بسم الله الرحمن الرحیم
اصول-متن یکشنبه۱۴اردیبهشت۹۳-مختاریان
کلام ما در این قسم در چند مطلب واقع می شود
۱- بیان قسم رابع است که مرحوم خویی بیان فرموده است
۲- تفصیلی که مرحوم حاج آقا رضا همدانی بیان کرده است
۳- جوابی که مرحوم خویی داده است
۴- اشکال آقای صدر به مرحوم خویی از لحاظ تقسیم موضوعی
۵- اشکال حلی و جوابی که آقای صدر از این استصحاب قسم رابع داده
۶- مختار ما در استصحاب قسم رابع
اما مطلب اول
مرحوم خویی فرموده قسم رابع عبارت است از اینکه قطع به جامع و وجود کلی ای داریم و قطع داریم به وجود فرد معلوم بالتفصیلی نمی دانیم آن کلی ای که قطع داریم در ضمن همان فرد معلوم بالتفصیل بوده یا در ضمن فرد آخر بوده است
فرق این قسم با کلی قسم ثانی معلوم شد در کلی قسم ثانی یقین به جامعی دارم ولی غیر از یقین به جامع یقین دیگری ندارم و یقین به فرد ندارم ولی در این قسم علاوه بر یقین به جامع یقین به فرد هم دارم و فرقش با قسم سوم این است که در آن من یک یقینی به وجود کلی غیر از یقین به وجود فرد ندارم بلکه فقط یقین به وجود فردی دارم و یقین به وجود کلی در ضمن همان فرد دارم لذا در قسم ثالث یقین به فرد منشأ یقین به کلی شده و اگر یقین به فرد نبود یقین به کلی هم نبود به خلاف این قسم که یقین به فرد منشأ یقین به کلی نیست
مثال کلی قسم رابع را این طور بیان می کند که مکلف یقین دارد روز ۵ شنبه جنب شده و از آن غسل کرده و روز شنبه در ثوب خود منی ای می بیند که یقین دارد از خودش خارج شده پس به یک جنابتی در روز شنبه یقین پیدا می کند که در حین خروج این منی تحقق پیدا کرده فقط این شخص نمی داند این جنابتی که روز شنبه دیده همان جنابتی است که ۵ شنبه از آن غسل کرده یا اینکه نه این یک جنابت جدید است
مثال دیگر اینکه می فرماید شخصی یقین دارد زید شنبه در اتاق بوده و یک صدای متکلمی هم می آید نمی داند این متکلم همان زید است یا نه شخص دیگری است
در انتهاء می فرماید ارکان استصحاب در این قسم تمام است چون یقین به تحقق جنابتی دارد اشاره می کند و می گوید یک جنابتی در ضمن این منی موجود شده و حال شک در بقاء آن دارد استصحاب می کند و می گوید باقی است
می فرماید ارکان این استصحاب تمام است و فقط یک معارضی دارد و آن اینکه ۵شنبه یقین داشتم که طاهر بودم چون غسل کردم و الآن احتمال می دهم که همان طهارت باقی باشد در اینجا هم استصحاب بقاء جنابت و هم استصحاب بقاء طهارت جاری می شود این در واقع همان حالتین متعاقبتین است و یک صغرای ضعیف آن است در حالتین متعاقبتین هر دو اصل تعارض می کنند و رجوع به عام فوقانی می کنیم که در اینجا اشتغال یا برائت است اشتغال می گوید شرط نماز طهارت است و شما شک در آن داری باید آن را تحصیل کنید حال اینکه کدام اصل باید جاری شود کاری به این نداریم.
مطلب دوم
می فرماید قد یفصل و ظاهرا این کلام مرحوم همدانی است که حاشیه ای بر رسائل دارد
ایشان می فرماید در این قسم رابع تاره علم به وجود فردین دارم و شک در تعاقب و عدم تعاقب دارم و اخری علم به تحقق عنوانی و علم به تحقق فردی دارم و نمی دانم آن عنوان، محتمل بر فرد مقطوع است یا محتمل بر فرد آخر است
مثال اول مثل اینکه یقین دارد دو وضو گرفته و یقین دارد یک حدثی از او سر زده نمی داند آن دو وضو متعاقب هم بوده یعنی وضوی تجدیدی بوده یا نه وضوی دوم وضوی تأسیسی بوده در اینجا فرموده استصحاب جاری می شود چون می فرماید وقتی وضوی دوم را گرفتم قطعا متطهر بودم حالا تجدیدی بوده متطهر بودم و احداثی هم بوده متطهر بودم احتمال می دهم الآن همان طهارت باقی باشد در اینجا استصحاب می کنیم منتهی استصحاب بقاء حدث هم دارد که تعارض می کند
مثال دوم همان مثال مرحوم خویی را بیان فرموده است. در اینجا فرموده استصحاب جاری نمی شود چون ما یقین به جنابتی داریم و آن را هم یقین داریم که از بین رفته و غیر از آن یقین به جنابتی نداریم
مطلب سوم
مرحوم خویی فرموده فرقی بین این دو شق نیست و همانطور که در شق اول می گویید ما یقین به طهارتی داریم و در وضوی دوم طهارتی داشتم و احتمال می دهم الآن هم باشد در دومی هم همین طور است چون یقین به جنابتی دارم و الآن شک دارم و استصحاب می کنم و می گویم هست
مطلب چهارم
جواب آقای صدر به مرحوم خویی: ایشان سه حرف به مرحوم خویی دارد
۱/ استصحاب کلی قسم رابع وجود ندارد و اینکه شما برای آن مثال زده اید یا داخل قسم ثانی است یا ثالث لذا موضوعا این قسم وجود ندارد
۲/ نقضی را به مرحوم خویی بیان کرده که اگر قرار باشد این استصحاب کلی قسم رابع جاری شود دو نقض دارد هم در موارد شبهات بدویه و هم در موارد استصحاب کلی قسم ثالث
۳/ اگر این قسم رابع شما قسم رابع باشد و از نقض ها هم صرف نظر کنیم درست نیست و جواب حلی دارد
ما دو مطلب آخر را در مطلب پنجم بیان می کنیم و در مطلب چهارم این کلام آقای صدر که گفته این تقسیم درست نیست و به کلی قسم ثانی یا ثالث بر می گردد ذکر می کنیم
ایشان می گوید قسم ثانی این بود که یقین به تحقق جامعی داشتیم و نمی دانیم آن یقین به تحقق جامع در ضمن فرد قصیر بوده یا طویل در اینجا هم همین است که یقین به تحقق جنابتی داریم در حین خروج این قطره نمی دانم این فرد قصیر بوده یعنی جنابتی که از آن غسل کرده یا فرد طویل بوده است
لذا اگر عنوان جامع را آن حدثی که هنگام خروج این قطره حادث شده بگیریم و به آن اشاره کنیم این کلی قسم ثانی می شود و اگر فقط بگویید یقین به وجود جنابتی دارم و دیگر نگویید در ضمن این منی ای که خارج شده این کلی قسم ثالث می شود لذا اگر عنوان جامع را خاص بگیریم یعنی آن جنابتی که حصل عند خروج هذه القطره کلی قسم ثانی می شود و اگر بگویید علم به کلی جنابت دارم این کلی قسم ثالث می شود
مطلب پنجم
نقض اول آقای صدر این است که می گوید شما در موارد شک بدوی که برائت و استصحاب جاری می کنید در این موارد کلی قسم رابع درست می شود این طور که می گوییم یک شخصی روز جمعه جنب شده و غسل کرده باز روز شنبه دستشویی رفته و منی می بیند و نمی داند همان منی سابق است یا نه در اینجا آقای خویی مگر مجرای استصحاب عدم جنابت نیست ولی شما باید بگویید کلی قسم رابع است چون می گوییم آخرین جنابتی که از آن غسل کرده ام خوب الآن یک جنابتی را یقین دارم از آن غسل کرده ام جنابت روز جمعه و یک عنوان جنابتی را یقین دارم و آن آخرین جنابتی است که برای من پیش آمده نمی دانم این آخرین جنابت جنابت جدید است یا همان جنابت روز جمعه می باشد
یا این مثال که ساعت ۸ دستشویی رفته و وضو گرفته و ظهر احتمال می دهد که از او حدث خارج شده خوب شما (مرحوم خویی) می گویید اینجا استصحاب بقاء طهارت می کنیم ولی طبق مبنایتان در کلی قسم رابع باید بگویید کلی قسم رابع جاری می شود چون یقین دارد که دستشویی رفته و در آخرین قطره بولی که از او خارج شده قطعا محدث شده و احتمال می دهم حدثی که هنگام خروج آن حاصل شده باقی باشد
نقض دوم ایشان این است که اگر شما در کلی قسم ثالث یقین به تحقق کلی در ضمن فرد قصیر دارید که قطعا مرده است و احتمال می دهم یک بق یا حیوان دیگری داخل اتاق شده باشد خوب شما می گویید کلی قسم ثالث است و استصحاب در آن جاری نمی شود ولی می گوییم اینجا کلی قسم رابع است این طور که می گوییم آخرین حیوانی که داخل اتاق شد احتمال می دهم الآن باقی باشد چون نمی دانم همان پشه اول است که مرده یا اینکه نه یک پشه یا حیوان دیگری داخل اتاق شده باشد
اما جواب حلی
می گوید شما یک وقت می خواهید جنابت را استصحاب کنید بگویید من جنب شدم احتمال می دهم باقی باشد این کلی قسم ثالث است چون جنابت را در ضمن فردی یقین دارم و در ضمن فرد دیگر شک دارم و اگر بگویید نه من می خواهم استصحاب کنم جنابتی که حصل عند خروج هذه القطره این هم که درست نیست چون استصحاب فرد مردد است چون جامع اثر ندارد زیرا در هیچ روایتی ندارد که شارع بفرماید یجب الغسل علی من کان جنبا عند خروج هذه القطره بلکه آنچه که در روایت است عند خروج منی است
لذا یا به فرد مردد یا کلی قسم ثالث بر می گردد
فتلخص مما ذکرنا کلام مرحوم خویی موضوعا و حکما و نقضا و حلا ناتمام است
مطلب ششم
کلام آقای صدر را از آخر بررسی می کنیم
این جواب حلی و نقضی آقای صدر تمام نیست
یک جمله ما در روز اول در استصحاب کلی بیان کردیم و آن اینکه حقیقت استصحاب کلی استصحاب وجود است چون عنوان و مفهوم که استصحاب ندارد در کلی قسم رابع که مرحوم خویی فرموده شما اصلا اشاره به یک وجودی می کنید آن جنابتی که عند خروج هذه القطره حاصل شد یعنی اگر آینه را بگذارید می بینید این عنوان مشیر ما بازاء در خارج دارد ولی نقضی که شما کردید در شبهات بدویه آخرین قطره بولی که از شخص خارج شده شما این را اگر اشاره بکنید می بینید غیر از ساعت ۸ که دستشویی بودید چیز دیگری نیست که مشار الیه این باشد
لذا نقض های ایشان اصلا ربطی به استصحاب کلی قسم رابع ندارد
و آن هم که به کلی قسم ثالث نقض کردید ربطی ندارد چون می گویید حیوانی که بعد از آن دیگر حیوانی در اتاق نبود و نرفت آن هم باز یک عنوان انتزاعی است و اگر اشاره بکنید غیر از پشه ای که مرده یک وجود دیگر ندارد که شما به آن اشاره کنید احتمال بدهید همان وجود باقی باشد
یک کلمه در استصحاب بگویم استصحاب کلی قسم رابع یا ثانی یا ثالث استصحاب کلی جایی جاری می شود که مقوم آن کلی یک یقینی نباشد که قطع داریم آن یقین از بین رفته است هر جایی یقین به کلی مقومش یقین به فردی باشد که اگر آن یقین به فرد را کنار بگذاریم آن کلی از بین رفته این کلی قسم ثالث است و در اینجا استصحاب جاری نمی شود و در قسم رابع مقوم کلی آن قطره ای است که خارج شده نه اینکه مقوم آن کلی، قطره منی است که پنجشنبه از آن غسل کرده است
در قسم ثالث یا در شبهات بدویه که شما نقض می کنید مقوم این کلی آخرین قطره ای که از من خارج شده همان بول ساعت ۸ است
ولی در رابع این طور نیست اگر آن را هم کنار بگذارید باز این یقینت به جای خودش است
این مثل این است که یقین دارید که کسی دیشب دزدی کرده می گوید زید دیشب مرده است می گوید من کاری ندارم اینکه شخصی دیشب دزدی کرده را یقین دارم حالا اینکه بگویید زید داخل خانه بوده می گوید اصلا فرض کن که زید در خانه نبوده و سبب یقین من ربطی به زید ندارد در قسم رابع فرقش این است که بقاء آن یقین به هم می خورد چون احتمال می دهم که آن یقینی که سبب من بر آن منطبق باشد مسبب ها بر هم منطبق باشد سبب ها دو تا است
اما جواب حلی
ما که نمی خواهیم بگوییم این منی ای که خرج و حصل عند خروج هذه القطره که شما بگویید در روایت نیست بلکه ما موضوع را منی قرار می دهیم منتهی اشاره به آن منی است و منی هم که موضوع روایت است
و به نظر ما هر چه بیشتر تامل کنید به حقانیت این قسم بیشتر پی می بریم البته شاید کسی بگوید این همان قسم ثانی است و الا این قسم غلط نیست
اشکال مطلب رابع ایشان هم ناتمام است چون شما می گویید موضوعا به قسم ثانی بر می گردد اگر می خواهید قسم ثانی را توسعه بدهید کما اینکه ما گفتیم درست است ولی کلام مرحوم خویی این است که این موضوعا با قسم ثانی فرق دارد بله اگر کسی بگوید حکما همان است این را قبول داریم ولی مرحوم خویی می گوید موضوع قسم ثانی و تعریف آن با قسم رابع فرق دارد و در تعریف ثانی گفته اند که با غمض عین از فرد، یقین به کلی نداریم خوب قسم رابع با این تعریف فرق دارد