تقریر اصول-۲۷و۲۸دی۹۴-سیداحمداحمدی

یکشنبه ۲۷/۱۰/۹۴

درجلسه گذشته بیان شدکه مرحوم خویی به آخونداین چنین اشکال کرد:

بما اینکه استعمال، قوامش به اشاره نیست و اشاره یک امر زائد بر استعمال است، اگر اشاره بخواهد دخیل در استعمال باشد، راهی نیست مگر این که اشاره را واضع اخذدر موضوع له اخذکندبه خلاف لحاظ در وضع حروف که لحاظ آلی و لحاظ استقلالی، لازم نیست در موضوع له اخذ شوند زیرا قوام استعمال به لحاظ است و لذا لحاظ اخذ در موضوع له بشود یا نشود، استعمال، لحاظ می خواهد و بنابراین اخذ لحاظ درموضوع له حروف لغو و عبث است.

ماازاین اشکال اینچنین جواب دادیم:

به چه دلیل اشاره در موضوع له اخذ شود؟ زیرا واضع می تواند اشاره را در علقه وضعیه اخذ نماید یعنی میگوید «هذا» را وضع کردم برای مفرد مذکر به شرط این که حین الاستعمال به آن اشاره شود.

*توجیه کلام مرحوم آقای خوئی:

صغری:موضوع له لفظ «هذا»مفرد مذکراست  ولی به شرط اینکه حین الاستعمال به آن اشاره شود(شرط علقه وضعیه)

کبری:لفظ دلالت برموضوع له می کند نه بر موضوع لهِ مقید به علقه وضعیه.

نتیجه:

وقتی «هذا» شنیده می شود باید مفرد مذکر به ذهن خطور کند،نه مفرد مذکری که اشیر الیه بالاشاره الخارجیه.

مثال: اگر کسی لفظ «عبا» را وضع کند برای لباس به شرط اینکه در شب استعمال شود وقتی عبا گفته می شود به ذهن این لباس خطورمیکندلکن زمانی این خطور واقع می شود که شب باشد، نه اینکه به ذهن خطور کند این لباس در وقتی که شب باشد.

ان قلت: پس اگر این طور است طبق مبنای آخوند در حروف، وقتی لفظ «من» گفت می شود باید معنای ابتداءخطور کند نه معنای ابتدائی که لوحظ آلیا.

قلت: ما نحن فیه با حروف فرق می کند چون لحاظ آلی و لحاظ استقلالی امری زائد بر نفس ابتداء نیست. این طور نیست که ابتدا یک چیز باشد و یک قید هم داشته باشد به عنوان ابتدائی که لوحظ آلیابلکه لحاظ آلی و استقلالی از خصوصیتهای معنای ابتداء هستند .به خلاف اقتران به اشاره که امری خارج از معنای مفرد مذکر است.

اشکال استادبر این توجیه:

اولا:این مقداری که برای توجیه فرمایش آقای خوئی ذکر کردید برای جواب از نقض مرحوم صدر به مرحوم آقای خوئی کافی نیست.

توضیح:

نقض شهیدصدراین است که چه فرقی هست بین لحاظ آلی و بین قید اشاره به خارج؟ اگر چه لحاظ آلی معنای زائدی بر معنای حرف(ابتداء) نیست ولی این مقداررا نمی توان منکر شد که ابتدا دو حصه دارد: یکی ابتدایی که لوحظ آلیا و یکی ابتدایی که لوحظ استقلالا. اگر دو حصه دارد، چرا وقتی «من» گفته می شود به ذهن خطور می کند ابتدائی که لوحظ آلیا و حصه دیگر به ذهن خطور نمی کند؟

بنابراین اگر قرار است لفظ، فقط دلالت بر ذات معنای موضوع له کند نه معنایی که مقید است به قید علقه وضعیه باید از «من» و ابتدای اسمی یک معنا به ذهن خطور کند نه یک حصه ی خاص.

ثانیا:اصل توجیه غلط است.

توضیح درضمن مثال:

اگرفرض کردیم واضع«عبا»راوضع کرده است برای لباس زمانی که شب باشدنه درروز.حال باتوجه به این فرض اگردر زندانی که نور خارج نفوذ نمی کند زندانبان به زندانی بگوید «عبا» را بپوش وقتی از این لفظ، آن لباس به ذهن خطور کرد، به برهان إنّی کشف می شود که  الآن شب است و لذا مثلا زندانی می تواند روزه اش را افطار کند.

در ما نحن فیه هم همینطور است.اگر کسی می گوید «هذا» و از آن مفرد مذکر به ذهن خطور می کند، به برهان إنّی می فهمیم استعمال لفظ«هذا»مقرون به اشاره بوده و الا به ذهن، مفرد مذکر خطور نمی کرد زیرا فرض این است که «هذا» برای مفرد مذکر وضع شده در صورتی که همراه با اشاره باشد.

درنتیجه میگوییم:

قبول داریم که لفظ، دلالت می کند بر ذات معنای موضوع له ولی چون این معنای موضوع له موضوع له نمی شود مگر این که شرط علقه وضعیه رعایت شود، به برهانی إنّی کشف می کنیم که به مفرد مذکر اشاره شده.

فعلی هذا این فرمایش آقای خوئی که این قید حتما باید در موضوع له اخذ شود را نتوانستیم توجیهی برایش درست کنیم.

اشکالات محقق ایروانی:

ایشان سه اشکال به صاحب کفایه دارد:

اشکال اول: آخوند می فرماید شرط استعمال اسم اشاره این است که مقترن باشد به اشاره خارجیه  و حال آنکه بالوجدان«هذا»در مواردی استعمال می شودکه اقتران به اشاره خارجیه ندارد مثل این که شخصی در مقام ابهام می گوید: آن آقا آمد، ولی می خواهد دیگران نفهمند که به چه کسی اشاره می کند. بالوجدان در این موارد مجازیتی از لفظ «آن» احساس نمی شود.

اشکال دوم: گاهی مواقع«هذا»استعمال میشودومشارالیه امرمحسوس نیست مثل این که کسی یک ساعت صحبت کرده و بعد شخصی به او می گوید این مطالبی که شما می گویید را ما نفهمیدیم، و حال آنکه در خارج  مطلبی وجود ندارد که مشارالیه باشد.

فرق این اشکال با اشکال اول:

در اشکال اول مستعمل فیه امر خارجی است ولی بدون اشاره به آن استعمال صورت گرفته ولی در دومی اصلا امر خارجی نیست و غیر محسوس است.

اشکال سوم: وضع«هذا»برای مفرد مذکر در حالیکه هیچ وقت در این معنای کلی استعمال نمی شود عبث و لغو است.

جواب اشکالات محقق ایروانی:

جواب ازاشکال اول ودوم:

آخوند اقتران به اشاره را مقید نفرموده بالاشاره الخارجیه بنابراین ممکن است اقتران به اشاره اعم باشد از اشاره خارجیه و ذهنیه و دیگر  نقض های شما (اشکال اول و دوم) بر ایشان وارد نباشد.

ان قلت:

اشاره ذهنیه بی معناست زیرااشاره ذهنیه یعنی تصور و لحاظ معنا و این مقدار اشاره در جمیع الفاظ است. وقتی لفظ رجل هم گفته می شود معنای آن به ذهن خطور می کند.

قلت:

یک تصور و خطور معنا داریم و یک اشاره خارجیه ویک ذهنیه داریم به این معنا که ذهن، توجه و التفات به مطلب پیدا می کند و به آن اشاره می کند. لذا می گویند آیه سجده داردرسور عزائم به شرط این که استماع شود سجده واجب است ولی سماع آن نه، یا سماع موسیقی حرام نیست و استماعش حرام است. (فرق سماع و استماع این است که سماع یعنی معنی به ذهن خطور می کند و تصور می کند ولی استماع این است که توجه و التفات دارد.).

بنابراین زمانی که شخصی بدون این که بخواهد دیگر افراد حاضر در مجلس بفهمند چه کسی مراد است می گوید: «آن آقا آمد» به آن معنا توجه می کند و اشاره ذهنیه دارد. ولی وقتی می گوید جاء رجل اشاره و توجهی ندارد.

اماجواب ازاشکال سوم:

اولا: گاهی «هذا» استعمال می شود و مشار الیه، فرد جزئی خاص خارجی نیست و کلی است.مثل اینکه مدرّس می گوید: «وهذا الکلی الذی بحثنا عنه غیر ذلک الکلی  الحیوان الذی بحثنا عنه امس».اینجااشاره به چیست؟دراین موارداستمعال درکلی شده است پس منحصرنیست.

ثانیا: اگر واضع می خواهد وضع کند«هذا» را در افراد خاص دوطریق دارد:

طریق اول:«هذا» را وضع کندبرای افراد، به نحو وضع عام موضوع له خاص.

طریق دوم:«هذا» را وضع کند برای طبیعی مفرد مذکرودرهمان طبیعی مفرداستعمال کندولکن اطلاق بر فردباشد.

مثال:رجل در«جائنی رجل» استعمال شده در همان کلی طبیعی که موضوع له آن است ولکن اطلاق شده وتطبیق شده به تعدد دال و مدلول بر فرد خاص چون«جاء»می فهماند که فرد خاصی بوده که آمده و کلی نبوده است.

نسبت به «هذا» هم می گوییم :

وضع شده برای مفرد مذکر ولی این مفرد مذکر تطبیق شده بر فرد خاص زیرا اسم اشاره باید مقرون به اشاره باشد و اشاره به کلی محال است و همیشه به شخص تعلق می گیرد.

بنابراین:دیگر این وضع عبث نیست و اینطور نیست که راه اول راحت تر از این راه باشد تا واضع آن را برای فرار از کار عبث انتخاب کند.

*اشکال وارد بر مرحوم آخوند:

آخوند فرموده اگر کسی ادعا کند «هذا» معنایش مفرد مذکر است و لکن طور استعمالش فرق می کند، این ادعا غیر مجازفه،ولکن دلیل بر آن نیاورده.

اگرمقصوداین است که ممکن است:

شخصی در مقابل بگوید «هذا» وضع شده برای خصوص شخص مشارالیهی که به آن اشاره شده و این ادعا هم غیر مجازفه، زیرا خصوصیت در حروف، نمی توانست ناشی از جزئیت خارجی باشد ولی در ما نحن فیه مشار الیه جزئی خارجی است.

اگرمقصوداین است که این مطابق واقع است:

درجواب گفته میشودبه چه دلیل؟

*اقوال درمقام:

قول مرحوم آقای خوئی:

اسم اشاره وضع شده برای خاص موجود خارجی (واقع مفرد مذکر) به شرط اشاره خارجیه به آن.

اشکال بر ایشان:

این فرمایش ابهاماتی دارد:

اولا:مواردی اسم اشاره استعمال می شود که قطعااشاره خارجیه در آن وجود ندارد مثل این که شخصی میگوید«آیا آن آقا آمد؟»

دوم:درمواردی استعمال می شود که قابل اشاره حسی نیست.

سوم:اینکه ایشان دلیلی بر مدعای خود نیاورده زیرا ممکن است اسم اشاره برای طبیعی مفرد مذکر وضع شده باشد نه فرد خاص خارجی و یا حتی ممکن است برای فرد وضع شده باشد و لکن این قید در علقه وضعیه اخذ شده باشد.

چهارم:اشکال نقضی:

مرحوم آقای روحانی در منتقی دارد و می فرماید شما قبلا فرمودید که لفظ محال است برای وجود وضع شودوهمیشه موضوع له لفظ مفهوم است چون تنها مفهوم است که می تواند به ذهن منتقل شود. چطور دراینجا می فرمایید موضوع له «هذا» وجود است؟!

ولی این اشکال مبنایی است ولذامادرآن بحث گفتیم که اشکالی نداردکه موضوع له وجود باشد.

قول محقق ایروانی:

این قول نزدیک به کلام مرحوم اغاضیاءاست ولکن مرحوم ایروانی بنحوادق بیان فرموده است.

اگر شخصی مثلا با دست اشاره کند به جایی ابتدا ذهن متوجه آن جا می شود و سپس صورت معنایی که در آنجاست به طور تفصیلی در ذهن حاصل می شود. در اشاره به الفاظ نیز چنین است. اسم اشاره برای این وضع شده است که ذهن در مرحله اول نظر به مشار الیه کند و بعد از آن، صورت تفصیلی مشار الیه در ذهن حاضر شود. پس فرق اسم اشاره و نظائرش با اسماء دیگر در این است که در اسماء دیگر ذهن در همان مرحله اول منتقل به معنا می شود ولی در اسماء اشاره و نظائرش ذهن ابتدا منتقل به محل اشاره و سپس منتقل به معنا می شود.

اشکال براین قول:

دراشکال برآخوند فرمودید شرط استعمال اسماء اشاره، اقتران به اشاره خارجیه نیست یعنی لازم نیست زمانیکه میگوید«هذالرجل»با دست یا چشم اشاره شود به معنا ولی در نظر مختارتان می فرمایید ذهنش اول منتقل بمحل اشاره شودوبعدازمحل اشاره معنی رابفهمد،این چطورممکن است؟

ان قلت:

در موارد اشاره ذهنی،ذهن منتقل می شود به جهتی از جهات آن معنا و سپس معنا را تفصیلا درک می کند

قلت: مضافا به این که حرف غلط است،در خیلی موارد مخاطب منتقل و ملتفت به محل اشاره نمی شود حتی ذهنا. مثلا شخصی می گوید آن مطلبی را که دیروز خواستم انجام بده در حالیکه مخاطب اصلا متوجه محل اشاره متکلم نمی شود و حال آنکه اسم اشاره در معنای حقیقی خود به کار رفته و مجازیتی احساس نمی شود.

قول مرحوم صدر:

چندمعنی برای اشاره متصورهست که مابه بررسی هرکدام خواهیم پرداخت:

معنی اول ودوم:

وضع شده باشد برای واقع اشاره و یا معنای مقید به واقع اشاره:

این نظریه درست نیست چراکه:

دراین صورت دلالتش بر معنا دلالت تصدیقی خواهد شدوحال آنکه دلالت الفاظ، دلالت تصوری است زیرا اگر این لفظ ازلافظ غیر ذی شعوری نیز صادر شود، معنا به ذهن خطور می کند.

البته مرادایشان از دلالت تصدیقی این نیست که موضوع و محمول و حکمی باشد بلکه باین معناست که دلالت این لفظ تنها عن شعوروالتفات ممکن است.

بنابراین مرحوم آخوندنمیتواندپایبندبه این نظریه باشد،چراکه ایشان دلالت الفاظ راتصوریه میداند.

معنی سوم:

معنی«هذا»یعنی المفردالمذکرالمشارالیه که مفهوم اسمی مشارالیه درمعنی «هذا»باشد:

بالوجدان غلط است چراکه لازم میایدمشارالیه مفهومش با«هذا»مترادف باشدوحال آنکه مترادف نیستند.

معنی چهارم(مختارمرحوم صدر)

دلالت برنسبت اشاریه بین متکلم ومشارالیه:

«هذا» دلالت می کند بر نسبت اشاریه.یعنی نسبت و ربطی که بین متکلم (مشیر) و مشار الیه وجود دارد همانطور که حرف «من» وضع شده است برای نسبت ابتدائیه. بنابراین «هذا» وضع شده است برای مفرد مذکری که طرف واقع می شود برای این نسبت اشاریه و اشاره بما انه امر نسبی تصوری در معنای آن اخذ شده کما این که ابتدائیت بما انه امر نسبی تصوری اخذ شده است در معنای «من».

اشکال بر کلام آقای صدر:

اولا:اسم اشاره ازمعاریف است ولازمه معنایی که شما می کنید این است نکره باشد.

ثانیا:اینکه دلالت الفاظ، دلالت تصوریه است نه دلالت تصدیقیه کلامی بدون برهان ودلیل است و از آن گذشته اگر در مورد برخی از الفاظ گفته شده باشد که دلالتشان تصوری است در مورد اسم اشاره کسی نگفته است که دلالتش تصوری است.

*نظریه مختار:

اسم اشاره وضع شده برای این که دلالت کند مدخولش مشار الیه است (واقع اشاره نه مفهوم آن و نه نسبت اشاریه)در نزدمتکلم (نه در نزد مخاطب)،همانطور که «من» دلالت می کند که مدخولش مبتدأ منه است،اینجاهم «هذا»دلالت میکندکه مدخولش مشارالیه است،نه نسبت اشاریه.

لذا این نقض که به مرحوم ایروانی وارد کردیم که گاهی متکلم اسم اشاره را استعمال می کند در حالیکه مخاطب حتی منتقل به محل اشاره نمی شود دیگر بر ما وارد نیست.

ان قلت: در این صورت باید دلالت اسم اشاره تصدیقی باشد نه تصوری.

قلت: بله تصدیقی است کما این که در جواب آقای صدر مطرح شد.

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *