شنبه ۱۹/۱۰/۹۴
*بررسی اشکال سوم مرحوم خویی:
تقریرفرمایش مرحوم خویی دراشکال سوم به مشهوردرجلسه گذشته بیان شدواینک به بررسی آن خواهیم پرداخت:
جواب مرحوم شیخ حسین حلی:
(این اشکال راشهیدصدر هم دارد ولی مرحوم شیخ حسین حلی اشکال را ادق و اتم بیان فرموده):
مقدمه:
درجمله اسمیه دوشیءوجوددارد:
اول:معنی جمله اسمیه:
که ماادعامیکنیم که جمله اسمیه دلالت تصوریه داردکه آن دلالت تصوریه چیزی جزثبوت شیءلشیءنیست.
ان شیت قلت:
مدلول جمله خبریه دلالت تصوریه است نه تصدیقیه وآن دلالت تصوریه چیزی جزدلالت بر ثبوت شیء لشیء نیست.
دوم:داعی متکلم برتکلم:آنچه که موردتصدیق قرارمیگیرد،داعی متکلم است.
مثلاداعی اخبارازثبوت قیام برای زیداست و اتصاف به صدق و کذب و دلالت تصدیقی به لحاظ این داعی است نه به لحاظ مدلول جمله. لذااگر علم به کذب دارید می گویید چون داعی متکلم بر حکایت و اخبار است،دروغ می گوید.
باتوجه به مقدمه فوق به مرحوم خویی میگوییم:
مرحوم خویی مدلول جمله راباداعی اشتباه گرفته است.چراکه معنی جمله ثبوت شی لشی است.
وآن دلالت تصدیقیه که قابل صدق وکذب است معنی جمله اسمیه نیست بلکه داعی برتکلم است که ربطی به موضوع له معنی جمله ندارد.
والشاهدعلی ذلک:
اگر کسی به خادمش گفت من هر وقت عمامه را بر سر گذاشتم، کسی که در اتاق است را بیرون کن، آیا وقتی عمامه بر سر گذاشتن را علامت قرار می دهد،معنی آن عمامه گذاشت بیرون کردن ازاتاق است؟خیربلکه بیرون کردن ازاتاق داعی عمامه گذاشتن است.
اشکال استادبر کلام مرحوم شیخ حسین حلی:
مقدمه:
بین جمله تامه و جمله ناقصه فرق است. وقتی می گویید «زید قائمٌ»، یعنی زید، قائم هست وحکم وجودقیام برای زیددرخارج میکنیدولی وقتی می گویید «قیامُ زید»، می گویید نمی دانم زید، قائم هست یا نه وفقط زیدرابنحو قایم تصورکرده ایم.
حال جواب مرحوم حلی رابایک قیاس استثایی اینطورمیگوییم:
اگرمدلول جمله تامه ثبوت شیءلشیءباشدلازم میآیدکه فرقی بین جمله تامه باجمله ناقصه نباشدچراکه جمله ناقصه هم دال براین ثبوت میکندوحال آنکه فرق وجوددارد(باتوجه به مقدمه فوق)
نتیجه:
مدلول جمله تامه دلالت تصوری ثبوت شیءلشیءنیست وآنچه که معقول و متفاهم عرفی از «زید قائمٌ» است این است که «زید قائمٌ» دلالت می کند بر حکم به ثبوت قیام برای زید و این حکم، معنای جمله تامه است.
نکته پایانی:
مرحوم خویی متفتن به این مطلب بوده است چراکه درحاشیه اجودمیفرمایدکه وقتی زیدقایم رامیشنویدثبوت شیءلشیءبذهن خطورمیکندولکن این مدلول جمله نیست چراکه مدلول جمله تصدیقی است.
تحلیل فرمایش مرحوم خویی:
اگر گفتیم معنای جمله تامه حکم به ثبوت قیام برای زید است اشکال مرحوم آقای خوئی مرتفع است چون درست است که مدلول از دال جدا نمی شودوبمجرداینکه زیدقایم گفت حکم به قیام زیدکرده است.
بااین توضیح لازم نیست که معنی جمله راحکایت ثبوت قیام برای زیدبگیریم(چنانکه مرحوم خویی اینطوردانست) بلکه اگرمعنی جمله راحکم به قیام زیددرخارج دانستیم،دلالت جمله تصدیقیه خواهدشد.
وازطرف دیگر:
دقت مرحوم شیخ حسین حلی به جاست که حکایت غیر از حکم است و قصد حکایت و ابراز آن داعی است، لکن این حکایت داعی نیست بر ثبوت قیام برای زید بلکه داعی است برای حکم به ثبوت قیام برای زید .
ان قلت:
اگر کسی در خواب می گوید «زید قائمٌ»حکمی نکرده است مع ذلک قیام زید به ذهن خطور می کند و خود آقای خوئی هم می فرماید که ذهن منتقل به این معنا می شود.درحالیکه این مدلول، مدلول جمله نیست، چون مدلول جمله تصدیقی است.پس این مدلول از کجا به وجود آمده؟
قلت:
مرحوم آقای خوئی می فرماید وجود این مدلول به جهت انس است.
ان قلت:
اگر به جهت انس باشد بایستی از «زید قائمٌ» این به ذهن خطور کند که متکلم حکم می کند به قیام زید نه نفس قیام زید و معلوم است که این حکم به ذهن خطور نمی کندچراکه حکم حاکم می خواهد و وقتی حاکمی نیست به این خاطر که این شخص خواب است، حکمی هم نیست.
قلت:
چون حکم و یا قصد تفهیم، آلیا لحاظ می شوند، ذات معنا به ذهن خطور می کند.
اشکال چهارم مرحوم خویی:
فقط در کلمات آقای صدر بیان شده و ما آن را در تقریب کلام مشهور از جانب آقای صدر ذکر کردیم ولی اکنون نیز به آن اشاره ای می کنیم.
بیان اشکال:
مشهور می گویند جمله ناقصه دلالت بر نسبت ناقصه و جمله تامه دلالت بر نسبت تامه دارد.
اما مگر نسبت، ناقصه و تامه دارد؟ نسبت امری بسیط است و معنای بسیط یا موجود هست و یا موجود نیست و معنا ندارد که بنحوناقص موجود شود.
جواب شهیدصدر:
مقدمه:
نسبت ناقصه:
هر نسبتی که موطن تصورش غیر از موطن حقیقتش باشد نسبت ناقصه است. مثلا وقتی می گوییم «قیامُ زید» این نسبت را در ذهن تصور کرده ایم ولی موطن حقیقی آن در خارج است.
نسبت تامه:
هر نسبتی که موطن تصورش همان موطن وجودش باشد، نسبت تامه است مثل این که وقتی می گوییم «زید قائمٌ» این نسبت در ذهن است.
باتوجه به این مقدمه میگوییم:
وقتی می گوییم «زید قائمٌ» خود نسبت، در ذهن فعلا موجود است یعنی جمله تامه وضع شده برای نسبت واقعیه ذهنیه چون وقتی «زید قائمٌ» را تصور می کنیم زید و قیام در ذهن موجودند. این دو وجود ذهنی بما این که دو وجودند در ذهن متحد نیستند لذا بینشان ربط برقرار می باشدپس این ربط درذهن موجوداست .
به خلاف «قیامُ زید» که بیش از یک مفهوم بسیط در ذهن چیزی نیست. لکن اگر آن را تحلیل کنیم یک قیام و یک زید به دست می آید و نیز نسبتی که بین آنهاست یعنی نسبت تحلیلیه که حقیقتا موجود نیست.
اشکال استادبر این جواب:
این کلام همانطور که در روز اول تقریب کلام مشهور عرض کردیم از چند جهت قابل مناقشه است:
۱-اینکه در «قیامُ زید»، یک وجود ذهنی بسیط بیشتر نیست ولی در «زید قائمٌ» دو وجود ذهنی است را نمی فهمیم بلکه همین مقدار می فهمیم که در اولی حکم هست و در دومی حکمی نیست. چراکه در «قیامُ زید»، هم قیام و هم زید در ذهن موجود است.
۲- در جمله «زید قائمٌ» شما که می گویید این نسبت در خود ذهن است، آیا این نسبت، نسبت اتحادیه و تصادقیه است یا نسبت دیگری؟
اگر نسبت تصادقیه است:
آیازیدِ در ذهن با قائمِ در ذهن یکی است؟خیر،چراکه شما که خودتان گفتید زید در ذهن و قائم در ذهن دو چیز است.
و یا این که زیدِ در خارج و قیامِ در خارج با هم یکی هستند؟
چطور که در «قیامُ زید» گفتید در خارج دو چیز داریم یک قیام داریم و یک زید داریم و وجود ذهنی از آنها حکایت می کند اینجا هم بگویید در خارج دو وجودند و این نسبت تصادقیه و حکم از آنها حکایت می کند.
اگر بگویید نسبت تصادقیه نیست :
می گوییم خود شما اشکال کردید که محال است که یک نسبتی از نسبت مباین باخودش حکایت کند.
لذا این تقریبی که ایشان از کلام مشهور میکند قابل تصدیق نیست.
*نظر مختار در فرق بین نسبت تامه و نسبت ناقصه
نسبت تامه معنایش این است که در نسبت تامه حکم می کنیم و در نسبت ناقصه حکم نمی کنیم و فقط مفهوم نسبت است .
و به این بیان معلوم می شود که اشکالات آقای خوئی ظاهرا وارد نیست و بعید نیست که مشهور نیز مقصودشان همین باشد.
هذاتمام الکلام فی معنی الجملات الاخباریه