحب اکرام العلماء » و « یجب اکرام علماء العدول » نمی گویند این دو ترتبی است چون جمع عرفی دارد یکی مستحب است و یکی واجب در حج هم همینطور است روایت دارد حج برای همه مستحب است و از این استحباب مستطیع تخصیص خورده و حالا که این شخص حج مستحبی انجام می دهد مثل کسی است که اکرم العلماء العدول را خبر ندارد و اکرم العلماء را فقط می داند و با این حال رفت عالم عادل را اکرام کرد این شخص اکرم العلماء العدول را امتثال کرده در اینجا هم حج وجوبی مختص مستطیع است و این شخص هم مستطیع است .

احکام غیر الزامیه مثل استحباب و کراهت با احکام الزامیه تزاحم دارند چون مولا نمی تواند غرض داشته باشد اما ترخیص در تطبیق که غیر از اباحه است یک وقت شارع می خواهد بگوید من نگاه کردن به این خانه چه ظاهر و چه اندرون مباح کردم این محال است چون وقتی من نمی توانم داخل کمد را ببینم شارع از این اباحه چه غرضی دارد اما وقتی امر به صرف الوجود تعلق بگیرد معنایش این نیست که مولا در همه افراد غرض دارد بکله غرضش این است که یک فرد را می خواهد بیاوری هر کدام را که می توانی .

بله اگر بگوییم شارع ترخیص در تطبیق داده این کار مشکل است و اگر بگوییم عقل ترخیص در تطبیق می دهد

اصلا عقل ترخیص در تطبیق نمی دهد چون عقل معنی ندارد بگوید اگر شما به کره ی ماه هم رفتی لا بأس بله یک وقت عقل می گوید شما به کره ی ماه رفتی مفسده ندارد اشکال ندارد اما در حیطه ی احکام شرعی عقل معنی ندارد به کار محال بگوید لا بأس !

به همین جهت خود مرحوم خوئی ره و مرحوم تبریزی ره در بحث ترتب فرموده در واجب موسع و مضیق ترخیص در تطبیقش ترتبی است .

اگر آقای صدر ره می خواست به اقای خوئی ره اشکال کند خوب بود این اشکال را می کرد که بین این دو فرمایش شما تنافی هست .

پس تزاحم هست اما این تزاحم در واجب موسع و مضیق نیست و فرمایش میرزای نائینی ره وجهی ندارد و مرحوم خوئی ره هم که ظاهر کلامش در اینجا که مبتنی بکند درست نیست و اشکال مرحوم صدر ره به مرحوم خوئی ره هم ربطی ندارد و کلام صدر ره هم خودش ربطی ندارد چون مرحوم خوئی و نائینی ره هم قائل هستند که تکلیف به جامع تعلق می گیرد .

 

[۱] فالتکلیف المحال: الخلل فیه راجع إلى المکلف نفسه، لکونه لیس أهلا للخطاب، و ذلک لعدم فهمه: کالنائم و الساهی و السکران.

أما التکلیف بالمحال: فالخلل فیه من جهه الفعل لکونه لیس فی مقدور المکلف. (القاموس المبین فی إصطلاحات الأصولیین، ص: ۱۱۱)