۱۶ / ۲ / ۱۳۹۳
در دو مقام بحث می کنیم :
مقام اول : استصحاب در نفس امور تدریجی مثل زمان و حیض یعنی اموری که خودشان فی حد نفسه غیر قار هستند
مقام دوم : استصحاب در اموری که خودشان فی حد نفسه قار هستند اما چون مقید به زمان هستند تدریجی الوجود هستند
اما مقام اول : استصحاب در زمان و امثال آن :
تاره باید بحث کنیم در مفاد کان تامه که استصحاب می شود یا نه ؟ مثلا بگوییم نهار قبلا موجود بود الان هم موجود است و تاره باید در مفاد کان ناقصه بحث کنیم که این زمان نهار هست یا نه ؟
اشکالات وارده به استصحاب در امور تدریجی :
اشکال اول : از ناحیه ی شک در بقاء :
بعضی خیال کردند که اشکال از ناحیه ی شک در بقاء است یعنی یک چیزی قبلا موجود بوده الان شک در وجودش می کنیم شک در بقاء جایی تصور دارد که با غمض عین از این شئ زمان داشته باشد نظیرش در بحث مشتق که نزاع در اسم زمان نمی آید
اگر بگویید شک دارم در بقاء نهار گفتند شک در بقاء نهار معنی ندارد چون نهار زمان است و باید با غمض عین از زمان چیزی باشد که در زمان سابق متیقن بوده و الان مشکوک است اما اینجا در استصحاب زمان چیزی جز زمان نداریم بلکه خود نفس زمان مشکوک است
جواب اشکال اول : لفظ بقاء لازم نداریم بلکه شک در شئ حادث را می خواهیم :
قبلا گذشت که ما در استصحاب لفظ بقاء را که لازم نداریم بلکه استصحاب یعنی شک در وجودی که حادث شده وجودی که قبلا حادث شده الان نمی دانیم هست یا نه استصحاب می کنیم و این لازم ندارد با غمض عین از این چیز زمان وجود داشته باشد
اشکال دوم : از ناحیه وحدت قضیه متیقنه و مشکوکه :
در استصحاب وحدت قضیه متیقنه و مشکوکه معتبر است چیزی باید متیقن باشد و در همان چیز شک شود این وحدت قضیه متیقنه و مشکوکه در باب زمان معنی ندارد چون زمان متصرم الوجود است و همه ی اجزائش در یک جا جمع نمی شود و هیچ جزئی موجود نمی شود مگر جزء سابق معدوم شود در واقع حقیقت زمان انعدام و ایجاد است لذا این زمان که مشکوک ماست غیر از وجود سابق است و شک در شئ جدید است
جواب های اشکال دوم :
جواب مرحوم آخوند ره و شیخ اعظم ره :
در زمان اختلاف است که آیا زمان یک وجود ممتد ، متصل و پیوسته است یا زمان مجموعه ای از آنات است که کنار هم گذاشته شده مثل باب خط و نقطه که قدما می گفتند خط از مقداری نقطه تشکیل شده یا مثلا جسم عبارت است از مجموع اجزاء نا پیوسته و گسسته مثل نؤوپان که خاک اره ها را به هم پرس می کنند و آن را درست می کنند ، جسم هم مثل این است زمان هم این طور است .
بنابر قول دوم زمان به دقت عقلی یک شئ نیست بلکه اجزاء از هم گسسته ای است که به هم پیوسته است لذا هر جزئی که مشکوک است غیر از جزء سابق است و مجموع هم آنات است و یک شئ نیست
اما بنابر قول اول که زمان یک وجود به هم پیوسته است و هیچ انفصالی وجود ندارد حتی با دقت عقلی و از آنجا که اتصال عقلا مساوق وحدت است ، زمان هم حقیقتا شئ واحد است
حالا کدام قول درست است ؟ که ریاضیات جدید هم چون ریشه در ریاضیات قدیم دارد همان حرف های سابق در ریاضیات جدید هم وجود دارد که مثلا نقطه شئی است که نه طول دارد نه عرض دارد نه عمق دارد و خط از مجموع نقاط تشکیل شده یا مثلا سطح از مجموع خطوط تشکیل شده و فضای سه بعدی از مجموع سطوح تشکیل شده مثل این که صد تا ورقه A4 را روی هم می گذارند و ارتفاع و عمقی برایش درست میشود .
این حرف ها غلط است اما این حرف ها که خط از بین نهایت نقطه تشکیل می شود غلط است چون نقطه یک امر وهمی است چون نه طول دارد نه عرض دارد و نه عمق دارد و همانند ماهیت است که یک شئ وهمی است و فقط حدود وجود است و در خارج وجود ندارد و چه طور می شود خطی که طول دارد از بی نهایت نقاطی که نه طول دارد نه عرض دارد نه عمق دارد تشکیل شود .
خط ، زمان یا جسم شئ به هم پیوسته است اتصال ندارند برهان فلسفیش هم یک کلمه اشاره می کنیم که اگر قرار باشد زمان تشکیل بشود از آنات به هم پیوسته یا باید قائل شویم به جزء لا یتجزا کما این که در علم فیزیک و طبیعیات جدید هنوز همین حرف ها هست که هر جسمی از تعدادی مولکول تشکیل شده و مولکول را جزء لا یتجزا می دانستند بعد اتم را به عنوان جزء لا یتجزا مطرح کردند و بعد اجزاء ریز تر را مطرح کردند همه ی اینها به این خاطر است که این کار عالم طبیعی نیست بلکه تحلیل وجودات خارجی کار فیلسوف است نه کار فیزیک دان فیزیک یک علم حسی است و این نمی تواند حقیقت اشیاء را تحلیل کند اما در فلسفه ثابت شده که جزء لا یتجزا محال است و هر جزئی هر قدر که تجزیه شود باز هم قابل تجزیه است و حال اگر شما بگویید زمان مجموع آنات است یا باید قائل شویم به جزء لا یتجزا که مثلا یک دقیقه از ۶۰ ثانیه تشکیل شده یا باید قائل شویم که بی نهایت محصور می شود در نهایت چون شما وقتی یک محدوده ی از زمان را در نظر بگیرید وقتی بگویید این محدوده بی نهایت اجزاء دارد لازم می آید که اجزاء بی نهایت در یک فاصله محدود قرار بگیرد در حالی که بی نهایت نمی تواند در محدود محصور شود .
این کلامی است که بعضی فلاسفه گفتند و بعضی اصولیون هم طبق آن مشئ کردند اما به نظر ما این حرف ها رجم به غیب است چون اگر کسی بگوید چه اشکالی دارد ما می گوییم زمان از بی نهایت جزء لا یتجزی تشکیل شده و اشکال حصر بی نهایت در نهایت لازم نمی آید چون این بی نهایت وهمی است تجزیه اجزاء تا بی نهایت معناش این نیست که شما اجزاء را در خارج می توانید تجزیه کنید چون وقتی یک جزء چند بار تجزیه شد دیگر قابل وجود نیست اما در تحلیل عقلی قابل تجزیه است همانطور که می گویند هر وجودی متشکل از ماهیت و وجود است با این که ماهیت در خارج موجود نمی شود لذا تحلیل به وجود و ماهیت تحلیل عقلی است و همینطور است خط و نقطه چون چیزی که نه عرض دارد نه طول دارد و نه ارتفاع قابل وجود خارجی نیست
آنی که وجدانا محال است این است که بی نهایت وجود خارجی در محدوده ی خاصی موجود شود نه که بی نهایت وجود وهمی محال باشد مثلا این که می گویند مجموعه اعداد طبیعی تا بی نهایت ادامه دارد معناش این نیست که ما در خارج هم معدود بی نهایت داریم بلکه معناش این است که شما هر عددی فرض کنید بالاتر از آن قابل فرض است
و این که در فیزیک می گویند کوچکترین جزء شئ الکترون است که اتم ها از آن تشکیل می شوند به خاطر این است که آنها تقسیم در خارج را در نظر می گیرند نه تقسیم فلسفی محض که با فرض و توهم ذهنی قابل تقسیم است لذا این حرف هایی است که قابل تصدیق نیست .
بنابر این قول شئ حقیقتا متصل است و لذا اگر کسی گفت وحدت قضیه متیقنه و مشکوکه عقلا لازم است دیگر استصحاب زمان بلا اشکال است .
اما اگر گفتیم وحدت متیقن و مشکوک عرفا لازم است چون صدق نقض لازم است و مثلا به شکستن چوب نقض می گویند و کسی در عرف نمی گویند این اجزاء چوب از هم گسسته بوده و به هم چسبیدند و در استصحاب به همین مقدار کفایت می کند و این جواب مرحوم آخوند ره است که در زمان هم وحدت عقلی دارد چون اتصال مساوق وحدت است و هم وحدت عرفی دارد چون عرفا یک شئ به حساب می آید .
شهید صدر ره حرفی دارد که ما درست نفهمیدیم شما هم فکر کنید :
ایشان می فرماید : اگر کسی گفت در استصحاب وحدت عقلی معتبر است ، وحدت عرفی به درد نمی خورد یک جایی است که وحدت عقلی را احراز می کنیم که بلا اشکال استصحاب جاری می شود اما اگر جایی شئ واحد را در خارج درک نمی کنیم مثل همین زمان که مثلا بگوییم زمان از آنات متعدد ساخته شده و یک شئ متصل نیست اما با این حال یک وقت وحدت را به برهان می فهمیم ولو وحدت را در خارج درک نکنیم باز هم استصحاب جاری می شود چون استصحاب نیاز به احراز وحدت دارد و لو با برهان باشد و الا درک وحدت در خارج لازم نیست
مثل این برهان قائم می شود که مجردات در عالم هستند حالا اگر شک کردیم مجردی باقی است یا نه استصحاب می کنیم و نیاز نیست که ما وجود مجرد را در خارج درک کنیم در اینجا هم همینطور است آنی که نیاز داریم اثبات و احراز وحدت است نه درک وحدت و این تفصیل به خاطر این است که ما در روایت نداریم که یشترط فی الاستصحاب وحده القضیه المتیقنه و المشکوکه » بلکه داریم لا تنقض الیقین بالشک ابدا » همین مقدار که وحدت به برهان عقلی ثابت شد و لو وجود واحد را درک نکنیم برای صدق عرفی نقض کافی است و نیاز به درک وحدت در خارج نداریم
این کلام ایشان درست نیست :
استصحاب جر وجود خارجی است و هنگامی که در خارج وحدتی را درک نکنیم چه را استصحاب کنیم و لا تنقض در چه چیز می خواهد جاری شود ؟
جواب دوم : از مرحوم آخوند ره : استصحاب را در حرکت توسطیه جاری می کنیم :
اگر کسی گفت کفایت وحدت عرفی برای استصحاب را قبول ندارم بلکه در استصحاب باید وحدت قضیه متیقنه و مشکوکه عقلا باشد و این حرف های شما که می گویید زمان متصل است و اتصال مساوق وحدت است قبول ندارم
می گوییم با تمام این احوالات باز هم استصحاب جاری می شود چون شما اگر بخواهید استصاب را در حرکت قطعیه جاری کنید اشکال شما وارد است اما اگر استصحاب را در حرکت توسطیه جاری کنید استصحاب جاری می شود و مشکلی ندارد
حرکت قطعیه : یعنی « کون المتحرک فی کل آن فی مکان » اینجا استصحاب جاری نمی شود چون وحدت قضیه متیقنه و مشکوکه وجود ندارد و هر آنی غیر از آنات سابق و لاحق است .
اما حرکت توسطیه : یعنی « کون المتحرک بین المبدأ و المنتهی » مثلا اتوبوسی از قم حرکت کرد به تهران نمی دانم به تهران رسید یا نه ؟ می گوییم قبلا این اتوبوس بین مبدأ و منتهی بوده الان هم استصحاب می کنیم .
در ما نحن فیه هم همین است چون حرکت توسطیه نهار یعنی کون الشمس بین المشرق و المغرب است که وحدت دارد و قابل استصحاب است اما حرکت قطعیه خورشید یعنی « کون الشمس فی کل آن فی مکان من السماء » استصحاب جاری نمی شود چون هر آنی حالت سابقه ندارد
اشکال حاج شیخ اصفهانی ره به جواب دوم :
حرکت توسطیه مشکلی را حل نمی کند چون می گوییم شما با حرکت توسطیه می خواهید چه کنید ؟ اگر میخواهید بگویید متحرک بین قم و تهران بود مثلا و الان هم هست این کلی قسم سوم است چون این « کونه بین القم و التهران » در ضمن یک فرد محقق بود الان نمی دانم در ضمن فرد آخر محقق شده یا نه می شود استصحاب کلی قسم سوم و جاری نمی شود پس همانطور که استصحاب حرکت قطعیه نمی شود استصحاب حرکت توسطیه هم نمی شود
تنها فرق بین این دو حرکت این است که در حرکت قطعیه کل و اجزاء است و در حرکت توسطیه کلی است و افراد است همانطور که در حرکت قطعیه جاری نمی شود چون وحدت قضیه متیقنه و مشکوکه ندارد در حرکت توسطیه هم استصحاب جاری نمی شود چون کلی و فرد است و استصحاب آن استصحاب قسم ثالث است
اگر مرحوم آخوند بگوید : افراد این کلی عرفا یکی است
می گوییم : اگر قرار به خاطر اتصال عرفی درست کنیم که دیگر در حرکت قطعیه هم با اتحاد عرفی درست میشود نیاز به درست کردن حرکت توسطیه نیست
و ظاهرا حق با حاج شیخ است و اشکال به مرحوم آخوند ره وارد است