تقریر اصول ، جلسه 261 ، چهارشنبه ،8 آذر 96 (اشرفی)

چهارشنبه 8-9-96 (جلسه 261)

بسم الله الرحمن الرحیم

وصلی الله علی محمد وآله الطاهرین واللعن الدائم علی أعدائهم أجمعین من الآن إلی قیام یوم الدین

اللهم کن لولیّک الحجّة بن الحسن صلواتک علیه وعلی آبائه فی هذه الساعة وفی کلّ ساعة ولیّا وحافظا وقائدا وناصرا ودلیلا وعینا حتی تسکنه أرضک طوعا وتمتّعه فیها طویلا.

اللهم العن أوّل ظالم ظلم حقّ محمّد وآل محمّد وآخر تابع له علی ذلک اللهم العن العصابة التی جاهدت الحسین وشایعت وبایعت وتابعت علی قتله اللهم العنهم جمیعا.

السلام علیک یا أبا عبد الله وعلی الارواح التی حلت بفنائک علیک منی سلام الله أبدا ما بقیت وبقی اللیل والنهار ولا جعله الله آخر العهد منّی لزیارتکم، السلام علی الحسین وعلی علیّ بن الحسین وعلی أولاد الحسین وعلی أصحاب الحسین.

اللهم خصّ أنت أوّل ظالم باللعن منی وابدء به أولا ثم العن الثانیَ والثالث والرابع اللهم العن یزید خامسا والعن عبید الله بن زیاد وبن مرجانة وعمر بن سعد وشمرا وآل أبی سفیان وآل زیاد وآل مروان إلی یوم القیامة.

ـــــــــــــــــــــــــــ

بیان شد که دلیل اول مرحوم آقای نائینی بر تقدم اطلاق شمولی بر اطلاق بدلی این بود که رفع ید از اطلاق شمولی مستلزم رفع ید از بخشی از مدلول خطابش است ولی نسبت به رفع ید از اطلاق بدلی، رفع ید از بخشی از مدلول خطابش نیست زیرا مدلول آن مثلا یک وجوب اکرام بیشتر نیست و آن یک وجوب به قوت خود باقی است، غایة الامر بعد از تقیید، متعلق آن ضیق می شود.

مرحوم آقای خوئی دو اشکال به این بیان کرد: یکی این که این وجه، استحسان است و دیگری این که همانطور که بخشی از مدلول اطلاق شمولی ساقط می شود، بخشی از مدلول اطلاق بدلی نیز ساقط می شود البته نه مدلول مطابقیِ آن بلکه مدلول التزامیش.

آقای صدر هم به کلام آقای خوئی و هم به کلام آقای نائینی و هم به طرح بحث اشکال می کند و در نهایت در برخی از موارد، تقدم اطلاق شمولی را بر اطلاق بدلی می پذیرد.

اشکال آقای صدر بر آقای خوئی این بود که وقتی اطلاق شمولی بر اطلاق بدلی مقدم شد و اطلاق بدلی را قید زد، مدلول التزامی اطلاق بدلی هم مقید می شود.

اشکال آقای صدر بر آقای نائینی این بود که شما خلط کردید بین لاتکرم الفاسق و بین لا تکرم الفساق. در لا تکرم الفساق که عام وضعی است، مدلول خطاب، انحلالی است و وقتی که قید می خورد، از بعضی از مدلول خطاب رفع ید می شود. ولی در لاتکرم الفاسق، از بعضی از مدلول خطاب رفع ید نشده. مدلول خطاب یک حکم است برای طبیعی فاسق و انحلالش نسبت به افراد، انحلال عقلی است یعنی عقل میگوید که هر فاسقی یک حکم دارد.

انحلال عقلی یا شرعی؟

بحث انحلال، بحث مهمی است و سوال این است که وقتی شارع می فرماید «احل الله البیع» آیا شارع یک حلّیت جعل می کند و این عقل است که خطاب را منحل می کند کما این که محقق اصفهانی می فرماید، یا این که خود «احل الله البیع» یعنی جعل حلیت به تعداد بیع های عالم. منتها فرقش با عام این است که دال در عام، لفظ است و در غیر عام، مقدمات حکمت است (فرقشان فقط در عالم اثبات است).

ما بر انحلال عقلی، نقض هایی ذکر کرده ایم:

آیا اگر کسی کتابش را می فروشد، شرعا مالک می شود یا عقلا؟ اگر شرعا مالک می شود، این ملکیت شرعی از کجاست؟ اگر عقلا مالک است، پس شرعا ملک کیست؟ یا باید بگویید که شرعا ملک مالک سابق است و یا این که بگویید مالک عقلی دارد و مالک شرعی ندارد. اما اگر مالک شرعی ندارد، چطور این شخص می تواند دوباره کتاب را بفروشد و حال آن که لا بیع الا فی ملک و این ملک، ملک شرعی است. بنابراین به فرض که بپذیریم در احکام تکلیفیه، عقل می گوید که انجام بده و یا انجام نده، اما در احکام وضعیه، اگر شارع مثلا ملکیت شرعیه را جعل نکند، این ملکیت شرعیه از کجا می آید؟ اصلا عقل، اعتبار ملکیت نمی کند اگر چه که ممکن است که حکم کند فلان کار را انجام بده و یا انجام نده.

نقض دیگر این است که اگر کسی قبلا مالک بوده، چطور بعدا در صورت شک، استصحاب ملکیت می کنید؟

اما حل مطلب این است که اگر چه در مقام اثبات و گفتن، «لا تکرم کل فاسق» و «لا تکرم الفاسق» فرق می کنند و در اولی می گوییم که فرموده هیچ فاسقی را اکرام نکن ولی در دومی نمی توانیم چنین بگوییم، اما در مقام ثبوت، در سیره عقلا فرقی بین این دو نیست و چنین نیست که نسبت به اولی بگویند هر فاسقی، حکم حرمت اکرام دارد ولی نسبت به خطاب دوم بگویند یک حکم بیشتر وجود ندارد و این عقل است که خطاب را منحل می کند. بنابراین هیچ فرقی بین این دو خطاب نیست مگر در مقام اسناد و گفتن.

پس با توجه به این مطالب اشکال آقای صدر به آقای نائینی وارد نیست زیرا اگر مقصود آقای صدر این است که تقیید «لاتکرم فاسقا» رفع ید از بعضی از مدلول خطاب نیست که عام هم باشد رفع ید از بعضی از مدلول خطاب نیست زیرا در جای خودش منقح شده که خاص منفصل، ظهور را از بین نمی برد و حجیت را از بین می برد. ضمن اینکه شم دلیلی نیاوردید که اینجا ها انحلال عقلی باشد مضافا به این که آن نقضها هم هست.

اشکال به آقای نائینی:

این اشکال به آقای نائینی وارد است که کلام ایشان به قول مرحوم آقای خوئی استحسان است زیرا همانطور که مدلول خطاب در «لاتکرم فاسقا» این است که هیچ فاسقی را اکرام نکن و اگر قید زدید بعضی از مدلول خطاب را انداخته اید، در اکرم عالما هم مدلول خطاب این است که هر عالمی را اکرام کنی، کافی است و متعلق ضیق نیست.

مگر این که شما ادعا کنید که رفع ید از مدلول خطاب نسبت به احکام جائز نیست ولی رفع ید از مدلول خطاب نسبت به متعلق جائز است که این هم به قول آقای خوئی استحسان است و ادعای بدون دلیل است و در سیره ی عقلا هم که چنین چیزی نیست.[1]

اشکال آقای صدر نسبت به طرح بحث:

صحبت در اطلاق شمولی و اطلاق بدلی نیست. نه شمولیت مفاد مقدمات حکمت است و نه بدلیت. آنی که مدلول مقدمات حکمت است این است که متعلق قید ندارد. و اشکال طرح بحث این است که در واقع اطلاق شمولی و اطلاق بدلی، با هم تنافی ندارند. بله اگر مقدمات حکمت در یک جا اطلاق شمولی را و در یک جا اطلاق بدلی را ثابت می کرد، این درست بود که بگوییم اطلاق شمولی مقدم است ولی اطلاق شمولی یک مدلول واحد و یک مفهوم واحد نیستند که از مقدمات حکمت در بیایند. از مقدمات حکمت فقط این در می آید که قید ندارد و اینها با هم تنافی ندارد. اگر در لاتکرم فاسقا و اکرم عالما، اطلاق بدلی بود مقدمات حکمت تتنافی نداشت. از جریان مقدمات حکمت هیچ تنافی ای پیش نمی اید. آنی که منشأ تعارض می شود شمولیت اطلاق است و شمولیت اطلاق مدلول مقدمات حکمت نیست بلکه دلیل دیگری دارد که در بحث مره و تکرار، ذکر شده.

بررسی این اشکال در جلسه آینده.

 

[1] البته چنانچه بعدا استاد خواهد فرمود وجه این تقدیم، غلبه اهتمام بر بیان اصل حکم نسبت به بیان توسعه و ضیق متعلق است که آقای صدر ذکر میکند.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *