۲۰ / ۲ / ۱۳۹۳
گفتیم بحث در دو مقام بود
مقام اول : استصحاب در نفس زمان : گفتیم اشکال ندارد هم وحدت عقلی دارد هم وحدت عرفی دارد منتهی در مفاد کان تامه جاری می شود و در مفاد کان ناقصه جاری نمی شود بر خلاف مرحوم آقا ضیاء عراقی ره که گذشت .
اما مقام دوم : زمان قید موضوع یا متعلق باشد :
صورت اول : فعل مقید به زمان موضوع حکم است :
اگر چنانچه خود زمان موضوع حکم نیست و مستصحب نیست بلکه فعل مقید به زمان موضوع حکم است مثل صوم نهاری یا مثل صلاه در وقت که چه این فعل مقید به زمان موضوع حکم باشد یا متعلق حکم باشد
اولی که موضوع حکم است مثل این که شارع بفرماید « ان کان الصوم نهاریا یجب علیک الصوم » یا « ان کان الصلاه فی الوقت یجب علیک الصلاه » اینجا ممکن است کسی اشکال کند که شما می خواهید بقاء زمان را استصحاب کنید که درست نیست چون این مثبت است چون استصحاب بقاء نهار پس این صوم نهاری است یا وقت هست پس نماز در وقت است می شود مثبت
پس آنی که ارکان استصحاب در آن تمام است به درد نمی خورد چون مثبت است و آنی که به درد می خورد که استصحاب بگوید این صوم ، صوم نهاری است ارکان استصحاب در آن تمام نیست چون یقین سابق ندارد
جواب مرحوم نائینی ره و شیخ اعظم ره :
استصحاب بقاء حکم می کنیم می گوییم صوم نهاری بر من واجب بود استصحاب الان می گوید واجب است
این فرمایش شیخ ره و میرزای نائینی ره درست نیست چون اگر صوم نهاری موضوع حکم باشد استصحاب حکم نمی شود چون وحدت قضیه متیقنه و مشکوکه را احراز نمی کنیم آنی که قبلا واجب بود صوم نهاری بود الان نمی دانم صوم نهاری است یا نه ؟ و شارع فرموده ان کان الصوم نهاریا یجب علیک و با فرض شک در موضوع استصحاب حکم جاری نمی شود
این در فرمایشات مرحوم خوئی ره نیست و ایشان یک راست رفته در جایی که زمان قید متعلق باشد
اما ما دو شق می کنیم اول در جایی بحث می کنیم که فعل مقید به زمان موضوع حکم باشد که در اینجا این جواب آقای نائینی ره نا تمام است چون وحدت قضیه متیقنه و مشکوکه نداریم چون موضوع ما صوم نهاری است لذا جواب این دو بزرگوار نا تمام است
جواب مرحوم آخوند ره :
فعل مقید را استصحاب می کنید این صوم قبلا نهاری بود الان هم استصحاب می گوید نهاری است
این جواب در مثل صوم نهاری که حالت سابقه دارد درست است اما در مثل نماز در وقت کسی که مثلا تا دم غروب نماز نخوانده و حالت می خواهد نماز بخواند این نماز حالت سابقه ندارد نمی شود بگوییم این نماز قبلا نماز در وقت بود الان هم نماز در وقت است چون این نماز که قبلا نبوده تا در وقت باشد
لذا این جواب مرحوم آخوند ره ناقص است و اخص از مدعی است
جواب آقا ضیاء عراقی ره :
استصحاب تعلیقی می کنیم که این نماز اگر یک ساعت پیش بود در وقت بود الان نمی دانم در وقت است یا نه ؟ استصحاب می گوید در وقت هست
این جواب آقا ضیاء ره استصحاب تعلیقی در موضوعات است و اگر کسی استصحاب تعلیقی را حجت می داند استصحاب تعلیقی در احکام را حجت می دانند نه استصحاب تعلیقی در موضوعات را لذا این فرمایش هم ناتمام است[۱]
جواب مرحوم خوئی ره :
در جمیع این موارد استصحاب جاری می شود
این فرمایش ایشان که قبلا هم عرض کردیم ثمره ی عملی زیاد دارد مثلا شخصی زنش را طلاق داده و در عده رجوع کرده ، زن مدعی است که وقتی شوهر رجوع کرده بعد از عده بود و مرد مدعی است که رجوعش در عده بوده لذا اصل طلاق محرز است و الان هم عده تمام شده محرز است منتهی اختلافشان بر سر زمان رجوع است که زن می گوید بعد از عده بوده و مرد می گوید رجوع در زمان عده بوده .
این یکی از صغریات این بحث است و صغریات زیادی در ملاقات با نجس و آب کر دارد .
ایشان بحث فرموده که اگر جایی موضوع یا متعلق دو جزء داشته باشد آیا به ترکیب بر می گردد یا به تقیید بر می گردد مثلا اگر شارع فرموده ان کان الصوم نهاریا یجب علیک الصوم یا ان کان الصلاه فی الوقت یجب علیک الصلاه یا ان کان الرجوع فی العده فیلغی الطلاق یعنی چه ؟
اینجا دو احتمال داده می شود
احتمال اول : ترکیب است یعنی صوم در زمانی و آن زمان هم نهار باشد یا ملاقات با نجس به این معناست که ملاقاتی با شئی باشد و آن شئ هم نجس باشد این فرمایش ایشان است که طبق این احتمال استصحاب جاری می شود .
احتمال دوم : تقیید است یعنی موضوع مرکب نیست بلکه مقید است یعنی موضوع ظرفیت صوم در نهار است یا ظرفیت صلاه در وقت است یا ظرفیت رجوع در عده است بنابر این احتمال استصحاب به درد نمی خورد چون استصحاب بقاء نهار اثبات نمی کند که روزه در نهار واقع شده یا استصحاب بقاء عده اثبات نمی کند که رجوع در عده واقع شده
حالا یک خطابی آمده لا تصل فی النجس و یا لا تصل فی غیر المذکی آیا معنایش ترکیب است یا تقیید است مرحوم خوئی ره یک میزان کلی بیان فرموده که اصل این میزان ظاهرا از مرحوم نائینی ره است که این دو تا شئی که متعلق واقع شده یا موضوع واقع شده چند صورت دارد :
صورت اول : یکیش جوهر است و یکی دیگر عرض همان جوهر است مثلا می گوید ان کان العالم فاسقا فلا تکرمه که یک جزئ موضوع عالم است و جوهر است و جزء دیگر فاسق است که عرض همان عالم است اینجا فرموده ظاهر خطاب در تقیید است و استصحاب این که این آقا زمانی که نبود فاسق نبود الان هم فاسق نیست به درد نمی خورد چون استصحاب عدم فسق ثابت نمی کند که این آقای عالم الان فاسق نیست مفاد کان تامه اثبات مفاد کان ناقصه نمی کند
مثل آب کر که آب جوهر است و کریت عرض آن است و حالا استصحاب می گوید این آب قبلا کر بود الان هم کر است اما این استصحاب مثبت است چون اثبات این که این آب کر است نمی کند و این مفاد تقیید است و مفاد کان ناقصه است و با استصحاب مفاد کان تامه اثبات مفاد کان ناقصه نمی شود
صورت دوم : جایی است که موضوع یا متعلق مرکب از دو جوهر است مثلا اگر زید و عمر باشند یجب التصدق یا مثلا فرموده ان کان الزید فی الدنیا یحرم علی زوجته التزویج یعنی چه آیا ترکیب است که زید باشد و دنیا هم باشد یا تقیید است در اینجا فرموده ظاهر خطاب ترکیب است یعنی زید در جایی باشد و آن جا دنیا باشد
صورت سوم : دو تا عرض است مثل « ان کان اسلام الوارث قبل موت مورث یرث الوارث » اسلام وارث با موت مورث هر دو عرض است اینجا هم ظاهر در ترکیب است
ممکن است دو عرض برای یک جوهر باشد و می تواند دو عرض برای دو جوهر باشند :
و یا مثل «ان کان رکوع المأموم قبل رکوع الامام یبطل الجماعه » یک جزء رکوع امام است و یک جزء رکوع مأموم است و هر کدام جوهر جدا دارند
و ممکن است دو عرض برای یک معروض باشد مثل « ان کان الوارث مسلما و کان حیا بعد المورث یرث » اینجا یک جزء موضوع اسلام وارث است و یک جزء حیات وارث است که هر دو عرض وارث است .
صورت چهارم : یک عرض باشد و یک جوهر منتهی آن عرض ، عرض یک جوهر دیگر است مثل این که « ان کان الامام متأخرا عن المأموم لا یصح الاقتداء » یک جزء موضوع مأموم است و یک جزء این است که امام متأخر باشد اینجا هم ظهورش در ترکیب است
در تمام صور فرموده ظاهر ترکیب است نه تقیید
حالا مثلا اگر دست انسان نجس بود شک می کند پاک شد یا نه بعد می زند به عبا استصحاب می گوید نجس شد چون استصحاب می گوید دست نجس بود تا ملاقات با عبا ممکن است اشکال شود که استصحاب نجاست دست اثبات نمی کند که عبا با نجس ملاقات کرده اما این اشکال را ایشان این طور دفع می کند که موضوع نجاست عبا ترکیبی است یعنی ملاقات با چیزی باشد که عبا قطعا ملاقات کرده و آن چیز نجس باشد که نجاست دست را با استصحاب اثبات می کنیم .
بعد فرموده اگر این بخواهد عرض و معروض باشد معنی ندارد یک عرض حمل بر عرض دیگر شود اگر بخواهد این دو جوهر تقیید باشد معنی ندارد یک جوهری حمل بر جوهر دیگر شود اگر بخواهد این معروض و عرضی که مال معروض دیگر است تقیید باشد معنی ندارد که عرض یک جوهری قید باشد برای جوهر دیگر حالا اگر شارع بخواهد موضوع را مقید قرار دهد باید موضوع را یک عنوان منتزع قرار دهد مثل معیت یا تقدم یا حالیت یا التقارن و امثال ذلک بله اگر بفرماید ان کان اسلام الوارث مقارنا مع موت المورث دیگر استصحاب به درد نمی خورد چون استصحاب این که مورث بود تا زمانی که وارث اسلام آورد اثبات نمی کند که اسلام وارث مقارن با موت مورث بوده یا در نماز جماعت امام جماعت به رکوع رفته و شخصی تازه رسیده می خواهد خود را به رکوع امام برساند ودر همین حین مکبر گفت سمع الله اما نفهمید که مکبر این را وقتی گفته که امام جماعت بلند شده بود که قطعا نرسیده یا همان ابتدای بلند شدن امام از رکوع گفته که قطعا رسیده اینجا استصحاب بقاء امام در رکوع فایده ندارد چون اثبات نمی کند که مأموم رکوع امام را درک کرده چون ظاهر ادله جماعت این است که موضوع صحت اقتدا این است که رکوع مأموم در حال رکوع امام باشد و عنوان حالیت با استصحاب ثابت نمی شود بله اگر ترکیبی بود خوب بود به این صورت که امام در رکوع باشد و مأموم هم به رکوع برود چون می گفتیم مأموم به رکوع رفته بالوجدان و استصحاب هم می گوید امام در رکوع است .
لذا تمام کلام آقای خوئی ره یک کلمه است که ظهور ادله در ترکیب است و اگر شارع بخواهد عنوان تقیید را در موضوع اخذ کند باید یک عنوان انتزاعی را اخذ کند که آن عنوان انتزاعی یا حالیت یا تقارن یا ظرفیت و امثال ذلک است که اینها قرینه می خواهد به همین جهت درست است که ان کان الصلاه فی الوقت لفظ « فی » دارد اما این معنایش این است که نماز در زمانی باشد و آن زمان مثلا بین زوال و غروب شمس باشد و « فی » ظهورش در ظرفیت نیست ظرفیت قرینه خاصه می خواهد و اگر نباشد ظهور ادله در ترکیب است .
به همین خاطر اگر این فرمایشات مرحوم خوئی ره درست نباشد صحیحه اولی زراره خراب می شود چون صحیحه اولی این بود که شخصی در وضوی خود شک داشت استصحاب می گفت متطهر است اما این به درد نمی خورد چون این استصحاب نماز با وضو را اثبات نمی کند اما طبق فرمایش مرحوم خوئی ره می گوید نماز عرض بر مصلی است و وضو هم عرض بر مصلی است و موضوع دو تاجزء است و هر دو عرض بر یک معروض است و ظهورش در ترکیب است یعنی شخص نماز که می خواند نماز بخواند و متطهر باشد که این شخص نماز می خواند بالوجدان و متطهر است بالاستصحاب نه این که نمازش در حال یا مقارن با طهارت باشد
در مسئله رجوع در عده هم همینطور است چون رجوع که عرض مرد است و عده هم اگر گفتیم سه ماه صبر کند می شود جوهر اما اگر گفتیم عده یعنی به مدت سه طهر صبر کند می شود عرض که در هر صورت موضوع ترکیبی است یعنی مرد رجوع کند و عده هم باشد رجوع کرده بالوجدان و عده هم هست بالاستصحاب.
حالا اگر زمان هم قید باشد مثل ان کان الصوم نهاریا ناراحت نباشید صوم یک عرض است و نهار هم یک جوهر است صوم بالوجدان است و نهار هم با استصحاب هست .
تمام این موارد ظهورش در ترکیب است مگر که قرینه خاص باشد مثل نماز جماعت که ظهور در حالیت است لذا باید به روایت نگاه شود و دید مستفاد از روایت چیست .
یا مثلا روز عرفه شارع گفته وقوف در عرفه لازم است و کسی دم غروب رسید می گوییم وقوف در عرفه یعنی وقوف در زمانی باشد و زمان عرفه باشد وقوف بالوجدان است و عرفه بودن هم بالاستصحاب است .
[۱] چرا این طور نگوییم که این نماز اگر یک ساعت پیش بود واجب بود الان هم واجب است که اگر این طور بگوییم می شود استصحاب تعلیقی در احکام نه در موضوعات