بسم الله الرحمن الرحیم
سه شنبه ۱۶/۱۰/۹۹
جلسه ۶۳۰
کلام در این بود که خطاباتی که در قرآن کریم و یا در فرمایشات پیغمبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و لعنه الله علی اعدائهم اجمعین و ائمه علیهم السلام هست غائبین و معدومین را شامل می شود یا مختص به حاضرین در مجلس تخاطب است؟ مرحوم آخوند فرمود از سه جهت این مساله باید بررسی شود. اول اینکه این خطابی که مشتمل تکلیف است، آیا تکلیف به معدوم جایز است یا نه؟ این مساله گذشت و عرض کردیم تکلیف به معدوم ـ به نحو واجب معلق که بعث فعلی باشد اما انبعاث در آینده باشد ـ عقلا اشکال ندارد اما تکلیف انشائی ـ چه مطلق و چه مقید ـ پر واضح است که بلا مانع است همان طور که مرحوم آخوند فرمود.
امر دیگری که باید مورد توجه قرار گیرد این است که بما اینکه این جمله مشتمل بر خطاب است باید ببینیم که خطاب به غائب و معدوم ممکن است یا نه؟ مرحوم آخوند فرمود: خطاب حقیقی به غائب ممکن نیست فضلاً عن المعدوم. بله خطاب انشائی و ایقاعی به معدوم ممکن است.
مرحوم آقای ایروانی به آخوند ره اشکال کرد و فرمود: جناب آخوند ره این که شما می فرمایید: «خطاب به معدوم ممکن نیست» از چه جهت است؟ از این جهت است که فهم و انفهام لازم است؟ بله لازم است اما نه حین الخطاب بلکه در ظرف وصول خطاب. یا از این جهت است که خطاب یعنی رو در رو بودن؟ خب این رو در رو بودن مقوم خطاب نیست. خطاب فقط القاء کلام است به شخص با قصد فهم و انفهام.
مرحوم حاج شیخ اصفهانی ره یک فرمایشی دارند. ایشان هم خطاب واقعی و حقیقی را بررسی می کند و هم خطاب لفظی را. در مورد خطاب حقیقی و واقعی یک فرمایشاتی دارند که برخی از اینها فلسفی و عرفانی است و ما متوجه این مطالب نمی شویم و شاید خود ایشان هم فقط لفظی فرموده باشد. این ها را بررسی می کنیم ان شاء الله خالی از فایده نیست چرا که بررسی این مطالب نیز بر عهده اصولی است و کسانی که در اصول کم کار کرده اند و سالیان متوالی از اصول دور بوده اند نباید به عنوان محقق اسلام شناس معرفی شوند چون مگر می شود اسلام شناس باشد در حالی که سالیان سال از فقه و اصول دور بوده و در رشته های دیگر کار کرده! به همین جهت حاج شیخ اصفهانی هم در فقه و اصول کار کرده بود و در آن، فحل بود و هم در مباحث فلسفی کار کرده بود و در آن نیز فحل بود. نسبت به نبوغ فکری ایشان فکر نمی کنم که کسی تامل داشته باشد و نیز اینکه ایشان یک شخص مستعد و قویی بوده است. البته من نمی خواهم بگویم که ایشان در اصول و فقه، اولین بوده اند اما اینکه در فقه و اصول و فلسفه کار کرده است و در آنها به مرتبه عالیه رسیده، نمی شود منکر شد.
خب حاج شیخ ره می فرماید: لا یخفی که افهام و انفهام مقوم خطاب نیست بلکه ممکن است یک جایی حقیقت مخاطبه باشد اما افهام و انفهامی نباشد مثل خطاب به جامد حاضر مثلا می گوید: «ای سنگ تو از من بهتری چرا که تو فایده داری اما من فایده ندارم». این حقیقیت خطاب است در حالی که سنگ متوجه چیزی نمی شود. کما اینکه اسماع و استماع به جارحه خاصه و اینکه گوش بشوند یا به این زبان به فهماند مقوم مخاطبه نیست چرا که خطاب به خداوند سبحان درست است مثل یا «الله اغفر لی». خب وقتی عبد، خداوند سبحان را خطاب قرار می دهد، خداوند سبحان که گوش ندارد که بشوند و قصد عبد هم این نیست که بخواهد به گوش او اسماع نماید. بلکه مطلق اسماع نیز غیر لازم است مثل أصمی که حاضر در مجلس است. متکلم او را مورد خطاب قرار می دهد و می گوید «ای اصم»، «ای کر» در حالی که او هیچ نمی شوند. پس نه افهام و انفهام مقوم خطاب است و نه اسماع و استماع، کما اینکه حضور فیزیکی در مجلس خطاب نیز لازم نیست زیرا ما از این جا به پیغمبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و لعنه الله علی اعدائهم اجمعین خطاب می کنیم، از این جا به مولانا امیر المومنین علیه السلام خطاب می کنیم در حالی که ما با ایشان در یک مکان نیستیم. پس حضور مخاطب در مکان خطاب لازم نیست زیرا آنها از بُعد نیز می شنوند مثل اینکه از نزدیک می شنوند. وقتی ما در اذن دخول می خوانیم: «تسمع کلامی و ترد سلامی» خب این تسمع کلامی بدین معنی نیست که شما به آن چه می گویم علم دارید بلکه بدین معنی است که شما کلام من را می شنوید. علم داشتن به کلام متکلم یک مطلب است و سماع یک مطلب است.
در ادامه ایشان وارد مباحث فلسفی می شود و می فرماید: بلکه پیغمبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و لعنه الله علی اعدائهم اجمعین به متکلم و کلام متکلم احاطه دارد. استاد: اگر مقصود از این جمله این است که می دانند من چه می خواهم بگوییم، خب درست است. اگر مقصود این است که من را می ببینند، خب درست است. اگر مقصود این است که امام علیه السلام به تمام افکار و عقائد باطنی من اشراف دارد، خب درست است. بلا تشبیه بلا تشبیه چطور عکس برداری و سونوگرافی داخل بدن را نشان می دهد امام علیه السلام باطل انسان را مثل ظاهر انسان می داند. اگر جناب حاج شیخ ره مقصود شما اینهاست خب درست است اما اگر مقصود غیر از این معنایی است که عرض کردیم، ما آن را نمی فهیم. ان قلت: اگر شما نمی فهمید، ما کاری نمی توانیم بکنیم. قلت: جناب حاج شیخ ره شما که می فهمید توضیح دهید یا آنهایی که مدعی هستند که می فهمند توضیح دهند. محیط است به این معنایی ـ کلام من را می شنود و به آن علم دارد ـ که ما عرض کردیم خب درست است اما غیر این معنی، خب آن معنای دیگر به چه معناست؟
اینکه می گویند: هر وجود عالی نسبت به وجود دانی محیط است به چه معناست؟ اگر مقصود این است که علم دارد. خداوند سبحان، پیغمبر گرامی اسلام، امام علیه السلام علم دارند، اشراف دارد و می بیند. برای آنها حضور و غیاب نیست، میت باشند یا حی، هیچ فرقی برای آنها نمی کند. هیچ فرقی نمی کند در مجلسی که امام رضا علیه السلام حاضر هستند نشسته باشی یا در حرم مطهر و محضر حضرت باشی و با ایشان تکلم کنید، دور باشی یا نزدیک باشی. آنها به تمام اسرار هستی عالم هستند خب این درست است اما این احاطه، بازی با الفاظ است و متاسفانه فلاسفه این کار را می کنند. خلاصه ما نفهمیدم که غیر از این معنی، چه چیزی می تواند مقصود باشد.
تا به اینجا همه، سلبیات بود. افهام و انفهام در حقیقت خطاب دخیل نیست. اسماع و استماع در حقیقت خطاب دخیل نیست. حضور فیزیکی در حقیقیت خطاب دخیل نیست خب پس چه چیزی دخیل است، حقیقت خطاب به چه چیزی هست. حاج شیخ می فرماید:
«فالمیزان للخطاب الحقیقی بما هو خطاب لا بما هو تفهیم» خطاب غیر از تفهیم است «مثلًا اجتماع الطرفین بنحو منه» دو طرف جمع شوند به نحوی از اجتماع و آن «إمّا بأن یجمعهما مکان واحد» یا به اینکه این دو را مکان واحد جمع کند مثل اصمی که نمی شوند اما مکان واحد آنرا جمع کرده است «أو ما هو کالمکان الواحد» یا مثل مکان واحد جمع کند «لمکان الاستماع» چون می شوند «و لو عن بعد» لذا خطاب به حضرت رضا علیه السلام درست است چرا که از دور می شوند «فیصحّ إلقاء الکلام علیه کما عرفت، أو بأن یکون أحدهما محیطاً بالآخر» یا به اینکه یکی بر دیگر محیط باشد». حال فرقی نمی کند که متکلم محیط باشد یا اینکه مخاطب محیط باشد. یک وقت خداوند سبحان به افراد خطاب می کند در اینجا متکلم محیط است و یک وقت عباد به خداوند سبحان خطاب می کند در اینجا مخاطب محیط است. این باز از کلماتی است که ما متوجه نمی شویم. اینکه محیط است یعنی چه؟ یعنی می شوند و می بیند؟ بله، می شوند و می بیند، هیچ چیز از منظر او مخفی نیست. اگر این مقصود باشد خب این همان استماع و رؤیت است اما اگر مقصود از محیط بودن این است که او خالق است می گوییم: مجرد خالقیت موجب این نمی شود که خطاب صحیح باشد مثلا بر فرض محال اگر کسی موجودی را درست نماید، بعد به او خطاب کند یعنی چه!؟ خلاصه اینکه می فرمایید: محیط است کالباری تعالی را ما غیر از آن چه که عرض کردیم، چیز دیگری متوجه نمی شویم.
بعد ایشان می فرماید: تفهیم و انفهام مقوم خطاب نیست لذا اگر خداوند سبحان، عبد را مورد خطاب قرار دهد اما عبد متوجه نباشد خطاب صورت گرفته است. پس خطاب حقیقی به نظر مرحوم حاج شیخ یکی از سه مؤلفه را باید داشته باشد، یا باید مکان واحد آنها را جمع کند یا کالمکان الواحد باشد چون مخاطب می شنود مثل تکلم افراد با امام معصوم علیهم السلام یا اینکه احدهما محیط باشد اما المتکلم و اما المخاطب. ما عرض کردیم اینکه محیط باشد را متوجه نمی شویم . اگر مقصود این است که می بیند و می شنود و اشراف دارد…، این از همان حرف های عرفانی است که متاسفانه در فلسفه ملاصدرا هست و مثلا می گویند عالَم همه مثل کف روی دریا است یا می گویند عالم همه تو هستی و ما هستی نما . اینها به درد شب شعر می خورد و الا اینها یعنی چه؟ اگر غیر از اینکه خداوند سبحان ما را خلق کرده، اگر لحظه ای وجود را ندهد ما از بین می رویم، تمام هستی عالم از وجود خداوند سبحان است، چیز دیگری مقصود باشد ما که نمی فهمیم. اینکه روابط هست و موج هستیم و … را در بحث اعتقادات عرض کردیم که شبهه ای نیست که کفر است مخصوصا آن مطالبی که از اسفار و کتب دیگر خواندیم باطل است و اگر به آن چه می گویند ملتفت باشند موجب کفر می شود. متاسفانه اینها در مطالب حاج شیخ ره نیز هست. اینکه خداوند سبحان محیط است یعنی چه؟ یعنی علم دارد. اشراف دارد. «أَ لَمْ یَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ یَرى»، «إِنَّ اللَّهَ لا یَخْفى عَلَیْهِ شَیْءٌ فِی الْأَرْضِ وَ لا فِی السَّماءِ» هیچ چیزی از خداوند سبحان مخفی نیست. این معانی درست است اما اینها غیر از اسماع و استماع و حضور و اینکه در خداوند سبحان مکان معنی ندارد، چیز دیگری نیست. اینکه محیط است و … را ما نمی فهمیم و متاسفانه اینها را جزء کمالات ذکر می کنند. این غصه دارد. باید حوزه علمیه برای امام صادق علیه السلام کار کند و افتخارش این باشد که در خدمت امام زمان سلام الله علیه است.
اما خطاب لفظی. ایشان می فرماید: اگر چه لفظ، متصرم الوجود است زیرا وقتی می گوییم زید تا «ز» از بین نرود «یاء» نمی آید. متصرم الوجود یعنی تا یک قطعه از بین نرود قطعه دیگر به وجود نمی آید. از بین رفتن هر کدامی مقوم پیداش دیگری است «إلّا أنّ وجوده الشخصی التدرّجی یمتنع إلقائه على المعدوم حال وجوده» حاج شیخ می فرماید: خطاب لفظی به کسی که الآن نیست و به نحوی که بر معدوم به لحاظ حال الوجود القاء نماییم ـ کما اینکه مرحوم آقای ایروانی و آقای خوئی ره و دیگران فرمودندـ محال است، اما نسبت به غائب از محضر نبی صلی الله علیه و آله و لعنه الله علی اعدائهم اجمعین محال نیست یعنی پیغمبر گرامی اسلام به کسانی که الآن در محضر ایشان نیستند خطاب بفرمایند« و کان مثله مثل الشجره بالإضافه إلى موسى علیه السلام» خب خداوند سبحان وقتی با موسی صحبت می کند، در درخت ایجاد صوت می کند و لازم نیست که با دهان ایجاد صوت نماید «إذ لا مانع من إلقاء الخطاب منه تعالى إلى من أحاط تعالى به» یعنی در خطاب لفظی همین که محیط باشد کافیست «و إن لم یسمع و لم یفهم» و اگر چه او بفهمد یا نفهمد «فانّ إلقاء الخطاب على الأصمّ و الجماد و الغافل لا ینافی حقیقه الخطاب» این با حقیقت خطاب منافات ندارد «و إن کان منافیاً للإفهام». حرفی که حاج شیخ ره می زند به خلاف حرفی است که آقای ایروانی بیان می فرماید. آقای ایروانی و مرحوم آقای خوئی ره قوام خطاب را به افهام و انفهام گرفته اند در حالی که حاج شیخ می فرماید: حقیقت خطاب غیر از افهام و انفهام است لذا ممکن است یک جایی حقیقت خطاب باشد اما افهام نباشد.
بعد حاج شیخ ره می فرماید: اما در خطاب لفظی وجود مخاطب لازم است. وجود مخاطب « بنحو وجود الشخصی الخارجی المقصود منه فی الخطاب اللفظی» لازم است. وقتی من خطاب لفظی به زید دارم زید باید وجود داشته باشد. ان قلت: خداوند سبحان به معدوم نیز احاطه دارد به نحو دیگری از احاطه قلت:«و إحاطته تعالى بالمعدوم بنحو آخر، و لیس کإِحاطته بالموجود و تلک الإحاطه تصحّح نحو آخر من الخطاب لا بوجوده الشخصی التدریجی» حرف حاج شیخ اصفهانی ره این است که قوام خطاب لفظی حتی از خداوند سبحان به این است که مخاطب وجود داشته باشد. خطاب لفظی خداوند سبحان به معدوم ممتنع است اما حقیقت خطاب ـ نه لفظی ـ اشکال ندارد. لا یقال: شما گفتید که اگر احاطه باشد کافیست لانه یقال: ما گفتیم احاطه خداوند سبحان به معدوم مصحح خطاب حقیقی است نه خطاب لفظی. در خطاب لفظی باید مخاطب موجود باشد و الا خطاب لفظی محال است.
بعد حاج شیخ ره می فرماید: «فانّ المعانی المکتسیه بکسوه الألفاظ لها نشئات آخر من الثبوت غیر هذه النشئات التصرّمیّه الزمانیّه» این معانی ای که لباس الفاظ را پوشیده اند یک نشئه دیگری غیر از این نشئه «فانّ طبیعه الألفاظ کسائر الطبائع لها نشئات من البروز و الظهور و لا کلام فیها إنّما الکلام فی وجوده التدریجی الزمانی.» استاد: این هم باز یک کلامی است که جای تامل دارد و باید آن را هضم کنیم تا ببینیم که این مدقق فن چه می فرماید. معانی ای که لباس الفاظ را می پوشیدند یک نشئه دیگری غیر از این نشئه وجود تدریجی دارند، بعد می فرماید: خود طبیعت لفظ زید مانند سایر طبایع «لها نشئات من البروز و الظهور»، حال این زید غیر از این وجود تدریجی متصرم چه نشئیه دیگری دارد، چه بروز و ظهور دیگری دارد که لا کلام فیها از آن جملاتی است که انسان متوجه نمی شود که ایشان چه می خواهد بفرماید. تامل بفرمایید تا ببینیم که فرمایش ایشان قابل دفاع هست یا قابل دفاع نیست.
خلاصه فرمایش ایشان این شد که ما یک خطاب لفظی داریم و یک خطاب حقیقی. خطاب حقیقی به معدوم ممکن است اما خطاب لفظی به معدوم ممکن نیست ولو از خداوند سبحان که محیط است. وللکلام تتمه ان شاء الله فردا.
و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین و لعنه الله علی اعدائهم اجمعین