متن اصول ، جلسه ۶۵۷ ، یکشنبه ۳ اسفند ۹۹

یکشنبه ۳/۱۲/۹۹

جلسه ۶۵۷

بسم الله الرحمن الرحیم

وصلی الله علی محمد وآله الطاهرین واللعن الدائم علی أعدائهم أجمعین من الآن إلی قیام یوم الدین

اللهم کن لولیّک الحجّه بن الحسن صلواتک علیه وعلی آبائه فی هذه الساعه وفی کلّ ساعه ولیّا وحافظا وقائدا وناصرا ودلیلا وعینا حتی تسکنه أرضک طوعا وتمتّعه فیها طویلا.

اللهم العن أوّل ظالم ظلم حقّ محمّد وآل محمّد وآخر تابع له علی ذلک اللهم العن العصابه التی جاهدت الحسین وشایعت وبایعت وتابعت علی قتله اللهم العنهم جمیعا.

السلام علیک یا أبا عبد الله وعلی الارواح التی حلت بفنائک علیک منی سلام الله أبدا ما بقیت وبقی اللیل والنهار ولا جعله الله آخر العهد منّی لزیارتکم، السلام علی الحسین وعلی علیّ بن الحسین وعلی أولاد الحسین وعلی أصحاب الحسین.

اللهم خصّ أنت أوّل ظالم باللعن منی وابدء به أولا ثم العن الثانیَ والثالث والرابع اللهم العن یزید خامسا والعن عبید الله بن زیاد وبن مرجانه وعمر بن سعد وشمرا وآل أبی سفیان وآل زیاد وآل مروان إلی یوم القیامه.

***********************************************************

کلام در این بود که مرحوم آخوند بعد از آنی که فرمود: اگر عامی و یک خاصی وارد شود، این خاص ممکن است با عام، مخصِص و مخصَص باشند و ممکن است ناسخ و منسوخ باشند. بعد می فرماید: مناسب هست که ما نسخ را هم ذکر کنیم، لا بأس بصرف الکلام الی حقیقه النسخ. من خیال می کنم شاید اگر مرحوم آخوند اول این نسخ را بیان می فرمود، بعد شقوق بین اینکه این، نسخ است یا تخصیص هست را بیان می فرمود، أولی بود چون انسان علی بصره وارد می شود.

در باب نسخ برخی فرموده اند که نسخ حقیقی در شریعت محال است چون نسخ حقیقی یا بخاطر جهل است یا به خاطر اغراض دیگر، البته این هم به جهل بر می گردد مثل اینکه از عباد قهر کرده، با اینکه می داند مصلحت دارد ولی می خواهد حکم را بر دارد، این هم در واقع جهل است چون جهل داشته که در آینده ممکن است از عباد ناراحت شود و الا اگر جهل نمی داشت خب اراده نمی کرد. مرحوم آخوند می فرماید: بعد از آنکه حقیقت نسخ، دفع است نه رفع، نسخ جایز است ولو قبل از وقت حضور عمل. قبل از آنی که وقت حضور عمل به عامِ «اکرم العلماء» برسد چنانچه خاصی آید اشکال ندارد چون این دفع می کند نه اینکه چیزی را که هست رفع کند. دفع می کند و نمی گذارد جلوتر برود و نمی گذارد تا شیء ایجاد شود.

در باب نسخ در دو مقام بحث می کنیم، یکی در اراده خداوند سبحان است، یعنی الآن که شارع وجوب را جعل کرده، به نظر مرحوم آخوند حقیقت حکم، آن اراده مولی به فعل عبد است خب مولی به فعل عبد اراده داشته یا نداشته؟ مثلا جهاد را در سال پنج هجری اراده داشته یا اراده نداشته است؟ اگر اراده نداشته باشد پس حکم حقیقهً نبوده است. نسخ به این معنی که خداوند سبحان در سال پنجم هجرت جهاد را از عباد اراده داشته ولکن قبل سال پنجم اراده اش از بین رفته، منسلخ شده یا تبدیل به اراده دیگر شده است. و یکی هم در این حکم انشائی یعنی در مثل «جاهد الکفار و المنافیق» آیا حکم انشاء شده بوده ولو مثلا در سال پنجم هجری یا انشاء نشده بوده است؟ نسبت به حکم انشائی آیا حقیقهً رفع است یا حقیقهً دفع است؟

مجموع اشکالاتی که در نسخ وجود دارد، سه اشکال است. یک اشکال این می باشد که فعل واحد من جههٍ واحده و در زمان واحد هم مصلحت ملزمه داشته باشد و هم مفسده ملزمه داشته باشد عقلاً محال است و اجتماع نقیضین یا اجتماع ضدین می شود، به خاطر اینکه الآن شارع نماز جمعه را در سال ۵ هجرت واجب فرموده، قبل از سال پنجم، این وجوب را بر می دارد. هم وجوب به آن تعلق گرفته و هم جواز و عدم وجوب. خب وجوب یعنی مصلحت ملزمه دارد، عدم وجوب یعنی مصلحت ملزمه ندارد. فعل واحد چطور ممکن است هم مصلحت داشته باشد و هم مصلحت نداشته باشد.

از این اشکال جواب می دهیم ـ کما اینکه جواب داده اند ـ به اینکه در واقع وجوبی که برای صلاه جمعه جعل شده به خاطر مصلحت در متعلق نبوده بلکه به خاطر مصلحت در وجوب بوده است. یک وقت هست خود وجوب و جعل مصلحت دارد و یک وقت هست که متعلق مصلحت دارد. اگر جعل مصلحت داشته باشد خب این اشکال ندارد. جعل وجوب برای صلاه جمعه در سال پنجم هجرت مصلحت دارد، همین صلاه جمعه ی در سال پنجم در سال چهارم مصلحت ندارد چون زمان در مصالح و مفاسد دخیل است.  نصب کولر در فصل زمستان مصلحت ندارد یا نصب بخاری در تابستان مصلحت ندارد. حال یا خود زمان دخیل است یا نه زمان ملازم با امری ست مثل بخاری و کولر که آن امر دخیل است. منافات ندارد که سال پنجم هجرت جعل وجوب برای صلاه جمعه مصلحت داشته باشد، همین وجوب صلاه جمعه در سال پنجم، در سال چهارم مصلحت نداشته باشد چون مثلا آن زمان عامه مردم می گفتند که سیاست ما عین دیانت ماست و ما از سیاست جدا نیستیم و… مولی دید گرفتار شده گفت نماز جمعه نماز عبادی سیاسی هست و واجب است، سال چهارم هجرت دید اعتراضات خوابید لذا فرمود که نماز جمعه واجب نیست. پس وجوب مصلحت دارد نه اینکه متعلق مصلحت داشته باشد. سال پنجم هجرت که شارع نماز جمعه را در این سال واجب نموده به خاطر این نیست که نماز جمعه در سال پنجم مصلحت دارد بلکه به این جهت است که جعل وجوب ملاک داشته و این اشکال ندارد چون ممکن است در یک زمانی جعل وجوب ملاک داشته باشد و در زمان دیگر مفسده داشته باشد یا ملاک نداشته باشد.

سوال:

جواب: در نه متعلقات نمی شود. ممکن است صلاه جمعه امسال مصلحت داشته باشد و سال آینده مصلحت نداشته باشد ولی صلاه جمعه ی در سال پنجم هجرت معنی ندارد که هم مصلحت داشته باشد و هم مصلحت نداشته باشد. صلاه جمعه ی در سال پنجم هجرت، متعلق ها یکی است.

اشکال دوم این است که حقیقت تکلیف، فعلیت و واقعیت آن به تعلق اراده به فعل مکلف است. اگر اراده خداوند سبحان به وجوب صلاه جمعه تعلق گرفته باشد و بخواهد بعد از دو سال نسخ نماید بدین معناست که اراده خداوند سبحان از بین برود. از این، لازم می آید که اراده خداوند سبحان متغیر و عوض شود در حالی که اراده خداوند سبحان عوض نمی شود. از این، لازم می آید که خداوند سبحان محل حوادث باشد و یک چیزی در خداوند سبحان اثر گذارد و این عقلاً محال است.

مرحوم آخوند از این اشکال جواب داده و فرموده است که حقیقت نسخ دفع است یعنی مولی از اول اراده نداشته ـ آنجایی که نسخ قبل از وقت عمل است ـ یا در بقاء اراده نداشته ـ آنجایی که نسخ بعد از وقت عمل است ـ، آنجایی که استمرار حکم را بر می دارد نسبت به استمرار اراده نداشته و آنجایی اصل حکم را بر می دارد در این صورت اصلاً اراده نداشته است. پس دفع است نه رفع. تغییر اراده نیست. اراده از اول یا نبوده یا ضیق بوده است پس بنابر این در ناحیه اراده نیز مشکلی نیست چون حقیقت نسخ رفع نیست. اراده ای نبوده تا بخواهد عوض شود. اراده ای نبوده تا بخواهد برداشته شود. پشیمانی نیست مثل اینکه بنده اراده می کنم فردا به مسافرت بروم بعد پشیمان می شوم. در خداوند سبحان پشیمانی نیست و او از اول اراده ی جعل نداشته است. اصلا اراده جعل نداشته، در جایی که نسخ قبل از وقت عمل است. بقاءً اراده نداشته، در جایی که نسخ بعد از وقت عمل است.

سوال:

جواب: قبول اشکال نیست. نسخی که شیعه قائل است نسخ نیست….. خب نیست دیگر، می گوید حقیقهً دفع است.

سوال:

جواب: روی مبنای آخوند ره هم درست هست، می گوید: اراده نداشته چون حقیقهً جعل نکرده بوده است.

حاج شیخ اصفهانی ره به مرحوم آخوند اشکال کرده که ما در باب حکم و مجعولات شرعیه اراده نداریم. اراده ی تشریعیه در ذات حضرت حق نیست.  مولی اراده کار خودش را کرده یعنی اراده فرموده وجوب یا حرمت جعل کند، اراده فرموده وجوب را بر دارد. تعدد اراده با تعدد مرادات که محال نیست. امروز اراده جعل وجوب دارد فردا اراده جعل حرمت دارد. اراده شریعیه در ذات حضرت حق نیست. اراده ای که در ذات حضرت حق است، اراده ی تکوینیه است.

در باب  اراده تکوینیه فلاسفه و همچنین مرحوم حاج شیخ قائل هستند که ما یک اراده ذات داریم، اراده ای که صفت ذات است که این اراده در واقع متحد و عین ذات است. اراده ذاتی خداوند سبحان نفس ذات است و او نه عوض می شود، نه حادث است چون چیزی که عین ذات است معنی ندارد که حادث باشد. اینکه حادث می شود یعنی نبوده است، خب چیزی که عین ذات است و متحد با او ست چطور می شود نبوده باشد!؟ قطعاً یک چیزی که بعد موجود می شود باید غیر از ذات باشد و باید به ذات ضمیمه شده باشد. اراده خداوند سبحان مثل علم او، قدرت او و حیات او ست و آن عین ذات است. نفسُه بذاته مریدٌ بذاته.

بعد مرحوم حاج شیخ ره می فرماید: یک اراده فعلیه هست که این اراده ی فعلیه متغیر است و تمام وجودات خارجیه مرتبه ای از مراتب اراده فعلیه هستند لذا آنی که صفت ذات، تغییر پیدا نمی کند اما اراده فعلیه قطعاً متغیر است.

سوال:

جواب: نه تکوینیه

این طور مرحوم حاج شیخ  مطلب را حل کرده است.

خب ما اینجا سه مطلب باید عرض کنیم. یک مطلب این است که ما سابق ها می گفتیم که اراده تشریعیه وهم محض است. در دوره سابق که این بحث را کرده ایم…. حتماً هر وقت می خواهید برای بحث این دوره ـ مثلاً بحث فرداـ پیش مطالعه کنید حتماً بحث دوره سابق را گوش دهید، نوشته های آن دوره را نه، گوش کنید چون خودم که دیشب گوش می کردم دیدم مطالب را خود عرض کرده ام و فقط یک چیزی که بعداً نظرمان عوض شده …. خب آن دوره دوازده، سیزده سال قبل بود و ما سه چهار سال است که نظرمان عوض شده است. قبلا می گفتیم که جناب آخوند ره اراده تشریعیه وهم محض است. اراده خداوند سبحان به فعل عبد تعلق نمی گیرد چون یا منجر به جبر می شود یا تخلف مراد از اراده لازم می آید خب تخلف مراد از اراده که محال است و جبر نیز قطعاً غلط است و خلاف حکمت و عدالت خداوند سبحان است. حقیقت حکم غیر از جعل هیچ چیز نیست. بعد از این حرف بر گشتیم، مرحوم آقاضیاء و آخوند ره، حتی شیخ انصاری ره منکر اراده نیستند. شیخ ره مثل آخوند شسته و رُفته یا ندارد یا من پیدا نکردم اما ایشان هیچ جا مثل آقای خوئی ندارد که اراده ای نیست و حقیقت حکم غیر از جعل هیچ چیز دیگری نیست. ما عرض کردیم جناب آقای خوئی ره شما نسبت به شرب خمر می فرمایید که اگر جهل داشت که این خمر هست یا نه. حرمت آن هست، فعلی نیز هست اما منجز نیست. خب منجز نیست یعنی چه؟ یعنی مولی غرض ندارد. اما اگر علم پیدا کردی که خمر است و علم پیدا کردی که شرب خمر حرام است آن وقت حرمت بر تو منجز است خب منجز است یعنی چه؟ یعنی من می خواهم. این که شما جناب آقای خوئی ره یک غرض در متعلق درست کردید و یک غرض در جعل درست کردید و در اجتماع امر و نهی فرمودید امر و نهی از امور اعتباری هستند و امور اعتباری از مقسم تضاد و تماثل و تناقض خارجند. باید استحاله و امتناع یا به مبدأ بر گردد یا به منتهی بر گردد خب جناب آقای خوئی ره این منتهی یعنی چه؟ من می خواهم تو این کار را انجام دهی یعنی چه؟ اینکه مولی می گوید: می خواهم این کار را انجام دهی را قبول دارید یا نه؟ اگر قبول ندارید هم خلاف وجدان صحبت می فرمایید و هم تمام مطالبی را که در اجتماع امر و نهی و جمع حکم ظاهری و حکم واقعی و… باید جمع نمایید. اگر قبول دارید خب این می خواهم یعنی چه؟ این را معنی کنید. این اراده تشریعیه ای که آخوند می فرماید همان «می خوام»ی هست که شما در فارسی می گویید. جناب حاج  شیخ اصفهانی ره شما می فرمایید که حقیقت حکم یعنی به داعی بعث خب این به داعی بعث یعنی چه؟ یعنی می خواهم این منبعث شود خب همین اراده تشریعیه است دیگر. شما می فرمایید: اراده تشریعیه در ذات حضرت حق نیست، خب این با اراده تکوینیه چه فرق می کند؟ چطوری که انسان می گوید من می خواهم فردا به مسافرت بروم خب مولی می گوید من می خواهم که تو این کار را انجام دهی.

سوال:

جواب: می خوام یعنی مثل ما. مگر اراده در خداوند سبحان یعنی چه؟….. جسم نمی خواهد داشته باشد…… وقتی می گوییم این حکم منجز است و خداوند سبحان غرض دارد یعنی چه؟…… می خواهد انجام دهی. خداوند سبحان می خواهد که انجام دهی …… جعل که یک امر انشائی است و در موارد انشاء نیز جعل هست. آن که در جایی که منجز هم نباشد هست. جعل که این نیست.

سوال:

جواب: این اشکال مبنایی نیست. هر کس اراده تشریعی را به این معنایی که من می گویم منکر شود اصلا نفهمیده که جعل حکم چیست.

سوال:

جواب: نه، ازلی نیست و من نگفتم ازلی هست.

سوال:

جواب: کی گفته که می خوام به امر محال تعلق می گیرد!؟……. نه، می خواهم یک وقت به معنای دوست داشتن است، بله اما آن می خواهمی که مثلا می گوید: «می خواهم این کار را انجام دهی» بعد به او بگویند تو گفتی که انجام دهد. می گوید: من گفت تو وارد آتش شوی!؟ وقتی تو نمی توانی وارد آتش شوی، آن وقت من از تو بخواهم که وارد آتش شوی مگر من این قدر بی عقل هستم!؟

این مطلبی که عرض می کنم، شیخ الاستاذ ره و آقای خوئی ره نمی توانند منکر شوند، ما هم که سی سال دعوا می کردیم، اشتباه می کردیم.

حال نسبت به خداوند سبحان. این که فلاسفه گفته اند ما یک اراده ای داریم که صفت ذات است، عین ذات و متحد با ذات است و یک اراده ای داریم که صفت فعل است، اینها شعر است آن هم شعری که قافیه ندارد. یعنی چه که اراده صفت ذات خداوند سبحان است!؟ یعنی چه که عین ذات ایشان است!؟ بعد این اراده ی فعل چه کاره است!؟ اگر این اراده فعلیه ناشی از اراده ذایته است شما چطور در اراده فعلیه قائل می شوید که این صفت حادث است. اگر این ناشی از اراده ذاتیه است و اراده ذاتیه عین ذات است پس چطور این حادث است!؟ اینکه محال است که حادث باشد!؟ حاج شیخ ره فرموده: «ابتهاج ذاته بذاته»، اینها… جناب حاج شیخ ره مگر می خواهید صفحه پر کنید یا خطابه بخوانید؟ ابتهاج و… این الفاظ چیست؟  یکی از کارهایی که در هر عملی موجب اضمحلال آن علم می شود آوردن الفاظی بغرنج در آن علم است. کسی که الفاظ بغرنج در علم می آورد که خودش هم متوجه نمی شود چه چیز می گوید و بقیه را نیز گیر می اندازد، این شخص اول خائن به این علم است. ما در شبهه عبائیه و این استصحاب فردد مردد خدمت یکی از این اساتید عرض می کردیم که یک تاری از این عباء نجس بود الآن این تار را احتمال می دهم در نجاستش باقی باشد چون ممکن است این تار در ناحیه أسفل عباء باشد که شسته نشده و در ناحیه أعلی که شسته شده است نبوده باشد. خب ما همان را استصحاب می کنیم. ایشان می فرمود: نه، المردد بما هو مردد لا ماهیه له و لا هویه له. گفتم آقا مردد چیست، لفظ مردد را کنار بگذارید، آن تار عباء. باز می فرمود: المردد بما هو مردد لا ماهیه له و لا هویه له. آقا آن تار عباء، این که مردد نیست. این یک حقیقتی است. این باعث می شود که علم تنزل پیدا کند. اینکه ابتهاج ذاتش عین ذاتش هست، رضاش بذاتش عین ذاتش هست… رضا و ابتهاج…، این اراده چیست؟ اولاً اراده در خداوند سبحان با اراده در ما به یک معناست؟ قطعاً معنایش یکی هست. در مفهوم که مشترک هستند و الا به قول آخوند ره لازم می آید که اینها لقلقه ی لسان باشد. خب اینکه اراده صفت ذات خداوند سبحان است و اراده عین ذات ایشان هست یعنی چه؟ خب برید برون سوال کنید می گویند حاج آقا ما دو اراده داریم، توضیح داده اند، یک اراده ذات و یک اراده فعل. اراده ذاتیه عین ذات است و اراده فعلیه متغیر است. اراده فعلیه حادث است. اینها به درد این چیزهایی می خورد که بچه ها با آنها بازی می کنند.

سوال:

جواب: بله علم عین ذات است. خداوند سبحان علم دارم ، ما هم علم داریم منتهی علم عین ذات ما نیست، ولی علم خداوند سبحان عین ذات است. نه اینکه مفهومش عین ذات است بلکه اینها اتحاد مصداقی دارند.

علم را می دانیم و خداوند سبحان از ازل می داند ولی خداوند سبحان از ازل مرید بوده، اراده ذات و اراده فعلیه یعنی چه؟ اینها در واقع برای اغواء و اضمحلال مردم …و اینهایی که بی سواد هستند و می خواهد با الفاظ خودشان را به جایی بزن … و الا یعنی چه؟

یک وقت به یک بنده خدایی در سال ۶۴ گفتم: بیایید و به من فلسفه درس دهید، در همین حجره ای که دارم. یک حجره ی کوچکی داشتیم، تقریباً دو متر هم نمی شد. یک روز گفتم آقا من اینجا را مطالعه کردم. گفت: یعنی بلدی. گفتم: بله. گفت: خب چه می گوید؟ گفتم: این جا حاجی ملاهادی سبزواری می گوید: فلسفه صیروره الانسان عالماً کلیاً مضاهیاً للعالم العینی، یعنی این جهان هستی در ذهن نقش می بند مثل ماکتی که روی دیوار هست. چون موضوع فلسفه شناخت حقیقت از موهوم هست. قطعاً در عالم یک حقایقی داریم و یک سری اموری که موهوم هستند. فلسفه یعنی شناخت حقیقت از موهوم. آدم که فلسفه می خواند و فیلسوف می شود یعنی در ذهنش یک ماکتی از این عالم هستی در ذهنش شکل می گیرد. گفت: نه این نیست. گفتم: پس چیست؟ گفت: من هم بلد نیستم اما علامه طباطبایی در این اواخر عمرش می گفت: «بعضی از کلیات را من درک می کنم». گفتم: شما بنابر اعتراف خودتان که بلد نیستید، علامه طباطبایی هم که الآن نیست تا ما ببینیم که این کلام ایشان یعنی چه؟ اینها باز چه الفاظی هست. بعد به ایشان گفتم که دیگر تشریف نیاورید.

خب این اراده که صفت ذات است، که در مقابل این اراده ای که صفت فعل است، چه کاره است و یعنی چه که عین ذات است؟

اما اینکه خداوند سبحان محل حوادث واقع نمی شود و اینکه عرض کردم که اگر کسی بگوید هر آن چه مصلحت دارد را باید خداوند سبحان ایجاد کند و هر آن چه که مصلحت ندارد را نباید ایجاد نماید و خداوند سبحان محل حوادث واقع نمی شود. اینها هم به یک معنی کفر است و به یک معنی حقیقت است. اگر کسی بگوید که خداوند سبحان محل حوادث واقع می شود که اراده ایشان تغییر می کند مثلا دیروز بر انزال مطر در فردا اراده داشته و امروز اراده خداوند سبحان بر انزال مطر عوض شده، خب این نسبت به خداوند سبحان محال است چون یعنی جهل، تعال الله عن ذلک علواً کبیراً. اینکه اراده ی خداوند سبحان به یک چیزی تعلق گرفته باشد بعد عوض شده باشد محال است ولی خداوند سبحان اراده نداشته بعد اراده فرموده، این، اشکال ندارد. اگر کسی این حرف را منکر شود باید به قدم عالم ملتزم شود یعنی اینکه عالم قدیم زمانی ست و نمی تواند بگوید که حادث زمانی ست. باید به قدم زمانی عالم ملتزم شود زیرا خداوند سبحان آیا خلق کرد یا خلق نکرد؟ خب آن کسی که قائل است که عالم حادث زمانی ست….، هر کسی که قائل است به اینکه عالم، قدیم زمانی ست نه اینکه سواد ندارد، سواد نداشت که جُرم نیست بلکه عقل ندارد چون هیچ کس نمی تواند قدم عالم را درست کند. یک نقضی که الی یومنا هذا و الی یوم القیامه احدی نمی تواند جواب دهد این است که چطور شد که زمان ایجاد من سال ۱۳۴۱ بود. می گویند چون شما مجرد نیستید و وجود مادی هستید، این وجود مادی قابلیت می خواهد. قابلیت شما ۱۳۴۱ درست شد. می گوییم خب چرا قبلش درست نشد. می گویند خب زمان می برد. می گوییم چقدر زمان می برد، ده هزار سال، بیست هزار سال و… خب اگر این ابتدا ندارد دیگر معنی ندارد که امسال برسد. به کسی می گویند: چرا الآن رسیدی؟ می گوید: دیر حرکت کردم، اما وقتی کسی از ازل حرکت کرده ، هر چقدر که باشد باید قبلش می رسید. این را هیچ فیلسوفی نمی تواند جواب دهد.

سوال:

جواب: نه، ما کاری با اراده تشریعی نداریم. ما فعلا در اراده ذات حضرت حق صحبت می کنیم.  خب این چرا این زمان رسید!؟ راه این همین است که بگوییم خداوند سبحان بود، مصلحت هم بود اما دلش نمی خواست که خلق نماید. اصلا توفیق همین هست. خداوند سبحان به یک کسی توفیق می دهد. دلش خواسته به این توفیق دهد.

سوال: می خواهد یعنی چی؟

جواب: اراده کرده توفیق دهد. مثل ما، مثلا الآن مصلحت هست که این کار را انجام دهم ولی دلم نمی خواهد و این کار را انجام نمی دهم

سوال: اینکه دلش نمی خواهد در ذات است یا فعل است.

جواب: در ذات نیست بلکه حادث است.

سوال:

جواب: مگر اینکه من الآن می خواهم شما این کار انجام دهید عین ذات من است. دیروز هم بود می خواستم…. نه خواستن ربطی به ذات ندارد.

سوال:

جواب: ایجاد است دیگر. …. وقت خواستن و ایجاد آن یکی است. ببینید «إِذا أَرادَ شَیْئاً أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُون‏» یعنی اراده ایجادش زمانی ست که بخواهد الآن ایجاد نماید ولی وقتی بخواهد در آینده ایجاد کند، اگر بخواهد در آینده ایجاد کند در این صورت اراده عین موجود نیست چون فردا می خواهد ایجاد کند. خداوند سبحان می خواهد دو سال دیگر اولاد دهد. این هیچ فرقی با عبد ندارد، تنها فرقش این می باشد که ممکن است عبد فکر کند که قدرت دارد و اراده می کند اما نمی تواند انجام دهد ولی در خداوند سبحان این چنین نیست.

سوال:

جواب: گفتم که حرف آقای خوئی ره اشتباه است چون عرض کردم وقتی خود ایشان می فرماید: امتناع یا باید به مبدأ بر گردد یا به منتهی، معلوم می شود که منتهی را غیر از جعل می داند و الا جعل که هست.

در ما نحن فیه اراده ای باشد که صفت ذات باشد و اراده ای باشد که صفت فعل باشد و این اراده صفت فعل را حاج شیخ ره می فرماید که متغییر است چون وجودات خارجیه مرتبه ای از مراتب اراده فعلیه ذات اقدس حق است، اینها را ما نفهمیدم.  یک آقایی صحبت می کرد…. یک روایتی هست که می فرماید: «جمال الرجال فی عقولهم و عقول النساء فی جمالهن» بعد به ایشان گفتم دیشب صحبت های شما را از اول تا آخر گوش کردم و من نفهمیدم که چه گفتید، شما خودت متوجه شدید که چه گفتید!؟ من فکر می کنم آقای حاج شیخ ره با تمام جلالتی که دارید، چون ارادت من به شما به خاطر دیوان شماست. ارادت من به حاج شیخ ره نه به خاطر تواضع، نه به خاطر اخلاق و… است، ارادت من به خاطر دیوان ایشان است، همان شعری که فرمودید «فما رماه اذ رماه حرمله * و انما رماه من مهد له / سهم اتی من جانب السقیفه * و قوسه علی ید الخلیفه»، ارادت من به شما به خاطر همین است. خود شما را خواب دیدن که گفتید دیوانم  به دادم رسید. به خدا قسم اگر دیوانت نبود در برزخ و قیامت به مشکل بر می خوردید، ولی دیوانت تمام اینها را جمع کرد. خود شما که اینها را فرمودید، اینها را تصور کرده اید!؟ اراده در خداوند سبحان صفت فعل است. ان الله تبارک و تعالی کان ولم یرد ثم اراد. اینکه خداوند سبحان اراده نداشته باشد که اراده کند، به این معنی، اگر بگویید که خداوند سبحان محل حوادث نیست، غلط است اما اگر به این معنی که چیزی بیاید اراده خداوند سبحان را عوض کند کما اینکه در مخلوقات این طور است این، محال است و مستلزم جهل و نقص در ذات حضرت حق است و تعال الله عن ذلک علواً کبیراً .

و للکلام تتمه و ان شاء الله فردا.

و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین   لعنه الله علی اعدائهم اجمعین

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *