۳۱ / ۲ / ۱۳۹۳
شاید نسبت به کلامی که دیروز در اشکال به جواب دوم بیان کردیم شبهه ای در ذهن ا یجاد شود که این شبهه و جوابش را در ضمن یک ان قلت و قلت بیان می کنیم
ان قلت: اگر غیر مغلی از حالات است دیگر نیازی به استصحاب نیست و اطلاق العنب اذا غلی یحرم اینجا را شامل می شود
قلت: اینکه می گویند موضوع باید واحد باشد یعنی آنچه که در خطاب موضوع اخذ شده و در خطاب عنب موضوع اخذ شده و این دیگر اطلاق ندارد شارع می فرماید اکرم العالم بگویید این اطلاق دارد و چه عالم باشد و چه نباشد را شامل می شود چون در اطلاق باید آن عنوانی که در خطاب اخذ شده محفوظ باشد لذا در اطلاق آنچه که در خطاب اخذ شده باید صدق بکند ولی در استصحاب کاری به آنچه که در خطاب آمده نداریم بلکه به مناسبت حکم و موضوع می گوییم اگر چه که شارع عنوان تغیر را در موضوع خود اخذ کرده ولی این عنوان تغیر موضوعیت ندارد و از حالات است
کلام در جواب هایی بود که از اشکال تعارض داده شده است
۳- جواب مرحوم عراقی: اگر ارکان استصحاب تعلیقی تمام باشد بر استصحاب تنجیزی حاکم است البته نه به آن بیان که مرحوم شیخ فرمود بلکه به بیانی دیگر (البته کلام ایشان در نهایه الافکار خیلی واضح نیست)
بیان وجه حکومت: قیدی که در العنب اذا غلی یحرم به حرمت خورده آیا از این خطاب استفاده می شود که حلیت نیز قید دارد یعنی از کلام امام علیه السلام که فرمود العنب اذا غلی یحرم دو چیز استفاده می شود العنب اذا غلی یحرم و العنب حلال اذا لم یغل یعنی حلیت هم قید دارد در این صورت معنای استصحاب بقاء حرمت این است که حرمت شرب زبیب نیز مقید به غلیان است یعنی وقتی حرمت معلق را استصحاب می کنید در خود همین حرمت معلق که استصحاب می شود یک چیز وجود دارد و آن اینکه غلیان همانطور که شرط برای حرمت عنب بود شرط و سبب برای حرمت زبیب می باشد و وقتی سبب شد گفتیم هر غایتی که به حرمت بخورد از دل آن یک غایت دیگری در می آید و آن اینکه حلیت زبیب نیز مغیات به عدم غلیان است و علت اینکه شک دارید که این حلیت تنجیزیه باقیست یا نه این است که نمی دانید این حرمت بعد از غلیان مغیات است یا نه و استصحاب بقاء حرمت اثبات کرد که حرمت زبیب بعد از غلیان مغیات است و وقتی اثبات کرد مغیات است گفتیم از آن فهمیده می شود که حلیت نیز مغیات است لذا حکومت درست شد چون همانطور که گفتیم هر اصلی که با جریانش موضوع اصل دیگر را از بین ببرد این اصل حاکم می شود
لذا کلام ایشان این است که استصحاب حرمت تعلیقی عنب در حال زبیبیت حاکم بر استصحاب حلیت قبل از غلیان زبیب نیست چون اینها در عرض هم هستند بلکه وقتی استصحاب حرمت تعلیقی جاری می شود بقاء شرطیت غلیان للحرمت از آن استفاده می شود یعنی ثابت می شود که غلیان شرط حرمت است وقتی این استصحاب استفاده شد بعد این یک مدلولی دارد و آن اینکه حلیت زبیب قبل از غلیان حلیت مغیات به عدم غلیان است لذا استصحاب تنجیزی جاری نمی شود چون شک ما در بقاء حلیت به خاطر این است که نمی دانیم حلیت زبیب مثل حلیت عنب مغیات است که در این صورت بعد از غلیان باقی نیست یا اینکه حلیت آن مغیات نیست که در این صورت حلیت آن بعد از غلیان باقی است و همانطور که گذشت ثابت کردیم که حلیت آن مغیات است
یرد علیه: در کلام ایشان چند شبهه وجود دارد
۱/ شما ثابت نکردید که چرا این دو مبنا با هم فرق دارد
۲/ ایشان فرمود وقتی شارع می فرماید العنب اذا غلی یحرم آیا از آن استفاده می شود که حلیت عنب نیز مغیات است یا چنین چیزی از آن استفاده نمی شود البته این طور هم نیست که اگر از این خطاب شارع حلیت مغیات استفاده نشود در این صورت حلیت عنب مطلقه باشد چون به حکم مضاده عقلی (تضاد حرمت و حلیت) قطعا بعد از غلیان حلیت نیست ولی کلام در این است که این عدم حلیت به حکم عقل است یا از خطاب شارع استفاده می شود
ایشان دلیلی بر این مطلب که از العنب اذا غلی یحرم، العنب اذا لم یغل حلال استفاده می شود اقامه نکرد و شاید کسی ادعا کند که از العنب اذا غلی یحرم چنین چیزی استفاده نمی شود
جای این بحث در مفهوم غایت است و کسی این بحث را در آنجا طرح و بررسی نکرده است و ما نیز در آنجا این مطلب را طرح نکردیم
۳/ اگر چنانچه قبول کردیم که از العنب اذا غلی یحرم چنین چیزی (العنب اذا لم یغل حلال) استفاده می شود شما می گویید در این صورت استصحاب حرمت تعلیقی ثابت می کند که غلیان شرط برای حرمت است و اشکال ما این است که این مثبت است
۴/ شما می گویید العنب اذا غلی یحرم جمله شرطیه است و غایت است و غایت مفهوم دارد و اشکال ما این است که شما در حالت زبیبیت خطاب لفظی ندارید و شرطیت را در آن حالت به استصحاب ثابت کردید حال آیا استصحاب نیز این قدرت را دارد که ثابت کند حلیت زبیب نیز مغیات به عدم غلیان است و واضح است که اثبات این مطلب با استصحاب مثبت است
۵/ آیا می توان در مانحن فیه مطلب را بر عکس کرد و گفت استصحاب حلیت تنجیزیه بعد از غلیان ثابت می کند که غلیان برای حرمت شرط نیست و حرمت مطلقا از بین رفته است و شما این مطلب را مطرح نکردید
۴- جواب آقای صدر: استصحاب حرمت تعلیقی حاکم بر استصحاب حلیت تنجیزی است و شبهه ای در آن نیست و دلیل حکومت آن این است که هر کسی به ارتکاز خود این را فهمیده است و تا الآن کسی در حکومت آن نزاع نکرده است و هر کسی یک وجهی برای این حکومت بیان کرده است و الا کسی در حکومت اشکال نکرده است بلکه در وجه آن اشکال کرده اند
اما وجه صحیح حکومت این است که حالت سابقه عنب نقض شده است
توضیح ذلک: ایشان در استصحاب تنجیزی فرمود حافظ وحدت چند چیز می باشد یکی از آنها این بود که وحدت به تکرار است مثل اینکه استاد هر روز ساعت ۹ به درس می آمد و اگر کسی شک کند که امروز استاد می آید یا نه نمی تواند بگوید ساعت ۸ درس نبود استصحاب می گوید ساعت ۹ هم درس نیست چون درست است که این یک ساعت ۸ و یک ساعت ۹ در دیروز دارد ولی آن دوره تناوب هر روزه اش در ساعت ۹ ساعت ۸ را نسخ کرده و از بین برده است . این مثل این است که در باب حیض گفته اند یک عادت بسیط و یک عادت مرکب داریم عادت مرکب این است که این زن یک ماه ۵ روز و یک ماه ۷ روز خون می بیند و عادت بسیط این است که در همه ماه ها ۵ روز خون می بیند حال اگر یک زنی در ماه جمادی الاولی ۵ روز خون می بیند و در ماه جمادی الثانی ۷ روز خون می بیند حال در ماه رجب خون می بیند و نمی داند عادتش چقدر است در اینجا نمی توان با استصحاب گفت عادت این زن ۷ روز است چون عادت این زن یک عادت مرکب است و یک ماه در میان است لذا کلام آقای صدر این است که این عنب یک حالت تناوبی پیدا کرده است که با وجود این حالت تناوبی دیگر حالت قبلی نقض شده است و از بین رفته است لذا اگر بپرسند حالت سابقه این زبیب چیست می گوید اذا غلی یحرم و اگر بگویند حالت سابقه آن حلیت بوده است می گوید آن حالت از بین رفته است
یرد علیه: این حالت جدید باید چند دوره بگذرد تا محقق شود لذا اگر شخصی امروز برای بار اول داخل کلاس آمده و نمی دانیم تفننا آمده یا اینکه قرار دارد همیشه بیاید در اینجا اگر شک کنیم که فردا هم می آید یا نه نمی توان گفت استصحاب می کنیم که می آید و این استصحاب درست نیست چون باید آن حالت سابق مستقر شود و اسقرار آن با چند روز آمدن سر کلاس است در همان عادت مرکبه نیز این چنین است که اگر زنی همیشه ۵ روز خون می دید حال یک ماه ۷ روز خون دید نمی توان در ماه بعد که شک می کند چند روز است استصحاب ۷ روز کرد در زبیب نیز همین طور است و تمام حالت زبیب که عوض شده یک حالت بوده است که همان عنب می باشد نه اینکه حالات مختلف داشته باشد بله اگر مثلا اول سیب بوده و بعد انار شده و بعد خیار شده و بعد عنب شده باشد و بعد زبیب شده است و در تمام حالت های قبلی اذا غلی یحرم بوده است در اینجا که زبیب شده و شک می کنیم که اذا غلی یحرم است می گوییم حالت های تناوبی آن اذا غلی یحرم بوده است و الآن هم که شک می کنیم میگوییم اذا غلی یحرم است
التحقیق: استصحاب تعلیقی و تنجیزی با هم متعارض می باشند و هیچ جوابی نمی توان از این تعارض داد لذا این دو استصحاب با هم تعارض می کنند و اینکه بعد از آن رجوع به چه اصلی باید کرد این مطلب را اینجا ذکر نمی کنیم
تبصره
کلام مرحوم نائینی: ایشان یک بحثی را مطرح کرده و آن اینکه اگر کسی وصیت کرد و قبل از اینکه بمیرد بگوید وصیت خود را الغاء و فسخ کردم حال اگر شک کردیم که وصیت از عقود لازمه است که قابل فسخ و الغاء نیست یا از عقود جائزه است که قابل فسخ است مرحوم نائینی می فرماید استصحاب لزوم می کنیم و می گوییم این وصیت قبلا لازم بود الآن هم لازم است و یا اگر در باب جعاله کسی یک جعلی قرار داد و گفت هر کس این کار را بکند این مقدار پول می دهم و بعد خواست این عقد را فسخ کند در اینجا شک می کنیم که عقد جعاله لازم است یا جایز است در اینجا استصحاب بقاء لزوم جاری می شود
اشکال به مرحوم نائینی: این استصحاب ها استصحاب تعلیقی است چون زمانی موصی له مال را مالک می شود که موصی بمیرد و وقتی موصی زنده است این ملکیت تعلیقی است و هنوز این ملکیت در خارج محقق نشده بلکه اگر می مرد ملکیت محقق می شد و در جعاله نیز وقتی عامل جعل را مالک می شود که عمل کند
جواب مرحوم نائینی: ایشان این طور جواب داده که در احل الله البیع و مانند آن متعاقدین در واقع دو چیز را انشاء و اعتبار می کنند یکی ملکیت و دیگری اینکه یک قرار معاملی را انشاء می کنند قرار معاملی یعنی من باید به این عقد ملتزم باشم و تو هم باید ملتزم باشی و الآن که ما می خواهیم استصحاب کنیم ملکیت را استصحاب نمی کنیم که بگویید تعلیقی است بلکه این قرار معاملی را استصحاب می کنیم و این قرار معاملی حالت سابقه دارد و تنجیزی است پس مقصود ما از استصحاب لزوم استصحاب قرار معاملی است