شنبه ۲۶/۱۰/۹۴
*معانی مبهمات:
مبهمات مانند اسم اشاره، ضمائر و موصولات.
*فرمایش مرحوم آخوند ره:
اسم اشاره«هذا»بامفردمذکرمعنایی واحدداردوفرق آنهافقط درعلقه وضعیه وطوراستعمال است.
وان شیت قلت:
واضع«هذا»راوضع کرده برای مفردمذکربشرط اینکه وقتی استعمال میشود،به آن مفردمذکراشاره شودولی مفردمذکرراوضع کرده برای استعمال بدون اشاره.لذااختلاف درطوروکیفیت استعمال است.
ان قلت:اگرهردواین مواردمعنایی یکسان داردپس چرامفردمذکرنکره است ولی«هذا»معرفه است ودلالت برتشخص میکند؟
قلت:
سرش این است که این تشخص از ناحیه اشاره آمده یا مثلا در «انت» از ناحیه تخاطب آمده چون اشاره وتخاطب باید به جزئی باشد،نه اینکه«هذا»وضع شده است برای دلالت یک مردمشخص خارجی .ولکن مفردمذکربرای طبیعی مفردمذکروضع شده است که نکره است.
سوال:دراینجاآیاوضع عام،موضوع له عام است؟چرا؟
بله.وضع شان عام و موضوع له شان نیز عام است. چراکه تشخص ازآنجاآمده است که واضع «هذا» را وضع کرده برای طبیعی مفرد مذکر به شرط این که مقترن باشدبااشاره ولی مفرد مذکر را وضع کرده برای این که استعمال شود بدون اشاره.
آخونددرانتهاءمیفرماید:
طوراستعمال معقول نیست درموضوع له اخذشودوهمینجامطلب راتمام کرده است.
*بررسی کلام آخوند:
ازدوجهت درفرمایش آخوندابهاماتی وجود دارد:
جهت اولی: اینکه می فرماید مقرون به اشاره باشد، مقصود از اشاره چیست؟ اشاره خارجیه؟ اشاره ذهنیه؟ یا اشاره به ذات معنا؟
جهت دوم:آنجاکه آخوندمی فرماید تشخص و جزئیت از ناحیه طور استعمال و کیفیت استعمال آمده نه این که قید موضوع له باشد،زیرا معقول نیست آن قیدی که درطوراستعمال است در موضوع له اخذ شود.
اگر کسی بخواهدبه آخونداشکال کند باید ازیکی ازاین جهات واردبحث شود.
بحث از جهت اول:
اشکال محقق ایروانی برآخوند:
این اشاره ای که می فرمایید، اشاره خارجیه است یا اشاره ذهنیه و یا اشاره به ذات معنا؟
فرض اول:مقصوداشاره به ذات معنا «مفرد مذکر»، این اشاره در همه الفاظ است و حکمت وضع نیز همین است چون گفتیم الفاظ وضع شده اند برای احضار معانی در ذهن.
فرض دوم:مقصود اشاره خارجیه است.
دو اشکال دارد:
اشکال اول:بالوجدان در اسم اشاره شرط نشده که حین الاستعمال مقترن با اشاره خارجیه باشد.
اشکال دوم:این اسماء در مواردی استعمال می شوند که از امور حسیه نیست که قابل اشاره حسیه باشد مثل این که کسی بگوید «این کلمات شماادعاست»که دراین موارد کلمات، گفته شده و تمام شده و چیزی نیست که به آن اشاره شود.
اگر بگویید در این موارد مجاز استعمال شده است.
می گوییم:
انسان بالوجدان می بیند مجاز نیست. همانطورکه استعمال «هذا» درموارد اشاره خارجیه بدون عنایت است دراین امورغیر محسوسه هم بدون عنایت است.
اشکال مرحوم صدربرآخوند:
دلالت الفاظ برمعانیشان دلالت تصوری است واگر بگوییداین الفاظ وضع شده اند به قید اشاره ی خارجی، دلالتشان دلالت تصدیقی خواهدشدچراکه وقتی اشاره می کنید،دلالت تصدیقی خواهدشد.
مرادایشان ازدلالت تصدیقی حکم نیست که بگوییداینجاحکمی نیست بلکه مراد این است که بدون شعوروالتفات نیست.
جهت دوم ابهام:
در ارتکاز همه مسلم است که «هذا» دلالت می کند بر فرد مشخص جزئی. آخوند ادعا فرمود – بدون این که اشاره و برهانی برای آن بیاورد – این تشخص ناشی ازطوراستعمال است ومعقول نیست که درموضوع له اخذ شود.
از دو حیث میشودکلام ایشان رانقدکرد:
حیث اول نقد:
آیا این طوروکیفیت استعمال را واضع قید کرده در مقام وضع، یا لازمه استعمال است؟
فرض اول:لازمه استعمال باشد:
حق با آخوند است.زیراچیزی که لازمه استعمال باشد محال است در مستعمل فیه اخذ شود چراکه مستعمل فیه قبل از استعمال باید لحاظ شود، قیدی که لازمه استعمال است و مقوم استعمال است نمی شود در موضوع له یا مستعمل فیه اخذ شودوخلف است.
استاد:
قطعامرادآخونداین فرض نیست چراکه ازایشان سوال میکنیم به چه دلیل لازمه استعمال اشاره است؟به چه دلیل؟
دراسامی دیگرمثل مفردمذکر،مگربدون اشاره استعمال نمیشود؟
فرض دوم:لازمه استعمال نیست وقیدواضع است:
یعنی واضع «هذا» را وضع کرده که حین الاستعمال اشاره شود.
اشکال به آخوند:
واضع می توانسته هم اشاره را داخل در علقه وضعیه نماید و نیزمی توانسته اشاره را در موضوع له اخذ کندپس جناب آخوندچه وجهی دارد که شما بعد از آنکه قبول کردید که طورِ استعمال، لازمه استعمال و مقوم استعمال نیست، بلکه از ناحیه علقه وضعیه آمده(قیدواضع) ولی در عین حال می فرمایید نمی شود در موضوع له اخذ شود؟
واضع می گوید دو کار می توانم بکنم: می توانم در موضوع له اخذ کنم و می توانم در علقه وضعیه اخذ کنم!.
حیث دوم نقد:
مرحوم آقای ایروانی و مرحوم آقای خوئی پا را فراتر گذاشته اند:
اشکال مرحوم ایروانی:
اشاره قطعاباید در موضوع له اخذ شود و باید «هذا»برای آن مصداق معینی که به آن اشاره می کنیم وضع شده باشد. بنابراین وضع در اسماء اشاره، وضع عام موضوع له خاص است چراکه دیگرکلی نیست.
تعلیل اینکه باید برای مصداق معین وضع شود:
آخوندمیفرماید:«هذا»برای معنی عامی وضع شده است که مستعمل فیه اش همیشه فردخارجی مصداق است وهیچگاه آن معنی موضوع له(معنی عام)،مستعمل فیه نیست چراکه «هذا»بایدهمیشه مقارن بااشاره خارجیه باشد.
مابه ایشان عرض میکنیم:
شمالفظ رابرای معنیی وضع میکنیدکه آن معنی موضوع له،هیچگاه مستعمل فیه نیست واین عبث ولغواست.
بله اگر مانند لفظ «رجل» بود که گاهاً به تعدد دال و مدولول در معنای خاص استفاده می شودولکن درمعنی عام هم بکارمیرفت،این بلااشکال بود.
اشکال مرحوم آقای خوئی:
درحروف شمافرمودید:
الف:استعمال همیشه لحاظ می خواهد و استعمال بدون لحاظ محال است.
ب:اگر استعمال لحاظ می خواهد دیگر واضع داعیای ندارد که قید لحاظ را در موضوع له اخذ کند زیرا لغو می شود. مثلا کسی که به فرزندش می گوید هندوانه بخر، لازم نیست بگوید ازمیوه فروشی بخر زیراهندوانه را غیر ازمیوه فروشی نمی توان خرید.
نتیجه:
بنابراین وقتی قوام استعمال به لحاظ است معنا ندارد واضع آن را اخذ کند.
ولکن این کلام رادراسم اشاره ومبهمات نمیتوانیدبگویید،زیرا:
میگوییم اسم اشاره وضع شده به شرط اشاره خارجیه و اشاره خارجیه که مقوم استعمال نیست چراکه که مثل لحاظ نیست لذا واضع آن را باید در موضوع له اخذ کند.
جواب آقای صدر به محقق خوئی:
شرط حرف لحاظ آلی است ومقوم استعمال اصل لحاظ است ووقتی قوام استعمال به لحاظ آلی نیست وبه نفس لحاظ است قیدِآلیا هم باید اخذ شود وجهی برای فرق بین حروف و اسماء اشاره نیست.
جواب دوم به محقق خویی:(استاد):
به چه دلیل اگر قوام استعمال به اشاره نیست، پس قطعا باید این قید در موضوع له اخذ شود؟ واضع می تواند قید را در علقه وضعیه اخذ کند. همانطورکه آخوند هیچ استدلالی بر مدعایش نیاورده، آقای خوئی هم استدلالی نیاورده.
حداقل مرحوم ایروانی استدلالی آورد که چون وضع برای آن عام لغو و عبث می شود، این وضع محال است.
فرمایش محقق ایروانی را محقق اصفهانی هم فرموده، البته فرمایش مرحوم ایروانی رساتر است و نکته عبثیت درکلام محقق اصفهانی نیامده.