یکشنبه 5-9-96 (جلسه 259)
مرحوم آخوند فرمود اگر وجوب مقدمه ای قبل از آمدن زمان واجب، باشد کشف می شود به برهان إن که قطعا وجوب ذی المقدمه سابق بوده حال یا به نحو شرط متأخر و یا این که قید، قید واجب باشد. اما اگر یک جایی دلیل داشتیم که این مقدمه واجب است و حال آن که علم داریم که وجوب ذی المقدمه هم نیامده، قطعا وجوب مقدمه، وجوب غیری نخواهد بود بلکه وجوب نفسی تهیؤی است یعنی برای این است که مکلف استعداد پیدا کند که شارع فعلی را برای او واجب کند.
ان قلت: واجب نفسی برای غرض در خودش واجب می شود و این برای غرض در خودش واجب نشده.
قلت: مرحوم آخوند جواب می دهد واجب نفسی آنی نیست که برای غرض در خودش واجب شود بلکه آن واجبی است که وجب لا لواجب آخر ولو لغرض آخر. در بحث این که احکام تابع مصالح و مفاسدند اشکالی شده که اگر قرار باشد نماز واجب شده باشد به خاطر مصلحتی که در نماز است، خمر حرام شده به خاطر مفسده ای که در خمر هست، نتیجه اش این می شود که همه ی اینها وجوب و حرمت غیری داشته باشند. در آنجا مرحوم آخوند جواب داده واجب غیری، واجبی است که وجب لواجب آخر نه لغرض آخر. در ما نحن فیه این واجب، واجب نفسی است زیرا واجب شده برای این که مکلف تهیؤ پیدا کند برای ایجاب ذی المقدمة.
ما عرض کردیم این که وجوب ذی المقدمه و وجوب مقدمه متلازمین هستند به این علت که وجوب مقدمه از ذی المقدمه مترشح می شود، دلیلی ندارد و آن مقدار که مهم است این است که شیئی واجب می شود و داعی بر وجوب آن وجوب شیء آخر است اعم از این که الآن آن وجوب باشد و یا این که نباشد. مرحوم حاج شیخ اصفهانی به این عرض ما اشاره دارد.
در ادامه مرحوم آخوند می فرماید ان قلت: اگر قرار باشد یک جایی اگر مقدمه واجب شد کشف کنیم که ذی المقدمه هم وجوبش فعلی است یا به نحو شرط متاخر و یا به نحو واجب معلق تالی فاسدی دارد و آن این است که وقتی به برهان إن کشف شد وجوب ذی المقدمه فعلی است لازم است تمام مقدماتی که اگر الآن اتیان نشود، در وقت نمی شود اتیان کرد را انجام دهیم و حال آن که این مفتی به نیست. اگر کسی الآن وضو دارد و می داند در وقت نمی تواند وضو بگیرد، لازم نیست وضویش را حفظ کند در حالیکه طبق این کلامی که گفته شد، لازم است چون از وجوب مقدمه، به برهان إن کشف می شود وجوب ذی المقدمه و از وجوب ذی المقدمة کشف می شود وجوب سائر مقدمات.
قلت: بله ما ملتزم می شویم مگر این که دلیل خاصی وجود داشته باشد که قدرت خاصة در تکلیف اخذ شده باشد مثلا در صورتی نماز با وضو واجب است که قدرت بر وضوی بعد از وقت داشته باشی اما اگر کسی قدرت ندارد بر وضوی بعد از وقت ولو قبل از وقت قدرت بر آن دارد، فائده ای ندارد.
این ان قلت و قلت (که دیگران هم فرموده اند که مرحوم آخوند نظر دارد به مثل وضو که اگر قبل از وقت قدرت بر وضو دارد ولی بعد از وقت قدرت بر وضو ندارد، وضوی قبل از وقت واجب نیست.) نمی دانیم می خواهد چه نتیجه ای بدهد. اگر می گوییم ولو شما بگویید وجوب صلاة وجوب معلق است یعنی از صبح، واجب است نماز ظهر، اگر در این فرض باز بگوییم لازم نیست وضو بگیرد یا می تواند قبل از وقت وضویش را باطل کند ولو بعد از وقت دیگر نمی تواند وضو بگیرد، اگر این را می فرمایید این محرز نیست و واجب است وضویش را نگه دارد. بله اگر یک جایی دلیل داشته باشیم که ولو وجوب صلاة واجب معلق است و از صبح نماز ظهر واجب می شود و یا به نحو شرط متاخر است مع ذلک وضو لازم نیست بگیریم، فرمایش آخوند درست است و ما کشف می کنیم در وضو قدرت خاصة اخذ شده کما این که بعضی این معنا را استفاده کرده اند چون در روایت دارد اذا دخل الوقت، فقد وجوب الصلاة و الطهور. اذا زالت الشمس فقد وجبت الصلاة و الطهور. به همین جهت تفصیل داده اند و فرموده اند اگر کسی قبل از وقت می تواند وضو بگیرد ولی بعد از وقت تمکن از وضو ندارد لازم نیست وضو بگیرد چون نسبت به وضو قدرت خاصة اخذ شده ولی اگر کسی بعد از وقت قدرت دارد وضو بگیرد غایة الامر بعد از وقت آب برای وضو ندارد و اگر آب می داشت، تمکن از وضو دارد، فرموده اند باید آب را قبل از وقت تهیه کند یا اگر آب دارد باید حفظش کند. پس تفصیل داده اند بین قدرت بر وضو و بین قدرت بر مقدمات وضو که نسبت به مقدمات وضو گفته اند قدرت خاصه اخذ شده ولی نسبت به مقدمات وضو خیر.
بعضی اشکال کرده اند که اگر آنی که واجب است وضوی بعد از وقت است، در صورتی که شخصی قبل از وقت وضو گرفت لغایة آخر مثل این که می خواهد دست به قرآن بزند، باید بگوییم بعد از وقت مجددا باید وضو بگیرد چون شرط حصه ی خاصه ای از وضو است و آن، وضوی بعد از وقت است.
جواب داده اند که بعد از وقت وضو واجب است، چه وضوی حدوثی و چه وضوی بقائی.
علی ای حای این مطالب باید در بحث وضو بررسی شود ولی همین مقدارد اشاره می کنیم که عویصه ای هست که شخصی مریض است لکن مرضش به حدی نیست که وضو برایش حرام باشد، اگر وضو گرفت، چه دلیلی داریم که تیمم نمی خواهد و این وضو درست کما این که مرحوم آقای خوئی و بعضی دیگر فرموده اند؟ در حالیکه در آیه شریفه « يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا إِذا قُمْتُمْ إِلَى الصَّلاةِ فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ وَ أَيْدِيَكُمْ إِلَى الْمَرافِقِ وَ امْسَحُوا بِرُؤُسِكُمْ وَ أَرْجُلَكُمْ إِلَى الْكَعْبَيْنِ وَ إِنْ كُنْتُمْ جُنُباً فَاطَّهَّرُوا وَ إِنْ كُنْتُمْ مَرْضى أَوْ عَلى سَفَرٍ أَوْ جاءَ أَحَدٌ مِنْكُمْ مِنَ الْغائِطِ أَوْ لامَسْتُمُ النِّساءَ فَلَمْ تَجِدُوا ماءً فَتَيَمَّمُوا صَعيداً طَيِّباً» خداوند، مکلف را دو قسم می کند و وظیفه ی مریض را تیمم قرار می دهد.
یکی از جوابهایی که داده اند این است که آیه شریفه، خطاب به کسی است محدث است. اما اگر یک جایی شخصی وضو گرفت، الوضو نور و ان الله یحب المتطهرین. وقتی متطهر شد، اصلا آیه او را شامل نمی شود و لذا تحث لا صلاة الا بطهور داخل است. ما نحن فیه نیز همینطور است.
اما این که آیا این جواب درست است یا نه، موکول به فقه می کنیم.
تتمة (تردد القيد بين رجوعه إلى المادة أو الهيئة)
مرحوم آخوند می فرماید اگر دانستیم که قیدی به وجوب بر می گردد و هیئت مشروط است به همان اخذ می کنیم و بحثی در آن نیست و همینطور است اگر دانستیم به ماده بر می گردد و آن قید از آن قیودی است که تحصیلش لازم نیست. اما اگر یک جایی شک کردیم که آیا قید به ماده بر می گردد یا به هیئت بر می گردد، مقتضای صناعت چیست؟
شیخ اعظم فرموده مقتضای قاعده این است که قید به ماده بر می گردد و اطلاق هیئت مقدم است.
اما اعلام به حیث و بیث افتاده اند که بعد از آن که شیخ فرمود هیئت، قابل تقیید نیست و آنی که قابل تقیید است ماده است، دیگر معنا ندارد که بفرماید اذا دار الامر بین رجوعه الی الهیئة او المادة. یا اگر کسی می گوید رجوع قید به ماده و هیئت امکان دارد ولی مقتضای ادبیات عرب و ظهور خطاب این است که به هیئت بر گردد طرح این بحث بی معنا می شود.
مرحوم آقای خوئی فرموده طرح این بحث به این جهت است که یا مرحوم شیخ از مسلکش تنزّل کرده و یا این که نظر شیخ به جایی است که این معنای وجوب، مفاد جمله ی اسمیه است نه هیئت چون شیخ در جایی می فرماید محال است که قید به هیئت برگردد که وجوب، مفاد هیئت باشد که معنایی جزئی است و قابل تقیید نیست.
اما خود شیخ می فرماید اگر شک کردیم که قید به ماده بر می گردد یا به هیئت علی مذاق القوم. یعنی ایشان بنا بر مسلک قوم تکلم فرموده و این که مرحوم آقای خوئی می فرماید بحث شیخ در جایی است که وجوب، مفاد جمله ی اسمیه باشد، خلاف کلام شیخ است زیرا ایشان تصریح دارد که اگر شک کردیم که قید به هیئت بر می گردد نه این که شک در این باشد که قید به وجوب بر می گردد.
توجیه دیگری برای کلام مرحوم شیخ اعظم در ذهن ما هست که شاید توجیهی که در کلام مرحوم آقای قوچانی است اشاره به همان معنا باشد؛ بحث می کنیم که آیا قید به هیئت بر می گردد یا به ماده؟ که اگر به هیئت بر گشت به نظر شیخ اعظم، تمام قیودی که به حسب مقام اثبات به هیئت بر می گردد به حسب مقام ثبوت به ماده بر می گردد و لکن این قیدی که به ماده بر می گردد از آن قیودی است که لزوم تحصیل ندارد. لذا ممکن است بگوییم آیا قید به هیئت بر می گردد یا به ماده بنا بر مذاق قوم؟ و اثر این بحث برای ما این است که اگر قیدی به هیئت برگشت، ما چون تقیید هیئت را محال می دانیم می گوییم به ماده بر می گردد ولی لزوم تحصیل ندارد.
اما این جمله که وقتی قبول کردیم به حسب قواعد ادبیات عرب قید به هیئت بر می گردد این بحث معنا ندارد، جوابش این است که یک وقتی قیدی را از خارج می دانیم فرموده حج به جا بیاورید. ما از خارج می دانیم که حج مقید به استطاعت است منتها نمی دانیم این استطاعت قید ماده است یا هیئت؟
آیا قید به هیئت بر می گردد یا به ماده؟
کلام شیخ اعظم:
شیخ اعظم فرموده اگر ما دلیلی داشتیم و قرینه داشتیم که معین کرد که این قید به ماده یا هیئت بر می گردد فهو. اما اگر چنین قرینه ای و اصلی پیدا نکردیم باید رجوع کنیم به اصل عملی.
اما دو دلیل داریم که مقتضای آن دو این است که قید به ماده بر می گردد.
1- اطلاق هیئت، اطلاق شمولی است و اطلاق ماده، اطلاق بدلی است و عند التعارض، اطلاق شمولی بر اطلاق بدلی مقدم است.
مثلا وقتی می فرماید «لاتشرب الخمر» این اطلاق شمولی است و همه ی خمرها حرمت دارند. وقتی می فرماید «اقیموا الصلوة» اطلاق بدلی است یعنی یک فرد از آن را می خواهد.
تقدم اطلاق شمولی بر اطلاق بدلی در مانحن فیه متوقف است بر این که ابتدا ثابت کنیم که اطلاق هیئت، اطلاق شمولی است و اطلاق ماده، اطلاق بدلی است (صغری) و بعد ثابت کنیم که اطلاق شمولی بر اطلاق بدلی مقدم است (کبری).
بیان صغری: وقتی شارع می فرماید «لا تشرب الخمر» اطلاقش شمولی است و هر فردی از خمر، چه به تنهایی باشد و چه منضما به فرد دیگری و یا افراد دیگری باشد، حرمت دارد. پس «لا تشرب الخمر» هر خمری را شامل می شود مکرّراً و به دفعات. به خلاف «اقیموا الصلوة» که این صلاة واجب است در صورتی که تنها باشد و اگر صلاة دیگری آوردیم، دیگر این صلاة را شامل نمی شود.
بیان کبری: اذا دار الامر بین این که اطلاقی که به کرّات شامل می شود به زمین به خورد و ساقط شود یا اطلاقی که یک دفعه شامل می شود، آنی که به کرّات شامل می شود، ساقط نمی شود.
نتیجه: بنابراین اطلاق شمولی (هیئت) مقدم است لاقوائیته چون به قول مرحوم آخوند مکرّر این فرد را شامل می شود به خلاف اطلاق بدلی که یک مرتبه فرد را شامل می شود.
مرحوم آخوند به کبرای این دلیل اشکال کرده و فرموده به چه دلیل اگر عامی مکرّرا شامل شد، این عام مقدم است ولی اگر یک دفعه شامل شد مؤخر است. به چه دلیل اطلاق شمولی بر اطلاق بدلی مقدم باشد؟ همانطور که اطلاق شمولی احتیاج به مقدمات حکمت دارد، اطلاق بدلی هم احتیاج به مقدمات حکمت دارد.