بسم الله الرحمن الرحیم
وصلی الله علی محمد وآله الطاهرین واللعن الدائم علی أعدائهم أجمعین من الآن إلی قیام یوم الدین
اللهم کن لولیّک الحجّه بن الحسن صلواتک علیه وعلی آبائه فی هذه الساعه وفی کلّ ساعه ولیّا وحافظا وقائدا وناصرا ودلیلا وعینا حتی تسکنه أرضک طوعا وتمتّعه فیها طویلا.
اللهم العن أوّل ظالم ظلم حقّ محمّد وآل محمّد وآخر تابع له علی ذلک اللهم العن العصابه التی جاهدت الحسین وشایعت وبایعت وتابعت علی قتله اللهم العنهم جمیعا.
السلام علیک یا أبا عبد الله وعلی الارواح التی حلت بفنائک علیک منی سلام الله أبدا ما بقیت وبقی اللیل والنهار ولا جعله الله آخر العهد منّی لزیارتکم، السلام علی الحسین وعلی علیّ بن الحسین وعلی أولاد الحسین وعلی أصحاب الحسین.
اللهم خصّ أنت أوّل ظالم باللعن منی وابدء به أولا ثم العن الثانیَ والثالث والرابع اللهم العن یزید خامسا والعن عبید الله بن زیاد وبن مرجانه وعمر بن سعد وشمرا وآل أبی سفیان وآل زیاد وآل مروان إلی یوم القیامه.
اعتقادات مشتمل بر دو بخش است یک بخش انهایی که خدای سبحان هم عقیده خواسته است و هم علم یعنی عقیده اجمالی به درد نمیخورد مثل کسی که بگوید اگر حضرت عیسی علی نبینا و اله و علیه السلام بیامبر است من اعتقاد به او داردم یا اگر حضرت رسول صلی الله علیه و اله بیامبر باشد من اعتقاد دارم این به درد نمیخورد و کفر است از این جمله است توحید و نبوت و امامت و معاد که نیاز به علم دارند حال از هر راهی حاصل شود ولو به اینکه چون علماء همه قبول دارند من قبول دارم
ولی به خصوصیات قیامت و شب قدر و علم امام علیه السلام نیاز نیست به تفصیل علم داشت ولی نسبت به شناخت اسماء تک تک ائمه علیهم السلام باید علم داشت ولی نسبت به مثلا تعداد سالهای دوران امامت انها نیازی نیست
در بحثهای اعتقادات یک بحثهایی برای خود انسان نیاز است و یک بحثهایی برای دفاع از مذهب مثل بحث صفات خدای متعال که بعضی از انها اعتقاد اجمالی کافیست ولی برای دفاع از مذهب نیاز به بحث دارند مانند علم فقه که بعضی از مباحث ان واجب عینی است و بعض ان وجوب کفایی مثلا مسائل حیض و نفاس یادگیریش وجوب کفایی دارد نه وجوب عینی
در اعتقادات نیز بحثهایی مثل نام ائمه علیهم السلام وجوب عینی دارد ولی بعض دیگر وجوب کفایی برای دفاع از مذهب است
اقایی نقل کرد که کسی کفته است که ما لازم نیست سنیها را شیعه کنیم و تکلیفی نداریم این جه حرف سستیست پس ایه فَلَوْ لاَ نَفَرَ مِنْ کُلِّ فِرْقَهٍ مِنْهُمْ طَائِفَهٌ لِیَتَفَقَّهُوا فِی الدِّینِ وَ لِیُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُوا إِلَیْهِمْ لَعَلَّهُمْ یَحْذَرُونَ ) چیست ؟ ایا داخلش امامت نیست ؟ ایا نباید تفقه کرد سپس انذار کرد که امامت امیر المومنین علیه السلام لازم است؟
سال قبل در مسجد اعظم کسی صحبت میکرد من خیلی خوشم امد بعد از جلسه رفتم هم تشکر کنم و هم بگویم که پس جرا جامعه اینطور نیست در مسجد بالا سر او را دیدم ابتدا تشکر کردم بعد گفتم ولی جرا افکار اینطوریست ؟ گفت ما نیامدیم سنی ها را شیعه کنیم امدیم که افکارشان را نزدیگ کنیم
گفتم جه طور ما نسبت به مسیحیت و ترویج دین مسئولیت داریم ایا نسبت به امامت مسئولیت نداریم پس ایه نفر چه شد ؟ مگر دین فقط شک بین سه و جهار است ؟ حتی اگه شک بین سه و چهار باشد باید بگویی که باید نماز بخوانی و همان طور که طهارت شرط است یکی از شرائط نماز ولایت است
ما مکلف هستیم وجوب نماز را بگوییم ایا مکلف نیستیم ولایت و نبوت و معاد را بگوییم؟
بله کاهی عدم قدرت است ولی عدم تکلیف معنا ندارد
العلما ورثه الانبیاء که وظیفه انبیاء به دوش علما کذاشته شده است ایا بیامبر صلی الله علیه و اله تعلیم توحید نفرمود ؟
یکی از ابحاثی که الان از اوجب و اجبات است این است که اذهان بجه شیعه ها متشتت شده و عقائد سست شده
یک وقتی من مشهد بودم اقایی که درس خارج و دانشگاه درس میداد گفت که بین شیعه و سنی فرقی نیست امیر المومنین علیه السلام مرجع دینی مردم است و ابوبکر هم خلیفه و رئیس مسلمان ها گفتم بدبخت بیچاره پس نزاع بین علماء شیعه و سنی الکی بوده ؟حدیث غدیر الکی بوده حضرت زهرا سلام الله علیها با ابوبکر نزاع الکی داشت ؟
از خدی متعال میخواستم که خدایا بک بحثی در ذهن ما بیاید که امیر المومنین و امام زمان علیهما السلام راضی باشند انجه استخاره کردم و فکر کنم لطف خداوند سبحان بود به ذهنم مطاعن خلفا امد و استخاره خیلی خوب امد البته اولش یک مقداری سست است ولی بقائش انسان ساز است
دوستان اولا خودشان کار کنند دوما به دیگران منتقل کنند که ان شاء الله هم درجامعه جا میافتد و هم پخش میشود
در مطاعن خلفا اولین مطلبی که خیلی مهم است که علامه امینی رحمه الله بحث کرده اند و دیگران هم بحث کرده اند این است که چهار سوال است
- اصلا ما جه دلیل داریم که باید معتقد شویم به خلافت ابوبکر و عمر و …. حتی بر فرض مخال بیامبر صلی الله علیه و اله خیلیفه تعیین تفرموده است چرا باید معتفد شویم مثلا الان فلانی رئیس جمهور فلان گشور است به ما چه ارتباطی دارد ؟
- جه طور ابوبکر دلش به حال امت سوخت و عمر را انتخاب کرد عائشه به عبدالله عمر سفارش میکند که به پدرت بگو مردم را رها نکند معاویه دلش سوخت و علامه امینی رحمه الله نقل میکند از کتب ایشان که اگر کسی در مزرعه ای کارگری دارد این کارگر میخواهد به مسافرت برود ایا این مزرعه را و این گوسفندان را رها میگند یا کسی را برای سرپرستی تعیین مکند؟
مردمی که افکار و اغراضشان مختلف است انهم ریاست که اغراض شخصی زیاد است اگر این حرفها درست است ایا به عقل پیامبر صلی الله علیه و اله رسید یا خیر ؟ چطور به عقل خلفا رسیده ؟
- خلیفه لازم نیست معصوم باشد و لازم نیست افضل قوم باشد پس اگه لازم نیست پس چی لازم است میگویند اون که تعیین میشود باید به رتق و فتق امور و امت اعلم و انسب باشد خب الان ابوبکر گفت عمر انسب است او که همه مسلمانان را نمیشناسد فردا که او مرد اگر درجایی مسلمانی پیدا شد که او انسب است یا اینکه مسلمانی ارتقا پیدا کرد که انسب باشد چه وجهی دارد که حال که او تشخیص داده دیگران باید پیروی کنند
- ایا در انبیا کذشته از بدو خلقت بشر در امم گذشبه در جایی نقل شده که پیغمبری وصیش با رای مردم انتخاب شود اگر نبوده است چطور انبیایی که بعدش نبی می امده است و اگر بعد از او خرابی حاصل میشد نبی بعدی اصلاح امر میفرموده پیامبری که بعذ از او کسی نیست که کار را درست کند چطور شد که گفت هر که را شما تعیین کنید او وصی من است اینکه از عقل انسان دیوانه هم صادر نمیشود
اما سوال اول که چطور اینها دلسوزی کرده اند و پیامبر صلی الله علیه و اله دلش نسوخت در خالی که نقل شده در اول وهله ای که نبوتش را اعلام کرد سوال کردند که ایا شما برای بعد از خودت هم کسی را معین کرده ای یا خیر؟ که فرمود دارم
روایات زیادی که هنگامی که دستورامد به امیر المومینن علیه السلام به عنوان اماره سلام کنند اعتراض کردند و پرسیدند که ایا این از خودتان است یا از خدای متعال؟
بحث در دو جهت است اولا ثبوتا ممکن است اینها اینکار کنند و لی پیامبر صلی الله علیه و اله دلش نسوزد ؟
ثانیا جهت اثباتی این همه روایاتی که خودتان نقل کردید جه حواب میدهید ؟
اگر جواب میدهید که بله پیامبر صلی الله علیه و اله تعیین کرد زیرا در ان زمان امیر المومنین علیه السلام انسب بود ولی بعدها ابوبکر معلوم شد انسب است
نقل هم کرده اند که حضرت علیه السلام بعد از غصب خلافت از ابوبکر روی میگرداند پرسید جرا اینطور هستی بعد گفت من هیج رغبتی ندارم ولی از روی ناجاری برای اینکه اختلاف نشود و امت انشقاق نکنند قبول کردم و خودش در جایی کفته که عمر و ابوعبیده جراح از من بهتر هستند
اگر قرار است پیامبر صلی الله علیه و اله که از وحی خدای متعال فرمان ولایت امیر المومنین علیه السلام را میدهد اشتباه کرده است این کذب بر خدای متعال است زیرا لا ینطق عن الهوی ان هو الا وحی یوحی و این نیست که بگوییم که این از موضوعات است و ما عصمت در موضوعات را قبول نداریم زیرا اینکه حکم است و همه عصمت را در ان قبول دارند و چطور پیامبر صلی الله علیه و اله اشتباه کند ولی ابوبکر اشتباه نکند؟