اصول- متن ۱۷/۲/۹۳

۱۷ / ۲ / ۱۳۹۳

کلام شهید صدر ره در بیان معیار وحدت :

یک نکته در کلام آقای صدر ره است اما مطلبی است که در ارتکاز همه هست اما ایشان مرتب کرد :

این زمان که به نظر عرف واحد است معیار تشخیص وحدت در عرف چیست ؟

ایشان پنج معیار بیان می فرماید :

۱ ) : شئ حقیقتا متصل است مثل زمان و آب و … که آنی بین آنها متخلل نیست که به دقت عقلی و تسامح عرفی واحد است .

۲ ) حقیقتا متصل نیست و فاصله های خیلی کم و مختصر وجود دارد اما عرف تسامحا آن فاصله ها را نیست حساب می کند مثل عقربه های ساعت که انسان فکر می کند راه می رود اما در حقیقت این طور نیست بلکه دائما می ایستد و حرکت می کند اما عرف این فاصله های کم را نیست حساب می کند این عرفا واحد است اگر چه عقلا واحد نیست .

۳ ) فاصله هست و زیاد هم هست به طوری نیست که آن فاصله ها را عرف نادید بگیرد اما عرف مجموع اینها را یک شئ اعتبار می کند مثل تکلم و سخنرانی که این الفاظ وضع شده برای مجموع آن سخنرانی .

۴ ) فاصله زیاد است مثلا ساعت ۹ درس می دهد تا فردا ساعت ۹ و لفظ هم برای مجموع وضع نشده اما اینجا وحدتش به همین تکرار است لذا فردا اگر شک کند که درس هست یا نه ، استصحاب وجود می کند .

۵ ) شئ قار مثل زید و بکر و اشیائی که اجزائش در یک زمان جمع می شود

سه نکته باقیمانده :

نکته اولی : استصحاب عدم ضد به جای استصحاب زمان :

مرحوم آخوند ره و مرحوم خوئی ره و دیگران فرمودند :

یک وقت می خواهید استصحاب بقاء‌ نهار کنید یا استصحاب بقاء لیل کنید ، اینجا اشکال هست که وحدت قضیه متیقنه و مشکوکه نیست چون این آن که روش دست می گذاریم و می خواهیم استصحاب کنیم غیر از آن سابق است اما اگر بخواهید استصحاب عدم ضد کنید برای ترتب آثار بلا اشکال است چون این عدم وجود متصرم الوجود نیست تا بگوییم این آن غیر آن سابق است و وحدت قضیه متیقنه و مشکوکه نیست مثلا آیه شریفه می فرماید « کلو و اشربو حتی یتبین لکم الخیط الابیض من الخیط الاسود » نمی دانید طلوع فجر شده یا نه استصحاب عدم فجر می کنید یا در روزه استصحاب عدم لیل می کنید

حاج شیخ اصفهانی ره فرمودند :

عدم مثل وجود است عدم هر شیئی بدیل همان وجود است ، نمی شود وجود تدریجی باشد اما عدم قار باشد مثلا ساعت ۵ عدمش می شود عدم ساعت ۵ و عدم ساعت ۶ ، عدم ساعت ۶ است چرا که عدم رفع آن وجود است این طور نیست که صرف العدم نقیض ساعت ۵ باشد و مثلا همان نقیض ساعت ۶ باشد ، لذا شما وقتی استصحاب می کنید می گویید لیل داخل نشده بود الان هم داخل نشده این عدم همان عدم سابق نیست آن عدم هایی که یقین داریم از بین رفته و این عدم مورد شک جدید است .

لذا اگر قبول کنیم که اتصال مساوق وحدت است و متصل حقیقتا یک شئ است و این حرف در خود زمان گره و مشکلش را رفع کند در عدم هم این حرف ها گره گشاست و الا عدم هم مثل وجود است و همانطور که یک تکه ی زمان وجودات است عدم هم عدم هاست .

و اگر بگویید عدم یکی است لازم می آید اجتماع نقیضین باشد چون مثلا ساعت ۸ یک عدم است که مربوط به تمام ساعات می شود و از جمله شامل عدم ساعت ۸ نیز می شود به همین جهت لازم می آید که هم ساعت ۸ باشد و هم عدم ساعت ۸ و این اجتماع نقیضین است .

استاد :

اینها مطالبی است که ما نمی توانیم پیرامونش عقلا تکلم کنیم و هر که هم تکلم کرده رجم به غیب است چون خود عدم که قابل درک حصولی نیست چون عدم چیزی نیست بلکه عدم زاییده فکر است و معقول ثانی فلسفی است حالا چه طور ذهن این را می سازد و چه طور از خارج انتزاع می کند بحث هایی است که نه قابل فهم است و نه به درد ما می خورد

حالا آیا واقعا عدم مثل وجود مستمر است یا نیست ؟ کسی که بخواهد بگوید مستمر است مثل حاج شیخ آن برهان را ذکر می کند آن کس هم که بخواهد بگوید مستمر نیست می گوید عدم الان با عدم یک ساعت پیش فرقی نمی کند و اینها اجزاء نیستند و اینها فهم عرفی است و ممکن است طرف دیگر بگوید تو طبق تسامح عرفی حرف می زنی

اما یک مطلب را باید قبول کنید که وحدت عرفی در ناحیه عدم اوضح از وحدت در ناحیه وجود است چون در وجود یک تسامحی دارد چون در نهار ممکن است گفته شود این ساعت از روز همان ساعت پیش نیست اگر چه در عرف نمی گویند اما یکی بودن اینها خیلی واضح نیست اما در ناحیه عدم می گویند شب نشده بود الان هم نشده لذا استصحاب در عدم اوضح ازاستصحاب در وجود است و شاید منظور آخوند ره هم به همین بیان است

اما این که حقیقتا عدم مثل وجود متصرم الوجود است که عدم ساعت ۸ می رود تا عدم ساعت ۹ بیاید یا که نه عدم ساعت ۹ هم در همان زمان عدم ساعت ۸ هست واقعا مطلبی است که به لحاظ فنی مشکل است اگر چه می شود در مقابل حاج شیخ اصفهانی این برهان را ذکر کرد که در ساعت ۹ عدم ساعت ۸ هم هست عدم ساعت ۷ هم هست عدم ساعت ۶ هم هست و … به خاطر این که سالبه به انتفاء موضوع است ؛ از حاج شیخ ره یک سؤال می کنیم که آیا وجود ساعت ۹ در ساعت ۸ هست یا نیست اگر بگویید هست که قطعا اشتباه است و قطعا ساعت ۹ در ساعت ۸ نیست و اگر بگویید نیست می شود ارتفاع نقیضین چون خود ساعت ۹ که نیست عدمش هم که الان نیست می شود ارتفاع نقیضین پس این را هم برهانا درست می کنیم و ما در مقابل حاج شیخ عرضی داریم که همه ی عدم ها در یک آن جمع هستند مثلا عدم لیل هم ساعت ۵ است هم ساعت ۴ است و هکذا لذا طبق این شعر منظومه که می گوید « لا میز فی الاعدام من حیث العدم » معنی ندارد که بگوییم عدم متصرم الوجود است چون عدم چیزی نیست و خوب بود مرحوم حاج شیخ ره  می فرمود که عدم حقیقتا و به دقت عقلی یک چیز است اما از نظر تسامح عرفی عدم ساعت ۸ غیر از عدم ساعت ۹ است چون عدم از مضاف خودش لون می گیرد .

نکته ی دوم : فرق بین استصحاب مفاد کان تامه و استصحاب مفاد کان ناقصه :

یک وقت استصحاب مفاد کان تامه میکنیم می گوییم نهار بود الان هم هست یک وقت استصحاب مفاد کان ناقصه می کنیم می گوییم قبلا این آن نهار بود الان هم نهار است همه به این استصحاب کان ناقصه اشکال کردند غیر از محقق عراقی ره که اگر بگوییم این آن قبلا نهار بود غلط است چون این آن حالت سابقه ندارد و اگر بگویید بقاء نهار را استصحاب می کنم می گویم نهار بود ، بود …و این آن هم نهار است می شود اصل مثبت چون می خواهید کان تامه را استصحاب کنید برای اثبات کان ناقصه که این می شود اصل مثبت

مرحوم محقق عراقی ره که شهید صدر ره هم کلامش را پذیرفته فرموده :

یا این شئ یک شئ متصل است یا غیر متصل است و وحدت ندارد اگر وحدت ندارد و اتصال مساوق وحدت نیست مفاد کان تامه هم استصحاب نمی شود چون می گویید نهار قبلا بود می گوییم کدام نهار قبلا بود ؟ آن نهاری که قبلا بود غیر از این وجود است و اگر بگویی اینها وحدت عرفی دارند می گوییم این در کان ناقصه هم می آید این آن همان آن سابق است به نظر عرفی دو چیز نیست تا بگویید حالت سابقه ندارد

نظر استاد در مقام :

به نظر ما حق با مرحوم آخوند ره است و فرمایش آقا ضیاء ره نا تمام است چون

یک وقت یک وجود را با هم می بیند می گوید این اتاق اما یک وقت می گوید این گوشه ی اتاق که وقتی به گوشه اتاق اشاره می کند این گوشه غیر از گوشه های دیگر اتاق است ؛ اگر مجموع من حیث المجموع را ببینیم هم عقلا و هم عرفا یک چیز است اما اگر اجزاء را جدا ببینیم هر جزئی غیر از جزء دیگر است در لیل و نهار هم اکر مجموعا لحاظ شود یک چیز است اما اگر یک جزئی از آن را ببینیم هر جزئی غیر از جزء دیگر است و اصلا واحد قابل تجزیه نیست و اگر چیزی را تجزیه کردید یعنی تکثر لذا وقتی می گوییم اینجای خط یعنی خط را دو قسمت کردیم این هم عقلی است از عقل هم که بگذریم عرفا روز غیر از شب است اگر چه وقتی همه را مجموعا لحاظ کنیم همه یک چیز است اما اگر برهه ای از زمان را در نظر بگیریم این برهه غیر از برهه های دیگر است

چه طور آقای صدر و آقای محقق عراقی ره قبلا گفتید اگر زمان قید باشد نمی شود استصحاب کرد چون وحدت قضیه متیقنه و مشکوکه نیست در کلام شیخ انصاری در استصحاب عدم جعل و بقاء مجعول که فرمودید اگر زمان قید باشد استصحاب جلوس ساعت ۱۰ نمی شود چون جلوس ساعت ۱۰ غیر از جلوس ساعت ۱۱ است چه طور آنجا اشکال نمی کردید که وحدت هست و استصحاب جاری شود

( نظر استاد این است که شما می گویید اگر وحدت را قبول کنیم فرقی بین استصحاب کان تامه و ناقصه نیست اما ما می گوییم لحاظ شئ فرق می کند اگر همه را مجموعا لحاظ کردیم بله یک شئ واحد است اما اگر یک جزئی از شئی را لحاظ کردیم این منافات با وحدت دارد چون وحدت با تجزیه نمی سازد در اینجا هم مفاد کان تامه یعنی همان لحاظ کردن مجموع زمان است که مثلا نهار بوده الان هم هست اما مفاد کان ناقصه لحاظ کردن جزئی از آن است که در اینجا وحدت معنی ندارد و هر آنی غیر از آنات سابق است و اگر این طور که شما می گویید در وحدت فرقی بین دو لحاظ نیست چه طور در بحث استصحاب حکم می گویید استصحاب جلوس ساعت ۱۰ نمی شود چه طور در اینجا نمی گویید وحدت هست )

نکته سوم :

زمان تاره شرط حکم است و موضوع حکم است مثل زمان برای وجوب صلاه مثلا وجوب نماز هست تا زمان غروب اینجا گیر ندارد استصحاب بقاء زمان می کنیم اما یک وقت زمان شرط متعلق است مثلا شارع فرموده نماز بین زوال و غروب شمس بخوان اینجا استصحاب بقاء زمان اثبات نمی کند که این نماز در وقت است لذا می‌شود اصل مثبت .

از اشکال مثبتیت سه جواب دادند :

جواب اول : از شیخ اعظم ره و میرزای نائینی ره :

در این موارد استصحاب بقاء وقت نمی کنیم بلکه استصحاب بقاء حکم می کنیم می گوییم وجوب نماز بین الحدین قبلا بود الان هم هست .

اشکال به جواب اول :

مرحوم خوئی ره اشکال کرده که وجوب نماز در وقت اثبات نمی کند نماز در وقت است مثل این که استصحاب بقاء طهارت اثبات نمی کند که این مایع آب است و من مکلف باید نماز در وقت را بخوانم و استصحاب حکم موضوع را درست نمی کند و این موضوع باید ثابت شود .

اگر بگویید موضوع ثابت می شود و مثبتات را حجت می دانیم می گوییم با این حال چرا استصحاب بقاء وجوب می کنید استصحاب بقاء وقت کنید و بگویید این وقت نماز باقی است بلکه با وجود استصحاب حاکم که همان استصحاب وقت است نوبت به استصحاب محکوم که استصحاب حکم است نمی رسد .

پس اگر مثبتات را قبول کنید احتیاجی به این استصحاب نیست بلکه جاش نیست .

علم الهدی : چه نیازی داریم به اثبات این که این نماز در وقت است بلکه همین قدر که استصحاب یک وجوبی به گردن ما آورد کافی است .

استاد : ما قبلا جواب این را دادیم که اگر این استصحاب حکم ثابت نکند که این نماز در وقت است استصحاب عدم نماز در وقت می آید و وجوب آن را بر می دارد چون آنی که بر من واجب است نماز در وقت است .