متن اصول ، جلسه ۴۸۷ ، سه شنبه ۱۶ مهر ۹۸

باسمه تعالی

کلام در این امر ثامن در کفایه بود. آخوند فرمود در عبادت یا در معامله تاره ذات عبادت منهی عنه است مثل لا تصل ایام اقرائک یا لا تصم در عید فطر یا اضحاء.

یک وقت منهی عنه جزء عبادت است. مثل اینکه بفرماید لا ترکع فی صلاتک.

ثالثه منهی عنه ممکنه شرط عبادت باشد. مثل اینکه در ساتر غصبی نماز نخواند. یک وقت هست که منهی عنه اون وصف عبادت است ، حالا وصف هم وصف ملازم باشد مثل جهر در قرائت : لا تجهر فی قرائتک، یا وصف مفارق باشد. مثل اینکه سجده در مکان غصبی نکن. نماز در مکان غصبی نخوان.

اینها مواردی هست که در عبادات هست ، در معاملات هم همین طور است.

آخوند می فرماید اگر نهی بخوره به ذات عبادت این نهی ممکنه تشریعی باشد یا تکلیفی . تشریعی مثل همین که مثلا در صوم روز عید فطر که منهی عنه است نهی ش نهی تحریمی نیست یعنی اگر کسی در آن روز به قصد امر و اینکه خدا در آن روز صوم را مشروع کرده صائم باشد این حرام تسریعی است ، بدعت است، تشریعش حرام است، امر نداره، باطل است. قصد قربت

نمی شه کرد ،راهی به کشف ملاک نیست، نهی ش ، نهی تکلیفی هم باشد همین طور است .وقتی شارع نهی نهی کرد از صلات در ایام اقراء و حیض، خب این صلات منهی عنه است، وقتی منهی عنه شد، ماموربه نمی تواند باشد، قصد قربت نمی تواند بکند، راهی به کشف ملاک نداریم، این نماز می شود باطل . اما اگر نهی بخورد به جزء، مثل اینکه بفرماید لا ترکع فی صلاتک، در نمازت رکوع نکن. خب این نهی بخوره به جزء عبادت ، آخوند می فرماید جزء می شه فاسد . ولی عبادت چرا باطل باشد؟ کسی رکوع کر د رکوعش میشه باطل. عبادتش باطل نمی شه. نهایتش اینه که آن جزء را دو مرتبه بیاره. بله، یک وقت هست که این جزء منهی عنه را بیاورد یک محذور دیگری در عبادت ایجاد می کند مثلا زیاده در صلات می شه یا قران بین السورتین می شه. خب این یک محذور دیگر می شود. ولی اگر محذور آخر به وجودنیاید مثل اینکه طرف وضو می گرفته ، حالا دست راستش را ریائا شسته ، خب  این دست راست را ریائا شسته حرام بوده، دو مرتبه درست راست را می شورد، ید یمنی را دوباره می شود، برای چه وضو باطل باشد؟؟

بله، اگر در ید یسری باشد که ید یسری را ریائابشود. اون هم  اشکال ندارد. ید یسری را ریائا شسته دو مرتبه می شورد. طوری نمی شود که.

چون کان این دستش و الان زیر آب گرفته. خب دو مرتبه با قصد وضو می شوره، اگر محذور دیگری در عبادت ایجاد نشه، مجرد همین جزء منهی عنه را بیاره، چرا منهی عنه موجب بطلان صلات نمی شه. موجب بطلان عبادت نمی شه؟ مگرمثل صلات که عرض کردیم یک محذور آخر است.

اما قسم ثالث که شرط  است. می فرماید خب ، شرط که  اشکال نداره، حالا این ساتر غصبی پوشیده به نمازش چه کار داره؟ نمازش صحیح است. وصف باشد می فرماید چرا وصف ملازم، آن موصوف باطل می شه. چون معنا نداره شارع امر به موصوف بکند و نهی از وصف ملازم بکند ، چون اینها قابل جدا شدن نیستند، این باطل می شه.  اما در وصف مفارق می شه مصداق اجتماع امر و نهی. اگر کسی اجتماع امر و نهی را جایز دانست خب این عبادت می شه صحیح. ماموربه به و منهی عنه می شه . اگر اجتماع امر و نهی را محال دانست جانب نهی را مقدم کرد، این می شه فاسد.

حالا آخوندمی فرماید تا ا ینجا یا نهی خورد به اصل عبادت یا به جزء عبادت یا به شرط عبادت یا به وصف عبادت.

یک وقت ممکنه نهی می خوره به عبادت. ولی به لحاظ جزء عبادت ، شرط عبادت، وصف عبادت، این می فرماید دو صورت دارد:

یک وقت نهی که خورده به عبادت، این از باب بالعرض و المجاز است در واقع نهی خورده به آن جزء ، به آن شرط، به آن وصف، مثل جری المیزاب، خب ا ین همان است.

این در واقع داخل است. جزء منهی عنه است، شرط منهی عنه است، وصف منهی عنه است، اما یک وقت هست نه، جزء و شرط د رواقع واسطه در ثبوت است . نهی ، حقیقتا و بالذات می خوره به ذات عبادت: لا تصل صلاه تأتی فیها الرکوع مثلا، نمازی بخوان که در آن نماز رکوع میاری . خب این در واقع درست است که رکوع باعث نهی صلات شده ولی رکوع حیث تعلیلی است، علت نهی شده، نهی حقیقتا خورده به صلات، خب این می شه نهی از ذات عبادت. نهی از ذات عبادت ممکنه واسطه در ثبوتش به خاطر جزء باشد، به خاطر شرط باشد، به خا طر وصف باشد، ممکنه به خاطر خودش باشد.

معاملات هم  همین طور است، ممکنه نهی بخوره به ذات معامله. مثل اینکه لا تبع المیته. میته را نفروش. خب این نهی خورده به خود میته. یک وقت ممکنه نهی بخوره به شرطش. مثل اینکه شارع بفرماید : لا تبع ما بلا کیل و لا وزن ) بدون کیل و وزن نفروش. یا بفرماید : کل و زن فی بیعک، کیل و وزن بکن در بیعت. این در واقع به وصف خورده ، ممکنه به جزء معامله بخوره، مثل اینکه شارع بفرماید : لا تقبل بالفارسی، لا تقل القبول بالفارسی، باللغه الفرس، قبول را به لغت فرس نگو، یا بیع میته را قبول نکن. اگر بخوره، چون به جزء معامله خورد، یکی ایجاب ا ست یکی هم قبول است.

نسبت به وصف مفارق و وصف ملازم هم همین طور است.

اینها تفاصیلی است که آخوند داده . بعد می فرماید نهی در عبادت مقتضی فساد هست یا نه؟ نهی در معامله مقتضی فساد هست یا نه؟ اقوال زیادی هست، شاید تا ده تا قول ذکر شده، ولی ا ینا مهم نیست، مهم این است که ما دلیل فساد را ببینیم چیه؟ و آن دلیل در کجا میاد؟

این فرمایشات آخوند است. محقق نایینی به اخوند اشکال کرده که اگر نهی از جزء عبادت شد، قطعا فاسد است، این چه حرفی است که می زنید، که اگر جزء، منهی عنه شد، عبادت فاسد نمی شه، فساد جزء، ربطی به فساد  عبادت ندارد.

خب چرا؟ چرا اگر جزء منهی عنه شد، عبادت فاسد است؟ محقق نایینی می فرماید : اگر جزء ، منهی عنه شد، اولا معنای نهی از جزء این است که عبادت، مقید به عدم این حصه است، می فرماید لا تقرء سور العزائم فی صلاتک، یعنی عبادت مشروط است به عدم این . خب وقتی این بیاید نماز باطل میشه، چون این میشود مانع.

هر وقت نهی از جزء شد، معنای نهی از جزء یعنی تقیید عبادت به عدم این حصه، خب این  حصه را آوردی نماز باطل می شه دیگه. دیگه نمی شه دومرتبه بیاری. صد مرتبه هم بیار. این اشکال  اول.

اشکال دوم: اگر شما این حصه ی منهی عنه را آوردی، حصه ی منهی عنه را دومرتبه بخوای بیاری، این موجب میشه که این زیادی در صلات بشه، شما سوره ای که عزائم است،و سجده واجب دارد را در نماز خواندی، خب دومرتبه بیاری میشه زیاده جزء. زیاده جزء مبطل است.

اشکال: …

جواب:…منافات ندارد حالا.

اشکال سوم: چه بسا ممکنه اگر شما این سوره را بیاری قران بین ا لسورتین می شه. کسی در نماز دو تا سوره را پشت سر هم بخواند ، قران بین السورتین مبطل است لذا چطور ممکنه این را تکرار بکند.

اشکال چهارم: این است که وقتی فرموده سور عزائم را نخوان مکلف این سوره ای که سجده واجب دارد را در نماز بخواند این تکلم آدمی می شه، کلام عمدی می شه، و کلام عمدی در نماز باطل است.

این چهار محذور را ذکر فرموده.

اشکال….

جواب: نه، به اولی بر نمی گرده، اولی از ناحیه حرمت جزء ، یعنی عبادت، مقید به عدم است.

خب محقق خویی در کلام محقق نایینی اشکال کرده و فرموده حق با اخوند است، چرا در کلام محقق نایینی اشکال کرده؟

چون فرموده اگر یک جزئی منهی عنه شد، معنای نهی یعنی اینکه این عبادت مقید به عدم این است. اگر فرمود در نمازت سور عزائم نخوان، یعنی عبادت مقید به عدم سور عزائم است ؟ از کجا؟ سوره عزیمه نخواند، سوره عزیمه بخواند حرام  ا ست، اما عبادت مقید به عدم این است دلیل می خواد.

تقید به عدم یکی از دو راه است. یک راه این است که شارع خودش این عدم را اخذ بکند. می شود تقید شرعی. مثلا نماز نخوان با خاتم ذهب.

با انگشتر طلا نماز نخوان، با ثوب حریر نماز نخوان، گریه نکن در نماز، لا تضحک فی صلاتک، خنده نکن، که ارشاد به مانعیت است یعنی عدم این شیء را شارع خودش در متعلق و مرکب اخذ کرده. خب این بحث.

اما یک وقت تقید، تقید عقلی است یعنی آن طبیعت ماموربه قابل انطباق بر این نیست مثل صلات در دار غصبی. شارع نفرموده لا تصل فی المکان المغصوب، این قید را عقل کشف می کند. میگه چون صلات در دار غصبی ، نمی تواند مصداق ماموربه باشد اما اگر سوره عزیمه در نماز خواند، برا چی این سوره عزیمه ، معنای نهی این است که یعنی صلات ، مقید به عدم این، موونه زائد میخواد. این و شما از کجا در آوردی؟

پس اگه این طوری باشد ، یک نقضی هم کرده : فرموده کسی که در نماز به نا محرم نگاه می کند، آقای نایینی! صلاتش باطل است چون شارع فرموده به نا محرم نگاه نکن، چه در نماز چه در غیر نماز .

جزء که خصوصیت ندارد. ایشان میگه معنای نهی از این جزء این است ، چه فرق می کند؟

بله، یک وقت هست ارشاد است،  اون یک بحث دیگه است. اما اگه حرمت تکلیفی باشه این و از کجا در آوردی؟

اما زیاده، زیاده عنوان قصدی است. اگر کسی نماز می خواند سور عزائم را ، به قصد جزء صلات بیاره میشه زیاده اما اگر به قصد جزء صلات نیاره این زیاده نمیشه.

مثلا کسی میره در حج در مطاف، در مسعی، سه شوط دو شوط زد، شک کرد یا مثلا یه جوری ، احتیاطی شد، خب اقای خویی می فرماید هفت شوط به قصد اعم از تمام و اتمام بزنه. یعنی خدایا اگر آن دو شوط باطله ، هفت شوط را قصد طواف می کنم، اگه اون دو شوط باطل نیست، پنج شوط و قصد طواف می کنم این زیاده در طواف نمیشه، زیاده در مرکب، باید قصد بکند تا قصد نکند این زیاده در طواف نمیشه.

اشکال: …..بحث این است که نهی خورده به جزء عبادت…

جواب: این جزء منهی عنه را که به قصد صلات نمیاره.

اشکال……

جواب: مراد از جزء نه یعنی اینکه اگر به قصد صلاتی بیاری، نه. یعنی مقصود از این است که ظاهرش مثل بقیه اجزا است. مقصود ش این است نه ا ین که به قصد صلاتی بیاری.

این زیاده نمیشه ، زیاده شرطش  این است که قصد جزئیت کند، و الا ادم طواف که می کند، هفت شوطش که تمام شد، میگه حالا این اون ورها خیلی گرم است ، پام رو بذارم می سوزم، بذار در همین مطاف بچرخم، خب اگه در این مطاف چرخید، این می شه زیاده؟

اشکال….

جواب: چه فرق می کند ، اگر انسان در وسط نماز گفت سبحان الله ، این زیاده در صلات میشه.

اشکال:…

جواب: احسنت. پس باید به قصد جزئیت باشد.

اما اون کلام آدمی ، ا ون را هم محقق خویی اشکال کرده که اقای نایینی! مگه هر چیزی حرام شد این کلام آدمی میشه؟ اگه الان شارع فرمود در نماز برای کافر دعا نکن، حالا ا گر برای کافر دعا کرد می شه مصداق کلام آدمی؟چون اونی که حرام است تکلم عمدی که نیست، کلام آدمی حرام است نه تکلم عمدی. خب ا گر سوره عزیمت که منهی عنه است ، این را بخواند این می شود کلام آدمی؟ یا فوقش میشه یک قرآن حرام؟ اگر یک جایی قرآنی را که خواندنش حرام بود این را خواند این در واقع می شه کلام آدمی یا نه، این می شه قرائت حرام؟ به چه دلیل این داخل کلام آدمی میشه؟

لذا اگر یک کسی دعا در نماز غلط خواند، اعرابش را غلط قرائت کرد این مصداق دعا است،  این کلام آدمی نمیشه.

قرآن همین طور است، ا گر یک کسی در نماز، قرآن بخواند ولی آن کلامش غلط باشد، اون دیگه قرآن نمیشه، میشه کلام آدمی، اما اگر یک از قرآن ، دعاست ، اهدنا الصراط المستقیم اگر این طاء را درست تلفظ نکرد، صاد را درست تلفظ نکرد، ا ین کلام آدمی میشه؟ نه. باید عرفا مصداق کلام آدمی بشه ا قای نایینی.

اونی که کلام آدمی است او مبطل است نه کلام و تکلم عمدی ، تکلم عمدی که در نماز باطل نیست.

اشکال: ….

جواب: اگر عمدا آیه ای را غلط بخواند آن آیه مصداق باشد نه، اگر اون ایه مصداق دعاست و این هم قصد دعا هم کرده، برا چی باطل باشد،فوقش……..

اشکال:……..

جواب: سوره حمد را غلط بخواند ، نماز باطل میشه، از این جهت است که این نماز را بدون سوره خوانده، نه از این  جهت که کلام آدمی است.

اشکال: دوباره تکرار بکنه.

جواب: دوباره تکرار کند،  این نه، اگر ….باز میشه زیاده در صلات ،  اگر اولی را به قصد قرآن خوانده، عمدا هم غلط خوانده، این می شود زیاده در صلات، و زیاده در صلات هم مبطل است ولی کلام آدمی نمیشه.

خب  این  اشکالاتی بود که محقق خویی به محقق نایینی در جزء عبادت گرفته.

اشکال….

جواب: نه دیگه قران بین السورتین درست است ولی قران بین السورتین در جایی است که قصد جزء بکند اما اگر قصد جزء نکند احتیاطا بخواد بخواند، یا یک سوره دیگری را بخواهد بخواند این قران نیست. اگر کسی در نماز سوره حمد را خواند، توحید هم خوند، بعد از توحید میخواد سوره قدر را همینطور بخواند، نه به قصد صلاتی، این قران نمیشه، چون قران در جایی  است که دو تا سوره را پشت سر هم به قصد جزئیت بخواند، نه اینکه یک سوره ای را همین طور بخواند بخواند چون خواندن قرآن مستحب است.

خب این فرمایش محقق خویی در جواب محقق نایینی درست است، اگر شارع نهی کرد در رکوع در صلات  و نهی ش نهی تکلیفی بود، معناش این نیست که نماز مقید است به  عدم این. لذا اگر کسی در نماز یک جزئی را ریائا بیاره نمازش باطل است چون بخواد دو مرتبه صحیحش را بگه این می شه زیاده در صلات ، صحیحش را نگه ، نماز فاقد جزء است، بگه زیاده در صلات است ، اما ا گر چنانچه مثل وضو باشد که زیاده مبطل نیست، خب یک عضو از اعضاء وضو را ریائا شست ، خب دو مرتبه آن عضو ر ا می شورد . چه اشکال داره؟

پس این فرمایش اقای نایینی که معنای نهی از شی ای یعنی تقید صلات به عدم او ظاهرا اقای نایینی خلط فرموده بین نهی  ارشادی و بین نهی تکلیفی، اونی که می فرماید مال نهی ارشادی است. لا تضحک فی صلاتک،  او اصلا ارشاد به مانعیت است، ارشاد به اخذ عدم او در ماموربه است.

این نسبت به جزء، به فرمایش مرحوم آخوندتمام است، بطلان جزء مستلزم بطلان کل نیست مگر اینکه یک  محذور دیگری، زیاده بشه، قران بشه، یا یک محذور دیگری در نماز ایجاد بشه، کلام آدمی بشه، اما ا گر یک محذور دیگری در نماز نشه، این نماز باطل نمیشه.

مضافا به این، به قول اقای خویی، اقای نایینی! ادعای شما اعم از دلیلت می باشد. مدعا اعم از دلیل است. مدعا این است که نهی از  جزء مطلقا مستلزم نهی از کل و مرکب میشه. خب زیاده مختص نماز است. قران بین ا لسورتین مال نماز است، کلام آدمی مال نماز است، چه دلیل میشه که شما بفرمایید هر مرکبی باطل میشه با بطلان جزء، این و از کجا آوردی؟ این نسبت به جزء.

اما نسبت به شرط محقق خویی فرموده اگر شرط منهی عنه شد ، این عبادت فاسد میشه.

کسی اگر ثوب غصبی داشته باشد با ساتر غصبی نماز بخواند این نمازش باطل است اخوند میفرماید نهی از جزء سرایت نمی کند، از شرط سرایت نمی کند، چه ربطی داره؟ ساتر غصبی حرام است چه ربطی به نماز در  ساتر غصبی داره؟ اقای خویی فرموده کسی که با ساتر غصبی نماز می خواند ازش سوال می کنیم : شارع آیا می فرماید نماز بخوان با ساتر، و لو آن ساتر غصبی باشد؟ خب این که ترخیص در معصیت ، شارع نمی تواند بفرماید شما نماز در ساتر بخوان و لو غصبیا. اگر بخواد امر ترتبی بکند، بگه لا تغصب، لا تلبس الثوب الغصبی، ا لثوب المغصوب، ولی ان لبثت اگه پوشیدی نماز بخوان. این خوبه ، این عقلا امکان داره، ولی ما دلیل این طوری که نداریم ، اونی که ما دلیل داریم امر به صلات با ساتر است، اما امر به ذات صلات ، امر به طبیعی صلات در صورتی که ساتر داشتی کو؟  این در مقابل اثبات دلیل نداره.

اونی که دلیل داره امر به صلات با ساتر است این که نمی شود. امر به حصه که نمیشه چون امر به حصه ترخیص به آن قید است . میشه ترخیص در حرام، و ترخیص در حرام قبیح است.

اشکال:…

جواب: اشکال نداره در مقام اثبات دلیل می خواد. بله اگر ما یک  دلیلی داشتیم…….

اشکال…

جواب: اقای خویی که ثبوتی بحث نمی کند.

یک قسمش اثباتی است. می فرماید شما اگر شارع امر بکند نماز با ساتر بخوان ، ا طلاق دارد ، و لو ساتر غصبی، این نماز…این عقلا محال است چون امر به حصه ترخیص در قید است و قید فرض این است که حرام است می شه ترخیص در معصیت . اگر نه، شارع بفرماید اگر ثوب غصبی پوشیدی من امرت می کنم به نماز، امر به ذات صلات می شه، خب امر به ذات صلات دلیل نداره، اونی که ما دلیل داریم امر به حصه است، اونی که الان امکان داره امر به ذات صلات است، امر به ذات صلات دلیل نداره.

اشکال….ترتب که محال نیست

جواب: ترتب مشکل نداره وقتی که ما دو تا اطلاق داشته باشیم. بله، یک ازل النجاسه داریم یک صلّ داریم ، این ترتب مشکل ندارد. اما ما که یک دلیلی نداریم صل، و یک دلیل نداریم لا تغصب، ما دلیل داریم: صل فی الثوب، صل مع الستر،

اشکال…

جواب: نمی شه. صل مع الستر اطلاق داره، ولی اطلاقش ساتر غصبی را نمی گیره.

اشکال….

جواب: خب اگر ترتبا ثوب غصبی را پوشید. باز بهش بگه صل مع الثوب، خب ثوب که داره، اگر ثوب غصبی را پوشید امر بکند صل مع الثوب، خب ثوب که داره.

اشکال…میگه اگه خواستی غصب بکنی ساتر را ، باهاش نماز بخوان. به این شکل .

جواب: اگه خواستی غصب بکنی باهاش نماز بخوان کو اون دلیلش؟ کو دلیلش کسی که ستر غصبی کرد، صلّ. دلیل می خواد.

این اشکالی است که محقق خویی بر آخوند کرده و فرموده اگر ستر منهی عنه شد نماز باطل است لذا می فرماید اگر مرد آن ساتر فعلی اش، آن لباسی که با آن ستر عورت می کند اگر ا و را خمسش را نداده باشد، یا غصبی باشد، حرام باشد، این نمازش باطل است. نمی شود تصحیح کرد.

این فرمایش محقق خویی در اشکال به اقای اخوند و کسانی که مثل آخوند اند.

به عقل قاصر ما این فرمایش محقق خویی درست نیست و حق با اخوند است چون کو آن دلیلی که می فرمایید شارع می گه صل با ساتر، کو دلیلش؟

ما یک اطلاقی داریم، آن اطلاق صحیحه حماد است، الصلاه ثلاث اثلاث، نماز سه قسم است: ثلثه طهور، و ثلثه رکوع، و ثلثه سجود، خب نماز، صحیحه حماد می فرماید نماز سه ثلث و سه بخش است: طهور و رکوع و سجود.

این صحیحه حماد تخصیص خورده مثلا به قرائت و ….و…. یکی از مخصص ها هم، یکی از مقید ها هم ستر است، به ستر هم تخصیص خورده، ولی نماز کی مقید به ستر است؟ نماز کسی که ساتر ندارد، کسی که ساتر نداره. ماموربهش نماز با ستر است. اما کسی که ساتر داره ولو حرام این ماموربهش دیگه ذات صلات است.

شما میگی شارع امر نکرده به ذات صلات. صحیحه حماد پس چیه؟ امر به ذات صلات است.

اشکال:…

جواب: اشکال نداره ،  این اطلاق مقامی است. تخصیص اکثر برای مختار است. ما هم که عرض کردیم تخصیص اکثرقبیح نیست. و خود اقای خویی به این ا طلاقات تمسک می کند . اطلاقات قرآنی را قبول نکرده اما اطلاقات غیر قرآنی را که قبول دارد.

پس بما اینکه ما امر به طبیعی داریم. بله، برای کسی که ساتر نداره امر به طبیعی اش تقیید خورده، اما کسی که ساتر داره امر به طبیعی ش تخصیص نخورده، وقتی که تخصیص نخورد او می شه ماموربه . لذا اشکال شما اقای خویی وارد نیست. و ما عرض کردیم صلات در دار غصبی صحیح است.

اقای خویی اشکال عقلی نمی کند. اقای خویی هم قبول داره که می فرماید اشکال نداره که شارع بفرماید ثوب غصبی نپوش ، اگر پوشیدی نماز بخوان، اما کلام ایشان این است که ما دلیل نداریم ، ما عرض کردیم دلیل داریم. دلیل این است که مقید ما برای کسی است که ساتر نداره، اما کسی که ساتر داره اون مقید نیست اصلا، اون تقیید نخورده.

این نسبت به ساتر که مضافا به ا ینکه ما اجتماع امرو نهی را جایز می دانیم حتی اگر کسی اجتماع امر و نهی را محال دانست ، گفت محال است مع ذلک شارع می تواند نماز در دار غصبی را تصحیح بکنیم به همان بیانی که عرض کردیم که مطلقاتی داریم که در آن مطلقات ساتر ذکر نکرده ، یکی ش را خواندم روایات دیگری هم داریم که ساتر ذکر نشده، این عرض ما بود تامل بفرمایید.

و للکلام تتمه.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *