اصول- متن ۱۵/۲/۹۳

۱۵ / ۲ / ۱۳۹۳

فرع : استصحاب عدم تذکیه :

مرحوم فاضل تونی ره فرعی را مطرح نموده که مورد بحث اعلام قرار کرفته و آن این است که :

اگر لحمی یا جلدی از خارج آورده شود و ما ندانیم که تزکیه شده یا نه ؟ مشهور حکم کردند به این که این جلد میته است و قابل اکل نیست به خاطر این که استصحاب عدم تزکیه جاری می شود چون این حیوانی که گوشت و پوست از آن است وقتی که زنده بود مزکی نبود بعد از این که کشته شد نمی دانیم تذکیه شده یا نه ؟ استصحاب عدم تذکیه جاری می‌شود.

مرحوم فاضل تونی ره فرموده عدم تزکیه لازمه دو امر است اولا حیات دوما زهوق روح به عدم تزکیه پس اگر راه رود مذکی نیست و اگر زهوق روح شود به عدم تذکیه باز هم مذکی نیست ولی نجاست رفته روی زهوق روحی که تذکیه نشده باشد ، نجاست لازم خاص است و استصحاب عدم تذکیه لازمه ی عام است و نمی شود با این استصحاب عدم تذکیه اثبات کنید که این میته است و زهوق روح به عدم تذکیه شده

اینجا بیاناتی که برای کلام مرحوم فاضل تونی هست مختلف است و ما هم به اصل وافیه ایشان مراجعه نکردیم و ضرورتی هم ندارد چون دیگران کلام ایشان را نقل کردند .

تقریب اول از کلام فاضل تونی :

این استصحاب عدم تزکیه استصحاب کلی قسم ثالث است چون قطعا کلی عدم تزکیه در زمان حیات در ضمن فردی که همان حیات باشد محقق بود که قطعا از بین رفته اما احتمال می دهیم این کلی در ضمن فرد دیگری محقق شده باشد لذا می شود استصحاب کلی قسم ثالث که جاری نیست .

تقریب دوم از کلام فاضل تونی :

استصحاب عدم تذکیه جاری می شود و این استصحاب شخص است اما اثبات این که این جلود از متیه است نمی کند چون ما یک غیر مزکی داریم و یک میته داریم ، میته آن است که زهوق روحش مستند به غیر تزکیه باشد یعنی میته امر وجودی است و مزکی حیوانی است که زهوق روحش مستند به تزکیه باشد و حالا که در تذکیه ی این حیوان شک می کنیم استصحاب عدم تذکیه جاری می شود که این حیوان یک زمانی زهوق روحش مستند به تذکیه نبود و آن زمانی بود زنده بود و راه می رفت بعد که زهوق روح شد نمی دانم مستند به تذکیه بود یا نه استصحاب می گوید مستند نبوده منتهی غیر مزکی موضوع حرمت است نه موضوع نجاست دلیلی نداریم که شارع مقدس نجاست را روی عنوان غیر مذکی برده باشد آن دلیل که در باره غیر مذکی هست آیه ی ۳ سوره ی مائده است که می فرماید :

«حُرِّمَتْ عَلَیْکُمُ الْمَیْتَهُ وَ الدَّمُ وَ لَحْمُ الْخِنْزیرِ وَ ما أُهِلَّ لِغَیْرِ اللَّهِ بِهِ وَ الْمُنْخَنِقَهُ وَ الْمَوْقُوذَهُ وَ الْمُتَرَدِّیَهُ وَ النَّطیحَهُ وَ ما أَکَلَ السَّبُعُ إِلاَّ ما ذَکَّیْتُمْ »

که از این استثناء الا ما ذکیتم فهمیده می شود که غیر مذکی حرام است اما نجاست رفته روی عنوان میته و عرف بین میته و غیر مذکی فرق می گذارد میته تعریفش این است « ما مات حتف انفه » یعنی زهوق روحش مستند به غیر تذکیه باشد ولی مذکی حیوانی است که زوهوق روحش مستند به تذکیه باشد اینجا استصحاب عدم تذکیه جاری می شود اما اثبات میته نمی کند بلکه استصحاب عدم میته بودن داریم اصل این است که این حیوان مرگش مستند به غیر تذکیه نیست .

به همین جهت مرحوم خوئی ره و عده ای دیگر فرمودند این لحوم و جلود که از بلاد کفر می آید اکلش حرام است اما نجس نیست و پاک است چون احتمال تذکیه در آن داده می شود .

بررسی دو تقریب کلام فاضل تونی ره :

اما تقریب اول : که این استصحاب استصحاب قسم ثالث است :

اگر مقصود این باشد ـ که غیر مذکی موضوع نجاست و حرمت است و در عین حال استصحاب غیر مذکی جاری نمی شود ـ درست نیست چون در عدم به خلاف وجود است

مثلا اتاقی هست که فقط یک نفر ظرفیت دارد بعد می گویند داخل اتاق زید است می گوییم دیگر نمی تواند عمر داخل اتاق باشد حالا می دانیم زید از اتاق خارج شده نمی دانیم عمر داخل شده یانه استصحاب عدم وجود عمر جاری می شود و کلی قسم ثالث نیست این طور نیست که بگوییم این استصحاب کلی قسم ثالث است و جاری نمی شود ـ چون عدم عمر یک بار تحت وجود زید است و یک بار تحت عدم زید ـ این حرف را نمی زنند بلکه زید مقارن است با عدم عمر الان هم احتمال می دهیم عدم عمر باشد لذا استصحاب می کنیم اینجا هم همینطور است چون این حیوان وقتی که زنده بوده و راه می رفت غیر مذکی بوده چون عدم تذکیه مقارن با زنده بودنش است بعد از مردن هم شک می کنیم استصحاب می کنیم استصحاب در عدمیات نظیر این کلی قسم ثالث نیست و سرش این است که عدم عمر بر زید منطبق نیست زید که عدم عمر نیست بلکه عدم عمر همراه با زید است .

لذا این استصحاب عدم تذکیه جاری می شود و ربطی هم به کلی قسم ثالث ندارد .

اما تقریب دوم : که مرحوم خوئی ره فرموده : نجاست موضوعش میته است و حرمت موضوعش غیر مذکی است و میته حیوانی است که زهوق روحش به عدم تذکیه باشد :

اینجا مرحوم خوئی ره اشکال کرده که استصحاب عدم تذکیه اثبات میته نمی کند چون می گوییم این حیوان تذکیه بر او واقع نشد ، نشد ، نشد و هنگامی که زهوق روح شد باز هم تذکیه بر او واقع نشد استصحاب عدم وقوع تذکیه بر او لازمه ی عقلیش این است که زهوق روحش مستند به غیر تذکیه است و مثبتات اصول حجت نیست لذا بین حرمت اکل و نجاست تفصیل می دهیم که اکلش حرام است چون غیر مذکی است اما پاک است چون استصحاب می گوید میته نیست

ان قلت : همه فرمودند حیوان غیر مذکی نجس است .

بله در حکم واقعی حرمت و نجاست متلازمین هستند نمی شود حیوانی پیدا کنیم که گوشتش حرام است چون تذکیه نشده اما نجس نیست و پاک است چون اگر علم داریم که تذکیه نشده علم هم داریم که زهوق روحش به عدم تذکیه شده لذا هم نجس است و هم حرام است

انما الکلام در احکام ظاهری است و تفکیک بین احکام و آثار در مقام ظاهر امری است که بسیار اتفاق می افتد و سخت نیست

اشکال شیخنا الاستاد مرحوم تبریزی ره به کلام مرحوم خوئی ره :

ما قبول داریم میته لغتا معناش همان است که شما فرمودیید یعنی حیوانی که زهوق روحش مستند باشد به غیر تذکیه اما این حرف در حیوانی که تذکیه اش به صید است درست است و قبول داریم اما جایی که حیوان تذکیه اش به ذبح است مثل گوسفند قبول نداریم چون شارع تعبد فرموده در حیواناتی که ذکاتش به ذبح است هر حیوانی که بمیرد و قبلش تذکیه بر او واقع شود آن را مذکی اعتبارکرده و اگر این گونه حیوانات تذکیه بر او واقع شود اگرچه مرگش مستند به تذکیه نباشد بکله مستند به عامل دیگری باشد شارع این را غیر میته اعتبار کرده و فرموده پاک است چون در روایتی دارد که راوی سؤال میکند حیوانی را ذبح کردم قبل از خروج جان حیوان از بلندی افتاد یا داخل آتش افتاد ؛ امام ع فرمود پاک و حلال است و می توانی بخوری .

این حیوانی که تذکیه شد بعد افتاد این زهوق روح به غیر تذکیه مستند است پس شارع تصرف فرموده که اگر حیوانی بمیرد و تذکیه بر او واقع شود میته نیست و لو زهوق روحش مستند به غیر تذکیه باشد .

به همین جهت این حیوان مرده بالوجدان و زهوق روحش شده بالوجدان استصحاب هم می گوید تذکیه نشده لذا می شود نجس و گوشتش هم حرام است لذا این اجناس خارجی هم نجس است هم حرام است

(نظر ایشان ظاهرا این است که می خواهد بگوید میته امر عدمی است و میته به معنای ما ذهق روحه بلا تذکیه نیست بلکه میته یعنی غیر مذکی و اینجا استصحاب عدم تذکیه داریم )

یک بیان استاد ما مرحوم تبریزی از بعض اجله نقل می کند که فرمودند :

مذکی حیوانی است که زهوق روح شده و تذکیه شده و غیر مذکی حیوانی است که زهوق روح شده و تذکیه نشده ایشان ظاهرا قبول دارد که غیر مذکی نجس است منتهی می فرماید استصحاب عدم تذکیه در ما نحن فیه به درد نمی خورد چون موضوع نجاست و حرمت اکل دو جزء دارد اولا زهاق روح شده باشد و تذکیه نشده باشد به عبارت اوضح موضوع نجاست و حرمت اکل قضیه سالبه به انتفاء محمول است و در استصحاب شما قضیه متیقنه شما سالبه به انتفاء موضوع است چون می گوییم وقتی راه می رفت و زنده بود تذکیه نشده بود چون اصلا زهوق روحش نشده بوده و استصحاب سالبه به انتفاء موضوع برای اثبات سالبه به انتفاء محمول مثبت است لذا ایشان استصحاب عدم ازلی را منکر می شود چون این استصحاب عدم ازلی داخل همین کبری است که استصحاب می خواهد مفاد سالبه به انتفاء‌موضوع را استصحاب می کند در حالی که موضوع حکم سالبه به انتفاء محمول است به همین جهت این جنس های خارجی استصحاب عدم تذکیه ندارد .

مناقشه استاد در دو کلام مرحوم تبریزی ره :

فرمایش این دو هر دو نا تمام است :

اما کلام اخیر نا تمام است چون در بحث اصل مثبت خواهد آمد که سالبه به انتفاء موضوع و سالبه به انتفاء محمول هر دو یک حقیقتند اگر می گوییم زید وقتی به دنیا نیامده بود بیست کیلو نبود الان هم استصحاب می‌کنیم این عدم بیست کیلو عرض است و این سلب محمول یکی است این سلب محمول از موضوع چه موضوع باشد یا نباشد یک چیز است و سلب محمول دو تا نیست مثلا این اتاق قبلا دیوارش رنگ نداشت زمانی که اتاقی نبود الان هم استصحاب می کنیم این عدم لون زمانی که موضوع نبوده با عدم لون الان که موضوع هست و شک در محمول داریم دو تا عدم نیست نه به دقت عقلی و نه به فهم عرفی منتهی یک عدم گاهی موضوع ندارد و گاهی موضوع دارد این که ایشان می فرماید استصحاب سالبه به انتفاء موضوع برای اثبات سالبه به انتفاء محمول اصل مثبت است ما نفهمیدیم و لا یمکننا المساعده علیه نه عقلا و نه عرفا

بله استصحاب سالبه به انتفاء موضوع برای اثبات موجبه معدوله المحمول درست نیست چون مثبت است چون این زرد نبود پس غیر زرد است درست نیست چون غیر زرد بودن لازمه عقلی زرد نبودن است چون ارتفاع نقیضین محال است و چون لازمه ی عقلی است می شود اصل مثبت .

اما فرمایش شیخنا الاستاد هم تمام نیست :

ایشان یک فرمایشی دارد که بعید می دانیم آقای خوئی ره هم با این فرمایش مخالف باشد که اگر حیوانی را تذکیه کردیم ولی هنوز زهاق روح نشده تکه ای از رونش جدا کرد و خورد حلال است چون مذکی آنی نیست که زهاق روح شده باشد با تذکیه بلکه آنی است که تذکیه روی آن واقع شده باشد چه زنده و چه مرده لذا حیوانی که بعد از تذکیه از بلندی می افتد و این سقوط سبب زهوق روحش می شود امام ع می فرماید این مذکی است .

این فرمایش شما در روایت در ناحیه ایجاب تمام است که اگر حیوانی تذکیه بر او واقع شد و لو موتش به آن تذکیه مستند نبود شارع آن را غیر میته تعبد کرده اما کجا در این روایات هست که اگر حیوانی بر آن تذکیه واقع نشود میته است یعنی چیزی را که عرف میته می داند شارع تعبد کرده غیر میته اما این که شارع غیر میته عرفی را به منزله میته تعبد کرده باشد از کجای روایت به دست می آید

لذا از جهت موازین کلام آقای خوئی ره که نظر مرحوم فاضل تونی را این گونه تقریب کرده تمام است منتهی ما گفتیم استصحاب عدم مذکی اثبات میته می کند چون مثبتات اصول در این گونه موارد حجت است منتهی اشکالی که ما داریم این است که اطلاق ادله استصحاب را قبول نداریم و نهایت در باب وضو و نجاست درست کردیم

تنبیه چهارم : استصحاب امور تدریجی :

استصحاب در امور تدریجی جاری می شود یا نه ؟

مرحوم آخوند ره می فرماید امور دو قسم است یک اشیائی هستند که قار هستند و یک اشیائی متصرم الوجود هستند اشیاء قار اشیائی هستند که در یک زمان جمع می شوند مثل انسان اما امور غیر قار و متصرم الوجود اشیائی هستند که در زمان واحد اجزائش جمع نمی شود بلکه هر جزئیش محقق نمی شود مگر با انعدام جزء قبلی .

اشکال در جریان استصحاب در امور غیر قار :

امور قار که معلوم است استصحاب می شود اما در امو غیر قار ممکن است شبهه شود مثل استصحاب بقاء نهار و لیل یا استصحاب تکلم و یا استصحاب خون حیض یا استصحاب جوشیدن چشمه ممکن است کسی بگوید این گونه استصحابات اشکال دارد چون مثلا شک داری الان غروب شده یا نه می‌گویید قبلا نهار بود الان هم نهار است یا قبلا لیل نبود الان هم لیل نیست اما آن قبلی که نهار بود الان رفته لذا این آن اصلا حالت سابقه متیقن ندارد این می شود استصحاب کلی قسم ثالث چون نهار قبلا در ضمن جزئی محقق شده بود که قطعا از بین رفته نمی دانیم در ضمن فرد دیگر ادامه پیدا کرده یا نه که این همان استصحاب کلی قسم ثالث است و همینطور است استصحاب خون حیض یا استصحاب بقاء سخنرانی .

جواب مرحوم آخوند ره از اشکال فوق :

مرحوم آخوند ره در کفایه از این اشکال دو جواب می دهد :

جواب اول : اتصال مساوق وحدت است عقلا اگر چیزی تا مادامی که بین اجزائش تخلل عدم نشود بالدقه العقلیه یک شئ است مثلا می گویند این آب چشمه سی سال است که می آید در اینجا نمی گویند آب سی سال پیش آمد و رفت تمام شد و این آب جدید است بلکه می گویند همه یک آب است .

اما اگر بین اجزاء تخلل عدم شود مثل منبری که و لو یک دهم ثانیه بین دو کلمه اش فاصله است اگر دو ساعت هم صحبت کند می گویند یک منبر رفته اینجا اتصال و وحدت عقلی نیست اما وحدت عرفی هست و آنی که لازم داریم وحدت عرفی است نه عقلی .

لذا فرموده استصحاب در امور تدریجیه مثل استصحاب در امور قاره است که می تواند استصحاب شخص باشد و می تواند تمام اقسام استصحاب کلی را داشته باشد