وصلی الله علی محمد وآله الطاهرین واللعن الدائم علی أعدائهم أجمعین من الآن إلی قیام یوم الدین
اللهم کن لولیّک الحجّه بن الحسن صلواتک علیه وعلی آبائه فی هذه الساعه وفی کلّ ساعه ولیّا وحافظا وقائدا وناصرا ودلیلا وعینا حتی تسکنه أرضک طوعا وتمتّعه فیها طویلا.
اللهم العن أوّل ظالم ظلم حقّ محمّد وآل محمّد وآخر تابع له علی ذلک اللهم العن العصابه التی جاهدت الحسین وشایعت وبایعت وتابعت علی قتله اللهم العنهم جمیعا.
السلام علیک یا أبا عبد الله وعلی الارواح التی حلت بفنائک علیک منی سلام الله أبدا ما بقیت وبقی اللیل والنهار ولا جعله الله آخر العهد منّی لزیارتکم، السلام علی الحسین وعلی علیّ بن الحسین وعلی أولاد الحسین وعلی أصحاب الحسین.
اللهم خصّ أنت أوّل ظالم باللعن منی وابدء به أولا ثم العن الثانیَ والثالث والرابع اللهم العن یزید خامسا والعن عبید الله بن زیاد وبن مرجانه وعمر بن سعد وشمرا وآل أبی سفیان وآل زیاد وآل مروان إلی یوم القیامه.
سه شنبه ۲۱/۳/۹۸ (جلسه ۴۷۱)
کلام در این بود که اگر شخصی وارد دار غصبی شد به سوء اختیارش، این حرکت خروجیه که تخلص از غصب است آیا حرام است یا حرام نیست؟ واجب است یا واجب نیست؟ یا حرام و واجب ، هر دو هست؟ و صلاه در این تکلیفش چیست؟
ما عرض کردیم این حرکت خروجیه این که قبل از دخول حرام باشد وجهی ندارد و لو ظاهر عبارتهای آقای صدر هم این مطلب را رد نکرده و مرحوم آقای خوئی و آخوند ره تصریح به این مطلب دارند ولی این حرف بلا وجه است چون مولایی که می داند این بعد از دخول باید خارج بشود، این نهی زاجریت ندارد.
می گویید این برای این است که این شخص ترک کند خروج را به ترک دخول.
می گوییم خود لاتدخل هست دیگر.
بگویید ما تدخل و لاتخرج که نداریم.
می گوییم بله نداریم. اطلاق لاتغصب، لا یحل مال امرئ مسلم تا وقتی که داخل نشده هست. داخل هم بشود نسبت به بقاء هست. اما نسبت به خروج از اول این داعویت ندارد و هر چه قدر که انسان فکر می کند نمی فهمد چه فرقی هست بین حرمت حال الخروج که آقای خوئی فرموده این حرمت معنا ندارد و لغو است و بین حرمت خروج قبل از دخول. چه فرقی می کند. باید در زمان آن عمل زاجریت امکان داشته باشد. وقتی که در زمان عمل عقل می گوید خارج شو، مولی هم دوست دارد که خارج بشود، این دیگر چه وجهی دارد که ما ملتزم بشویم نهیش قبلش هست.
اگر کسی بگوید که نهی ندارد اما استحقاق عقاب دارد، مبغوضیت دارد و غرض مولی هست.
این را نمی فهمیم یعنی چه؟ اگر چنانچه این مکلف بخواهد خارج بشود، سوال می کنیم آیا غرض خداوند سبحان این هست که این ترک غصب بکند یا نه؟ می گوید بله از باب اقل المحذورین. می گوییم بسیار خوب، خلاصه غرض این هست که ترک غصب بکند یا غرضش نیست؟پس غرض مولی در ترک غصب است.
ممکن است مولی بگوید من چوبت می زنم.
خوب خودت می گویی خارج شو. وقتی خودت می گویی خارج شو برای چه چوبم می زنی؟
و عجیب است از آقای خوئی. آقای خوئی مگر شما محبوبیت و مبغوضیت را از نهی مولی احراز نمی کنی؟
می گویید ممکن نیست لضیق الخناق
خوب باشد. چطور وقتی در باب عاجز می فرمایید وقتی که امر ممکن نیست ولو به جهت این که این عاجز است ما راهی به کشف ملاک نداریم. خوب اینجا هم ما راهی به کشف ملاک نداریم. چه کسی گفته این حرکت خروجیه معاقب است؟ چه کسی گفته این حرکت خروجیه مفسده دارد؟
حالا اگر این شخص در حال خروج نماز بخواند، بعضی ها گفته اند نمازش باطل است. فرض این است که مندوحه هست و وقت ضیق نیست. به خاطر این که اگر این برود بیرون نماز بخواند یک نمازی می خواند بدون مفسده . ولی اگر در اینجا نماز بخواند یک نمازی می خواند با مفسده. خوب نماز با مفسده با نماز بدون مفسده، قطعا آن نمازی که بدون مفسده هست آن نماز مصلحتش بیشتر است. خوب به چه دلیل این امر دارد؟
بعضی ها گفته اند اگر امر دارد و می تواند نماز بخواند پس به چه دلیل این مبغوض مولی است؟ با مبغوض که نمی شود قصد قربت کرد. نماز قصد قربت می خواهد. با مبغوض مولی که نمی شود قصد قربت بکنی.
از این دوتا اشکال جواب داده اند. خوب جوابش هم واضح است. جوابش این است که این شخص اگر بیرون خانه نماز بخواند یا داخل خانه در حین غصب نماز بخواند فرقی نمی کند به لحاظ مصلحت و مفسده. بلکه لعلّ اینجایی که خودش نماز می خواند، ملاکش بیشتر باشد. چرا؟ چون فرض این است که این شخص می خواهد حرکت خروجیه را داشته باشد. می خواهد این مفسده را داشته باشد. حالا کلام این است که این مفسده همراه با نماز بشود که هشتاد درجه هم ملاک داشته باشد یا همراه با ملاک نشود. خوب این نمازش را هم که بیرون بخواند، این مصلحت با مفسده ای که در داخل هست جمع بشود، همانی می شود که وقتی در داخل هست نماز بخواند. چه اشکال دارد؟
ما عرض کردیم ما نمی فهمیم، آقای خوئی، آقای صدر اینهایی که می گویید در حال خروج می تواند نماز بخواند، خوب حرف ما هم در صلاه در دار غصبی همین بود. در جواز اجتماع امر و نهی حرف ما هم همین بود. ما چه می گفتیم؟ می گفتیم این می گوید ای کسی که می خواهی غصب بکنی، فرض این است که می خواهد این می خواهد غصب بکند و این مفسده را می خواهد مرتکب بشود، بیا نماز بخوان که مفسده ات کمتر باشد. حالا یا مفسده اش کمتر باشد یا با مصلحتی که کسر و انکسار می شود باز نتیجه اش کمتر می شود.
اگر شما بگویید از کجا می گویید که این نمازی که در دار غصبی می خواند، مصلحت دارد؟ شاید اصلا مصلحت نداشته باشد.
می گوییم این اشکال در مقام هم هست. چون می گوییم از کجا می گویید این کسی که مضطر به خروج است و باید خارج بشود، این اگر نماز بخواند، نمازش مصلحت دارد؟ شاید اصلا نمازش با این خروجی که مبغوض است، مصلحت نداشته باشد و مثل نماز بی وضو بشود.
در جواب می گویید اطلاقات. یا ایها الذین آمنوا اقیموا الصلوه اطلاقش می گیرد.
ما هم می گوییم یا ایها الذین آمنوا اقیموا الصلوه اطلاقش می گیرد.
این را ما نمی فهمیم اگر کسی در مقام تصحیح کرد چه فرقی هست بین اینجا و اجتماع امر و نهی، هر چه که انسان تأمل می کند و هر چه که به عمق مطلب بیشتر فکر می کند، می بیند مطلب واضح تر است.
ش: بالاخره اینجا نهی فعلی ندارد.
أ: نهی که موضوعیت ندارد.
ش: خوب اینجا مبغوضیت فعلی هم ندارد.
أ: آقای خوئی می فرماید که مبغوضیت فعلی دارد لذا معاقب است.
ش: معاقب است بر عصیان سابق.
أ: عصیان سابق یعنی چه؟!
ش: چون ایشان نهی سابق را قائل بود.
أ: این عمل مبغوض است دیگر. اگر این عمل در ظرف خودش مبغوض نیست که نهی یعنی چه؟ عمل مبغوض است. منتها شارع از ناچاری امر نکرده. مثل این که یک کسی تا می خواهد نهی بکند جلوی دهانش را گرفته اند.
پس در ما نحن فیه ما دو کلمه داریم. یک کلمه این است که چه وجهی دارد که ما بگوییم در ما نحن فیه این فعل مبغوض است؟ اصلا ما دلیلی بر مبغوضیت نداریم. دلیل بر عقاب هم نداریم.
اگر کسی بگوید پس ما داخل می شویم.
می گوییم خوب داخل می شوی عقاب بر دخول داری. بله عقاب بر خروج نداری.
یک کلمه هم این بود که کسی بگوید ، چون این بحث ها بحث هایی است که در فقه کار برد دارد و هم چنین در مباحث اعتقادی این نکاتی که عرض می کنم مهم است.
یک کسی گفت إِنْ تَجْتَنِبُوا کَبائِرَ ما تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُکَفِّرْ عَنْکُمْ سَیِّئاتِکُمْ وَ نُدْخِلْکُمْ مُدْخَلاً کَرِیما، یعنی چه؟ یعنی کسی که ترک کبائر می کند صغائر، حرام نیست یا حرام معفو است؟
گفتم مرحوم آقای نائینی ره این را فرموده که حرام نیست چون ما حرام معفو نداریم. لغو است.
اگر کسی بگوید پس جعل صغائر لغو است.
آقای نائینی فرمود جعل صغائر لغو نیست چون چه کسی هست که بداند تا آخر عمرش کبائر را ترک می کند.
گفت حالا اگر یک کسی یقین داشت.
گفتم ما در یقین هم تازه قبول نداریم چون ممکن است شارع جعل بکند چون ممکن است این یقین، خلاف باشد.
ممکن است بگویید این داعویت ندارد.
گفتم خوب در حق او گناه صغیره جعل نشده.
بعد به ذهنم آمد که ما نقض می کنیم به توبه. توبه که مسلم است که مکفّر است. کسی که در این شبهه ندارد. حتی کبیره انجام می دهد بعد توبه می کند. هر چه اینجا جواب دادی اینجا هم جواب بده.
روی این جهت این مباحث، مباحث اعتقادی ، فقهی، اصولی ، همه چی هست. ریشه ها ی کار هست. این حرکت خروجیه را چه دلیلی داریم بر عقابش.
یک جمله ی دیگر که ما دیروز در کلام آقای صدر اشکال کردیم، آن یک جمله را در ما نحن فیه یک دفعه دیگر عودت می دهیم . بعضی ها گفته اند این غصب، این حرکت خروجیه واجب است منتها بالوجوب الغیری. چرا به وجوب غیری؟ چون این مقدمه هست برای ترک حرام. مقدمه واجب، تسامح است یعنی مقدمه است برای ترک حرام. مقدمه ترک حرام هم که واجب است. آقای حاج شیخ ره اشکال کرد که خروج و بقاء، ضدین هستند. هیچ وقت احد الضدین مقدمه نیست برای عدم ضد آخر. اگر هم بر فرض ما قبول کنیم عدم الضدین مقدمه است برای وجود ضد آخر، ولی از آن طرف قبول نمی کنیم که وجود احد الضدین مقدمه است برای عدم ضد آخر. آقای صدر به این اشکال کرد، گفت بابا! ضدین درست، شما جناب آقای حاج شیخ در ما نحن فیه یک وقت هست خروج را می سنجی با ترک بقاء در همان زمان خروج. این درست است. این معنا ندارد. مقدمه نیست. دور می شود هر چه که هست. اما یک وقت هست شما مقدمیت خروج را می سنجی نسبت به آنِ بعد از خروج. الآن ساعت هشت است. خروج در ساعت هشت، مقدمه نیست برای عدم بقاء در ساعت هشت. ولی خروج در ساعت هشت، مقدمه هست برای عدم بقاء در ساعت هشت و ربع. این را چه کار می کنید؟ این چه اشکالی دارد؟ مثال هم زده. مثل کسی که اگر بخواهد الآن نماز آیات بخواند یا نماز یومیه بخواند، دیگر قدرت ندارد بر ازاله بعد از نماز. الآن که ساعت چهار و ربع است اگر نماز بخواند دیگر قدرت بر ازاله ساعت پنج هم ندارد. خوب آنجا هم قبول نمی کنی که ترک این صلاه مقدمه هست برای ازاله در ساعت پنج؟ این اشکالی بود که آقای صدر کرد.
ما عرض کردیم که این حرف شما در واقع یک حرفی است که در باب ضدین، امر به شیء مقتضی نهی از ضد هست، یکی از تفاصیل این بود که اگر محل مشغول به احد الضدین باشد، ازاله ضد، مقدمه هست برای ضد آخر، لذا باید ازاله بشود. خوب آنجا آقای صدر، دیگران، همه این اشکال را کردند که در ما نحن فیه اگر احد الضدین، مکان مشغول باشد یا مشغول نباشد، فرقی نمی کند، مقدمیت در هیچ کدام درست نیست. اگر کسی الآن وارد مسجد شد و مشغول نماز شد، حواسش هم نبود، تا تکبیره الاحرام را گفت و رکعت اول را شروع کن، دید که مسجد نجس است. خوب اینجا هم ما بگوییم که عدم اشتغال به این صلاه و رها کردن این صلاه، اگر من بخواهم مشغول ازاله بشوم قطعا باید این نماز را رها بکنم.
ش: یکی از مثالهایی که برای وجوب غیری می زدید این بود که طرف باید برود به اتاق تا به نا محرم نگاه نکند. پس شما هم باید بپذیرید که تقدم بالعلیه لازم نیست و تقدم رتبی کافی است.
أ: این به لحاظ فنی فرقی نمی کند. یک مطلب در ذهن آقای صدر بوده، آن مطلب این است که عوامیا و عرفا می گوید اگر من بخواهم غصب را ترک بکنم، باید خارج بشوم دیگر. کما این که آنجا هم عرف می گوید اگر من بخواهم ازاله بکنم، باید نماز نخوانم دیگر. باید نماز را رها بکنم. اگر در مقدمیت کسی همین مقدار را قائل شد، خوب این فرقی نمی کند. همه بحث های امر به شیء مقتضی نهی از ضد است با اینجا یکی است. اما اگر نه، در مقدمیت گفت که این را ما قبول نداریم. مقدمیت و وجوب غیری در جایی است که از اجزاء علت باشد و تقدم علّی داشته باشد، خوب در ما نحن فیه تقدم علّی نیست. چون اگر من بخواهم آنِ بعد باقی نمانم باید الآن رها بکنم نه از باب این است که این علت است. از باب این است که بقاء الآن با عدم بقاء آنِ بعد، اینها باز خودش ضدین هستند. یا متناقضین هستند. امکان ندارد که من الآن باقی باشم و آنِ بعد باقی نباشم. اینها باز خودش متناقضین هستند. بله همیشه ثبوت احد المتناقضین توقف دارد بر ارتفاع نقیض آخر. این از باب این است که متناقضین با هم جمع نمی شوند. حتی آن مثالی که آقای صدر زدی آن هم غلط است. اگر الآن من نماز بخوانم دیگر توان ندارم که ساعت بعد ازاله کنم، این از باب این است که نماز الآن چطور که با ازله ی الآن ضد ست چون قدرت ندارم، خوب نماز الآن هم با ازاله ساعت بعد هم ضد هستند چون قدرت ندارم. من حرفم این است که آقای صدر! شما چه برهانی ذکر کردید که اینجا را از آنجا جدا بکند. بله به لحاظ فهم عرفی و عوامی درست است. همه اینها یک کاسه است. به لحاظ مبنایی که آنجا اشکال کردند، ان اشکال اینجا هم وارد است.
اما این که کسی بگوید کسی که در دار غصبی است خروجش هم واجب است و هم حرام است، بعد کسی اشکال کند که وجوب و حرام با هم جمع نمی شود؛ این حرف غلط است. وجوب و حرام قطعا در اینجا جمع می شود. چرا؟ چون وجوب و حرام که جمع نمی شود این یکی از سه تا منشأ است. یا این که واجب است یعنی مصلحت ملزمه غالبه دارد. حرام است؛ یعنی مفسده ملزمه غالبه دارد . خوب این نمی شود. بالاخره یکیش غالب است.
یا نه، این هم محبوب است و هم مبغوض است. شیء نمی شود هم محبوب باشد و هم مبغوض باشد.
سه: نه، مولی غرضش این است که یا بیاور و یا نیاور.
این سه تا منشأ هر سه غلط است. چرا؟
چون این مصلحت و مفسده، ما قبول نداریم که مأمور به باید مصلحت داشته باشد. مأمور به باید مصلحت داشته باشد یا مفسده اش از ترک کمتر باشد. اگر الآن دوتا شیئی که مفسده دارد، شارع بیاید امر بکند به آنی که مفسده اش کمتر است، چه محذوری دارد؟ این با مسلک عدلیه هم می سازد.
ممکن است بگویید مسلک عدلیه این است که احکام، تابع مصالح و مفاسد است.
می گوییم بله. اما مسلک عدلیه این نیست که در وجوب قطعا باید مصلحت وجود داشته باشد.
ممکن است بگویید از کجا می گویی؟
می گوییم دلیل مسلک عدلیه این است که شارع گتره ای امر نمی کند. میلی نیست. کار عبث انجام نمی دهد. خوب اقل المفسدتین کار عبث نیست.
به لحاظ محبوبیت و مبغوضیت هم همینطور است. اولا این که ما قبول نداریم که امر باید محبوب مولی باشد. ممکن است مولی به یک چیزی امر بکند که محبوبش هم نیست. منتها عرض کردیم این اخف بغضا است.
اگر شما اشکال کنید می گوییم باشد، این محبوب مولی است. اگر واقعا یک کسی آمده یقه شما را می گیرد و می گوید یا می کشمت یا صد هزار تومان بده، به او می گویید تو رو خدا برو صد هزار تومان را از جیبم بردار. می گوید خدا کند این منصرف نشود.
اما در ناحیه غرض، خوب غرض هم همین است.
بله یک اشکالی که ما کردیم که این لغو است، آن یک بحث دیگر است ولی لولا اللغویه اشکالی ندارد. آن لغویت، ربطی به وجوب ندارد. وجوب باشد یا نباشد لغو است. ولی با غمض عین از او، دیگر اشکال دیگری نیست.
آخوند ره می فرماید این داخل می شود در اجتماع امر و نهی فعل واحد به عنوان واحد؛ خوب بشود. مگر جناب آخوند ره آیه نازل شده که اجتماع امر ونهی به فعل واحد به عنوان واحد عقلاً محال است.
می گویید همه گفته اند.
می گوییم خوب اینجا را که نگفته اند. قائل دارد. بر فرض هم گفته باشند، خوب به ما چه ربطی دارد.
بنابراین اجتماع امر و نهی در ما نحن فیه هیچ مشکلی ندارد و تمام مشکلش همین یک کلمه است که دلیلی بر حرمت نداریم کما این که دلیلی بر وجوب نداریم و الا همه فرمایشات آخوند ره و دیگران مخدوش است و به عقل قاصر فاطر ما حق همینی است که ما عرض کردیم.