متن فقه ، جلسه ۱۱۵ ، چهارشنبه ۱۴ آبان ۹۹

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین و لعنه الله علی اعدائهم اجمعین

جلسه ۱۱۵ ( چهارشنبه ۱۴/۸/۱۳۹۹)

کلام در فرمایش شیخ اعظم رحمت الله علیه در خیار غبن بود که ایشان فرمود خیار غبن دوتا شرط دارد: یکی اینکه باید مغبون جاهل باشد و دو اینکه باید غبن فاحش باشد.

لاضرر آیا فرق بین معاملات و عبادات می کند یا نه؟ و همه اینها بحث شد و گذشت.

بررسی کلام شهید ثانی ره در روضه

بعد مرحوم شیخ در انتهای این بحث یک مطلبی از مرحوم شهید رحمت الله علیه در روضه نقل می کند. «ذکر فی الروضه و المسالک تبعا لجامع المقاصد فی أقسام الغبن أن المغبون إما أن یکون هو البائع أو المشتری أو هما.» مرحوم شهید ثانی رحمت الله علیه در روضه و مسالک تبعا للمحق الثانی ره فرموده است که مغبون ممکن است بایع باشد و ممکن است مشتری باشد و ممکن است هر دو باشند.

خوب بایع مغبون باشد درست است. مشتری مغبون باشد این هم درست است. اما هر دو تا، هم بایع و هم مشتری هر دو مغبون باشند چطور ممکن است؟ اشکال این است که چطور ممکن است هر دو مغبون باشند؟

از مرحوم فاضل تونی ره نقل شده است که ایشان فرموده است این که هم بایع و هم مشتری مغبون باشند جمع بین نقیضین است چون اینکه بایع مغبون است، یعنی جنسش را ارزان‌تر فروخته است و این که مشتری مغبون است یعنی جنس را گران تر خریده است. چطور ممکن است که هم گران خریده باشد و هم ارزان در یک معامله؟ لذا این محال است. بعد یک فتأمل دارد.

کلام مرحوم شهید ثانی ره را در روضه، شیخ اعظم ره چند توجیه ذکر می کند:

توجیه اول توجیهی است که از مرحوم میرزای قمی در جامع الشتات بیان می فرماید: تفسیر اینکه هم بایع مغبون باشد و هم مشتری این است که مثلاً این متاع اش را میفروشد به چهار تومان منتها می گوید به شرط اینکه بدل از آن ۴ تومن به من مثلاً ده دینار بدهی که این پهلوی خودش خیال می کند که این عبا چهار تومان است و آن ده دینار هم ۴ تومان است و لذا مساوی هم است. وقتی که فروخت متوجه می‌شود که این عبا قیمتش۵ تومان بوده نه ۴ تومان. اینجا بایع مغبون است چون جنس ۵ تومانی را چهار تومان فروخته است و مشتری متوجه می شود که ده دینار چهار و نیم تومان قیمتش بوده و او هم مغبون میشود. او دینار هایش را ارزان فروخته و این هم جنسش را ارزان فروخته. پس هم بایع مغبون است و هم مشتری. اینطور توجیه فرموده.

شیخ رحمت الله علیه می فرماید تاره ما می‌گوییم شرط و مشروط دو تا شیء مستقل هستند. شرط و مشروط دو تا معامله مستقل هستند. خوب این مشکل ندارد که او در مبیع و مشروط مغبون شده باشد و این هم در شرط مغبون شده باشد. دو تا معامله اشکال ندارد که در یک معامله بایع مغبون بشود و در یک معامله مشتری مغبون بشود. اما یک وقت می گوییم شرط و مشروط، یک معامله است و دو معامله نیست. خوب در یک معامله ضرر و زیان را به لحاظ مجموع حساب می کنند و کسر و انکسار می کنند. اگر یک کسی بگوید من این قالی را می فروشم نقد به ۵ میلیون تومان و نسیه به ۶ میلیون تومان. حالا بعد که خرید مشتری بگوید من مغبون شدم! چون قالی ۵ میلیونی را به ۶ میلیون تومان خریدم. می گویند قالی ۵ میلیونی زمانی است که تو بخواهی پولش را نقد بدهی ولی نسیه گرانتر است. یا برعکس مثلاً یک کسی سلف می فروشد و بیع سلم می کند. می گوید یک برنجی که موقع تحویل جنس به شما تحویل بدهم، این برنج را به شما فروختم کیلویی ۲۵ تومان. بعد بایع گفت من برنجم را ارزان فروختم چون برنج الان در بازار ۳۰ تومان است میگویند در بازار اگر ۳۰ تومان است در صورتی است که برنج را الان تحویل بدهید. ولی برنج را بخواهی ۶ ماه دیگر تحویل بدهی ۲۵ تومان است. شرط و مشروط را با هم حساب می‌کنند نه اینکه بگویند شرط جدا و مشروط جدا و الا اگر این طور باشد تمام معاملاتی که نسیه است، سلم است، شرط دارد و امثال ذلک، همه اینها معامله غبنی است. نه اینطور نیست. معامله غبنی به لحاظ مجموع است.

بنابراین این گفته این متاع را به شما فروختم به ۴ تومان. بله. به شرط این که شما ۱۰ دینار به جای ۴ تومان بدهید. خوب ۱۰ دینار چقدر قیمتش است؟ ۴.۵ تومان. عبا چقدر قیمتش است؟ ۴ تومان. خوب می گوید بایع اینجا متضرر شده و مغبون شده و مشتری که مغبون نشده چون خلاصه جنس پنج تومانی را فروخته و چهارونیم تومان آمده مشتری که مغبون شده است بلکه سود هم کرده است.

بنابراین این تفسیر غلط است.

تفسیر دومی که مرحوم شیخ اعظم رحمت الله علیه نقل می کند این است که شیخ می فرماید اگر کسی دوتا شیء را در عقد واحد بفروشد مثلاً رسائل و مکاسب را در عقد واحد بفروشد بگوید رسائل ۲۰ تومان و مکاسب ۳۰ تومان، کلاً ۵۰ تومان به شما فروختم. بعد کشف می شود که رسائل ۲۵۰۰۰ تومان و مکاسب ۲۷ تومان قیمتش بوده. خوب اینجا بایع مغبون است چون جنس ۲۵ تومانی را۲۰ تومان فروخته است و مشتری مغبون است چون جنس ۲۷ تومانی را ۳۰ تومن خریده است/ خوب اینجا هم مشتری مغبون است و هم بایع. بایع در رسائل مغبون است و مشتری در مکاسب.

شیخ رحمت الله علیه می‌فرماید از جوابی که به میرزای قمی دادیم این جواب هم مشخص می‌شود چون تاره، این دوتا یک بیع و است مجموعه رسائل و مکاسب مثمن است، خوب اینجا ۲۵ تومان و ۲۷ تومان می شود ۵۲ تومان بنابراین بایع و مشتری مغبون نیست.

اگر بگوییم اینها دو معامله جدا از هم است در این صورت شبهه ای وجود ندارد  چون انسان در روز ممکن است ۲۰ تا معامله بکند و در چند تا  مشتری مغبون بشود و در چند تا بایع مغبون بشود. این که محذوری ندارد. محذور در جائی است که بایع و مشتری در یک معامله مغبون بشوند. این عقلاً چطور می شود؟ اشکال فاضل تونی در اینجاست.

پس این هم توجیه غلط است.

توجیه سوم، توجیهی است که بعضی دیگر کرده اند و گفته اند غبن  یک معنای عامی‌ دارد و یک معنای خاصی دارد. معنای عام غبن یعنی گل خورده است و معنای خاص غبن یعنی ضرر کرده است.  این ممکن است یک جنسی را خریده است و گفته این قالی،قالی کاشان است و ۱۵۰۰ شانه است. این آقا قالی را برد خانه و دید که قالی کاشان نیست و ۱۵۰۰ شانه نیست ولی اتفاقاً به لحاظ قیمتش ارزانتر خریده است. خوب اینجا در واقع بایع مغبون است چون جنسش را ارزان فروخته و مشتری مغبون است چون گولش زده اند و اینی که الآن دیده، غیر از اینی است که الآن دیده . منتها این غبن به معنای اعم است یعنی جاهل بوده و بر خلاف آنی بوده که حقیقتش است و غبن به معنای اعم در کلام علامه و دیگران اطلاق می شود. پس ممکن است هم بایع مغبون باشد و هم مشتری مغبون باشد.

شیخ اعظم ره می فرماید این توجیه حسن است و لکن مشکل این است که ظاهر عبارت شهید ره در روضه و ظاهر عبارت شهید ره در مسالک، غبن به معنای خاص است یعنی ضرر مالی نه غبن به معنای عام. بله اگر غبن به معنای عام بود این توجیه درست می شد. اما ظاهر فرمایش شهید ثانی و محقق ثانی خیار غبن است و خیار غبن در اینجا در مقابل خیار وصف است و در مقابل خیارهای دیگر است. اینجا غبن خاص مقصود است. این توجیه هم ناتمام است.

توجیه دیگری که بعضی ها کرده اند این است که گفته اند ممکن است ما بگوییم هم بایع مغبون شده است و هم مشتری. مثلاً گندم در داخل شهر قیمتش هر کیلویی ۳۰۰۰ تومان است و در خارج شهر هر کیلویی ۲۵۰۰ تومان است. خوب اگر ۲۵۰۰ تومان است پس چرا آنها جنسش را نمی آورند به داخل شهر تا گرانتر بفروشند؟ می فرماید چون در داخل شهر نظامی‌ها هستند و داخل کردن کالا به داخل شهر ممنوع است. در این جا این آقا از خارج شهر آمد به داخل شهر و گندم را خرید به دو هزار و ۷۰۰ تومان. در این صورت بایع مغبون است چون داخل شهر بوده و گندم کیلویی ۳۰۰۰ واین فروخته ۲۷۰۰ تومان و مشتری مغبون است چون مشتری در خارج شهر بوده و در خارج از شهر گندم کیلویی ۲۵۰۰ تومان بوده است و این ۲۷۰۰ تومان خریده است. بنابراین هر دو تا مغبون هستند. هم بایع و هم مشتری.

این توجیه را هم مرحوم شیخ اعظم اعلی الله مقامه الشریف رد می‌کند و می‌فرماید در مقام ممکن است این حرف را رد کنیم. یک وقت ممکن است در معامله – همانی که در جواب اول شیخ فرمود – در معامله این شرایط در قیمت معامله اثر دارد. اگر یک کسی بگوید من به شما آهن میفروشم به شرط اینکه از کارخانه نیشابور بفروشم و در قم تحویل شما بدهم. می گوید خوب اگر می خواهی در قم تحویل من بدهی کیلویی مثلاً ۸ هزار تومان. می گوید که الان در کارخانه نیشابور کیلویی ۷ هزار تومان است. می‌گوید بله آهن در کارخانه نیشابور کیلویی ۷ هزار تومان است به شرط اینکه تحویلش هم در نیشابور باشد. وقتی مکان تحویل در آنجا است، قیمتش بیشتر می‌شود یا مثلاً ارزان‌تر می‌شود. می گوید من به تو می فروشم گندم را کیلویی ۲۷۰۰ تومان منتها به شرط اینکه گندم را در خارج از شهر تحویلت بدهم. خوب این هم سوار ماشینش می شود و می رود به خارج از شهر و آنجا گندم را می فروشد و تحویل می دهد. خوب این جا فقط مشتری مغبون شده و بایع مغبون نیست چون گندمی که ۲۵۰۰ تومان است را به او فروخته ۲۷۰۰ تومان. او که نمی خواهد گندم را ببرد به آنجا. او می‌خواهد در واقع آنجا گندم را تهیه کند. یا چون می‌خواهد گندم را از اینجا ببرد گرانتر برایش در می‌آید. فرقی نمی‌کند دیگر. بستگی به این دارد که چه جور مثال را تقریب کنید. خوب در ما نحن فیه اینکه هم بایع و هم مشتری مغبون است، غلط شد چون قیمت متاع در زمان عقد و مکان عقد مهم است. اگر کسی بگوید شما اینجا به من این ماشین را گران فروختی. این ماشین خارجی در خارج قیمتش ۱۵۰ میلیون است. می‌گوید من ماشین را به تو در ایران فروختم که قیمتش در ایران ۴۰۰ میلیون تومان است. ماشین خارجی در ایران قیمتش چند میلیون است؟! نه ماشین خارجی در خارج. مکان معامله فرق می کند و باید لحاظ شود.

بنابراین این توجیهاتی که برای کلام مرحوم شهید در مسالک شده است، توجیه احسن همان توجیهی است که غبن را به معنای اعم معنا کرد و لو خلاف ظاهر کلام شهید ثانی و محقق ثانی است. ولی اگر بخواهیم توجیه بکنیم توجیه احسن همان توجیه هست چون بقیه توجیهات اسوء هستند. این هم یک فذلکه ای بود که مرحوم شیخ اعظم ره از مرحوم شهید ثانی ره و مرحوم محقق کرکی ره نقل فرمود و اگر روزی خواستید لمعه تدریس بکنید، احسن التوجیهات همان معنای ثالثی است که غبن را به معنای اعم گرفته است.

بعد مرحوم شیخ اعظم رحمت الله علیه بحث دیگری را طرح می کند. بحث دیگر این است که آیا ظهور غبن، شرط شرعی است؟ یا کاشف است؟ یعنی اگر این شخص گفت یک ماشینی را خریدم از شما و این ماشین را نمیخواهم. دوتا برادر بودند شبیه هم دیگر. این ماشین را حقیقتاً از زید خریده بود ولی با عمرو دوقلو بودند که با هم اشتباه می شدند. این عمرو را که دید فکر کرد از عمر خریده. به عمرو گفت که این ماشین قیمتش هم خوب بود ولی وقتی در خانه رفتیم زن و بچه غرغر کردن بیا شما این معامله را فسخ کن. او گفت باشد. بعد معلوم شد که اصلاً این را از زید خریده بوده و از عمرو نخریده بوده و اصلا عمرو کاره ای نبوده ولکن بعد از فسخ (اقاله) متوجه شد که ماشین را در آن زمانی که خریده بوده گران خریده بوده و قیمت ماشین آنقدر نبوده. این را اگر ما گفتیم که غبن، ظهورش شرط شرعی است این شخص دیگر خیار نداشته چون آن وقت ماشین مال این بوده و باید اجاره اش را بدهد.

اما اگر ما گفتیم که نه، ظهور غبن کاشف است که یعنی این از اول خیار داشته است و لکن نمیدانسته در این صورت معلوم است وقتی که فسخ کرده درست است که عمرو هیچ کاره بوده ولی اصلاً قبول عمرو دخالت نداشته و این خیار غبن داشته شرعا و فسخ هم کرده و لکن خودش هم نمی دانسته که خیار غبن داشته. خودش تصور کرده که اقاله کرده ولی فی علم الله خیار غبن داشته است و این اثر عملی دارد.

در ما نحن فیه کدام یک درست است؟

خوب اینجا باید نگاه بکنیم و ببینیم آیا دلیل ما بر خیار غبن، لاضرر است؟ یا اجماع است؟ یا آن شرط ارتکازی است؟ اگر دلیل ما بر خیار غبن لاضرر باشد این خیار غبن داشته ولی خودش متوجه نبوده چون فی علم الله ضرر کرده و متوجه نبوده. اما اگر دلیل بر خیار غبن اجماع است که شیخ فرمود عمده در مسئله اجماع است قدر متیقن از اجماع آنجایی است که غبن ظاهر بشود و آنجایی که غبن ظاهر نشود اجماع نیست. لذا ظهور غبن می شود شرط شرعی خیار و قبل از ظهور غبن، غبن واقعی موجب خیار نمی شود. اگر ما گفتیم دلیل، شرط ارتکازی است باید ببینیم که آیا این شرط ارتکازی در صورتی است که غبن باشد واقعا فی علم الله یا نه شرط ارتکازی این است که فی علم الله غبن نباشد بلکه ظاهر بشود غبن. در ما نحن فیه کدام یک از اینها درست است و این که آیا غبن، شرط شرعی است یا غبن واقعی موضوع خیار است و ظهورش کاشف است ان شاء الله شنبه.

و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین و لعنه الله علی اعدائهم اجمعین.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *