متن اصول ، جلسه ۶۳۴ ، دوشنبه ۲۲ دی ۹۹

بسم الله الرحمن الرحیم

دوشنبه ۲۲/۱۰/۹۹

جلسه ۶۳۴

رسیدیم به این مطلب که ثمره ی بحث اختصاص خطاب قرآن و خطاب پیغمبر گرامی اسلام و ائمه معصومین صلوات الله علیهم اجمعین و لعنه الله علی اعدائهم اجمعین به مشافهین یا عدم اختصاص خطاب به مشافهین در چیست؟ قبل از آن که ثمره را طرح نماییم دو نکته از مباحث قبل باقی مانده آنها را عرض کردیم بعد وارد ثمره شویم.

برخی از رفقا فرمودند: این بحث طولانی شد، شاید این حرف درست باشد اما در واقع مباحث اصولی مباحثی است که کلید فهم دین است چه در اعتقادات و چه در سایر امور. من خیال می کنم جواب فلسفه غرب را باید در اصول داد. من خیال می کنم اصلا شأن غیر اصولی نیست که این مباحث را مطرح کند زیرا آن اشکالاتی که از مباحث فلسفه غرب مربوط به دین می شود را باید فقیه جواب دهد و آنهایی که مربوط به دین نمی شود و جزء مباحث عقلی است اگر چه وظیفه فقیه نیست ولی فقیه به حمل شایع در امور عقلی باید اعلم موجودین باشد. محال است کسی اعلم موجودین نباشد ولی بگوید من اعلم در اصول هستم. البته اعلم به این معنی نیست که از او بپرسند فارابی چه گفته بعد او جواب دهد. این که مثل یک سی دی است بلکه متخصص در امور عقلی یعنی وقتی از مباحث عقلی بحث می شود بتوان جرح و تعدیل نماید.

اما آن دو نکته:

نکته اول: مرحوم آقای نائینی بین قضایای حقیقیه و قضایای خارجیه تفصیل داده است و فرموده: خطابات در قضایای خارجیه مختص به مشافهین است و خطابات در قضایای حقیقیه عام است و معدومین را شامل می شود زیرا خطاب به معدوم محال است و لکن در قضیه حقیقیه معدوم نازل منزله موجود می شود، فرض وجودش می شود خب وقتی فرض وجودش شد دیگر بیشتر از این احتیاج نداریم بنابر این خطاب به موجود می شود اما در قضیه خارجیه فرض وجود معدوم نمی شود و حکم بر روی موجود بالفعل می رود لذا خطاب به معدوم جایز نیست.

به این فرمایش، مرحوم حاج شیخ اصفهانی اشکال می کند و می فرماید خطاب به موجود که صحیح نیست بلکه خطاب به موجود حاضر در مجلس صحیح است. در قضایای حقیقیه فرض می شود که معدوم، موجود است اما فرض نمی شود که موجودِ در مجلس خطاب است و الآن حاضر است.  آقای خوئی ره همین اشکال را به آقای نائینی ره کرده است.

استاد: این اشکال درست است ولی اشکال اساسی این است که آقای نائینی ره آیا خطاب به موجود حقیقی ای که می فهمد عقلا ًممکن است یا اینکه ولو فرض وجودش شود کافیست؟ لازمه بحث هایی که کرده اند این است که خطاب به موجودی که می فهمد صحیح است و فرض وجود به درد نمی خورد. فرض وجود که موجود حقیقی نمی شود. وقتی خطاب منوط به این بود که مخاطب تفهیم شود و مخاطب موجود حقیقی باشد دیگر این فرض وجود وجهی ندارد.

آقای صدر به مرحوم آقای نائینی ره اشکال کرده و فرموده: این حرف آقای نائینی ره درست نیست زیرا اگر کسی گفت خطاب قصد اعداد غیر است للفهم در قضیه خارجیه هم خطاب صحیح است زیرا معدوم را اعداد للفهم می کند اما اگر کسی گفت خطاب قصد تفهیم غیر است بالفعل و اینکه الآن بفهمد دیگر در قضایای حقیقیه نیز فرض وجود فایده ندارد.

شاید مقصود آقای صدر همان عرض است که ما گفتیم منتهی این ایشان أکل از قفاء کرده اند اما اگر مقصود ایشان غیر حرف ما باشد اشکال ایشان بر آقای نائینی ره وارد نیست زیرا آقای نائینی ره قضیه خارجیه را از منظر خود می بیند. عرض کردیم قضیه خارجیه به لحاظ تعریف آقای نائینی ره غیر از تعریفی است که برخی دیگر از فلاسفه یا مناطقه یا امثال آقای صدر معنی می کنند آقای صدر و دیگران می فرمایند: قضیه خارجیه یعنی آن قضیه ای که حکم آن بر روی موجود حقیقی می رود سواء کان فی الماضی أو فی الحال أو فی المستقل. مرحوم آقای مظفر در منطق این جمله را معنی کرده است. بله طبق آن معنی این تکیه از اشکال شما درست می شود یعنی اگر گفتیم خطاب قصد اعداد غیر است للفهم در قضایای خارجیه خطاب، آن فردی که در ظرف خودش موجود می شود را نیز شامل می شود اما اگر قضیه خارجیه را به آن نحوی که آقای نائینی ره معنی می کند معنی کنیم دیگر اشکال وارد نیست اللهم الا ان یقال که بر طبق مسلک آقای نائینی ره نیز ممکن است این اشکال درست باشد زیرا ایشان می فرماید قضیه خارجیه یعنی حکم بر روی افراد موجود بالفعل رفته است خب ممکن است افراد موجود بالفعل الآن در مجلس خطاب نباشند و  مثلا در خیابان باشند.

نکته دوم: دیروز عرض کردیم که اگر کسی خطابی بگوید برای کسی که الآن موجود نیست اما بعداً موجود می شود و این خطاب باقی می ماند و او قطع به وصول دارد یا اینکه احتمال وصول می دهد در اینجا خطاب صحیح است کما اینکه عرض کردیم مثلا کسی که دارد فوت می کند می گوید: سلام من را  به نوه ام برسانید و به او بگویید که پدر بزرگت گفت حتما باید طلبه شوی و این کتب را برای تو گذاشته ام. این عقلاً معقول است و عقلائی نیز هست، کسی نمی گوید: وقتی نوه نداری این چه نحو صحبت کردن است!؟ این را آقای صدر هم دارد. لذا خطابات شارع برای نسل آینده هم صحیح است. آقای صدر یک کلمه دارد، آن را نفهمیدم به چه دلیل گفته است. ایشان می فرماید: این در صورتی صحیح است که در شأن متکلم باشد که این چنین سخن بگوید مثل شارع اما اگر کاسب محل که شأنش نیست دیگر خطاب از او صحیح نیست لذا ایشان می فرماید خطاب اعداد غیر است للفهم منتهی در جایی که آن متکلم شأنیت داشته باشد.

استاد: این کلمه «شأنیت» را متوجه نشدم که به چه دلیل است. اگر یک کاسبی بگوید: ما یک مدت در این خیابان ارم مغازه داشتیم، به دو نسل آینده طلبه ها بگویید اگر به این نحو پیش رود در دو نسل بعد طلبه ها نمی توانند «ضرب زیدٌ» را بخوانند چه رسد به اینکه بخواهند قرآن و روایات را بفهمند. خب این چه اشکال دارد!؟

سوال:

جواب: گفتیم علم نمی خواهد بلکه احتمالش هم کافیست. کسی که احتمال می دهد یک نوه داشته باشد اگر وصیت کند اشکال دارد!؟

البته شاید کلمه شأن را خود ایشان نفرموده باشد و در سایر تقریرات ایشان نباشد.

فصل فی ثمره عموم الخطابات الشفاهیه

مرحوم آخوند در کفایه دو ثمره را ذکر می کند.

ثمره اول: اگر گفتیم خطابات عام است و غائبین و معدومین را شامل می شود در این صورت ظواهر قرآن برای ما هم حجت می شود زیرا آنها خطاب به ما نیز هستند اما اگر گفتیم خطابات معدومین بلکه غائبین را شامل نمی شود دیگر این خطاب برای ما حجت نیست زیرا ما مخاطب آنها نیستیم. ظواهر برای مخاطب حجت است در حالی که ما مخاطب نیستیم.

مرحوم آخوند دو اشکال بر این ثمره می فرمایند. اشکال اول این است که این ثمره منوط به این است که بگوییم ظواهر فقط برای مقصود بالافهام حجت است کما اینکه میرزای قمی ره فرموده است. در بحث حجیت ظواهر سه اختلاف وجود دارد. ۱ـ اختلاف در حجیت ظواهر کتاب که بین اخباری و اصولی اختلاف است. ۲ـ حجیت ظواهر بین مقصود بالافهام و غیر مقصود بالافهام که میرزای قمی ره تفصیل داده است. ۳ـ حجت ظواهر مع ظن بالخلاف. آخوند ره می فرماید: اگر ما حرف میرزای قمی ره را بگوییم این ثمره درست می شود اما اگر این حرف را قبول نکنیم و بگوییم ظواهر حجت است چه برای مقصود بالافهام و چه برای غیر مقصود بالافهام دیگر این ثمره صحیح نیست. در بحث حجیت ظواهر ان شاء الله خواهد آمده که قول حق، قول دوم است اگر مثلا پادشاهی به پسرش خطاب کند که در کشور ظلم نکن و به فکر آبادی کشور باش، این خطاب وقتی الآن به دست افراد می رسد می گویند: ببینید که این پادشاه چطور نصیحت می کرده. کسی نمی گوید شاید مقصود او از آبادی کشور این است که کشور را از مظاهر دنیا و بت پرستی و فساد پر و آباد کن. همه به این ظواهر اخذ می کنند و نمی گویند ما که مقصود بالافهام نیستیم. یا مثلا اگر کسی به دوستش بگوید فلان تیر را من زده ام. بعد این صوت به دست قاضی برسد نمی تواند بگوید من داشتم با دوستم صحبت می کردم  و شما مقصود بالافهام من نبودید لذا ظاهر کلام من برای شما حجت نیست. به قول مرحوم آخوند اینها اصلا جای بحث ندارد. نمی دانم چرا میرزای قمی ره با آن جلالت و عظمت این حرف را زده است، و الله سبحانه و تعالی هو العالم.

سوال: میرزای قمی ره ظواهر را از باب انسداد حجت می دانند.

جواب: این دیگر ربطی به ظواهر ندارد. آن باعث می شود که ظواهر از باب ظن حجت شود. حرف ایشان این است که ظواهر بما هو ظواهر حجت نیست.

اشکال دوم آخوند ره این است که حتی اگر ما مقاله ی میرزای قمی ره را قبول کنیم و بگوییم ظواهر فقط برای مقصودین بالافهام حجت است، باز صحت این ثمره منوط به این است که ما مقصود بالافهام قرآن نباشیم. ما یک مخاطب داریم و یک مقصود بالافهام داریم. طبق فرض، ما مخاطب قرآن نیستیم اما مقصود بالافهام هستیم. این روایاتی که وارد شده اگر روایتی به دست شما رسید به قرآن عرضه به دارید «اعرضوها على کتاب اللّه فما وافق کتاب اللّه جل و عزّ فخذوه‏ و ما خالف کتاب اللّه عز و جل فردوه» یا «یعرف هذا و اشباهه من کتاب الله» یا روایاتی که دارد «القرآن یجری مجری الشمس». معنی ندارد دینی که تا قیامت هست و معجزه آن تا قیامت هست، برای حاضرین در مجلس قرائت باشد. خب بعد از آنکه ما مقصود بالافهام هستیم ولو فرض که تفصیل میرزای قمی درست باشد باز این ثمره درست نیست.

ثمره دوم: اگر گفتیم خطابات قرآنی شامل معدومین نیز می شود و مختص به مشافهین نیست در این صورت ما نیز می توانیم حکم خود را از آنها استفاده کنیم. «یا ایها الذین آمنوا اقیموا الصلاه»، «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا کُتِبَ عَلَیْکُمُ الصِّیامُ کَما کُتِبَ عَلَى الَّذینَ مِنْ قَبْلِکُمْ»، «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَأْکُلُوا الرِّبَوا أَضْعافاً مُضاعَفَهً»، یا «أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا … وَ لا یَغْتَبْ بَعْضُکُمْ بَعْضاً» مثلا می گوییم: غیبت بر تو هم حرام است چرا که آیه قرآن می فرماید، اما اگر گفتیم آیات مختص مخاطبین است در این صورت ما نمی توانیم حکم را بفهمیم. ان قلت: قاعده اشتراک می گوید معدومین با موجودین در حکم مشترک هستند. قلت: (آخوند ره:) شما از این اشکال که چرا مثلا به کسی که ساکن قم هست نمی گوییم: تو نیز باید نماز را قصر بخوانی زیرا مسافر قصر می خواند و تو در  احکام با او مشترک هستی یا مثلا باید تمام مرد ها در فلان تاریخ نماز نخوانند چرا که زن ها در آن زمان عادت می شوند، جواب می دهید که موجودین با معدومین در حکم مشترک هستند اگر در نصف با یکدیگر متحد باشند، همان طور که مسافر در صدر اسلام نماز را قصر می خوانده الآن نیز اگر کسی مسافرت رود باید نماز را قصر بخواند. حاضری که نماز را تمام می خوانده الآن هم حاضر، تمام می خواند. پس در احکام مشترک هستیم در جایی که در صنف متحد باشیم. خب ممکن است این خصوصیتِ «مدرک زمان رسول الله صلی الله علیه و آله و لعنه الله علی اعدائهم اجمعین یا مدرک زمان ائمه علیهم السلام» دخیل باشد.

به این ثمره مرحوم آخوند اشکال نموده و آن این است که ما اول به وسیله اطلاق اتحاد در صنف را درست می کنیم، وقتی اتحاد در صنف را درست کردیم به قاعده اشترک حکم را ثابت می کنیم. به عبارت مختصر اگر اطلاق این خطاب برای ما حجت باشد ما چه مخاطب باشیم و چه مخاطب نباشیم حکم برای ما ثابت است اما اگر اطلاق خطاب برای ما حجت نباشد ما چه قائل باشیم که خطاب مختص به مشافهین است و چه قائل باشیم که خطاب اعم است برای ما حجت نیست زیرا وقتی می فرماید «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا کُتِبَ عَلَیْکُمُ الصِّیامُ کَما کُتِبَ عَلَى الَّذینَ مِنْ قَبْلِکُمْ» خب «کتب علیکم الصیام» اطلاق دارد و مثلا نفرمود: «کتب علیکم الصیام لکونکم مدرکین لصاحب الشریعه». از طرفی اگر شارع حکم را مطلق بیان کرده باشد اما مقید را اراده کرده باشد قبیح است و نقض غرض می شود لذا باید حکم را مطلق ذکر نکند. پس بما اینکه حکم را مطلق ذکر کرده، به وسیله این اطلاق می فهمیم که «مدرک شریعت» دخیل در حکم نیست بنابر این ما در صنف با  آنها متحد هستیم لذا قاعده اشتراک می گوید حکمی که برای آنها هست برای ما نیز هست. آخوند ره می فرماید: اینکه ما می گوییم باید متحد در نصف باشند بدین معنی نیست که باید در تمام خصوصیات متحد در نصف باشند چرا که اگر قرار باشد در تمام خصوصیات متحد باشند دیگر در صدر اسلام نیز هم نصف پیدا نمی شود زیرا مثلا راوی عرض می کند: «اصاب ثوبی البول» حضرت جواب می دهند: «اغسله» در اینجا باید بگوییم که ثوب ما نجس نمی شود زیرا آن ثوب یا از پشم طبیعی بوده یا از نخ اما ثوب الآن از نفت و غیره درست شده لذا متحد در صنف نیست. بعد طول و عرض ثوب زراره ره مثلا ۶۰ در ۹۰ بوده اما لباس من ۴۵در ۷۰ است. آخوند ره می فرماید: اگر این باشد، حکم برای مدرک زمان حضور نیز ثابت نمی شود زیرا مثلا محمد بن مسلم ره می گوید قد زراره ره از قد من بلند تر است پس قطعا ثبوت او با ثبوت من اختلاف دارد پس متحد در صنف نیست. بنابر این متحد در صنف یعنی باید در آن قیودی که متحمل است در حکم دخیل باشد مشترک باشند.

ان قلت: احتمال دخالت قیدِ «مدرک شریعت بودن» را می دهیم. قلت: احتمال دخالت را نمی دهیم زیرا اگر احتمال دخالتش را دهیم و دخیل باشد و اطلاق آن را نفی نکند بدین معنی است که در همان زمان صدر اسلام نیز به مشکل بر بخوریم زیرا این گونه نبوده که وقتی پیغمبر گرامی اسلام از دنیا رفتن تمام مسلمین نیز در همان زمان از دنیا رفته اند، بالاخره بعضی دو سال بعد، بعضی بیست سال بعد، بعضی چهل سال بعد از دنیا رفتن. مردم با هم فرق می کردند. این اوصاف از اوصافی هست که مفارق است. همان زمان در یک برهه ای از زمان آن وصف را داشته اند و در یک برهه ای آن وصف را نداشته اند لذا اگر این وصف دخیل در حکم بوده باشد شارع باید بیان می فرمود و الا نقض غرض می شود. پس ثمره موجود نیست.

آقای خوئی ره و مرحوم آقاضیاء عراقی و برخی دیگر به آخوند ره اشکال کرده اند و فرموده اند اطلاق در جایی جاری می شود که نقض غرض شود. اگر الآن بفرماید: «ایرانی ها در زمستان هندوانه نخورید»، بعد بگوییم: «این، اطلاق دارد زیرا هندوانه برای همه در زمستان ضرر دارد» خب این اطلاق صحیح نیست لعل به دلیل اینکه ایرانی ها مقاومت بدنشان کم است و زود سرما می خورند و مریض می شوند نباید هندوانه بخورند. حال اگر کسی بگوید چنانچه کم بودن مقاومت بدن در حکم دخیل است خب باید تقیید می فرمود. آقای خوئی ره می فرماید: تقیید نمی خواهد زیرا این وصف همراه ایرانی ها هست، وصف مفارق نیست این گونه نیست که امروز مقاومت بدنشان کم باشد و فردا زیاد باشد یا مقاومت بدن برخی کم باشد و مقامت برخی دیگر زیاد باشد. پس اگر شارع اراده مقید داشته باشد و حکم را مطلق ذکر کند نقض غرض نیست. خب وقتی این گونه شده به آخوند ره اشکال کرده اند که شما به اطلاق «کتب علیکم الصیام» می خواهید بفرمایید که مدرک شریعت بودن دخیل نیست و حال آنکه ما از کجا بدانیم شاید دخیل باشد. ان قلت: قید نکرده است. قلت: قید نمی خواهد زیرا مدرک شریعت بودن وصف لازم آنهاست. خب جناب آقای خوئی ره وصف لازم آنها بوده بدین معناست که زمانی که حضرت رسول صلی الله علیه و آله و لعنه الله علی اعدائهم اجمعین آیات شریفه را قرائت می فرمود تمام مردم یک جا بالغ شدن بعد همه با هم فوت کنند!؟ این گونه که نبوده بعضی زودتر بالغ شدن بعضی دیرتر بالغ شدن، برخی زودتر فوت کردن، برخی دیرتر فوت کرده اند. از این اشکال جواب داده اند که اشکال ندارد، احتمال می دهیم که کسی مدرک شریعت باشد ولو برهه من الزمان ـ نه تمام زمان ـ این حکم را دارا باشد. جناب آخوند ره حاضر در مجلس یقیناً دخیل نیست، کسی این را نگفته است اما احتمال «مدرک شریعت بودن» را می دهیم چرا که بعضی از احکام هست که مختص به آنها می باشد مثل جهاد، نماز جمعه یا مثل ازدواج با دو خواهر که آیه می فرماید: «حُرِّمَتْ عَلَیْکُمْ … وَ أَنْ تَجْمَعُوا بَیْنَ الْأُخْتَیْنِ إِلاَّ ما قَدْ سَلَفَ» یعنی آنهایی که قبل از نزول این آیه دو خواهر را گرفته اند اشکال ندارد اما بعد از این آیه نباید دو خواهر را گرفت. پس ما در شریعت احکامی داریم که فقط برای مدرکین هست خب لعل این حکم هم این گونه باشد، لعل حرمت غیبت هم این گونه باشد و این احتمال وصف مفارق نیست بلکه وصف لازم ذات است البته نه ذاتی باب ایساغوجی بلکه یعنی عرض خاص و عرض لازم است و همیشه همراه آنها بوده و مفارق نیست. این فرمایشی است که آقای خوئی ره کرده است و آقای ایروانی ره نیز این اشکال را دارد.

آقاضیاء ره از این اشکال جواب می دهد و می فرماید: قیود دو قسم است. یک قیدی هست که مما یغفل عنه العامه است و یک قیدی هست که مما لا یغفل عنه العامه است. اگر قیدی که دخیل در حکم هست از قیود مما یغفل عنه العامه باشد باید شارع بیان بفرماید. چه کسی احتمال می دهد که این حکم برای مدرک شریعت باشد. این همه روایات که می فرماید: «حلال محمد حلال الی یوم القیامه و حرمه حرم الی یوم القیامه»، بعد از این ها دیگر کسی احتمال نمی دهد پس چون این قید، از قیود مما یغفل عنه العامه هست چنانچه دخیل باشد باید شارع بیان بفرماید و اگر بیان نفرمود اطلاق دخالت این قیود را نفی می کند. آقاضیاء این گونه اشکال کرده است و فرموده به اطلاق خطاب می توان اخذ کرد و با این اشکال به یک معنی جواب اشکال آقای خوئی ره را داده است وللکلام تتمه ان شاء الله فردا.

و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین و لعنه الله علی اعدائهم اجمعین

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *