تقریر اصول-یکشنبه 2آبان95-سیداحمداحمدی

 

یکشنبه ۲/۸//۹۵:

اشاعره:

طلب واراده متغایرهستند؛چه بلحاظ مفهوم وچه بلحاظ مصداق ولذاقائل به کلام نفسی شده اند.یعنی درمواردی که جمله لفظیه،انشائیه هست کلام نفسی اش طلب است ودرجائی که جمله لفظیه،خبریه است کلام نفسی اش خبرخواهدشدواین کلام نفسی که طلب وخبرباشدغیرازعلم واراده است.

فرمایش مرحوم حاج شیخ(ره):

ایشان دومدعی دارند:

اول:آیامادرنفس غیرازعلم واراده وحب وبغض و….؛چیزدیگری هم داریم یاخیر؟

دوم:اگرچیزدیگری داریم آیامدلول کلام لفظی است که اسمش کلام نفسی باشدیاربطی به کلام لفظی ندارد.

امانسبت به مدعی اول:

مادرنفس غیرازصفات نفسانی معروف چیزدیگری هم داریم.یعنی امکان داردباشدوبلکه هست.

دلیل برامکان:

امکان شئ راکسی نمیتواندعقلاًاثبات کندمگربه اینکه استحاله اش راردکند.

بعباره اخری:

اگرچیزی وجهی برای استحاله اش نبودامکان عامش ثابت میشودواگروجهی برای استحاله ویاضرورتش نبودامکان خاصش اثبات میشود.

ایشان میفرماید:

وجهی برای استحاله وجودنداردکه چیزدیگری درنفس غیرازصفات نفسانی معروف وجودداشته باشدووجهی که ذکرکرده اندناتمام است.

دلیل براستحاله:

آنچه که درنفس موجوداست،دوفرض دارد:

فرض اول:ازسنخ ماهیات است:

درجای خودش ثابت شده است که ماهیات تحت مقولات عشراست که یکی جوهروبقیه عرض است.

حال اگربخواهدازماهیات باشدبایدازمقوله کیف باشدودرجای خودش صفات وتعدادکیف نفسانی عقلاًمضبوط است که شش عددیاهفت عدداست واضافه براین تعدادغیرازعلم وقدرت و..وجودندارد.

فرض دوم:ازسنخ وجودباشد:

وجودحقیقی ازدوحالت خارج نیست:

وجودذهنی:عباره اخری ازعلم است

وجودخارجی:قطعاًنیست.

ردیه مرحوم حاج شیخ(ره)ازاین برهان:

ازسنخ ماهیات نیست چراکه ماهیات مضبوط ومحصوراست ونمیتواندچیزی اضافه برآن باشد.

اماچراازسنخ وجودنباشد؟

ماغیرازوجودذهنی که علم است وغیرازوجودخارجی،قسم سومی ازوجودداریم که قائم به نفس است.

توضیح:

هنگامیکه گفته میشود«زیدقائم»،این یک مطابقی درخارج داردکه صورت خارج درنفس حلول میکندونفس حالت انفعالی دارد.

حال باغمض عین ازخارج هنگامیکه حکم میکنیم به«زیدقائم»،این نسبت واین وجودی که حقیقتش وجودرابط نفسانی است درنفس موجوداست وعلم به معنی علم انفعالی نخواهدبودبلکه نفس اینجاخودش این وجودراایجادمیکندلذابه آن علم فعلی میگویند.

درواقع:

دراینجانفس خودش محدث وموجداست.مثل احادیث نفسانی وفکروخیال کردن که ذهن خودش ایجادمیکندواینهاحالت فعالی است نه انفعالی.

بعدیک پله بالاترمیرودومیفرمایند:

نفس نسبت به جمیع علومش حالت فعالی داردوتاثیروایجاداست نه انفعال.

یعنی اگرزیدرادرخارج میبینیم اینطورنیست که ذهن مثل دوربین صورت خارجی درذهن برودونقش ببنددوفقط نفس محل باشد؛بلکه نفس مثل چشمه است وحتی درعلوم انفعالی که دیگران به آن انفعالی میگویندنفس ایجادمیکند،لذاهمه علوم ازقبیل علوم فعلی هستند،چه علوم تصوری چه تصدیقی.

مدعی دوم مرحوم حاج شیخ(ره):

وجودقطعاًمدلول کلام نفسی که اشاعره میگویندنیست چراکه مدلول کلام نفسی بایدازسنخ ماهیات باشد.

دلیل:

لفظ سبب وواسطه میشودبرای انتقال ذهن؛به این معنی که وقتی ازسنخ وجوداست وجودرانمیشوددرنفس انداخت چراکه هیچ وجودی سنخ دیگری ازوجودراقبول نمیکند.

مثلاًاگرزیدتصورشودوبخواهیم برای مرتبه دوم زیدراتصورکنیم؛وجودزیدی که دروهله اول تصورشده است باوجودزیدی که درمرتبه دوم متصوراست فرق خواهدداشت چراکه وجودمساوق باتشخص وجزئیت است.

بنابراین مهم این است که:

آنچه مادرنفس تصویرکردیم چون ازسنخ وجوداست محال است مدلول کلام نفسی باشدچراکه مقصودازمدلول کلام نفسی یعنی آنچه که متکلم بوسیله لفظ،آن رادرذهن مخاطب قرارداده است وآن بایدازسنخ ماهیات باشدکه هم وجودخارجی وهم وجودنفسانی رابتواندقبول کندکه ازخارج ماهیت درذهن برودولی وجودقابل انتقال نیست.

لذااین نمیتواندمقصوداشاعره باشد.

نقداستادبرکلام مرحوم حاج شیخ(ره):

اولاً:

اینکه فرموده اید:برهان قائم برمقولات عشروهمچنین اینکه بیان کرده ایدکه درمحل خودش برهان اقامه شده است که صفات نفسانی محصورومعدودهستند،ماهرچه گشتیم چیزی نیافتیم،لذاممکن است کسی ادعابکندکه ازسنخ ماهیات هست وبرتعدادماهیت بیفزاید.

مگرکسی مثل مرحوم آخوند(ره)بفرمایدبرهان یادلیلی نمیخواهیم اقامه کنیم بلکه وجدان میگویدچیزی غیراین هفت تاوجودندارد.

ثانیاً:

امااینکه علوم آیافعلی یاانفعالی هستند:

اثباتش جزءمحالات است چراکه ماهمین قدرمیفهیمم که زیدرادرخارج که میبینیم صورتی درذهن مانقش میبندد.حال آیااین صورت ازخارج به ذهن منتقل میشودویابقول امروزی هاذهن شبیه سازی میکند؟نمیدانیم!

اگرکسی هم بگویدوجدان میکنیم،آنچه که وجدان میکنیم فقط این رامیتوانیم وجدان کنیم که ازخارج چیزی به ذهن میآیدحال بنحوانتباع است یاانفعال؟نمیدانیم.

ثالثاً:

اینکه فرمودایدوجودمحال است مدلول لفظ باشدچراکه لفظ همیشه ماهیت رامیتواندمنتقل کندچراکه الوجودلایقبل وجودالاخر:

جواب:

اگرکسی بگویدآیابواسطه لفظ الله چیزی بذهن آمده است یاخیر؟اگربگوییدنمیامدکه مکابره وجدان است واگربگوییدمیآمد،میگوییم:خداوندسبحان که ماهیت ندارد.

یاکلمه وجود:

آیابذهن ازاین لفظ معنی ای منتقل میشود؟قطعامنتقل میشود.

درجواب میگوید:

آن وجه وعنوان است نه اینکه معنی وجودباشد.مثل اینکه درمعنی حرفی واضع نمیتواندمعنی«فی»رالحاظ کندبلکه یک معنی ظرفیتی لحاظ میکندکه آن معنی وجه وعنوان برای«فی»است نه اینکه معنی آن باشد.

میگوییم:

اینهاهمه درست است امادرلفظ الله چه میگویید؟درآنجاجوابی نخواهیدداشت.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *