بسم الله الرحمن الرحیم
وصلی الله علی محمد وآله الطاهرین واللعن الدائم علی أعدائهم أجمعین من الآن إلی قیام یوم الدین
اللهم کن لولیّک الحجّه بن الحسن صلواتک علیه وعلی آبائه فی هذه الساعه وفی کلّ ساعه ولیّا وحافظا وقائدا وناصرا ودلیلا وعینا حتی تسکنه أرضک طوعا وتمتّعه فیها طویلا.
اللهم العن أوّل ظالم ظلم حقّ محمّد وآل محمّد وآخر تابع له علی ذلک اللهم العن العصابه التی جاهدت الحسین وشایعت وبایعت وتابعت علی قتله اللهم العنهم جمیعا.
السلام علیک یا أبا عبد الله وعلی الارواح التی حلت بفنائک علیک منی سلام الله أبدا ما بقیت وبقی اللیل والنهار ولا جعله الله آخر العهد منّی لزیارتکم، السلام علی الحسین وعلی علیّ بن الحسین وعلی أولاد الحسین وعلی أصحاب الحسین.
اللهم خصّ أنت أوّل ظالم باللعن منی وابدء به أولا ثم العن الثانیَ والثالث والرابع اللهم العن یزید خامسا والعن عبید الله بن زیاد وبن مرجانه وعمر بن سعد وشمرا وآل أبی سفیان وآل زیاد وآل مروان إلی یوم القیامه.
کلام در این بود که تعیین ابوبکر به عنوان خلیفه بعد از رسول الله صلی الله علیه و اله وجهی ندارد
سه بیان در این مورد اورده اند
یک بیان نص است که شنیدم اخیرا وهابیت مدعی خلافت بالنص برای ابوبکر هستند
نصوص را خواندیم و واضح است که جای شائبه ای در این نیست که خلافت او به نص نیست مخصوصا عمر میگوید که خلافت ابوبکر فلته بوده است مثل کاری که فکر نکرده و ارتجالا و غیر حساب شده انجام شده باشد
حرف دوم که اتقن و مهمترین حرف اینهاست که از شرح مقاصد تفتازانی خواندیم که راههای مختلفی ذکر کرده بود که مهمترین ان اجماع بود البته مراد اجماع اهل حل و عقد یا مردم نیست بلکه مراد اینست که اگر یک نفر با او بیعت کرد دیگران مخالفت نکرد لذا در کلماتشان دارد که اگر جه او ل اعتراض میشد ولی وقتی عمر بیعت کرد دیگر مخالفتی نشد و وقتی همه اصحاب قبول کردند و دیگر اعتراض نکردند معلوم میشود شرعی است زیرا پیامبر صلی الله علیه و اله و لعنه الله علی اعدائهم فرموده است لا تجتمع امتی علی الخلاف نه به این معنیی که از اول اجماع بر مطلبی میکند بلکه امری که بعدا همه زیر بار رفتن لا تجتمع امی …
مویداتی هم اورد من جمله که مگر میشود اصحاب با ان جلالت هیج اعتراضی نکنند به امری که شرعی نیست
راه سوم که گمان نکنم غیر از راه دوم باشد اینست که امرهم شوری بینهم و اینکه شوری انتخاب کرد
عمده بحث اجماع است که در جلسات قبل ذکر شد و این حرف که امت بر خطا اجتماع نمیکنند در جاییست که با طوع و رغبت و از روی علم باشد در حالی که خلافت قطعا از طوع رغبت نبود بلکه جندین نفر از کبار هم مخالفت کردند
یکی از انها روایاتیست که چند عدد از ان را میخوانیم
روایاتی که ابوبکر اول امد وگفت اجباری نیست : أیّها الناس هذا علیّ بن أبی طالب لا بیعه لی فی عنقه و هو بالخیار من أمره، ألا و أنتم بالخیار جمیعاً فی بیعتکم، فإن رأیتم لها غیری فأنا أوّل من یبایعه
أخذ قیس بن سعد لحیه عمر قائلًا: و اللَّه لو حصصت منه شعره ما رجعت و فی فیک واضحه؛
قال الزبیر و قد سلّ سیفه: لا أغمده حتى یُبایَع علیّ؛ بعد ما قال عمر: علیکم الکلب- یعنی الزبیر- فأخذ السیف من یده و ضُرب به على الحجر؛
دلالت میکند که همه قبول نکردند اجبار امیر المومنین علیه السلام و زبیر چیست
و روایت بعدی
قال ابن قتیبه : ثم إن علیا کرم الله وجهه أتی به إلى أبی بکر وهو یقول : أناعبد الله ، أخو رسول الله . فقیل له : بایع أبا بکر . فقال : أنا أحق بهذا الأمر منکم لا أبایعکم وأنتم أولى بالبیعه لی ، أخذتم هذا الأمر من الأنصار واحتججتم علیهم بالقرابه من النبی صلى الله علیه وسلم وتأخذوه منا أهل البیت غصبا ، ألستم زعمتم للأنصار أنکم أولى بهذا الأمر منهم
لما کان محمد منکم ! فأعطوکم المقاده وسلموا إلیکم الإماره ، فإذا أحتج علیکم بمثل مااحتججتم على الأنصار ، نحن أولى برسول الله حیا ومیتا فأنصفونا إن کنتم تؤمنون ، وإلافبووا بالظلم وأنتم تعلمون . فقال له عمر : إنک لست متروکا حتى تبایع ، فقال له علی :إحلب حلبا لک شطره ، وشد له الیوم یمدده علیک غدا . ثم قال : والله یا عمر ! لا أقبل قولک ولا أبایعه . فقال أبو بکر : فإن لم تبایع فلا أکرهک – فقال أبو عبیده بن الجراح کرم الله وجهه : یا ابن عم ! إنک حدیث السن وهؤلاء مشیخه قومک ، لیس لک مثل تجربتهم ومعرفتهم بالأمور ، ولا أرى أبا بکر إلا أقوى على هذا الأمر منک ، وأشد احتمالا واستطلالا ،فسلم لأبی بکر هذا الأمر ، فإنک إن تعش ویطل بک بقاء فأنت لهذا الأمر خلیق وحقیق فی فضلک ودینک وعلمک وفهمک وسابقتک ونسبک وصهرک .
فقال علی کرم الله وجهه : الله الله یا معشر المهاجرین ! ألا تخرجوا سلطان محمد فی العرب من داره وقعر بیته إلى دورکم وقعور بیوتکم ، وتدفعون أهله عن مقامه فی الناس وحقه ، فوالله یا معشر المهاجرین ! لنحن أحق الناس به لأنا أهل البیت ونحن أحق بهذا الأمر منکم ، ما کان فینا القارئ لکتاب الله ، الفقیه فی دین الله ، العالم بسنن رسول الله ، المتطلع لأمر الرعیه ، الدافع عنهم الأمور السیئه ، القاسم بینهم بالسویه ، والله إنه لفینا ، فلا تتبعوا الهوى فتضلوا عن سبیل الله فتزدادوا من الحق بعدا .
……
وقال : إن أبا بکر رضی الله عنه تفقد قوما تخلفوا عن بیعته عند علی کرم الله وجهه فبعث إلیهم عمر فجاء فناداهم وهم فی دار علی فأبوا أن یخرجوا فدعا بالحطب و قال : والذی نفس عمر بیده لتخرجن أو لأحرقنها على من فیها . فقیل له : یا أبا حفص !إن فیها فاطمه . قال : وإن
….
ثم قام عمر فمشى معه جماعه حتى أتوا باب فاطمه فدقوا الباب فلما سمعت أصواتهم نادت بأعلى صوتها : یا أبت یا رسول الله ؟ ماذا لقینا بعدک من ابن الخطاب وابن أبی قحافه . فلما سمع القوم صوتها وبکاءها انصرفوا باکین وکادت قلوبهم تتصدع وأکبادهم تتفطر ، وبقی عمر ومعه قوم فأخرجوا علیا فمضوا به إلى أبی بکر فقالوا له : بایع . فقال : إن أنا لم أفعل فمه ؟ قالوا : إذا والله الذی لا إله إلا هو نضرب عنقک . قال : إذا تقتلون عبد الله وأخا رسوله . قال عمر : أما عبد الله فنعم وأما أخو رسوله فلا ( ۱ ) وأبو بکر ساکت لا یتکلم فقال له عمر : ألا تأمر فیه بأمرک ؟ فقال : لا أکرهه على شئ ما کانت فاطمه إلى جنبه ، فلحق علی بقبر رسول الله صلى الله علیه وسلم یصیح ویبکی وینادی :یا بن أم ! إن القوم استضعفونی وکادوا یقتلوننی الإمامه والسیاسه ۱ ص ۱۲ – ۱۴
نقل بعدی
وما شأن الصحابی العظیم سعد بن عباده یأنف من بیعه أبی بکر ویقول : أیم الله لو أن الجن اجتمعت لکم مع الإنس ما بایعتکم حتى أعرض على ربی وأعلم ما حسابی ؟ وکان لا یصلی بصلاتهم ولا یجمع معهم ویحج ولا یفیض معهم بإفاضتهم یقول انا عبد الله اخو رسول الله … انا احق بهذا
اکر همه اتفاق کردند اینها چیست ؟ اگر بگویید اینها دلیل ندارد میگوییم اولا که در کتب خودتان است ثانیا احتمالش که هست پس نمیتوانید خلافت ابوبکر را درست کنید
اما اینکه میگویید اصحاب متدین بودند کجا متدین بودند ؟ در زمان حیات پیامبر صلی الله علیه و اله و لعنه الله علی اعدائهم اطاعت امر ایشان را نمیکردند مگر نه اینکه در اخر عمر وقتی ایشان طلب قلم و دوات کرد که چیزی بنویسم عمر گفت نستجیر بالله ان هذا الرجل لیهجر بعد وقتی عامه دیدندکار خیلی خراب است تغییر دادند که انه کان له الوجع اودرد دارد که خودشون هم ذکر میکنند این عبارت نبوده و سوء ادب بوده است ما تغییر دادیم اینها در زمان حیات پیامبر صلی الله علیه و اله و لعنه الله علی اعدائهم مطیع نبودند
گفتند جرا پیامبر صلی الله علیه و اله و لعنه الله علی اعدائهم ننوشت مثلا به دخترش میگفت کاغذ بیاورد ؟ هنوز حضرت زنده بود اینکونه عمل کردند بعداز حضرت جه میکردند اگر مینوشت ایا از قضیه غدیر بالاتر میشد انجا ۱۲۰ هزار نفر شاهد داشته دست امیر المومنین علیه السلام را بالا برده است غدیر را از بین بردند اگر این جمله را مینوشت پیامبر صلی الله علیه و اله و لعنه الله علی اعدائهم را زیر سوال میبردند نستجیر بالله او را به عنوان بیهوش و ساحر و مریض . … اعلام میکردند و اصل رسالت را خراب میکردند
اگر کسی بگوید اگر مینوشت کار تمام میشد میگوییم چه چیزی مینوشت بالاتر از اینکه بعد از من امیر المومنین علیه السلام خلیفه است ؟ اینکه در حدیث غدیر بالاتر از این بوده است حتی اگر مینوشت که مقصود من خلافت است شما میگفتید مریض بوده و نستجیر بالله هذیان میگفته جون در حضور پیامبر صلی الله علیه و اله و لعنه الله علی اعدائهم این را گفتید جه برسد به بعد از حیات ایشان
یک وقت من سال ۶۶ رفتته بودم سمت جبهه رفتیم جایی سر زدیم جوانی انجا بود گفت حاج اقا پیش ما بمان گفتم شما کادر رسمی سپاه هستی یا بسیجی گفت چه فرقی میکند ؟ گفتم شما حاضر نیستی به من بگی که کادری یا داوطلب ان وقت اینجا بمانم چکار کنم
اینها هم قطعا نبوت را انکار کرد یعنی اگر طوری مینوشت که مثل غدیر انکار کنند انکار میکردند و الا خود پیامبر صلی الله علیه و اله و لعنه الله علی اعدائهم را انکار میکردند
بعد میگویند اصحاب همه گوش به فرمان بودند
اگر پیامبر صلی الله علیه و اله و لعنه الله علی اعدائهم در اون لحظه از هوش رفته بود و نستجیر بالله حالیش نیست چه میگوید ایا د ران حال پبغمبر بود یا خیر یعنی خدای متعال یک کسی را که نستجیر بالله عقل ندارد را پبغمبر میکند یا باید عزل کند
میگویند که میخواست بنویسد که بعد از من ابوبکر خلیفه است خب میاوردید بنویسد
اینکه میگویند یک قرانی پیدا شده که اسم امیر المومنین علیه السلام در ان امده است اینها مزخرفات است و هیج قرانی اسم امیر المومنین علیه السلام ندارد
وجهش هم همانطور که استاد رحمه الله میفرمودند این است که اینها یک صدق الله العلی العظیم که هیج ربطی به امیر المومنین علیه السلام ندارد را نتوانستند تحمل کنند اگر در قران می امد علی بن ابی طالب علیه السلام قران را به اتش میکشیدند
یک وقت روی منبر گفتم که واقعا من یک گلایه ای از اهل سنت دارم که اینهمه شیعیان با شما کنار امدند و به شما احسان کردند شما هم بگویید صدق الله العلی العظیم که اصلا ربطی به امیر المومنین علیه السلام ندارد تاز ه اگر هم مربوط باشد شما که ایشان را قبول دارید وقتی تا این حد اینها حساسند اگر اسم ایشان در قران میامد ایا قران میگذاشتند شاهدش هم این جمله عمر به پیامبر صلی الله علیه و اله و لعنه الله علی اعدائهم گفت
تعجب است از تفتازانی که تو درس خوانده ای ایا اینها همه با هم اتفاق کردند ؟
در افق حوزه از اقای سبحانی جمله ای زیبا نوشته بود که حضرت زهرا سلام الله علیه موجب تقویت ارکان تشیع و تثبیت تشیع شد
جندین سال پیش اولین سفری که مشرف شده بودیم سال ۷۲ نیمه شب ساعت ۲ کسی مرا سوار کرد تا کنا قبرستان بقیع گفتم که قبر حضرت زهرا سلام الله علیها کجاست ؟ کفت بقیع گفتم خب نشان بده همه خویشان پیامبر صلی الله علیه و اله و لعنه الله علی اعدائهم قبرشان معلوم است بعد گفتم حضرت زهرا سلام الله علیها در خانه امیر المومنین علیه السلام بوده است و در زمان خلافت ابوبکر برای جی قبرش مخفیست یا ابوبکر را نمیخواسته بیاید و قبول نداشته یا اینکه امیر المومنین علیه السلام نستجیر بالله خیانت کرده است یا باید امیر المومنین علیه السلام کسی را خبر نگرده باشد و مخفیانه عمل کرده باشد یا حضرت زهرا سلام الله علیها اینگونه خواسته باشد یا اینکه هردو راضی نبودند علم اجمالی داریم شما هم هم ابوبکر و هم امیر المومنین علیه السلام را قبول دارید
داریم که تعجیل در تشییع جنازه مستحب است مگر اینکه صبر کنند که جمعیت بیشتر بیایند
یا بیعت نگرده است یا اینکه از روی کره بوده ایا بیعت از روی کره به این معناست که همه راضی هستند ؟ (ایا این موجب اجماع است ) بعد در زمان عمر و عثمان که شقاق بیشتر شد
از این گذشته بر فرض که عامه هیچ حرفی برای گفتن برای شیعه ندارند چون تفتازانی گفته که امامت از فروع دین است نه اصول و اعتقاد لازم نیست بلکه خلیفه بوده باید اطاعت میکردند به ما جه ربطی دارد ؟ بلی انهایی که در ان زمان بودند باید اطاعت میکردند الان به ما ربطی ندارد خوتان نوشتید که خلافت از فروع دین است و اینهم که ما بحث میکنیم به خاطر اصرار شیعه و گفتند که اعتقاد به امامت لازم است لذا شما چه بحثی با شیعه ها دارند
لا تجتمع امتی علی الخطا منظور مردم هر زمانیست و الا اگر مراد مردم تا روز قیامت باشد که الان که مخالف زیاد دارد خب مردم ان زمان قبول کردند به ما چه ربطی دارد ؟
پس اصلا این حرف هیج جایی ندارد
اما اگر کسی بخواهد به ایه امرهم شوری بینهم تمسک کند اینهم جایی ندارد زیرا ایا این شوری بعد از انکه پیامبر صلی الله علیه و اله و لعنه الله علی اعدائهم تعیین کرده بوده است و میگویید مردم مختارند اگر این مراد باشد این مخالف قران است که میفرماید (وَ مَا کَانَ لِمُؤْمِنٍ وَ لاَ مُؤْمِنَهٍ إِذَا قَضَى اللَّهُ وَ رَسُولُهُ أَمْراً أَنْ یَکُونَ لَهُمُ الْخِیَرَهُ مِنْ أَمْرِهِمْ وَ مَنْ یَعْصِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلاَلاً مُبِیناً)
و اگر مراد قبل از تعیین بوده است حرف من این است که جرا بیامبر طبق نظر شما عامه باعث اضلال مردم شده است واقعه غدیر و امثاله که ایجاد شبهه در ذهن مردم میکرد چرا برای رفع شبهه پیامبر صلی الله علیه و اله و لعنه الله علی اعدائهم نفرمود که من کسی را بعد خود انتخاب نمیکنم و امرش به دست مردم است مخصوصا که در ادیان گذشته سابقه نداشته که وصی پیغمبری با رای مردم باشد باید حضرت رفع شبهه میکرد
نمیدانم اینها چه برای گفتن دارند و این جوانهای اهل سنت نیاز نیست مطالعه کنند و تاریخ بخوانند همین اجمال قضیه را در سطح ابتدایی هم تصور کنند میفهمند که خلافت ابوبکر جایی ندارد
در بحث اصول گفتم که این حرف نسبت به خلافت ابوبکر درست است که بگوییم این امر به ما ربطی ندارد و برای ان زمان بوده نه اینکه کسی درباره امامت امیر المومنین علیه السلام موضوع ندارد اگر عقل سلیم باشد باید کتاب بنویسند که خودتان اعتقاد دارید که امامت از فروع دین است و نیازی به اعتقاد به ان نیست
بارها عرض کردم که ما با امیر المومنین علیه السلام خویشاوندی نداریم و سود مالی هم ندارد و عنادی هم با کسی نداریم بلکه دنبال دستورات پیامبر صلی الله علیه و اله و لعنه الله علی اعدائهم هستیم این تاریخ و این قران کریم که (وَ مَا کَانَ لِمُؤْمِنٍ وَ لاَ مُؤْمِنَهٍ إِذَا قَضَى اللَّهُ وَ رَسُولُهُ أَمْراً أَنْ یَکُونَ لَهُمُ الْخِیَرَهُ مِنْ أَمْرِهِمْ)
و اگر همین یک کلمه کنفرانسی در کشورهای عربی کذاشته شود که اگر قرار بود امر خلافت به دست مردم باشد این فرمایشات پیامبر صلی الله علیه و اله و لعنه الله علی اعدائهم که موهم است یعنی بعضی ایات قران کریم و بعضی از فرمایشات پیامبر صلی الله علیه و اله و لعنه الله علی اعدائهم و حتی سیره و فرمایشات انبیای سابق اینها حداقل موهم نصب و عدم اختیار مردم که هست چرا پیامبر صلی الله علیه و اله و لعنه الله علی اعدائهم نباید مردم را ارشاد کند در حالی که قران میفرماید (إِنَّ الَّذِینَ یَکْتُمُونَ مَا أَنْزَلْنَا مِنَ الْبَیِّنَاتِ وَ الْهُدَى مِنْ بَعْدِ مَا بَیَّنَّاهُ لِلنَّاسِ فِی الْکِتَابِ أُولٰئِکَ یَلْعَنُهُمُ اللَّهُ وَ یَلْعَنُهُمُ اللاَّعِنُونَ) حال نه اینکه بیان نکرده است بلکه اموری را فرموده که موهم خلاف این مطلب است
انجه که واضح و روشن است اینست که خلافت حق مسلم امیر المومنین علیه السلام بوده و اینها خلافت را غصب کردند
وصلی الله علی محمدو اله عجل فرجهم و لعن اعدائهم