متن اصول ، جلسه ۴۶۹ ، یکشنبه ، ۱۹ خرداد ۹۸

بسم الله الرحمن الرحیم

وصلی الله علی محمد وآله الطاهرین واللعن الدائم علی أعدائهم أجمعین من الآن إلی قیام یوم الدین

اللهم کن لولیّک الحجّه بن الحسن صلواتک علیه وعلی آبائه فی هذه الساعه وفی کلّ ساعه ولیّا وحافظا وقائدا وناصرا ودلیلا وعینا حتی تسکنه أرضک طوعا وتمتّعه فیها طویلا.

اللهم العن أوّل ظالم ظلم حقّ محمّد وآل محمّد وآخر تابع له علی ذلک اللهم العن العصابه التی جاهدت الحسین وشایعت وبایعت وتابعت علی قتله اللهم العنهم جمیعا.

السلام علیک یا أبا عبد الله وعلی الارواح التی حلت بفنائک علیک منی سلام الله أبدا ما بقیت وبقی اللیل والنهار ولا جعله الله آخر العهد منّی لزیارتکم، السلام علی الحسین وعلی علیّ بن الحسین وعلی أولاد الحسین وعلی أصحاب الحسین.

اللهم خصّ أنت أوّل ظالم باللعن منی وابدء به أولا ثم العن الثانیَ والثالث والرابع اللهم العن یزید خامسا والعن عبید الله بن زیاد وبن مرجانه وعمر بن سعد وشمرا وآل أبی سفیان وآل زیاد وآل مروان إلی یوم القیامه.

یکشنبه  ۱۹/۳/۹۸ (جلسه ۴۶۹)

کلام در حرکت خروجیه بود که اگر کسی به سوء اختیارش وارد دار غصبی شد و حالا دارد خارج می شود آیا این حرکت خروجیه حرام است و مکلف بر این معاقب است؟ یا حرام نیست و معاقب نیست؟

عرض کردیم یک وجه این است که کسی بفرماید این حرکت خروجیه فعلا حرمت دارد یعنی حین الخروج. خوب این که قطعا معنا ندارد و قبیح است چون بعد از آن که عقل حکم می کند به این که تو خارج بشو و شارع هم نمی تواند منع بکند از حکم عقل، حرمت برای داعویت است، برای جعل زاجریت است، زجر از فعل است، خوب این که معنا ندارد که الآن حرام باشد.

نگویید که این به اختیار خودش بوده لذا اختیاری است.

درست است که به اختیار خودش بوده و اختیاری است اما مجرد فعلی که مقدور بوده و اختیاری است ، موجب نمی شود نهی صحیح باشد. نهی در جایی صحیح است که این تکلیف قابلیت داشته باشد که زاجریت داشته باشد.

اگر کسی بفرماید کما این که آخوند ره و آقای خوئی ره فرموده اند که این، منهی به نهی سابق است. قبل از آن که داخل بشود، یک غصب دخولی داشته، یک غصب خروجی داشته. یک غصب بقائی داشته و هر سه تا مقدورش بوده. هنوز که در بیرون دار غصبی است شارع به او می فرماید نه داخل شو و نه باقی بمان و نه خارج بشو. آن نهی سابق هست که این فعل را مبغوض کرده و معاقب است.

این را هم عرض کردیم عقلاً قبیح است و محال است چون اگر الآن شارع نهی بکند من را از مسافرت در فردا و فردا نهیش را بردارد چون من باید عقلاً مسافرت بکنم، شما ملتزم می شوید که این نهی صحیح است؟ بله امر ونهی قبل از عمل صحیح است به نحو واجب معلق ولی این در جایی صحیح است که مکلف بتواند فعل را بیاورد. مثل این که شارع الآن نهی بکند زید را از خوردن شرب خمر یا از دخول در فلان مکان و حال آن که شارع می داند این فردا می میرد و این نهی ساقط است. این با آن نهی در حال عمل هیچ فرقی نمی کند.

این که این عمل منهی عنه باشد چه به نهی فعلی و به چه به نهی سابق، این را ما نمی فهمیم .

ش: پس در عاصی هم همین حرف را باید بپذیرید چون این نهی به عصیان ساقط شده.

أ: فرقش با عاصی در این است که عاصی، همان حینی که عصیان می کند عقل به او می گوید غلط می کنی عصیان می کنی ولی اینجا عقل به او میگوید خوب کاری می کنی که خارج می شوی. خارج بشو. حسن است این کار.

ش: این از باب اقل المحذورین است.

أ: اشکال ندارد. از باب اقل المحذورین حکم به خروج می کند، دیگر معنا ندارد شارع نهی بکند.

عجیب است اگر آقای آخوند، آقای خوئی، اگر این منهی باشد به نهی قبل از دخول و نهی قبل از دخول صحیح باشد، نهی حین الخروج هم صحیح است. چه در ذهن شریف این آقایان بوده که فرق گذاشتند بین نهی حین الخروج و نهی قبل الخروج.

اگر کسی بگوید مگر ما داریم لا تدخل، لاتبقی، لاتخرج؟! ما داریم لایحل مال امرئ مسلم الا بطیبه نفسه. ما داریم لا تغصب مثلا.

می گوییم درست است ولی این لا تغصب، آیا اطلاق دارد حتی بعد از دخول بالنسبه بالخروج؟ انحلالی است دیگر. اگر انحلالی هم نباشد نهی مستمر است. این استمرار دارد حتی در آن وقت؟ استمرارش که لغو است. اگر هم مستمر نیست، خوب الکلام، الکلام، این نهی سابق ندارد. از اول اینجایش حرام نبوده اصلا. مثل این که از اول اکل در لیل در ماه رمضان حرام نبوده.

اگر کسی بگوید پس ما ملتزم می شویم اگر کسی در ماه رمضان برود در جایی که اگر برود آنجا اتیان مفطر می کند مضطرا. مثلا آب در حلقش می ریزند. این روزه اش درست است؟ طبق حرف شما باید درست باشد چون این وجوب امساک ندارد از این آب. این حرمت افطار ندارد. قبلش مثل قبل از دخول است. بعدش هم همانطور است. چه فرقی می کند؟

دیروز عرض کردیم بله ما ملتزم می شویم.

بگویید اگر ملتزم می شوید پس امر به صوم لغو است چون هر کسی می آید می گوید فلانی من می آیم خانه شما خیلی تشنه ام هست، به زور به من آب بده! این درست است؟!

می گوییم خلاف ضروره فقه و ارتکاز متشرعه است؟ اجماع بر خلافش است؟

می گوید بله.

می گوییم ما ملتزم می شویم نفس رفتن به این کار که منجر به این کار می شود، این خودش حرام است. یکی از چیزهایی که باید امساک کند، این است که باید وارد نشود.

ممکن است بگویید شما که گفتید که مقدمه حرام یا واجب، عقاب ندارد، ثواب ندارد.

می گوییم این که گفته اند مقدمه عقاب ندارد، ثواب ندارد، اینها که آیه و روایت نیست. ما آنی که داریم عقل است. عقل می گوید می تواند عقاب بکند.

وانگهی این دیگر نهی غیری نیست. این نهی نفسی است. این امر نفسی است. چطور که بردن سر زیر آب یکی از چیزهایی است که انسان باید امساک بکند، خوب خود رفتن هم می شود مثل ارتماس فی الماء یا کذب علی الله.

اما در ما نحن فیه فقط می ماند این حرف که کسی بگوید نه، حرکت خروجیه، نه نهی سابق دارد و نهی فعلی دارد. ولی این قبیح است و معاقب بر آن مکلف است.

میگوییم چه کسی گفته معاقب است؟ چه دلیل داریم که معاقب است؟ وقتی که عقل می گوید این کار را انجام بده. برای چه معاقب است؟ این عقاب از کجا آمده؟ اگر این عقاب باشد معنایش این است که کسی که داخل می شود ولو خارج هم نشود من عقابش می کنم. ولی این دلیلش کو؟ ضروره فقه است؟ نه.

اگر کسی بگوید این خلاف غرض مولی است.

نه، کجا خلاف غرض مولی است. از کجا می دانید؟ شاید واقعا غرض مولی این باشد که کسی که خارج می شود، شارع به او لطف می کند. این که این مثل عاصی است از کجا؟

لذا به عقل قاصر ما حرکت خروجیه نه عقاب  دارد و نه حرمت فعلی دارد و نه نهی سابق دارد. این نسبت به حرمت.

نگاه هم می کردم که ببینیم کسی هست از بزرگان که عرض ما را داشته باشد به آن مقداری که تورق کردم، آقای صدر این توضیحات ما را نمی دهد در مباحث، ولی از ظاهر کلماتش بر می آید که ایشان هم قائل نیست به نهی سابق. اما این که معاقب است و خلاف غرض مولی است مثل عاصی، این را تصریح دارد. کسی که اینجا را بهتر توضیح داده، آقای خوئی ره است. ولی کسی ندیدم که نه آن نهی سابق را بگوید لغو است نه این جنبه عقاب را.

اگر کسی بگوید این حرکت خروجیه حرام که نیست بلکه واجب هم هست که ظاهرا مرحوم آقای نائینی ره فرموده.چرا؟ چون تخلص از حرام واجب است. تحویل زمینی که غصب کردی، واجب است.

خوب این را همانطور که مرحوم آقای خوئی و شیخنا الاستاذ و دیگران اشکال کرده اند، تخلص از حرام واجب نیست. اگر می گوید برو بیرون، این ارشاد به این است که غصب نکن. ما دوتا تکلیف نداریم. لذا کسی که حرکت خروجیه ندارد و نشسته در زمین غصبی، نمی گوییم این دوتا عقاب دارد. یک عقابش به این خاطر است که نرفته بیرون و یک عقابش این است که غصب کرده. نه این فقط عقاب می شود بر غصب. دوتا عقاب نیست.

لذا وجوب نفسی حرکت خروجیه حرفی است بلا وجه.

اما اگر کسی بگوید حرکت خروجیه وجوب نفسی ندارد بلکه وجوب غیری دارد چون مقدمه هست.

بعضی ها استدلال کرده اند که وجوب غیری دارد و بعضی ها استدلال کرده اند که وجوب غیری ندارد، یعنی مقدمه نیست. بعضی ها برهان آورده اند بر مقدمیت و بعضی ها برهان آورده اند بر عدم مقدمیت.

اما برهان بر عدم مقدمیت برهانی است که مرحوم آقای خوئی فرموده: ما یکی خارج دار داریم و  یکی عدم داخل در دار. آنی که حرام است، دخول در دار غصبی است. عقل می گوید داخل نباش. عقل نمی گوید، شرع نمی گوید خارج باش. آنی که واجب است داخل دار غصبی نباش نه این که خارج دار غصبی باشد. حرکت خروجیه مقدمه است برای خارج از دار. خارج از دار اگر واجب بود، این مقدمه بود ولی آنی که هست این است که داخل در دار نباش.

اگر کسی بگوید داخل در دار نباش با خارج از دار باش، یکی هستند و اینها متحد هستند.

آقای خوئی می فرماید عجیب است. داخل در دار نباش امر عدمی است و خارج دار باش امر وجودی است. چطور ممکن است امر وجودی و امر عدمی متحد باشد؟! امکان ندارد متحد باشند.

آقای صدر به مرحوم آقای خوئی ره اشکال کرده فرموده بله اگر کسی بگوید آنی که واجب است کون الغاصب خارج الدار است، این اشکال شما وارد است. اما اگر کسی بگوید نه، واجب، عدم کون الغاصب داخل الدار، این که داخل دار نباشد و این حرکت خروجیه، چطوری که مقدمه است برای خارج دار، مقدمه هست برای عدم دخول در دار، مقدمه برای هر دو است. اشکال شما آقای خوئی این است که تصور فرمودید آنی که واجب است عدم دخول در دار است نه کون الغاصب خارج الدار و تصور فرمودید که واجب را این مستدل می گوید کون المکلف خارج الدار، بعد شما این را اشکال می کنید و اشکالت هم درست است. ولی اگر کسی بگوید این مقدمه هر دو است. خوب اگر این مقدمه هر دو است، اشکال شما وارد نیست.

به عقل قاصر فاطر ما این اشکال وارد نیست چون آقای صدر! اگر شما گفتید آنی که واجب است کون الواجب خارج الدار نیست. عدم کونه داخل الدار است؛ داخل دار نباشی و داخل دار باشی نقیضین هستند. این شخص اگر داخل دار باشد و حرکت خروجیه نداشته باشد، داخل دار است. بخواهد داخل دار نباشد حرکت خروجیه باید داشته باشد. حرکت خروجیه عین عدم دخول در دار است. یا عین است یا ملازم است. اینها مثل ضدین است. حرکت خروجیه و داخل در دار ضدین هستند. هیچ وقت احد الضدین مقدمه نیست برای عدم ضد آخر.

اگر کسی بگوید عدم احد الضدین مقدمه است برای وجود ضد آخر؛ ممکن است کسی بگوید له وجه. ولی وجود احد الضدین مقدمه است برای عدم ضد آخر، معنا ندارد. اینها ضدین هستند و عدم هر کدام ملازم است با وجود دیگری.

روی این جهت این اشکالی که مرحوم آقای خوئی کرده درست است و اشکالی که آقای صدر می کند ما به عقل قاصرمان نمی فهمیم چه می خواهد بفرماید.

مضافا به این که فرمایش آقای خوئی تمام است اشکال دیگری هست که شما می گویید این وجوب غیری دارد. خوب ذی المقدمه اش کو؟ ذی المقدمه ای که واجب است کو؟

این را که آقای خوئی اشکال کرد که خارج در دار واجب نیست، این تعبیر به وجوب مقدمه از این باب است: آقای خوئی نمی خواهد بفرماید عدم کون الغاصب داخل الدار واجب است. نه، مقدمه واجب در دوجا هست: یکی آنجایی که مقدمه واجب باشد. یکی آنجایی که مقدمه ترک حرام باشد. اگر الآن شما بخواهی نگاه نکنی به نا محرم، باید بروی داخل اتاق و الا نگاه می کنی به نامحرم. خوب اینجا نگاه به نامحرم حرام است و عدم نگاه به نامحرم که واجب نیست، مع ذلک این مقدمه وجوب غیری دارد. منتهی یک تسامحی در این استدلال هست. آن تسامح این است که مقدمه واجب غلط است. این مقدمه، وجوب غیری دارد از باب این که مقدمه ترک حرام است. نه از باب این که مقدمه واجب است. مقدمه واجب نیست.

بعضی ها مثل مرحوم حاج شیخ ره برهان آورده اند بر عدم مقدمیت به این که این مقدمه نیست. چرا مقدمه نیست؟ همانی که عرض کردیم. چون اینها ضدین هستند. احد الضدین مقدمه نیست برای ضد آخر. یا وجود احد الضدین مقدمه نیست برای عدم ضد آخر.

اگر کسی بگوید ما بر فرض مقدمیت را قبول بکنیم، قبول می کنیم در عدم احد الضدین نسبت به ضد آخر، قبول نمی کنیم در وجود احد الضدین نسبت به عدم ضد آخر.

نه، اینجا این عدم یک خصوصیتی دارد. این به خلاف آنجایی است که یک کسی بخواهد این دیوار را سیاه نکند. این دیوار را بخواهد سیاه نکند، ممکن است اراده سیاه کردن نداشته باشد. همیشه مانع، سفیدی نیست. اینجا این حرف درست نیست. چون در ما نحن فیه اگر بخواهد این عدم موجود بشود یعنی عدم کون الغاصب داخل الدار، فقط یک راه دارد و آن هم حرکت خروجیه است. بله آن اشکال که احد الضدین مقدمه نیست برای ضد آخر، درست. متلازمین هستند و در یک رتبه … این درست. اما این که این را شما بخواهید بگویید بر فرض قبول کنیم در ناحیه عدم مقدمه هست برای وجود ضد آخر، در ناحیه وجود قبول نمی کنیم این حرف درست نیست.

یک اشکالی فکر می کنم که آقای صدر به این کلام می کند مراجعه بکنید.

هذا تمام الکلام در این حرکت خروجیه که حرکت خروجیه به عقل قاصر فاطر ما نه حرمت دارد و نه وجوب دارد و نه وجوب غیری دارد و نه وجوب نفسی دارد. فقط وجوبش وجوب عقلی است و عقاب هم بر خروج نیست. یک نقضی هم دیروز عرض کردیم که آقای خوئی اگر یک کسی وارد دار غصبی می شود می میرد با یک کسی که وارد دار غصبی می شود نمی میرد ولی خارج می شود، شش هفت دقیقه خروجش طول می کشد، لازمه فرمایش شما این است که آنی که مرد، عقابش کمتر باشد حتی اگر قصدش این بوده که خارج هم نشود چون او مثلا یک دقیقه غصب کرده و این هشت دقیقه غصب کرده. فکر نمی کنم این را انسان بتواند بپذیرد مخصوصا در آنجا که این شخص توبه کرده و خارج می شود.

ش: یک نقضی به شما می کنیم. لازمه این حرف شما این است که عقاب کسی که وارد شده و مرده و کسی که وارد شده و برای خروج مضطر بوده که در را هم بشکند، یکی باشد.

أ: آن غصب آخر است.

ش: بالاخره مضطر است و حرمت ندارد.

أ: بله اگر عقل بگوید این کار را بکن ضمان دارد ولی حرمت ندارد.

ش: یعنی شما به ارتکازتان تساوی عقاب این دو را می پذیرید؟

أ: بله ملتزم می شویم.

این نسبت به حرکت خروجیه.

اما صلاه در حال خروج:

وقتی که ما گفتیم که این خروج اصلا حرام نیست، صلاتش قطعا صحیح است. منتهی باید صلاتش را طوری بخواند که مستلزم غصب زائد نباشد. مثلا در رکوع مستلزم غصب زائد نیست. در تکبیره الاحرام، در حمد، در تشهد، … آنی که فقط مستلزم غصب زائد است سجده است. سجده اش را ممکن است کسی بگوید مستلزم غصب زائد است. البته در سجده هم ممکن است ولی بر فرض مستلزم غصب زائد باشد. ما که گفتیم صلاه در دار غصبی صحیح است که گیری ندارد اما آن کسی که می گوید صلاه در دار غصبی باطل است، این نباید سجده بکند چون سجده اش مصداق حرکت خروجیه نیست. مصداق حرکت بقائیه است. بله اگر یک جایی هست که این شخص الآن که می خواهد خارج بشود، شلوغ است، جمعیت زیاد است، این باید به اندازه یک سجده متوقف باشد. اگر مضطر به بقاء شد سجده هم باید بکند. اما اگر مضطر به بقاء نشد نمازش اشکالی ندارد و سجده نمی کند و بقیه را انجام می دهد چون ترکیبش ترکیب انضمامی است. حتی این ترتب هم نیست. چون اینجا تزاحم نیست. انسان هم می تواند خارج بشود و هم نماز بخواند. حتی کسی که منکر ترتب است، او هم می تواند بگوید این نماز امر دارد . در سجده اش عرض کردم مبتنی بر همان صلاه در دار غصبی است مگر آنجایی که مضطر به بقاء باشد. اما اگر مضطر نباشد، ما که عرض کردیم صلاه در دار غصبی صحیح است، اینجا هم صحیح و هیچ محذوری ندارد.

فتلخص مما ذکرنا تا اینجا این شدکه در اضطرار الی الحرام، آنجایی که مضطر بشود لابسوء الاختیار، مفصل گذشت. آنجایی که مضطر بشود بسوء الاختیار، در دو مقام گذشت. هم حرکت خروجیه اش و هم نسبت به صلاتش. فکر نمیکنم نکته ای باقی مانده باشد. ان شاء الله فردا وارد تنبیه بعدی در کفایه می شویم. و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین و لعنه الله علی اعدائهم اجمعین.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *