متن اصول ، جلسه ۳۵۶ ، چهارشنبه ، ۴ مهر ۹۷

بسم الله الرحمن الرحیم

چهارشنبه ۹۷/۷/۴ (جلسه ۳۵۶)

 

کلام در این بود که امر به شی ایا مقتضی نهی از ضد عام می کند اقتضا می کند یا نه؟ بعضی فرمودند امر به شی عین نهی از ضد عام است . درست است مفهوما صلّ و لا تترک الصلاه  دومفهوم است و اختلاف دارند ولی در معنا و مصداق یکی است .

بعضی فرمودندامر به شی اقتضای نهی از ضد عام دارد به دلالت تضمنیه .

بعضی مثل محقق نایینی فرموده امر به شی مقتضی نهی از ضد عام است به دلالت التزامی.

محقق خویی فرمود اگر به لحاظ مقام اثبات و دلالت و حکایت حساب بکنی خب هم معنای صلّ با لا تترک الصلاه یکی است لذا خیلی مواقع در روایات در لسان فقها به جای ا مر از صیغه نهی استفاده شده مثلا به جای اینکه بگویند یجب الاحتیاط میفرمایند لاتترک الاحتیاط احتیاط را ترک نکن خب این مفهومش یکی است .

ما عرض کردیم این طور نیست مفهوم صلّ با لاتترک الصلاه یکی نیست و فرق می کند.

بله گاهی صیغه امر به جای نهی استعمال می شود گاهی صیغه نهی به جای ا مر استعمال می شود این یک مطلب است اینکه معنای این دو در مقام اثبات مترادفین باشند این یک مطلب اخر است .

بعد خود عبارت های محقق خویی هم یک مقداری اضطراب دارد. عبارت محقق صدر تصریح نمی کند که اینها با هم یکی اند فقط این مقدار می فرماید یکی مکان دیگری استعمال می شود.

اما حالا این استعمال می شود به قرینه یا نه، معناش یکی است در یک عبارتی دارد مدلول تصوری اش با هم فرق می کند ولی از این طرف به محقق خویی هم اشکال نمی کند .

محقق خویی هم یک جایی هم می فرماید ا گر چه اینا مختلف اند مفهوما ولی متحد اند عینا. این متحداند عینا نفهمیدم یعنی چه؟ متحدا عینا یعنی مقصوداین است که اتیان فعل در خارج همانطور که مصداق صلّ هست امتثال صلّ هست، همین اتیان فعل در خارج مصداق لاتترک الصلاه است این اگر باشد خب این بعید نیست و لکن اگر ان نهی باشد عرض کردیم اثارش فرق می کند اگر امر باشد اثارش فرق می کند ولی اگر شارع بفرماید لاتترک الصلاه یا بفرماید صلّ من این صلاتی که آوردم خود این صلات مصداق ماموربه است و مصداق منهی عنه است که بعید نیست نظر محقق خویی باشد این بعید نیست اگر چه خالی از ابهام نیست چون اقای خویی! وقتی شما نهی را به معنای زجر و حرمان گرفتی خب حرمان با بعث متلازمین ا ند و مصداقشان یکی نیست. ولی حالا تشخیصش کار مشکلی است و اثر عملی هم ندارد ما خیلی نزاع هم نداریم ان مقداری که ما نزاع داریم این است که وقتی بفرماید صل با لا تترک ا لصلاه اینا معناش یکی نیست ا ثر عملی اش هم فرق می کند لذ ا در مقام ا ثبات و دلالت بدون قرینه شارع نمی تواند هرکدام را مکان دیگری استعمال کند.

ش….

ا. این فرمایش شما خوب است و لکن خلاف صریح محقق خویی است که چند دقیقه دیگه میرسیم ا نشاله .

اما به لحاظ مقام ثبوت آیا صیغه افعل، امر به فعل، صلّ با نهی از ترک ضد عام یکی است؟

محقق خویی فرموده تاره مقصود از این نهی ای که قائل به عینیت می گه نهی صوری است که در واقع مفسده در متعلق نیست بلکه مصلحت در ترک است مثل تروک احرام که تروک  احرام که فرموده محرم استظلال نکند، تظلیل نکند در مرآه نگاه نکند، صید نکند،لباس مخیط نپوشد این ها در واقع امر است ولی به صیغه نهی گفته شده ، مصلحت در فعل است یعنی ترک این صید مصلحت دارد نه این که صید مفسده دارد. به این معنا خب بله؛ امر به فعل عین نهی از ضد عام است. ولی در واقع نهی نیست حقیقتا، نهی صوری است.

اما اگر مقصود این قائل از نهی، نهی حقیقی است یعنی نهی ای که ناشی شده از مفسده در فعل، محقق خویی می فرماید این قول به عینیت غلط است هم در مقام اعتبار هم در مقام ابراز و  هم در مقام منتهی و غرض و ابراز ، منتهی و در مقام اعتبار. در همه اینها با هم دیگه فرق می کند.

چون در مقام اعتبار در امر فعل بر ذمه عبد گذاشته می شود. در نهی به نظر محقق خویی حرمان و ممنوعیت بر ذمه عبد گذاشته می شود خب حرمان با بر ذ مه عبد اینها دو چیز است. اینها با هم قابل قیاس نیست درمقام ابراز او به صیغه افعل ابراز می شود این به صیغه لا تفعل ابراز می شود در مقام مبدأ امر ناشی از مصلحت در فعل است ، نهی ناشی از مفسده در فعل است ، مصلحت در فعل با مفسده در فعل اینا دو چیز است .

در مقام غرض هم دو چیز اندچون غرض از امر این است که عبد انجام بدهد، منبعث شود ، غرض از نهی این است که عبد منزجر شود، عبد انجام ندهد لذا اینها اصلا درمقام اعتبار با هم فرق می کنند.

این فرمایش محقق خویی در مقام اعتبار.

اقا ضیاء عراقی فرموده نه ، در مقام اعتبار امر و نهی ممکنه امر به صیغه نهی اعتبار شود ممکنه به صیغه امر اعتبار بشود . شارع ممکنه اعتبار کند بعث از فعل را ، ارصاد از عبد را و ابراز کند با صلّ ممکن است اعتبار کند زجر مکلف از فعل را و ابراز کند، اینها هر دو یکی است. چه اعتبار کند بعث مکلف را نحو الفعل چه اعتبار کند زجر مکلف را عن الفعل اینا در مقام اعتبار با هم فرقی ندارد.

بله؛ در مقام حقیقت حکم و  در مقام روح حکم که اراده و کراهت است که امر اراده مولا به فعل عبد است، نهی کراهت مولا از فعل عبد است خب ا راده و کراهت دو چیز است، معنا ندارد دو صفت متضادّ با هم متحد شوند.

نسبت به مقام اراده و کراهت اینها دو چیزند . نسبت به مقام اعتبار و ابراز نه یک چیز اند میتواند این را اعتبار کند و می تواند آن را اعتبار کند .

به لحاظ مقام حبّ و بغض آیا امر به شی با نهی از ضد عام اینها عین هم اند یا عین هم نیستند؟

محقق صدر نسبت به مقام حبّ و بغض این طور تفصیل داده که ما باید ببینیم معنای حبّ چیه؟

یک فرض اینه که ما در عالم ببینیم غیر از بغض چیزی نداریم اونی که در نفس عباد است بغض است.

بغض یک وقت هست که نسبت به فعل است یک وقت نسبت به ترک است اگر بغض نسبت به فعل باشد این را بهش می گویند نهی، اگر بغض نسبت به ترک باشد این حقیقتا بغض است و لکن مجازا میگویند حبّ به فعل ، حبّی در نفس نیست . بغض فقط در نفس است ولی مجازا و بالعرض میگویند حبّ. خب طبق این مسلک واضح است که امر به شی با نهی از ضد عام یک چیز است چون نهی از ضد عام یعنی بغض ترک، امر به شی هم که ما حب نداریم اون هم یعنی بغض ترک، پس در هر دو می شود بغض ترک.

لذا در مقام ثبوت غیر از بغض ما چیزی نداریم.

این نسبت به فرضیه اولا که فقط در نفس بغض است .

به این فرضیه اشکال کرده که این خلاف وجدان است چون ا نسان در نفسش هم بغض دارد هم حبّ دارد اینکه بگوییم حبّ مجاز است و ما اصلا حبّ نداریم اونی که هست بغض  است این مکابره با وجدان است . حب هم دارم بغض هم داریم لذا این فرضیه غلط است.

فرضیه دوم این  است که ما در نفس یک چیز داریم که حب باشد اما گاهی متعلق حب فعل است و گاهی متعلقش ترک است خب این حب که گاهی متعلقش فعل  و گاهی متعلقش ترک است و بغض نداریم طبق ا ین مسلک هم فرموده بله؛ امر به شی عین نهی از ضد است چون حبّ به فعل دارد در نهی حب ترک دارد خب وقتی که حبّ است ، حب هم به فعل دارد هم حبّ به ترک دارد خب اینا یک چیز است چون من وقتی این فعل را دوست دارم یعنی ترک ترکش را هم دوست دارم ،بغضی در کار نیست که انسان بگه حب و بغض دو چیز است .

به این فرضیه دو اشکال کرده که یک اشکالش که مال خودش است و یک ا شکالش هم این است که انسان بالوجدان در نفسش هم بغض دارد و هم بغض دارد.

فرضیه سوم این است که می فرماید در نفس دو چیز است : حب و بغض ولی وقتی انسان یک چیزی را دوست دارد بغض به ترکش هم دارد . ولی این بغض به ترک ناشی نیست از حب ، در عرض هم است. چطوری که الان این اتاق ربطی به اتاق اون وری ندارد اینا در عرض هم ا ند این طور نیست که او وابسته به این باشد بغض نسبت به ترک ربطی به حبّ ندارد، در عرض هم، وقتی انسان فعلی را دوست دارد ترکش هم بغض دارد.

خب بنابر این مسلک دیگه نمی شود اشکال کرد که این مخالف وجدان است چون این قائل میگوید هم حبّ داریم هم بغض داریم . ولی بنابر این مسلک باز امر به شی مقتضی نهی از ضد عام نیست. چون اگر من حب به این فعل دارم به چه دلیل بغض به ترکش هم دارم در عرض این ؟ این دلیل می خواد.

فرضیه چهارم را که ایشان قبول میکند این است که در فرضیه چهارم می فرماید ما در نفس هم حب و هم بغض داریم ولی وقتی انسان فعلی را دوست دارد ترک این را بغض دارد ولی این بغض نسبت به ترک ناشی می شود از آن حبّ، در طول اونه. نشات گرفته از ا و. طبق  این مسلک امر به شی مقتضی نهی از ضد عام می شود ولی عین هم نیست چون حب و بغض دو صفت متضادند و دو صفت متضاد را نمی شود گفت مثل هم اند.

بله طبق این مسلک امر به شی مقتضی نهی از ضد عام میشود به نحو التزام به دلالت التزامیه. و این چهارمی را ایشان ظاهرا می پذیرد .

بعد محقق خویی به این فرضیه چهارم اشکال کرده که ما بغض طولی در جایی داریم که احدهما مقدمه برا دیگری باشد اگر مقدمه برا دیگری نباشد بغض طولی معنا ندارد و ضد عا م هر فعلی مقدمه نیست برای فعل دیگر . اینا یا عین هم اند یا ملازم هم اند اما مقدمه نیست چون مقدمه نیست بغض طولی را اقای خویی منکر شد.

خب این همانطوری که سابق ها ما به محقق خویی اشکال کردیم اینجا دیدم محقق صدر هم این ا شکال را دارد که اقای خویی! کی گفته بغض طولی فقط و فقط در ناحیه مقدمیت ا ست این را کی گفته؟

کی گفته اگر یک جایی یک شی ای یک فعلی را انسان حبّ داشت و ترکش را بغض داشته باشد باید مقدمه باشد این را کی گفته؟

این مصادره است این در واقع ادعا را دلیل آوردی. این قائل میگه حب به شی ا ی مستلزم بغض به ترکش است سواء کان این ترک مقدمه باشد یا نه مقدمه نباشد و ملازمه باشد . در اینجا به چه دلیل میگید باید حتما مقدمه باشد .

این اشکالی که محقق خویی به این قول کرده وارد نیست

اما خب این کلمات  اصحاب بود . ما عرض میکنیم در این امر به شی ، د رحکم باید چهار چیز را بحث کنیم:

یکی اعتبار. یکی ابراز، یکی حب و یکی هم اراده. ببینیم در این چهار مرحله آیا امر به شی عین نهی از ضد عام هست یا عین نهی از ضد عام نیست؟

اما در مرحله اعتبار این که محقق خویی فرموده در نهی، حرمان را به عهده مکلف می ذاره ، امر ، حقیقت طلب اعتبار فعل بر ذمه عبد است. وقتی مولا می فرماید نماز واجب است یعنی صلات ر ا به ذمه عبد اعتبار کرده و گذاشته و ابراز کرده ، اعتبار فعل به ذمه عبد و ابرازش این می شود حقیقت وجوب.

اما در نهی، می شود حرمان ، اعتبار می کند محروم بودن مکلف را ، زجر مکلف را ا ز فعل، و ابراز می کند.

اولا در بحث طلب گذشت که این فرمایشی که محقق خویی می فرماید حقیقت طلب اعتبار فعل ا ست به ذمه عبد و ابرازش، این خلاف وجدان است و خلاف سیره متعارفه است.

در باب انشاء اینکه می فرماید نکاح، یعنی اعتبار می کند زوجیت هند را برای عبد، با مهر معلومی، با شروط معلومی، و ابراز می کند، اگر اینها حقیقت نکاح باشد تمام نکاح های عالم باطل است حتی نکاحی که خود محقق خویی بخواند. مگر اقای خویی قبلش حواسش را جمع کند و روی کاغذ بنویسد که وقتی میاد می خواد بخواند نگاه کند که غفلت نکند.

یک وقتی ما این را به شیخنا الاستاذ عرض کردیم در زمانهای مختلف جواب های مختلف می داد .

یک وقتی جواب داد به اینکه نکاح این کسی که بر مسلک محقق خویی انشا کرده و بر مسلک قوم نکاح میکند از نکاح یهودی و مسیحی که بدتر نیست. لکلّ قوم نکاحٌ این نکاح وقتی ا مضا بشود این نکاح هم امضا می شود . خب ما عرض می کردیم اگه این باشد نقض می شود که اگر یک نکاحی شرایط را نداشته باشد مثلا اگه به صیغه عربی خوانده بشود به نظر شما به صیغه فارسی خواند باطله؟ گفت بله. گفتم خیلی خب دیگه نکاح با صیغه فارسی از نکاح یهودی و مسیحی که بدتر نیست.

اون تعبد کرده که لکل قوم نکاح یعنی هر کسی که بر مذهب خودش این نکاح را انشا بکند که در مذهب خودش صحیح باشد این را شارع امضا کرده. مثل باب حج که اگه یک مخالفی حج به جا بیاره ، خوابیده بود ه وضوش باطل نشده به نظر خودش، طواف کرده خب این بعد که مستبصر بشود این حجش مجزی است ولی اگر شیعه بوده خوابیده بوده برود طواف کند خب حجش باطل است بعد شما بگی این طواف شیعه که از طواف او که بدتر نیست؟؟ صحبت بدتر و بهتر که نیست بلکه باید ببینیم دلیل چقدر کشش دارد.

لذا این حرف نا تمام است که انسان بگه لکل قوم نکاح که نکاح اینها از نکاح یهودی و مسیحی که بدتر نیست.

یک وقت دیگری جواب می داد که در ارتکاز مجری عقد کسی که صیغه عقد را انشا کرده در ارتکازش همین مسلک محقق خویی هست.

گفتم این چه حرفی است ارتکاز معناش این است که اگر بگی چه کار می کنی توضیح بده. وقتی ا ون اقا به محقق خویی بگه مسلک تو در انشا غلط است یا محقق خویی به او می فرماید مسلک تو در انشا غلط  است، بعد بگیم که نه ،  در ارتکازش یکی است. من که الان می خوانم این طوری که محقق خویی می خواند قبول ندارم اون وقت چه طور می فرمایید در ارتکازش یکی است؟

خب این که معنای وجوب و طلب اعتبار فعل است در ذمه عبد اینها در حرمت، اعتبار حرمان است بر ذمه عبد، اینها در واقع مرحوم خویی از ضیق اشکالی که نتوانسته حل کند که چند دفعه عرض کردیم و آن ا شکال هم حلش واضح است به این مسلک پناه برده که این نا تمام است.

علاوه بر آن اقای خویی! وجوب اعتبار فعل است به ذمه عبد، حرمت، اعتبار حرمان ا ست بر ذمه عبد. خب شارع بفرماید نماز بخوان. خب ا ین وقتی بفرماید نماز بخوان دو جور می تواند اعتبار کند:

می توانداعتبار کند حرمان مکلف را از ترک.

می تواند اعتبار کند فعل را بر ذمه عبد.

من خیال می کنم نزاع اقا ضیا و اقای خویی و حتی محقق صدر و اقای خویی این نزاع لفظی است هیچ کدام متوجه اون غرض طرف آخر نشده اگر مقصود اقا ضیا این استکه اون جایی که اعتبار می کند وجوب را به نحو صیغه افعل به امر با اونجایی که اعتبار می کند به نهی، معتبر در هر دو یکی است خب این غلط است چون در یکی اعتبار می کند بعث را در یکی اعتبار می کند زجر را ، یا به قول محقق خویی در یکی اعتبار می کند فعل را به ذمه عبد، در یکی اعتبار می کند محرومیت مکلف را خب معتبر ها دو تا هستند. اگر این مقصود است حق با محقق خویی است و کلام اقا ضیا درست نیست.

اما اگر مقصود این است که مکلف اگر یک جایی غرضش در فعل است که به فعل میخواد برسد این دو کار می تواند بکند این کار را انجام بدهد یا ان کار را هر دو تا نتیجه اش یکی است به این معنا عین هم اند خب این حرف درست است.

خب اقای خویی شما می فرمایید حقیقت نهی اعتبار حرما ن مکلف است خب باشد وقتی اعتبار کرد حرمان مکلف را از فعل و ابراز کرد به مقصودش می رسد مثل اینکه اعتبار می کند فعل را به ذمه عبد و ابراز می کند.

لذا نزاع بین اقا ضیا و محقق خویی فکر می کنم نزاع صوری باشد که متوجه کلام همدیگر نشدند و گرنه معنا ندارد بگیم اقا ی خویی می فرماید در مقام اعتبار اینها دو تا هستند اقا ضیا می فرماید در مقام اعتبار هر کدام را می تواند و اینها یکی هستند. این مگر اینکه مقصود همین باشد که نزاع برداشته می شود.

اما درمقام ابراز هم این حرف درست است که اگر بنده اعتبار کردم طلب الفعل را یا اعتبار کردم فعل را به ذمه عبد ولی ابرازش را دو جور می توانم ابراز کنم:

می توانم ابراز کنم به امر به فعل ، به صیغه افعل: صلّ.

می توانم به صیغه نهی ابراز کنم: لا تترک الصلاه

می توانم ابراز کنم: صوموا ، کتب علیکم الصیام

می توانم ابراز کنم: لاتترک الصوم ، صوم را ترک نکنید

در مقام ابراز هر کدام به جای دیگری ا براز بشود اشکالی ندارد چون ابراز عرفی هست. و لو معتبر ها دو چیز است، و لو اعتبار شده طلب الفعل بر ذمه عبد است. ولی ابراز به دو جور ممکن است . لذ ا این عین هم ست به این معنا درست است که مولا می تواند به امر به فعل ابراز کند و می تواند به نهی از فعل ابراز کند.

ش. همان مقام اثبات و دلالت نیست.

ا. خیر

ش. ابراز همین است دیگه.

ا. مقام اثبات و دلالت وقتی است …اصلا احکام جعلش ممکنه در 50 هزار سال پیش شده باشد.

یک ابراز است که مقوم جعل است

یک ابراز ا ست که جعل کرده می خواد به مکلف بفهماند. مثلا امام صادق (ع) که ا براز می کند خمس را ، خمس که در زمان امام صادق (ع) جعل نشده این ابراز ، ابراز مقوم جعل نیست . ابرازی است که برای این است که مردم بفهمند.

یک وقت ابراز برا این است که مولا می فرماید من فعل را بر ذمه عبد  اعتبار کردم یا طلب را اعتبار کردم ولی میخوام به این صیغه ابراز کنم ، میخوام قرینه هم بیارم. اشکال ندارد. در مقام ابراز طوری نیست. این غیر از این است که اینها در مقام دلالت معناش یکی باشد.من نمیگم در مقام دلالت معناش یکی است من میگم هر کدام به جای دیگر ی استعمال بشوداین در مقام ابراز کافی است برای تحقق جعل.

این نسبت به مقام اعتبار و ا براز.

اما نسبت به مقام حب، این که ما بگیم اگر کسی محبت دارد به صلات، بغض دارد نسبت به ترک صلات  ،این کار مشکلی است چون بغض غیری یعنی چه؟ بغض غیری یعنی مجاز یا حقیقتا؟ اگر بنده دوست دارم آب خوردن را ، ترک آب خوردن را مبغوض دارم یعنی چه مبغوض دارم؟ یعنی واقعا بغض دارم؟ یا نه، از باب اینکه محبوب من ایجاد نمی شود این ترک را نمی خوام، راضی به ترک نبودن یک مطلب است بغض نسبت به ترک یک مطلب است، این تشخیصش هم چون یک ا مر وجدانی است کار مشکلی است. کسی مثل محقق صدر مدعی می شود که  اگر کسی فعل را دوست داشت ترکش هم را بغض دارد.

کسی مثل شیخنا  الاستاد مدعی میشود که نه، مکلف مبغوض مولاست ، ان عبدی که مبغوض مولاست یک مطلب است ، بغض نسبت به مکلف یک مطلب است، بغض نسبت به ترک یک مطلب است مکلف را مولا مبغوض دارد و لکن ترک را مبغوض ندارد ولی اونی که هست راضی به ترک نیست.

تشخیص اینکه کدام یک ا ز این دو تا درست است امر واضحی نیست که کسی نظر بدهد چون امور وجدانی اصل فهمش راحت است ولی تحلیلش کار مشکلی است بله به ا ین مقدار که ترک را نمی خواد، راضی به ترک نیست اما این چون ترک را مبغوض دارد، یا نه؛ ترک از این جهت که به حساب ترک محبوب است و ترک مصلحت است میگیم بغض دارد و گرنه فی حد نفسه بغض ندارد، اینها تشخیصش مشکل است، هر کدام هرطرفش را بگه نمی شود رجمش کرد.

ممکنه بگی این که نشد. مجتهد بالاخره باید یک حرفی بزند.

خیر، مجتهد باید جایی حرفی بزند که اثر عملی داشته باشد حالا ترک مبغوض باشد یا نباشد هیچ اثر عملی نه در  اعتقادات نه در فقه و نه در کوچه و بازا ر نه توی منبر هیچ اثر عملی ندارد لذا محقق خویی برنده بوده که اصلا بحث بغض و حب را طرح هم نکرده.

ش….

ا. نه انشااله در باب تزاحم خواهیم گفت اقای خویی هم فرموده که بغض غیری اصلا مضر به صحت عبادت نیست این حرفی که اگر امر به شی مقتضی نهی از ضد باشد این ضد ماموربه نیست و باطل است ولی اگر امر به شی مقتضی نهی از ضد نباشد این ضد ماموربه است می تواند ماموربه باشد یا ماموربه است و صحیح ا ست این بایستی سه چهار سال دیگه از کتب اصول جمع بشود به قول اون دکتری که میگفت تا چند سال پیش در کتب پزشکی این بود که کسی که قند دارد شش هفت سال از عمرش از آدم های معمولی کمتر است ولی این دیگه از کتب ما جمع شده ا ین هم الان دیگه حرفی است که واهی است و سست است چون بغض غیری اصلا مضر به صحت عبادت نیست مخصوصا بنا بر مسلک ما که عرض کردیم حتی اگر بغض نفسی داشته باشد، محبوب مفسده داشته باشد حرمت نفسی داشته باشد ، باز عبادتا صحیح می شود در اجتماع امر ونهی عرض کردیم که مطلب واضح تر است ولی به این مقدار که بغض غیری موجب بطلان عبادت نمی شود این را خود محقق خویی هم بهش رسیده بعض دیگه هم رسیده اند.

فتلخص مما ذکرنا که امر به شی مقتضی نهی از ضد عام عینا نیست ، تضمنا هم که دیروز عرض کردیم نیست التزاما چی؟

این یک کلمه را هم بگم که به شنبه نماند.

محقق نایینی فرموده امر به شی مقتضی نهی از ضد عام هست به دلالت التزامی لفظیه اگر نگیم لفظیه، به دلالت لفظی عقلی، چون فرموده ملازمه هست بین امر به فعل و بین نهی از ضد عام بالملازمه البین بالمعنی الاخص، لزوم بین بالمعنی الاخص، یعنی تصور احد المتلازمین قطعا مساوق است با تصور دیگری ، محال است مولا ، هر عاقلی ا حد المتلازمین را تصور کند و از دیگری غافل شود .

به این مقدار محقق خویی اشکال کرده که اقای نایینی چه بسا مولا امر می کند به فعلی ولی از ترکش غافل است اصلا.

عجیب این  است که خود محقق نایینی در کلماتش دارد که نعم قد یغفل المولا و الآمر عن الترک پس چطور شما ادعا میکنی لزوم بین بالمعنی الاخص؟

اما لزوم بین بالمعنی الاعم ، این هم غلط است چون اگر مقصودت این  است که مولا وقتی امر می کند به فعل باید نهی کند از فعل ، اعتبار کند نهی را خب این لغو است. بگیم  اقای مولا! صلّ فرمودی؟ بله. یک دانه دیگه هم باید داشته باشی به اسم لا تترک الصلاه. چرا؟ این لغو است .خود صلّ کافی است و لا تترک الصلاه نمی خواد.

بله، به قول اقا ضیا و خود محقق خویی هم قبول دارد ا گر ما گفتیم امر اراده به فعل عبد تعلق میگیرد کما اینکه اقا ضیا فرموده و ما هم قبول کردیم، اخوند هم فرموده، خب اراد ه به فعل مستتبع کراهت از ترکش هم هست، مولا ا گر اراده می کند فعل را نسبت به ترکش کراهت دارد.

پس در مقام حقیقت حکم اگر کسی گفت حقیقت حکم اراده هست و کراهت هست ، اراده به فعل مستتبع و مستلزم کراهت از ترک هست ولی در مقام اعتبار که مولا دو تا حکم داشته باشد و دو تا اعتبار داشته باشد این حرف مما یضحک به الثکلی است چه معنا دارد وقتی شارع وجوب را اعتبار کرد باز بیاد مجددا حرمت را اعتبار کند.

ش..

ا. بغض غیر از کراهت ا ست. کسی که راضی به چیزی نمیشود کراهت دارد. کراهت نفسانی غیر ا ز بغض است.

ش. تحلیل اینها خیلی سخت است.

ا. تحلیلش سخته درست است . ولی  اونهایی که محلل اند در عالم ، چون بعد از محلل این نکاح سوم حرام است ، محلل یکی اقا ضیا ا ست ، یکی اقای حاج شیخ اصفهانی است اینها تحلیل کردند که اراده و کراهت درست ا ست ، حب و بغض درست نیست ولی شما وقتی میخوای بری بیرون اینجا ماندن کراهت دارد دیگه .

اگر کسی که میگفت..

ش..

ا. کراهت یعنی نمی خوام

ش. راضی به ترک نبودن بله. کراهت یعنی بد آمدن دیگه

ا. کراهت، بد آمدن نیست. کراهت لغوی با کراهتی که در نفس هست ، کراهتی که درمقام نهی است با هم فرق دارند. حالا شما می فرمایید اینها یکی است ما که عرض کردیم اگر کسی مدعی بغض غیری بشود ما او را رجمش نمی کنیم. و از عدالت هم ساقطش نمی کنیم نهایتا امر به تاملش می کنیم .

هذا تمام الکلام در امر ثالث اما امر رابع ان شاءالله شنبه.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *