بسم الله الرحمن الرحیم
یکشنبه جلسه ۵۱۳
کلام در این بود که آیا جلمه شرطیه مفهوم دارد یا خیر؟ یکی از تقریب های مهمی که برای مفهوم شده بود، تقریب آقای آخوند ره می باشد. ایشان می فرمایند مقتضای جمله شرطیه این است که این شرط فعلا مؤثر در جزاء می باشد، یعنی فقط این شرط است که تاثیر فعلی دارد. این قضیه اطلاق احوالی دارد بدین معنا که سواء قارنه شیء آخر أو سبقه شیء آخر. «ان جاءک زید فاکرمه» یعنی اگر شرطی دیگر مثلا قبل از مجیئ بیاید، او مؤثر در جزاء نیست. این قضیه دارای مفهوم می باشد چرا که اگر قرار باشد یک شرط دیگری که قبل از مجیئ می آید، جزاء را بیاورد، با اطلاق احوالی قضیه سازگاری ندارد.
اشکال آخوند به این تقریب: اینکه بخواهیم احراز کنیم که مولا در مقام بیان این است که این شرط، فعلا تاثیر دارد، مطابق اصل نیست. لذا این تقریب به نظر ایشان تمام می باشد غایه الامر فرمودند که احراز آن مشکل می باشد و خلاف اصل است و نیاز به قرینه خاصه دارد بنابر این می فرمایند اگر نگوییم اصلا محقق نمی شود در غایه ندره است.
به ایشان اشکال شده است که شما از یک طرف می فرمایید اصل اولی این است که مولا در مقام بیان تمام قیود و شرایط حکم و متعلق است. اگر کسی بخواهد ادعی کند که مولا در مقام بیان نیست، باید قرینه اقامه کند و نیاز به بیان دارد اما در ما نحن فیه می فرمایید اصل این است که مولا در مقام بیان تاثیر فعلی نیست.
استاد: یک ضابطه ای در این مطلب آقای آخوند ره وجود دارد و آن عبارت است از اینکه هر کلامی که از متکلم صادر می شود اصل اولی این می باشد که در مقام بیان تفهیم مراد خود باشد و اجمال و ابهام و معما نمی خواهد بیان کند. در مقام بیان این است که می خواهد مراد خویش را با این خطاب بیان کند و مراد خود را با ضم خطاب دیگر نمی خواهد بیان کند. یک اطلاق لفظی و یک اطلاق مقامی وجود دارد اطلاق لفظی یعنی مولا با این خطاب در مقام بیان مراد خویش است. اطلاق مقامی یعنی مولا چه با این خطاب و چه با خطاب دیگر در مقام بیان مراد خویش است. این که مولا در مقام بیان مراد خود هست چه با این خطاب و چه با خطاب دیگر، نیاز به قرینه دارد و اصلی وجود ندارد که مولا چه با این خطاب و چه با خطاب دیگر در مقام بیان مرادش است. اما اینکه مولا با این خطاب در مقام بیان مراد خویش است ، دارای اصل اولی می باشد و اصل اولی این است که مولا با این خطاب در مقام بیان مراد خود است.
حال باید دید در چه جایی هایی اطلاق لفظی ممکن است؟ همیشه اصل اولی این است که مولا در مقام بیان چیزی است که مفاد این خطاب می باشد اگر مثلا بفرماید اکرم زید، نمی توان گفت که مولا با این خطاب در مقام بیان وجوب اکرام زید و پدر اوست زیرا مفاد این خطاب اکرام زید می باشد، اکرام پدر زید که از این خطاب بدست نمی آید. همیشه مولا در مقام بیان، مدلول و مفهوم خطاب است و فرقی نمی کند که مدلول لفظی باشد یا انصرافی باشد.
با روشن شد این نکته، کلام آخوند ره واضح می شود ایشان می فرماید اصل اولی این نیست که مولا در مقام بیان تاثیر فعلی شرط بر جزاء است زیرا قضیه شرطیه برای تلازم شرط و جزاء وضع شده است اما تاثیر فعلی داخل در مدلول قضیه شرطیه نمی باشد نه وضعا و نه انصرافا، لذا نمی توان گفت اصل این است که مولا در مقام می باشد. اصل این است که مولا با این خطاب در مقام بیان است در جاهایی که آنچه می خواهد بیان کند مدلول و مفهوم این خطاب باشد. قضیه شرطیه وضع نشده است برای جایی که شرط فعلا مؤثر در جزاء است و جزاء همیشه مستند به شرط می باشد. لذا این اشکال را همه قبول کرده اند که اصل این نیست که مولا در مقام بیان تاثیر فعلی شرط، در جزاء می باشد.
تقریب اشکال مرحوم آخوند، به بیان آقا صدر : استدلال این بود که مولا در مقام بیان است که شرط فعلا تاثیر در جزاء دارد. اشکال این می باشد که اگر قرار باشد شرط دیگری نیز تاثیر داشته باشد باید بیان شود زیرا اگر بیان نکند مخل به غرض است و خلاف این می باشد که مولا در مقام بیان است به دلیل اینکه اگر شرط دیگری نیز قبل از این شرط، در همین حکم تاثیر بگذارد به نحوی که هر دو مستقلا موثر باشند، صدور واحد از کثیر لازم می آید اما اگر شرط دیگر، در غیر این حکم تاثیر می گذارد، موجب می شود اجتماع مثلین رخ دهد یعنی اکرام زید عند المجیئ دو وجوب دارد و نیز اگر تاثیر شرط دیگر به نحو مشارک با این شرط باشد به شکلی هر دو هم زمان و غیر مستقلا تاثیر بگذارند، در این صورت با ظهور قضیه شرطیه در اینکه این شرط مؤثر فعلی است و شرط دیگر دخالت ندارد، سازگاری ندارد.
اشکال آقای صدر ـ مرحوم قوچانی ره نیز شبیه این اشکال را دارند منتهی کلمه اجتماع مثلین در کلمات ایشان وجود ندارد البته شاید مقصودشان یکی باشد ـ: ملتزم می شویم که شرط دیگر نیز تاثیر دارد و اجتماع مثلین نیز پیش نمی آید زیرا عقلا آن شرط، ممکن نیست با این شرط جمع شود و محال است که هر دو با یکدیگر موجود شوند. اگر این موجود شود دیگر قطعا موجود نمی شود پس اجتماع مثلین رخ نمی دهد چرا که شرط دیگر اصلا محقق نمی شود.
مرحوم قوچانی ره از این اشکال دو جواب داده اند. اول: قضیه شرطیه تلازم بین شرط و جزاء را ثابت می کند لذا منافات ندارد که وجود شرط محال باشد مثل «لو کان فیهما آلهه الا الله لفسدتا»، این قضیه صادق است و تلازم بین فساد زمین و آسمان با تعدد اله وجود دارد ولو عقلا محال است. صدق قضیه شرطیه به تلازم شرط و جزاء است. اگر مثلا ۴ یک سوم ۸ باشد، ۱۲ یک سوم ۲۴ خواهد بود این قضیه شرطیه درست می باشد ولو اینکه ۴ یک سوم ۸ نمی باشد. در ما نحن فیه مفاد قضیه شرطیه این می باشد شرط صلاحیت دارد که هر جایی که موجود شود مؤثر فعلی باشد. لذا این قضیه حتی شرط محال را نفی می کند زیرا شرط محال اگر موجود شود دیگر این شرط تاثیر فعلی ندارد و حال آنکه فرض شده است، این شرط اگر موجود شود مؤثر فعلی می باشد. پس این قضیه شرطیه حتی آن شرطی را که امکان ندارد با این شرط موجود شود را نفی می کند.
دوم: برهان به این مقدار دلالت دارد که آن جاهایی که شرط محال نیست وجود پیدا کند، اگر شرط های دیگر موجود شوند تاثیر ندارند پس به این مقدارد دارای مفهوم می باشد بله دلالت و ثابت نمی کند که آن شرط هایی که محال است با این شرط موجود شوند، اگر محقق شوند تاثیر ندارند. کما اینکه آقای صدر می فرماید قضیۀ «ان جاءک زید فاکرمه» ثابت نمی کند که اگر بمیرد وجوب اکرام ندارد زیرا موت با مجیئ عقلا قابل جمع نیست اما عدم وجوب اکرام را نسبت به غیر موت مثل «ان رأیته فی الشارع» ثابت می کند.
استاد: اشکال اول آقای قوچانی ره وارد نیست زیرا قضیه شرطیه در مقام بیان است که این شرط در صورت وجود تاثیر فعلی دارد اما در مقام بیان آن جاهایی که وجود، استحاله دارد نیست چرا که مخل به غرض نمی باشد. لذا اگر بر فرض محال، موجود شود باز اینکه این شرط دارای تاثیر فعلی است، ثابت نمی شود. بله آنجایی موجود نمی شود تاثیر فعلی دارد اما دلیلی وجود ندارد تا آن جاهایی که موجود میشود نیز تاثیر فعلی دارد را ثابت کند.
ان قلت: به چه دلیل مولا در مقام بیان تاثیر فعلی این شرط است در صورتی که موجود باشد بلکه در مقام تاثیر این شرط است حتی در ظرف استحاله.
قلت: علت اینکه مولا در مقام بیان تاثیر شرط فعلی است، این است که بفهماند که شرط دیگری، جزاء را نمی آورد و دارای مفهوم می باشد. اگر این جهت نباشد این که این شرط فعلا مؤثر در جزاء است، چه نفعی برای عبد دارد. فلسفه که نمی خواهد درس دهد. دارد وظایف مولا و عبد را بیان کند. وقتی می خواهد ثابت کند این شرط مفهوم دارد و شرط دیگری جزاء را نمی آورد باید حتی نسبت به آن شرط هایی که محال است با این شرط موجود شوند، در مقام بیان باشد
ان قلت: دارای تاثیر می باشد چرا که می خواهد بیان کند آن شرط هایی که با این شرط قابل جمع هست، نسبت به آنها مفهوم دارد اما آن شرط هایی که قابل جمع نیست، نمی خواهد بیان کند که مفهوم دارد. لازم نیست که همه چیز را بیان کند، به این مقدار می خواهد بیان کند.
قلت: اگر بدین شکل بخواهد باشد ممکن است کسی بگوید مولا در مقام بیان این می باشد که آن شرط هایی که از قبیل فعل است را بیان کند و اگر از قبیل انفعال باشد را نمی خواهد بیان کند. این سخن ها عقلائی نیستند. وقتی مولا در مقام بیان تاثیر فعلی می باشد یعنی مقصود نهایی او، این است که می خواهد بیان کند که این شرط مفهوم ندارد لذا فرقی نیست بین این شرطی که عقلا قابل وجود است و آن شرطی که عقلا قابل وجود نیست بنابر این اشکالی که به آقای قوچانی می توان کرد مندفع می باشد و اشکال آقای صدر مندفع است زیرا باید دید غرض از تاثیر فعلی چیست؟ اینکه فرموده اید اجتماع مثلین، بحثِ اجتماع مثلین نیست بلکه بحث در مورد این می باشد که غرض مولا از اینکه در مقام بیان این است که شرط، تاثیر فعلی در این جزاء دارد، این می باشد که مفهوم دارد و الا اگر نخواهد بفهماند که مفهوم دارد برای چه چیزی در مقام بیان تاثیر فعلی در بیاید. آقای صدر کلام آخوند ره را درست و کما هو حقه تقریر نفرموده اند، اگر آن تقریری که ما بیان کردیم و آن لب اللباب کلام آقای قوچانی بود، اشکا ل آقای صدر وارد نیست.
اشکالی را آقای روحانی ره بیان کرده اند و فرمودند که در تعجب هستم که چرا همه از این اشکال غافل هستند. ایشان می فرمایند ممکن است مولا درمقام بیان تاثیر فعلی این شرط باشد ولی مع ذلک مفهوم نداشته باشد زیرا یک وجود این حکم با این شرط محقق می شود و وجود دیگر این حکم با شرط دیگر موجود می شود لذا مولا در مقام بیان این است که این وجوب فعلا متوقف بر مجیئ می باشد اما فرد دیگر وجوب ممکن است با شرط دیگری محقق شود.
استاد: بیان شد که مراد از سنخ، همه وجودات نمی باشد بلکه صرف الوجود مراد است. ظاهر قضیه شرطیه این می باشد که شرط تاثیر فعلی در صرف الوجود دارد، اگر صرف الوجود با شرط دیگری محقق شود و این شرط بعدا محقق شود دیگر این شرط تاثیر ندارد چرا که صرف الوجود قبلا محقق شده است. لا یقال اگر چه صرف الوجود قبلا محقق شده است اما می تواند مجدد محقق شود. لانه یقال: صرف الوجود، دومی و تکرر و تثنیه و جمع ندارد.
لا یقال: مقصود آقای روحانی ره، صرف الوجود و وجودات کلی نیست بلکه مقصود ایشان طبیعی اکرام زید می باشد. لانه یقال: مگر طبیعی غیر از صرف الوجود و جنس می باشد، جنس لا یتکرر و لا یتثنی. اگر کسی بگوید جنس این پارچه را هر جا بخواهی بخری، باید به بازار فلان جا بروی، بعد کسی اشکال کند که در بازار فلان جا نیز هست، می گوید یک وجود جنس این پارچه در این بازار هست. جنس یک وجود، دو وجود ندارد. طبیعی به غیر از جنس و صرف الوجود معنای دیگر ندارد لذا این اشکال آقای روحانی ره وارد نمی باشد.
هذا تمام الکلام در تقریب دوم اطلاق. این تقریب، دقیق است و تنها تقریبی که در کلام آخوند ره قابل تحمل است .
سوال: این اشکال اخص نیست چرا که یک سری از موارد انحلالی است مثل الماء اذا بلغ قدر کر لم ینجسه شیء
جواب: این ها هم همین طور است. لا ینجسه الشیء یعنی صرف الوجود نجاست….نجاست هر آبی که انحلانی نیست آنچه انحلالی می باشد آب است. لذا مقصود این می باشد که هر آبی، صرف الوجود نجاست محال است در آن دوباره محقق شود.
تقریب سوم اطلاق
قضیه شرطیه مفهوم دارد کما اینکه اطلاق صیغه یقتضی التعیینیه زیرا «ان جاءک زید فاکرمه» در مقام بیان این است که این شرط تاثیر دارد لذا اگر شرط دیگر نیز تاثیر داشته باید ذکر نماید. به چه سبب فقط این شرط را ذکر نموده!؟ چنانچه شرط دیگری نیز تاثیر داشته باشد، خلاف اطلاق قضیه شرطیه است.
آخوند ره می فرماید بین وجوب تعیینی و تاخیری و بین ادات شرط در جایی که شرط منحصر است یا منحصر نیست فرق وجود دارد. مفاد صیغه افعل، وجوب می باشد. وجوب تعیینی غیر وجوب تخییری است اگر مولا در مقام بیان باشد و تعیین نکند که مراد او از وجوب، وجوب تعیینی است یا تخییری، نقض غرض می شود و موجب می شود که خطاب مجمل و مهمل گردد اما قضیه شرطیه در مقام بیان تاثیر شرط و تلازم شرط و جزاء می باشد و این تلازم و تاثیر، چه شرط منحصر باشد و چه منحصر نباشد به یک معنا است لذا می گوید من در مقام این هستم که شرط تاثیر دارد. بله اگر در مقام تعداد شروطی هست که تاثیر دارند، حق با مستدل است اما مولا در مقام بیان صرف تاثیر است. تاثیر ها نیز به دو نحو نیست. تاثیر در شرط منحصر و تاثیر در شرط غیر منحصر، به یک شکل می باشد.
حاج شیخ ره در توضیح کلام آخوند ره می فرماید: وجوب تعیینی و تخییری، دو سنخ هستند. یک سنخ وجوبی است که مشوب به جواز ترک است و یک سنخ وجوبی است که مشوب به جواز ترک نیست لذا مرحوم آخوند می فرماید باید تعیین شود.
اشکال بر آخوند ره: شما در وجوب تخییری قائل شده اید که تاره یک ملاک هست که هم عتق رقبه و هم صیام شهرین متتابعین و هم اطعام ستین مسکینا دارد پس وجوب به جامع تعلق گرفته است چرا که اگر قرار باشد وجوب به عتق رقبه، صیام شهرین متتابعین و اطعام ستین مسکینا تعلق گیرد، صدور واحد از کثیر ـ ملاک معلول است و این موارد ملاک در خارج استیفاء می کنند ـ لازم می آید پس معلوم میشود که جامع مؤثر است. اما اگر دو ملاک وجود داشته باشد اما هر دو قابل استیفاء نیستند در این صورت هر وجوبی به عدم اتیان دیگری مقید است. علی هذا، چنانچه ملاک جامع باشد حق با مرحوم آخوند خواهد و هر یک از وجوب تعیینی و تخییری، سنخی از حکم می باشد اما اگر دو ملاک باشد منتهی یکی از آن دو قابل استیفاء نیست، وجوب تعیینی و تخییری به یک معنا می باشد منتهی وجوب یکی مقید و دیگری مطلق می باشد. عین این کلام در قضیه شرطیه می آید زیرا در قضیه شرطیه اگر مثلا «ان جاءک زید فاکرمه» دو شرط باشد و این دو شرط یک ملاک داشته باشند باید قطعا شرط جامع باشد پس نمی دانیم که مؤثر و شرط جامع است یا خصوص این شرط می باشد. چه فرقی بین ما نحن فیه و وجوب تعیینی وجود دارد؟
جواب اول جواب آقای صدر: ملتزم می شود که هر دو شرط می باشند و یک وجوب آمده است لکن منجر به صدور واحد از کثیر نمی شود چرا که وجوب یک امر خیالی و وهمی است و حقیقتی ندارد، دو خیال است دو وهم است. اگر بفرمایید هر کدام از شرط ها محقق ملاک هستند می گوییم آن شرط محقق ملاک است و این شرط نیز محقق ملاک است اما یک ملاک وجود ندارد و ملاک ها با یکدیگر فرق میکند و دو ملاک وجود دارد.
استاد: با این کلام اشکال جواب داده نمی شود چرا که وجوب تخییری دو سنخ می باشد. یک سنخ جامع و فرد است و در ما نحن فیه یک سنخ این است که آن چه شرط است جامع می باشد. آقای صدر می گوید ملتزم می شود که جامع شرط نیست بلکه آن چه تاثیر می گذارد این شرط ها بالخصوص است، عین کلام را ما در وجوب تخییری می گوییم که دو ملاک است متنهی ملاکات قابل جمع نمی باشند.
این که آخوند ره وجوب تعیینی و تخییری را از جمله شرطیه جدا کرده است، قابل جدا کردن نیست. اینها هر دو از یک وادی هستند و این فرمایش آخوند نا تمام است. بله کلام ایشان که می فرمایند قضیه شرطیه در مقام بیان تلازم و ترتب است و در مقام بیان این نیست که جزاء فقط مترتب بر این شرط است یا مترتب بر شرط دیگری نیز می باشد، صحیح می باشد. لذا اگر بخواهد در مقام بیان تعداد شروط باشد نیاز به قرینه دارد.
سوال:
جواب: بیان شد …. دو سنخ یعنی چی ….. وقتی خود ایشان می فرماید در وجوب تخییری … آن دو سنخ را معنا کردیم یکی تعلق به جامع گرفته است و الا آن جایی که دو ملاک است یعنی وجوب هر کدامی مقید است به عدم اتیان دیگری …. آن جایی که دو ملاک است دو نحو از وجوب نشد….. تصریح کرده ولکن توضحی که کرده را باید دید…..توضیحی که داده است که یا یک ملاک است و به جامع تعلق می گیرد و یا دو ملاک است که هر کدام مقید است به ترک دیگری.
تقریبا اینکه قضیه شرطیه مفهوم دارد یا ندارد، تا به الآن روشن شد. کلام آقای نائینی ره و آقاضیاء ره باقی مانده است. بهترین کلامی که برای مفهوم می توان بیان کرد تقریب آقاضیاء ره است اما اگر کسی در فرمایشات آخوند و مطالبی که عرض کردیم تامل کرده باشد و مطلب روشن شده باشد، رد کلام آقای نائینی ره و آقاضیاء ره در این مباحث ذکر شده است. ان شاء فردا وارد کلام آقای نائینی ره و بعد وارد کلام آقاضیاء ره می شویم.
و صل الله علی محمد و آله الطاهرین و لعنه الله علی اعدائهم اجمعین.