متن فقه، فروع علم اجمالی، تابستان ۹۷، جلسه ۲۰

بسم الله الرحمن الرحیم

فروع علم اجمالی

چهارشنبه ۹۷/۳/۳۰ (جلسه ۲ از سال۹۷)

 

کلام در این مسئله هشتم بود که دیروز طرح کردیم : اگر مکلف دو تا نماز خوانده بعد از دو نماز یقین دارد که یک نقصی به یکی از این دو نماز وارد شده و نقصش هم، نقصی است که مشمول حدیث لاتعاد نمی شود مثلا یک رکعت کم آورده ، دو رکعت کم آورده، یقین دارد مثلا از این دو تا چهار رکعتی ، یکی اش یک رکعت کم آورده.

صاحب عروه تفصیل داد ، فرمود تاره بعد از نماز دوم که ملتفت می شود نقصی به احدالصلاتین وارد شده منافی به جا آورده که نماز دوم باطل شده مثل اینکه بلند شده پشت به قبله کرده یا وضویش باطل شده بعد متوجه شد یکی از این دو تا نماز را یک رکعت کم آورده.

یک وقت هست نه؛ قبل از آنی که بعد ازنماز دوم منافی به جا بیاره هنوز نشسته السلام علیکم و رحمه الله و برکاته، موالات به هم نخورده، پشت به قبله نشده، وضویش باطل نشده چیزی که سهوا نماز را باطل می کند از او صادر نشده، این متوجه شد که یک رکعت کم آورده.

بله؛ چیزی که عمدا نماز را باطل می کند ممکنه بعد از نماز صحبت هم کرده با موبایلش ولی تکلم عمدا نماز را باطل می کند این چون خیال کرده نمازش تمام شده، این تکلم مبطل نیست، باید منافی ای سر زده باشد که سهوا منافی باشد و الا اگر منافی باشد که در صورت عمد منافی باشد این مخلّ به نماز نیست به خاطر حدیث لا تعاد.

صاحب عروه اینجا فرمود : اون مقداری که احتمال می دهد نقص وارد شده او را به نماز دوم می چسباند . یعنی فرض کنید یک نماز مغرب و یک نماز عشا خوانده سلام داد د رنماز عشا بعد فهمید یک رکعت را کم آورده، خب می فرماید … منتها نمی داند مال مغرب است یا عشا ، بلند می شود یک رکعت به عنوان عشا می خواند بعد به خاطر سلام بی جا دو تا سجده سهو به جا می آورد نماز اولی هم که نماز مغرب بوده اعاده می کند. پس فتوای عروه این شد که ما یحتمل نقصه را به نماز دوم ضمیمه می کند ، سجده سهو به جا می آورد بعد نماز اولی را اعاده می کند.

خب چرا صاحب عروه ؟ می فرماید چون علم اجمالی دارد که یا از نماز اول یک رکعت کم آورده یا از نماز دوم؟ خب بگو بلند شود نماز ها را اعاده کند. چرا می فرمایید حق ندارد نماز را  اعاده کند؟ فتوای صاحب عروه این است که حق ندارد نمازش را قطع کند. چرا می فرمایید ما یحتمل نقصه را ضمیمه می کند؟ میفرماید به خاطر علم اجمالی. علم اجمالی دارد یا نماز اولی باطل است یا نماز دوم حرمت قطع دارد. چون اگر این یک رکعت را از نماز دوم نیاورده باشد الان رها کند قطع صلات حرام است لذا این یک رکعت را بدون اینکه نماز را قطع کند بچسباند به نماز دوم وقتی که چسباند به نما زدوم، نماز اول را اعاده کند.

محقق خویی به صاحب عروه اشکال کرده که : این شخصی که یک نماز مغرب و یک نماز عشا خوانده بعد، یقین دارد از یک نماز نقص دارد این مخیر است که این کاری که صاحب عروه گفته انجام بده یعنی یک رکعت به نماز دوم بچسباند بعد سجده سهو به جا بیاره بعد نماز اول را اعاده کند و مخیر است که نماز دوم را ول کند دو مرتبه نماز مغرب و عشا را اعاده کند. اینکه قطعش حرام است و واجب است این نماز را بچسبانداین واجب نیست.

خب اقا ی خویی این علم اجمالی ای که صاحب عروه گرفتارش شده شما چه کار می کنید؟چون علم اجمالی دارد یا این نماز قطعش حرام است یا نماز قبلی را باید اعاده کنداین علم اجمالی را چکار می کنید؟

محقق خویی می فرماید این علم اجمالی منجز نیست. چون میزان در تنجیز علم اجمالی دو تا مورداست:

یکی انجایی که از جریان اصول ترخیص در مخالف قطعیه عملیه لازم بیاد

یکی اونجایی که از جریان اصول تعبد به متناقضین لازم بیاد

الان اناء شرقی یا اناء غربی یقین دارم یکی اش نجس است خب قاعده طهارت در اناء شرقی یا قاعده طهارت در اناء غربی این موجب می شود ترخیص در مخالفت قطعیه. چون شارع نسبت به اناء شرقی و غربی می فرماید بخور. و حال آنکه یکی از این دو تا انا قطعا خوردنش حرام است شارع نمی تواند ترخیص کند در معصیت. ترخیص در معصیت قبیح است. این جایی است که تر خیص در مخالفت عملیه قطعیه لازم بیاد.

گاهی ترخیص در مخالفت قطعیه عملیه لازم نمیاد تعبد به متناقضین می شود. مثل اینکه این فرش یک وقتی قطعا نجس بوده یک وقتی هم قطعا طاهر بوده، حالتین متعاقبتین دارد ، من نمی دانم نجاستش اول بوده یا طهارتش اول بوده خب استصحاب بقاء طهارت با استصحاب بقاء نجاست ترخیص در مخالفت قطعیه عملیه نیست چون ممکنه این فرش فی علم الله پاک باشد. ولی این تعبد به متناقضین است چون شارع هم می خواهد بفرماید هم این فرش نجس است هم پاک است این نمی شود. چون معنای اینکه نجس است، استصحاب نجاست یعنی اگر فی علم اله نجس باشد نجاستش بر تو منجز است. معنای استصحاب طهارت این است که اگر این فرش فی علم الله نجس باشد نجاستش بر تو منجز نیست و تو معذوری خب شارع نمی تواند بفرماید هم معذوری هم معذور نیستی. یا باید بفرماید معذوری یا باید بفرماید معذور نیستی.

این دو مورد جایی است که علم اجمالی منجز است و ترخیص در مخالفت قطعیه هم نمی شود.

ما نحن فیه از قبیل دو مورد نیست ما نحن فیه علم اجمالی منجز نیست. چون یک طرفش اصل مثبت دارد، مثبت تکلیف دارد و یک طرفش اصل نافی تکلیف دارد. مثلا اگر این اناء شرقی و اناء غربی ، قبلا اناء شرقی نجس بوده اناء غربی پاک بوده الان من نمی دانم این اناء غربی هم که پاک بوده نجس هم شده یا نه؟ استصحاب بقا طهارت در انا غربی جاری می کنم. چون اون یکی استصحاب بقا نجاست دارد این یک اصل مثبت تکلیف است که نجاست را اثبات می کند و یک اصل نافی تکلیف است ما نحن فیه از این قبیل است چون نماز اول و نماز دوم هر دو تا قاعده فراغ دارد. قاعده فراغ در نماز اول با قاعده فراغ در نما زدوم تعارض و تساقط می کند بعد از قاعده فراغ یا قبل از قاعده فراغ ، قاعده تجاوز چون قاعده تجاوز حاکم بر قاعده فراغ است قاعده تجاوز در نماز اول با قاعده تجاوز در نماز دوم با هم تعارض و تساقط می کند .

بعد می فرماید نوبت می رسد به قاعده اشتغال در نما زاول چون من نماز اول من تکلیف داشتم قطعا، اشتغال یقینی یستدعی البرائه الیقینیه یقینا امر به سه رکعت داشتم نمی دانم سه رکعت اوردم یا نه.

نماز دوم برائت دارد شک می کنم قطعش حرام است یا حرام نیست : رفع ما لا یعلمون . خب چرا شما صاحب عروه می فرمایید ضمّ الی الثانی ما یحتمل من النقص؟ رفع ما لا یعلمون از حرمت قطع جاری می شود.

خب این علم اجمالی منجز است . در مقام یک اشکال به محقق خویی وارد است. که آن اشکال را هم خودش حواسش هست. که جناب محقق خویی! شما می فرمایید قاعده تجاوز ، قاعده فراغ با هم تعارض و تساقط می کنند ، خب بسیار خب. بعد فرمودی در نماز اول قاعده اشتغال در نماز دوم برائت از حرمت قطع فرمودی. در نماز اول نوبت به قاعده اشتغال نمی رسد چون وقتی قاعده تجاوز و فراغ با هم تعارض و تساقط کردند خب نوبت می رسد به استصحاب عدم اتیان رکعت ثالثه ، من نمی دانم سه یا دو رکعت خوانده ام خب استصحاب می گوید رکعت سوم را نیاوردی. در نماز دوم هم همین طور است، نوبت به برائت نمی رسد چون استصحاب اصل حاکم است، استصحاب می گوید در نماز دوم رکعت چهارم را نیاوردی. استصحاب عدم اتیان رکعت در نماز اولی با استصحاب عدم اتیان رکعت در نماز دومی این ها هر دو جاری می شود میگه من علم دارم از این دو نماز یکی اش را فقط یک رکعت نیاوردم اشکال ندارد. این همان مورد سومی است که اختلاف است بین شیخ اعظم و میرزای نایینی یک طرف و اقای خویی و آخوند هم یک طرف. که اگر یک جایی در اطراف علم اجمالی اصل جاری شد ولی ما علم به خلاف داریم مثل اینکه قبلا اناء شرقی و غربی نجس بود یکی از این دو انا قطعا پاک شد ، اناء شرقی استصحاب بقا نجاست دارد، انا غربی استصحاب بقاء نجاست دارد اینا هر دو مثبت تکلیف اند موجب تعارض نمی شود اون هم اگر نجس بشود بر تو منجز است این هم اگر نجس باشد بر تو منجز است. خب چه اشکالی دارد؟

شیخ انصاری می فرماید مقام اثبات ضیق است تعارض صدر و ذیل است چون دارد که لکن انقضه بیقین آخر. میرزای نایینی می فرماید تعبد با وجود علم به خلاف امکان ندارد.

خب هر دو مبنا در جای خودش ابطال و ساقط شده لذا استصحاب عدم اتیان رکعت در نماز اول و استصحاب عدم اتیان رکعت در نماز دوم، خب وقتی یک رکعت را نیاوردی بچسبان دیگر، نوبت به برائت نمی رسد.

این یک اصل که حاکم بر برائت است و جلوی برائت را می گیرد .

اصل دوم هم که باز در نماز ثانیه جاری می شود و جلوی برائت را می گیرد این است که وقتی که سلام را گفت یقین داشت در نماز بوده نمی داند آیا از نماز خارج شده یا نه؟ استصحاب کونه فی الصلات یا بقاء صلات سابقه جاری می کند لذا می گه نماز دومی هنوز تمام نشده یا تو د ر نماز دومی هستی نوبت به برائت نمی رسد.

این دو تا استصحاب، جای برائت را می گیرد. محقق خویی اشکال می کند می فرماید این استصحاب عدم اتیان رکعت رابعه یا استصحاب بقاء کونه فی الصلاه یا استصحاب بقاء این صلاتی که الان می خواند این به درد نمی خورد چون حرمت رفته روی قطع ، موضوع و متعلق حرمت، قطع صلات است. استصحاب این که من یک رکعت نیاوردم لازمه عقلی اش این است که من اگر الان ول کنم برم بیرون قطع صلات است. خب لوازم عقلی استصحاب که حجت نیست. استصحاب اینکه من هنوز هم در نمازم و نماز سابق باقی است، لازمه عقلی ش این است که اگر ول کنم بروم این قطع صلات است. خب لوازم که حجت نیست. پس این استصحاب ها به درد نمی خورد وقتی به درد نخورد، نوبت می رسد به برائت و برائت از حرمت قطع جاری می شود. این فرمایش محقق خویی است که خلافا للسید صاحب عروه فرموده . و آن طوری که در ذهنم است ظاهرا خلافا لآقای حکیم هم فرموده البته قائل مهم نیست.

مطلب را باید بررسی کرد که آیا درست است یا نه؟ کلام هر کس که می خواد باشد. اونی که متن برای ما مهم است:

یکی فرمایشات ائمه معصومین (ع)  و یکی هم کسی بخواد ادعای اجماع کند.

اما گمان می کنم فرمایش آقای حکیم هم باشد.

ش. این الان نفی کلام سید صاحب عروه نشد که، ….

ا. نه دیگه نفی کلام اوست . عروه می فرماید واجب است این کار را بکند . ایشان می فرماید واجب نیست. اگر کسی بگوید جمعه، فقط نماز جمعه واجب است، یکی بگوید مخیر است این نفی  او نیست؟

ش. بله …

محقق خویی اشکالش این بود که حرمت رفته روی قطع و استصحاب بقا کونه فی الصلاه یا استصحاب عدم اتیان رکعت رابعه اثبات نمی کند که اگر رها کنی قطع است.

این فرمایش محقق خویی استدلالش ناتمام است . چون ادله حرمت قطع چند چیز است:

یکی اجماع است که قطع صلات حرام است. یکی روایاتی است که می گه دم رئاف، خون دماغ شدم حضرت فرمود که: لباسهایت را بشور بعد یعود فی الصلات .

یکی هم روایتی که اگر مضطر شدی  می توانی نماز را رها کنی .

از این ادله حرمت قطع استفاده شده البته خودش در این ادله حرمت قطع اشکال کرده ، فرموده ادله ش تمام نیست مقتضای قاعده برائت از حرمت قطع است ولی خب اجماع هم تمام نیست  ولی در عین حال احتیاط واجب کرده در فتوا.

خب جناب محقق خویی! از این روایاتی که شما نقل فرمودی از جلد 15 مستند بحث حرمت قطع صلات در هیچ کدام موضوع حرمت تعیین نشده، روایاتی است که از فحوای این روایات شما درآوردی، اونی که در آوردی حرمت قطع است، آیا حرمت رفته روی عنوان قطع؟ نه؛ حرمت ممکنه رفته باشه روی کسی که مشغول به نماز است و نمازش را تمام نکرده، مثلا من لم یتمّ صلاته کسی که تمام نکرده ، ما که دست ما نیست. شما از مجموع ادله در آوردی حرمت قطع را.

حتی اجماع، اگر اجماع رفته باشه روی عنوان حرمت قطع، اولا اینکه ما چنین چیزی نداریم که اجماع رفته باشد روی عنوان حرمت قطع. همه به عنوان قطع صلات حرام بدانند اگر هم بر فرض چنین چیزی باشد این هم به درد نمی خورد. چون استصحاب را قدما قبول نداشتند، و اونها هم خوب فهمیدند شاید در سی چهل سال آینده کسی بگه استصحاب حجت است شلاقش بزنند. نسل بعدی استصحاب را کنار خواهد گذاشت. اونها چون استصحاب را حجت نمی  دانستند مقید نبودند که بنویسند قطع صلات حرام است، یا کسی که نمازش را تمام نکرده حرام است چون اثر اینکه آیا عنوان قطع موضوع است یا نمازش را تمام نکرده این فقط دراستصحاب اثرش ظاهر می شود. خب قدما هم که استصحاب را حجت نمی دانستند آقای خویی! وقتی حجت نمیدانستند شاید بعضی از این مجمعینی که نوشتند قطع صلات حرام است مقصودشان کسی بوده که نمازش را تمام نکرده.

بله؛ اگر به این مقدار محقق خویی می فرمود بما اینکه ادله حرمت قطع یک روایتی نیست که این روایت دلالت داشته باشد و در آن روایت عنوان قطع اخذ شده چون چنین چیزی نیست از مجموع ادله از فحوا از اجماع از این ور از آن ور ، اینا را اگر می فرمود که در عین حال محتمل است موضوع حرمت عنوان قطع باشد ووقتی محتمل است استصحاب دیگر موضوع اثبات نمی کند اگر این طور می فرمود این قطعا درست بود اما این مقداری که در تقریرات در مستند این ناقص است البته اقای خویی هم همین عرض ما در ذهنش بوده حالا یا مقرّر یا اونجا که درس می داده گفته چرا این قدر پایین بالا کنیم حرمت قطع را و الا بعید می دانم شأن اقای خویی اجلّ از این حرف هاست.

ش….پس قاعده تجاوز را همه قبول داشتند؟

ا. نه اون هم قبول ندارد.

ش. وقاعده تجاوز اثر هم دارد؟

ا. چرا؟

ش. اگر کسی با قاعده تجاوز حکم به صحت نمازش می کند حرمت قطع دارد یا ندارد؟

ا. نه دیگه حرمت قطع ندارد و نمازش درست است. نمازش را خوانده دیگر.

ش. نمی داند ، شاید واقعا …

ا. مجزی است دیگر، قاعده تجاوز می گوید به این نماز اکتفا کن.

ش. حرمت قطع دارد

ا. قاعده تجاوز که حرمت قطع ندارد. قاعده تجاوز این است که : اذا شککت فی شیء و دخلت فی غیره فشکّک لیس بشیء اعتنا نکن ش. الان در سجده است  شک در رکوع دارد نمی داند آیا نمازش راباید بشکند و دوباره بخواند

ا. خب قطعا اشکال دارد دیگر. چون شکستن نماز صحیح اشکال دارد. قاعده فراغ می فرماید این نماز صحیح است.

ش…

ا. بحث اثبات نیست. چون اگر این طوری باشد هیچ کس نمازش را نمی تواند.. چون نمازهایی که ما می خوانیم صحیح باشد بر اساس فتوای مرجع یا روایات صحیح است. صحیح واقعی که قطعا این نماز .

ش…

ا. امارات هم همین طور است. امارات هم مثبتاتش حجت نیست. اولا چقدر در صلات دوران بین اقل و اکثر داریم که رفع ما لایعلمون در اکثر جاری می شود؟ چقدر در روایات داریم که ادله اش مثلا از سیره متشرعه استفاده می شود ؟ فقط مثبتات خبر حجت است ، اماره حجت است اینا که حجت نیست.

مع ذلک این ها به عرض قاصر ما این فرمایش محقق خویی از این اشکال هم که بگذریم این تمام نیست.

این استصحاب عدم اتیان رکعت در نماز اول و دوم که جاری نمی شود چون در بحث استصحاب ما گفتیم استصحاب فقط در طهارت عن الحدث و طهارت عن الخبث جاری می شود . ما استصحاب بقاء نجاست نداریم، ما استصحاب عدم وجوب نداریم استصحاب عدم حرمت نداریم استصحاب بقاء حرمت نداریم چون لانک کنت علی یقین من طهارتک فشککت و لا تنقض الیقین بالشک ، شاید ال یقین ، ال عهد باشد. ادله ای که در اونجا اقامه کردند که آن ادله دلالت می کند که ال ، ال جنس است هیچ کدام نه تنها کافی نیست نیمه کافی هم نیست حالا کسانی که حوصله دارند یا به بحث مراجعه کنند یا بعد از درس بیایند لذا این استصحاب ها که حجت نیست. غیر از اینکه این استصحاب ها حجت نیست شما فرمودی نوبت میرسد به قاعده اشتغال در نماز اول و قاعده برائت از حرمت در نمازدوم، در نماز اول هم ما قاعده اشتغال نداریم . در نماز اول ما برائت داریم چون اشتغال قاعده عقلی است، قاعده عقلی موضوعش احتمال عقاب است هر کس احتمال عقاب بده بایستی قطع به عدم عقاب پیدا کند. خب الان که من نماز اولی را خواندم نمی دانم واجب  است نماز اولی را دو مرتبه بخوانم یا نه؟ خب رفع ما لایعلمون جاری می کنم.

ش. استصحاب عدم رکعت را جاری می کنیم.

ا. استصحاب اگر جاری شود بر برائت حاکم است.

ش…

ا. عرض کردیم که. ما استصحاب را تمام نمی دانستیم. گفتیم اگر استصحاب جاری بشود حاکم است ولی گفتیم استصحاب دلیل ندارد.از استصحاب که آمدیم پایین شما می فرمایید قاعده اشتغال. با وجود برائت ازوجوب اعاده نوبت به اشتغال نمی رسد. خب برائت از وجوب اعاده معارض است با حرمت قطع صلات. این که گفتند اشتغال یقینی یستدعی برائه یقینیه، این حرف آیه یا روایتش کجاست؟؟!

محقق صدر از این اشکال جواب داده البته جواب را قبل از ایشان هم دادند که رفع ما لایعلمون از مواردی که شک در بقا تکلیف باشد و منشأش عدم اتیان مکلف باشد مواردی که شک در بقاء تکلیف باشد منشاش این باشد که مکلف نمی دانداتیان کرده یانه؟ مثل اینکه یک روز، روزه قضا داشتی الان شک داری این روزه قضا را گرفتی یا نه؟ خب رفع ما لایعلمون از بقاء تکلیف.

ایشان جواب می دهد : این منصرف است.

خب چرا منصرف است؟ خب رفع ما لایعلمون  چرا منصرف است.  و ما یک بیان فنی داریم شاید دیگران هم داشته باشند که در سیره عقلا موارد شک در سقوط تکلیف را مجرای احتیاط می دانند و سیره همیشه رادع اطلاق است. اطلاق نمی تواندسیره را ردع کند همیشه سیره اطلاق را تخصیص و منصرف میکند مثلا این ادله ای که ان الظن لا یغنی من الحق شیئا چرا می گویند خبر واحد را نمی گیرد؟ چون میگن خبر واحد سیره عقلا بر عمل به این ظن است. اگر بخواد شارع سیره را ردع کند سیره را بایستی بالخصوص ردع کند سیره را نمی شود بالعموم یا به اطلاق ردع کرد. لذا اگر سی سال یک کسی بفرماید ظن حجت نیست گما ن حجت نیست مردم میگن خبر واحد مقصودش نیست. یعنی اصلا از این جمله اطلاق را نمی فهمند خبر واحد را نمی فهمند لذا چون سیره بر اشتغال است و با وجود این سیره رادع نیست.

ما در سیره دو تا کلمه داریم:

یک کلمه تفصیلی است که محقق صدر در اصول داده: که سیره ها دو قسم اند:

یک سیره های نیم بند به تعبیر من. یک سیره های عمیق و ریشه دار در ارتکازعقلا .

ان سیره های عمیق مثل قیاس اون به عام که نمی شود شارع باید سی دفعه برای نهی از قیاس بفرماید تا این جا بیفتد

سیره های نیم بند به عام که هیچی به اطلاق که هیچی یک مختصری دلالت هم باشد این ردع می شود لذا باید ببینیم سیره چه سیره ای است .

لذا این یک کلمه ای است که عرض کردیم این کلمه درست نیست . یک کلمه دومی هم هست که بیشتر در مقام به درد می خورد:

سیره ها دو قسم است:

یک سیره ای که مطابق با احتیاط است.

یک سیره ای که مخالف احتیاط است.

سیره هایی که مطابق احتیاط است اون سیره ها حجت نیست. چون الان شارع مثلا می آید میبیند کسی مال کسی را می شکند پول می دهد ، مردم خودشان پول می  دهند شارع هم که دنبال درد سر نمی گردد میگه چکار دارم خب پول بده، پول دادن که حرام نیست.

بله؛ ما باید دنبال این سیره بگردیم که اگر یک جایی طرف خودش پول نداد این آقا برود یقه اش را بگیرد برود از اموالش پول بردارد، تقاص کند این را سیره باید این طوری احراز بشود و الا به این مقدار که پول می دهم.

ما الان می بینیم سیره بر این است که به خبر واحدی که دال بر تکلیف است عمل می کنند این دلیل نمی شود که این سیره حجت باشدچون این مطابق احتیاط است. شارع چکار دارد به این کارها خب عمل کنند. در مواردی که شک داریم در بقاء تکلیف منشاش هم خوداین مکلف است من نمی دانم عقلا بنایشان بر اشتغال است خب خیلی هم خوب است. حرام که نیست. شارع هم نظرش به برائت است برای چه باید ردع کند ، ردع نمی خواد. لذا به همین جهت سیره های مطابق احتیاط به درد نمی خورد.

یا این آیه شریفه ای که : ما کان المومنون لینفروا کافه فلولا نفر من کل فرقه منهم طائفه لیتفقهوا فی الدین و لینذروا قومهم اذا رجعوا الیهم لعلهم یحذرون که استدلال کرده اند بر حجیت فتوای مجتهد این آیه گفتیم دلالت بر حجیت فتوای مجتهد نمی کند چون الان یک مجتهدی می گوید نماز عید فطر واجب است قرآن می فرماید عمل کن، حذر کن. چون شبهه قبل از فحص است احتمال تکلیف است احتیاط کن این از کجا در میاد که خبر ثقه حجت است؟ نه. احتیاط کن. خبر ثقه حجت است این از آن در نمیاد. به همین جهت در اینکه سیره عقلا بر حجیت خبر واحد است ما در این اشکال کردیم البته معناش این نیست که از اینجا بلند بشید که بگید  فلانی… این هم که هی محاسنم را دست کشیدم برای این بود مردد بودم که بگم یا نه ولی به هر حال گفتم . سرش همین است چون روایات دال بر خبر واحد یا دال بر تکلیف است مطابق احتیاط است ،یا دال بر ترخیص است که مفاد کل شی لک حلال و رفع ما لا یعلمون و … است کی گفته خبر ثقه حجت است؟ نه؛ نمیگم حجت نیست. سیره، باز خلط نشه ، سیره کافی نیست. نه اینکه من حجت نمی دانم . خبر واحد حجت است اجمالا هر کس هم بگه حجت نیست عقل ندارد اما سیره که محقق خویی عمده دلیل و تنها دلیلش است ناتمام است ما دلیلی نداریم بر حجیت خبر واحد به نام سیره .

روی این جهت این سیره ای که بر اشتغال است که تکمیل کردیم لو فرض که تمام باشد این سیره به درد نمی خورد و حجت نیست تا ببینیم این دو اشکال جواب دارد یا نه و للکلام تتمة ان شاءالله فردا یعنی پنج شنبه.

و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *