متن اصول ، جلسه ۴۸۹ ، شنبه ۲۰ مهر ۹۸

 

باسمه تعالی

شنبه ۲۰/۷/۹۸ (جلسه ۴۸۹)

کلام در این بود که تاره نهی به ذات عبادت می خوره اخرا به جزء عبادت می خوره، ثالثه به شرط عبادت میخوره، رابعه به وصف عبادت میخوره، وصف را هم اخوند یکی وصف ملازم کرد یکی هم وصف مفارق.

خب نهی اگر به جزء عبادت خورد ما در اینجا سه تا بحث را بررسی کردیم یک بحث  این بود که جزء عبادت اگر عبادت باشد و نهی به او بخوره قطعا فاسد می شه

دوم اینکه جزء عبادت باید عبادت باشد یا ممکنه جزء عبادت ، عبادت نباشد. این را هم بررسی کردیم که بعضی مثل اخوند مثل حاج شیخ اصفهانی و ایروانی فرمودند باید عبادت باشد، اشکال کرد، بررسی کردیم.

مطلب سوم ا ین بود که اگر جزء فاسد شد کل عبادت فاسد می شه یا نمیشه که عرض کردیم حق با  اخوند است این را هم بررسی کردیم.

اما در شرط عبادت آیا نهی اگر به شرط عبادت خورد این شرط عبادت موجب می شود که این عبادت فاسد بشه یا عبادت فاسد نشه؟

مطالبی که بررسی می کنیم اینجا سه تا مطلب است :

یک مطلب این است که شرط عبادت، اخوند می فرماید یک وقت هست عبادی است خودش، یک وقت عبادی نیست، مثل طهارات ثلاث عبادی است، غیر طهارات ثلاث عبادی نیست، حالا اگر شرط عبادی بود، می فرماید نهی از این شرط موجب فساد می شه وقتی که موجب فساد شد عبادت هم فاسد میشه

اما اگر نهی به شرط خورد و آن شرط توصلی بود، نه، شرط فاسد نمیشه چون نهی از معاملات موجب فساد نیست.

این یک نکته. نکته دوم که انشاله بررسی می کنیم این است که اگر شرط، منهی عنه باشد آیا عبادت فاسد می شه یا فاسد نمیشه؟

نکته سوم هم که انشاله بررسی می کنیم این است که در صورتی که این شرط خودش منهی عنه باشد و عبادت ، فاسد باشد آیا عقاب هم داره بر ا ین عبادت یا عقاب نمیشه؟

اما نکته اولا که شروط دو قسم است:

یک قسم شروط توصلی یک قسم شروط تعبدی، مرحوم نایینی به این فرمایش آخوند اشکال کرده.

کلام اقای نایینی دو بخش است:

یک بخشش مربوط به نکته دوم است. مطلب دوم میشه که اگر شرط، منهی عنه بود آیا عبادت هم فاسد میشه یا نمیشه؟

یک مطلبش هم مربوط به مطلب اول است، که شروط دو قسم نیست، ما شرط تعبدی نداریم، همه شروط توصلی هستند.

فرمایش محقق نایینی این است که ما یک مصدر داریم و یک  اسم مصدر داریم ، اسم مصدر به آن نتیجه و حاصل عمل میگن مصدر  به آن صدور فعل و عملی که از فاعل صادر می شه میگن.

ایشان می فرماید شرطی که منهی عنه است همیشه مصدر است. چون نهی به فعل می خوره. حاصل مصدر حرام باشد معنا نداره،نهی همیشه به فعل میخوره. اونی که منهی عنه است او فعل است ، ا و مصدر است،  اونی که شرط ا ست او منهی عنه نیست، او اسم مصدر است، منافات نداره که یک فعلی منهی عنه باشد ولی حاصلش شرط واقع بشه. خب لذا یعنی چه شروط دو قسم اند:

یکی شروط تعبدی یکی هم شروط غیر تعبدی، اونی که شرط است اون هیچ وقت منهی عنه نیست.

اونی که منهی عنه است او شرط نیست ، در باب طهارات ثلاث هم اشتباه از اینجا شده که ما یک افعالی داریم، و یک طهارت مسبب ا ز این افعال ، حاصل این افعال، اونی که عبادی است،  اونی که حرام است، او آن غسلات ومسحات است، خود آن  افعال است، اونی که شرط است، طهارت حاصل از اوست. طهارت که تعبدی نیست، طهارت که شرط است توصلی است.

بله، در اصول این امر توصلی سببش یک امر تعبدی است. تا قصد قربت نکنی آن عمل ، ان نتیجه حاصل نمیشه.اونی که تعبدی است او غسلات  و مسحات و اسباب ا ست اونی که شرط است او حاصل از این اسباب است، خب حاصل از ا ین ا سباب که تعبدی نیست، حاصل از این اسباب توصلی است.

اونی که تعبدی است او اسباب است پس یعنی چه که شرط دو قسم است : یک قسمش تعبدی است، یک قسمش توصلی ما کجا شرط تعبدی داریم؟

اشکال…

جواب: طهارت امری است حاصل از او.

اتحادی نیست. طهارت یک وجود آخری است ، یک ا مر اخری است حاصل از آنها.

پس ما دو تا شرط نداریم یکی توصلی یکی هم تعبدی. جمیع شروط توصلی اند.

محقق خویی به این فرمایش محقق نایینی یک اشکالی کرده ،اشکال این است که مصدر و ا سم مصدر یک وجود است ، این شستن به لحاظ صدورش از فاعل در نظر بگیری، این غسل است، و این مصدر است خودش را فی حد نفسه بسنجیم می شه اسم مصدر، خب یعنی چه ا ینها دو تا وجودند؟

بله، اگر مقصودت ا ین است که غسلات و مسحات سبب ند، او موجب میشه طهارت که شرط است حاصل بشه، و طهارت، امری است حاصل از آن غسلات و مسحات، این درست ا ست ولی این مصدر و اسم مصدر نیست . این سبب و مسبب  است و دو تا وجود است، درست هم هست.

ممکنه سبب تعبدی باشد ولی مسبب تعبدی نیست، یک امر تعبدی موجب بشه شرط ایجاد بشه، ولی این مصدر و اسم مصدر نیست .

حالا آیا ا ین غسلات و مسحات اینها شرط صلات ند؟ یا طهارت حاصل از او شرط صلات است؟

خب این در فقه محل نزاع است. محقق خویی می فرماید ظاهر این ادله ا ین است که نفس همین غسلات و مسحات شرط است ، لا صلاه الا بوضوء اسم همین غسلات و مسحات است، طهور هم اسم همین غسلات و مسحات ا ست ما یک چیزی داشته باشیم که این مسبب باشد از این غسلات و مسحات که او در  واقع شرط باشد ما چنین چیزی نداریم، الوضوء نورٌ  و الوضوء بعد الوضوء نورٌ علی نور، خب الوضوء نور یعنی الوضو طهور، طهور اسم خود وضو است، وضو هم اسم همین غسلات و مسحات است، اذا قمتم الی الصلاه فاغسلوا وجوهکم و ایدیکم الی المرافق، خود این را شرط قرار داده، خود طهارت امری است حاصل از او ، بی وجه است لذا طبق روایات ، ظاهر ادله، شرط خود این غسلات و مسحات است ، لذا این حرف درست است که تاره شرط تعبدی است مثل طهارات ثلاث و اخرا شرط توصلی است مثل استقبال ، مثل غسل ثوب، مثل ستر عورت ، که اینها شرط توصلی اند.

این فرمایش محقق نایینی نا تمام است.

و در این مطلب اول حق با محقق خویی است البته ما ثمره ای برای این دو تا مسلک پیدا نکردیم.

که آیا شرط، نفس این غسلات و مسحات است یا شرط، طهارت حاصل از اینها ست؟ ما ثمری پیدا نکردیم.

ممکنه کسی بگه چطور ثمره پیدا نکردی؟ شما معلوم میشه اصول فقه هم نخواندی . رسائل هم نخواندی بلکه فکر نمی کنم سیوطی هم خوانده باشی!

این ثمره را که همه ذکر کرده اند که اگر ما گفتیم شرط ، طهارت حاصل از این غسلات  و مسحات است ، شک کردیم مثلا وضو موالات درش معتبر است یا نه؟ باید احتیاط کنیم، قاعده اشتغال است چون اگر بدون موالات وضو گرفتی ، شک کردی طهارت حاصل می شه یا نمیشه ؟ شک در محصل است و شک در محصل مجرای اشتغال است، یقینا ذمه من مشغول شده به نماز با وضو نمی دانم این نماز با طهور بدون موالات حاصل میشه یا نمیشه؟

شک در برائت ذمه است، و مجرای اشتغال است بلکه استصحاب عدم حصول طهارت داریم، نمی دانیم بدون موالات این طهارت حاصل می شه یا نمیشه؟ استصحاب می گه حاصل نمیشه .

ولی اگر گفتی شرط نفس این غسلات و مسحات است ، اگر گفتی شرط نفس این غسلی ا ست که انسان سر و گردن و بدن را می شوره، خب شک می کنیم آیا در این وضو موالات شرط است می شه دوران امر بین اقل و اکثر، در دوران امر بین اقل و اکثر مجرای قاعده برائت ا ست. این اثر به  این مهمی ! اصلا این نرخ شاه عباسی ا ین دو تا قول است چه فرق می کند ؟

ما عرض ما این است که این را ما درست متوجه نشدیم یک شبهه ای  است در باب وضو و در باب حج، روی مبنای محقق خویی و جماعت دیگه که مبنای اقای خویی را دارند این شبهه هست که اقای خویی! شما قبول داری که اونی که شرط  است وضو است، ا ونی که شرط است طهور است و وضو و طهور یک امر  اعتباری است ، اختلاف در این است که آیا شارع مقدس خود همین غسلات و مسحات را اعتبار کرده طهارت، که یک وجود است ، این را اعتبار کرده که ا قای خویی می فرماید یا نه، وضو یک امر آخری  است، یک مسبب آخری است، حالا یا تکوینی، طهور، یک مسبب آخری است ، حالا یا تکوینی یا اعتباری. که دو تا وجود است، سبب و مسبب است که این مسلک مشهور قدماست که طهارت ، امر حاصل است.

خب جناب اقای خویی! اگر شما بفرمایید که وضو و طهور اسم است برای خود همین افعال و همین افعال را اعتبار کرده طهور یا اسم ا ست برای مسبب از این افعال ؟ خب اگر گفتی ا سم است برای خود همین ا فعال که مسلک شماست ، خب ا ینجا طبق مسلک شما باز باید اشتغالی بشی. ا حتیاطی بشی. چون عین همین وضو در تذکیه هم هست. در تذکیه ، محقق خویی فرموده تذکیه، اسم است برای خود همین فری اوداج اربعه، با غسلات و مسحات، اگر شک کنیم با کارد استیل هم تذکیه حاصل میشه یا نه؟ فرموده استصحاب عدم تذکیه، چون نمی دانم کارد استیل هم اعتبار کرده تذکیه یا اعتبار نکرده؟

خب اینجا هم  من نمی دانم آیا این غسلات و مسحات بدون موالات را طهور اعتبار کرده یا طهور اعتبار نکرده؟

درست است که اسم خود همین غسلات و مسحات است. کما اینکه تذکیه اسم خود همین فری اوداج اربعه با شروطش ا ست. خب چرا اونجا احتیاطی می شید میگید اصل، عدم تحقق تذکیه است، اصل عدم اعتبار تذکیه است، اینجا برائتی می شید؟

روی این جهت این نکته که چه ما بگیم وضو و طهور اسم است برای خود همین غسلات و مسحات، خود همین ها اعتبار شده وضو، که محقق خویی می فرماید یا بگیم طهور، امری است مسبب ، و یک وجود آخر ا ست که مشهور میگن، طبق قاعده در هر دو تا باید شما اشتغالی بشید، برائتی معناندارد.

دوران امر بین اقل و اکثر نیست .

حالا اگر کسی بگه در بعضی جاها شک درمحصل اگر یک وجود باشد ، ما برائتی میشیم چون اگر یک جایی سبب ، شرعی است، شارع باید بفرماید، مثل وضو، طهور را که عرف نمی فهمد، شارع باید بیان بفرماید و شک کردی که محصل این است یا اون است اقای صدر در کلماتش فرموده اینجا مجرای برائت است، خب اگر ا ینجا مجرای برائت باشد که بعید هم نیست که مخصوصا بر مسلک ما که استصحاب را معتبر نمی دانیم، خب در هر دو تا برائتی می شیم لذا تفصیل بین این دو تا چه اثر عملی دارد؟ وقتی اثر عملی نداشت ، ما نمی توانیم از ادله کشف کنیم چون ظهورات شرط حجیتش این ا ست که اثر داشته باشد، چیزی که اثر نداره معنا نداره، اقا یک روایتی وارد بشه که کوه ابوقبیس طلاست، خب این به چه درد می خوره؟ این حجب باشد چه اثری داره؟ حالا جواز اخبار را که اقای خویی می فرماید و ما اشکال کردیم چه اثری داره؟ باید اثر داشته باشد .

اگر ما بین ا ین دو تا مسلک نتوانیم اثر پیدا کنیم نمی توانیم بگیم ظاهر ا دله این است که خود این غسلات و مسحات شرط است.

بله ،  اگر کسی بگه اصلا وضو امر اعتباری نیست، طهور امر اعتباری نیست، صلات مقید است به همین غسل وجه و یدین و مسح الرأُس و مسح الرجلین، اگر این باشد این می شود دوران بین اقل و ا کثر، ولی فکر نمی کنم کسی این را قائل بشود. فیما نعلم نه شنیدم نه هم دیدم، و بعید هم هست چون همه قبول دارند که طهور یک امر بسیط است و لو اقای خویی می فرماید اسم همین غسلات و مسحات است .

خب این نسبت به فرمایش محقق خویی و نایینی. لذا اثر عملی نداره که شرط ، آیا این است یا اون؟ ما نفهمیدیم حالا اگه یک وقت چیزی در ذهن آقایان هست ما مطلع نیستیم و الله هو العالم.

اشکال…

استاد: اونم میگه شرط اونا باشد عمل حاصل نمی شه، چون دلیل باید داشته باشد که اون طهور حاصل بشه.

اشکال:…

استاد: نه، نهی که می خوره به سببش ولی وقتی خورد به سببش این معلوم میشه … مثل ریا چطور وضوی ریایی باطل است، وضوی با آب غصبی هم طهور حاصل نمی شود

شاگرد: …

استاد: بحث معاملات که وقتی ما دلیل داشتیم اشکال نداره. چون وقتی که نهی داره شما نمی توانی قصد قربت کنی ، اونی که سبب است وضوی با قصد قربت است ، اونی که طهارت را حاصل می کند وضوی با قصد قربت ست، حالا انشاله در نکته دوم عرض می کنیم که این فرمایش محقق نایینی از عجائب است.

اما مطلب دوم، محقق نایینی فرموده نهی از سبب و نهی از شرط موجب بطلان عبادت نمیشه، چون می فرماید اونی که شرط است اون اسم مصدر است، اونی که منهی عنه  ست او مصدر است، منافات نداره که این مصدر این اثر را ایجاد بکند چه اشکال داره؟ اطلاق داره. خب این حرف ها اگه درست باشد قطعا در شروط تعبدی غلط است و لو شرط تعبدی به هما معنای خودش هم باشد، یعن اونجایی که سبب، تعبدی است مثل وضو ، خب اونی که محصل طهارت است او فرض این ست که این غسلات و مسحات با قصد قربت است خب وقتی منهی عنه باشد قصد قربت نمیشه کرد. امکان تقرب نداره، وقتی امکان تقرب نداره شرط حاصل نمیشه. آدم تعجب می کند جناب محقق نایینی! اگر کسی صورت را از پایین به بالا شست ،معکوسا شست مثل عامه ، اون شرط حاصل میشه؟ نه . میگه سبب این ست که از بالا بشوری ، میگیم خدا خیرب بده، خب سبب هم همان غسلات و مسحاتی ست که قصدقربت بشه اگه قصد قربت نشه این سبب واقع نمیشه.

پس اقای نایینی یک کلمه است : چه بگید شرط خودش منهی عنه است چه بگید شرط امری است حاصل از او، و بگید ما شرط تعبدی داریم یا شرط تعبدی نداریم؟ این اثر عملی نداره چون اگر ما گفتیم شرط اسم مصدر است  به قول شما و  آن اسم مصدر هم امری است حاصل از اول خب اون وضوی منهی عنه این اثر را ا یجاد می کند؟ قطعا ایجاد نمی کند چون شرطش این است که قصد قربت بکند چطوری که ا گر وجه معکوسا شست آن  اثر موجود نمیشه خب اگر قصد قربت هم نکرد اثر موجود نمیشه.

این در ما نحن فیه یک کلمه است: چه شرط تعبدی داشته باشیم چه شرط تعبدی نداشته باشیم از این جهت اقای نایینی بخواد فرق بذاره فرقی نیست.

اما این حرف که اگر شرط، منهی عنه باشد عبادت فاسد ا ست یا فاسد نیست؟

محقق نایینی فرموده نه، نهی از شرط ، دلالت نمی کند بر فساد مشروط ، شارع فرموده نماز با تستر بخوان، آن متستر بودن، این حالت شرط است حالا اگر یک کسی ساتر غصبی پوشید اون فعلش حرام است ، مصدر حرام است ولی آن فعلی که مصدر است شرط نیست، منافات ندارد که فعل حرام یک اثری را ایجاد کند، مثل بیع وقت النداء ، بیع وقت الندا حرام است ولی منافات ندارد که موجب ملکیت بشود، تنافی نداره، اینجا هم ستر غصبی ، لبس ثوب غصبی حرام است ولی منافات ندارد که صلات با تستر امر داشته با شد.

محقق نایینی اشکال کرده که مصدر و اسم مصدر یک وجود در خارج دارند، تغایرش اعتباری ا ست، همین ضرب این عمل خارجی به لحاظ فاعل و صدورش از فاعل بسنجنیم این ضرب است و مصدر است، همین عمل خارجی فی حد نفسه نگاه کنیم این اسم مصدر است ، دو تا نیست، یک وجود است، خب وقتی یک وجود شد چطور ممکنه این یک وجود ، هم محبوب باشد و هم مبغوض باشد، یک وجود یا باید محبوب باشد یا باید مبغوض باشد ، از این ور نهی داره مبغوض است، از این ور امر داره محبوب است، مگه میشه عمل واحد مبغوض و محبوب باشد؟؟

اونی که در محاضرات ذکر شده از قول اقای خویی این مقدار است ولی این قطعا نظر اقای خویی نیست چون ا ین حرف به این مقداری که در محاضرات ذکر شده این خیلی سخیف و ناقص و ضعیف است چون اونی که مبغوض است ستر است ، اونی که محبوب ا ست صلات متسترا است ، یک وجود نیست، شما می فرمایید مگه میشه وجود واحد هم محبوب باشد هم مبغوض باشد؟ نه، ولی شرط اون ستر است، ماموربه صلات متسترا است، اینها دو تا وجود ند، عمل واحد نیست که هم محبوب باشد هم مبغوض باشد، محبوب یک چیز است، مبغوض یک چیز دیگر است، منافات نداره که تستر و ستر مبغوض باشد، ولی صلات متسترا محبوب باشد.

لذا به این مقدار عبارت ناقص است. شاید به احتمال قوی بلکه بالقطع و الیقین نظر محقق خویی به همان مطلبی است که اقای تبریزی نقل کرده ، آن مطلبی که اقای تبریزی نقل کرده این است، توی کلام محقق خویی هم یک کلمه داره ولی خب خیلی ناقص است و کسی متوجه نمیشه.

اون  این است که شارع که امر فرموده صلات متسترا میخوام آیا امر به این طبیعی مطلق است حتی متسترا به ثوب غصبی، اطلاق که نمیشه، چون لازمه این اطلاق ترخیص در معصیت است اگر بگیم صلّ متسترا اطلاق داره و لو با ساتر غصبی این ترخیص می ده در فعل حرام ، و ترخیص در فعل حرام قبیح است پس قطعا اطلاق نداره ، وقتی اطلاق  نداشت، منطبق نشد ، خب ما چه می دانیم ا ین ملاک و مصلحت داره، ما چه می دانیم این مجزی ا ست و در مقام امتثال می شه به این اکتفا کرد چون باید انطباق ماموربه احراز بشه، احراز نمیشه.

خب این اگر باشد سر و صورت داره و مقصود اقای خویی هم همین است .

خب اینجا میگیم اقای خویی امر ترتبی داره. که ساتر غصبی نپوش ، لبس ثوب غصبی نکن، اگر میخوای لبس ثوب غصبی بکنی نماز بخوان، امر ترتبی چه اشکال داره؟؟

خب ممکنه محقق خویی بگه که مرحوم شیخنا الاستاذ می فرمود. اگر ساتر غصبی پوشیدی و خواستی غصب بکنی، نماز بخوان خب این دلیل میخواد، اونی که ما امر شدیم امر به حصه است، به صلات متسترا است، صلات متسترا که قبیح است امر داشته باشد، اونی که امکان داره امر داشته باشد، اون ذات صلات است، ذات صلات که در خارج ماموربه نیست، ما دلیل …. اونی که ماموربه است صلات متسترا است، ذات صلات که ماموربه نیست.

پس اونی که امکان داره در خارج امر نداره، اونی که در خارج امر داره او اطلاقش امکان نداره. روی این جهت فرموده صلات در ساتر غصبی باطل است .

خب این فرمایش محقق خویی، ما دو تا اشکال کردیم در دوره سابق، دو تا اشکال کردیم:

یک اشکال این است که اصلا ما در روایت داریم صلّ متسترا، همین است در روایات. و لکن اطلاقش قبیح نیست. چرا؟

یک بحثی هست در باب ترتب که آیا تزاحم فقط در احکام ا لزامیه ا ست یا در احکام ترخیصیه ، در غیرالزامیه هم تزاحم هست؟

در احکام الزامیه قطعا تزاحم هست شما وارد مسجد شدید هم مسجد نجس ا ست هم زلزله آمده. صلات آیات هم واجب فوری است ازاله نجاست هم از مسجد واجب فوری است. جمع نمی شوند اینها، عبد قدرت بر امتثال نداره. تزاحم است. اگر کسی ترتب را قبول کرد، قبول کرد، و گرنه اهمّ مقدم میشه، و اگر اهم نبود ساقط می شه، یا مخیر است.

خب این در ما نحن فیه مسلم است که مصداق تزاحم است.

اما غیر الزامیات چی؟ شما وارد مسجد شدی ساعت سه بعد از ظهر، مسجد نجس است، نماز یومیه هم نخوندی، خب اگر وارد مسجد شدی نماز یومیه نخواندی، مسجد هم نجس است اینجا بین صلّ و از ل النجاسه عن المسجد  تزاحم نیست. چون ساعت سه که نماز واجب نیست ،مسجد و ازاله می کنی نمازت هم بعد می خوانی، اگر عبد بگه من قدرت ندارم بر امتثال هر دو، خداوند می فرماید چرا قدرت نداری؟ ازاله چقدر طول می کشد؟ نیم ساعت، غروب آفتاب چقدر است؟ دو ساعت، نمازت چقدر طول می شد؟ یک ربع. خیلی خوب. تزاحم نیست.

خب وقتی تزاحم نیست ترخیص در تطبیق ترتبی نیست شارع می فرماید ازاله کن، در عین حال می فرماید ترخیص در تطبیق هم بکن.

خب ترخیص در تطبیق با ازاله تنافی نداره.

رو فرمایشات اقای خویی بعضی عباراتش همین و داره که تزاحم مختص الزامیات است، بعضی عبارتهاش این طور داره که ترخیص درتطبیق ترتبی است، شیخناا لاستاذ در بحث ترتب، ترخیص در تطبیق را ترتبی می کرد، که ترخیص درتطبیق بر این عمل ترتبی است، تا اینکه به یک بحثی رسید ما به ایشان نقض کردیم ، وقتی که نقض کردیم ایشان از حرفش برگشت که ترخیص در تطبیق ترتبی نیست.

خب حالا تزاحم مختص الزامیات است؟ یا در غیر الزامیات هم تزاحم هست؟

ما عرض کردیم که فکر نمی کنم فقیهی قائل بشه که در غیر الزامیات هم تزاحم هست، مثلا الان بنده که اینجا نشستم زیارت امام حسین (ع) برامان مستحب است ، درس  وبحث مستحب است مثل من، زیارت امام رضا ع مستحب  است، عمره هم مستحب است، قضای حاجت مومن هم مستحب است، خب این مستحبات متضاده من که قدرت ندارم بر همه ش، خلاصه در این ساعت یا باید به زیارت حضرت رضا ع برم یا به زیارت امام حسین ع برم یا تدریس داشته باشم یا به قضای حوائج مومنین برسم، میگه همه ش مستحب است ، هر کدام دلت خواست انجام بده، کسی نمیگه تزاحم داره ، چون میگه مستحبات که الزامیات نیست ، شارع که بر تو واجب نکرده ، هر کدام که خواستی عمل کن.

خب ترخیص در تطبیق که من به ایشان نقض کردم که شما که در مستحبات قائل به تزاحم نیستی ترخیص در تطبیق که از مستحب ، اهون است چون در آنجا اصلا طلب نیست، فرمود بله، همین طور  است و از آن مطلب رفع ید کرد.

کلمات محقق خویی هم عرض کردم هر دو جورش هست، هم ترتبش را داره، هم اینکه تزاحم مختص الزامیات است،خب بنابراین جناب اقای خویی! اینجا اطلاق هست، و اطلاقش هم قبیح نیست .

بگی اقا! واقعا غرض داره؟ میگیم نه، غرض نداره. ولی اطلاق قبیح نیست چون اطلاق در جایی قبیح ست که موونه زائد بخواد، جایی که موونه زائد نمی خواد اطلاق قبیح نیست، صدورش از حکیم قبیح نیست.

مثلا الان کسی رفته لب شط، دو تا سطل آب را پر کند یا نصفه کند ، نه در آن قدرت و انرژی که میخواد صرف کند این دو تا را بیاره، نه در خود آب،آب فراوانی ا ست، در هیچ جهتش فرق نمی کند.

خب اگر کسی دو تا سطل پر کند، یک نفر بهش بگه برا چی نصف سطل آب اضافه آوردی این قبیح است و لغو است میگه لغو هست ولی قبیح نیست چون من قدرتی که میخوام صرف کنم فرق نمی کند، اسراف هم فرض این است که اینجا نیست، چه فرق می کند که سطل پر باشد یانصفه باشد؟

اشکال…

استاد: ترخیص در معصیت اطلاق داره تقیید نمیخوره.

اشکال…

استاد: نه شبهه ش چیه. میگه غرض نداره دیگه . اگر غرض نداره به خود شارع هم بگی این کار و نکن چون عقلت حکم می کند که نکن، خطاب مطلق است، ولی عقل تو حکم می کند که نکن.شما هم باید به حکم عقل عمل کنی .

این اشکال اولی است، اشکال دوم هم مانده و للکلام تتمه انشاله فردا…….

 

 

 

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *