بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین و لعنه الله علی اعدائهم اجمعین
جلسه ۱۱۶ ( شنبه ۱۷/۸/۱۳۹۹)
کلام ما رسید به اینجا که آیا ظهور غبن، شرط شرعی خیار است به طوری که اگر غبن ظاهر نشود خیار ندارد؟ یا نه شرط شرعی نیست و اگر غبن واقعی هر جا باشد خیار هست؟ و بله هر جا که بخواهد خیارش را اعمال بکند، خوب کسی که نمیداند خیار دارد اعمال خیار نمی کند.
ولی اینکه در روز چهارشنبه وارد این بحث شدیم، اما یک کلامی مرحوم شهید رحمه الله علیه در روضه و مسالک فرموده است که آن کلام را توجیهاتی مرحوم شیخ اعظم نقل کرد و یک توجیهاتی در کلمات مرحوم آقای خوئی رحمه الله علیه و در کلام آقای اراکی و در کلام شیخنا الاستاذ رحمه الله علیهم اجمعین ذکر شده است که به ذهنم آمد که اگر آنها را ذکر کنم، هم برای تدریس مکاسب و توضیح کلام شهید و هم ایرداتی که در کلام مرحوم آقای خوئی ره هست. و از اینها همه مهمتر مطلبی است که آقای خوئی ره فرموده که این مطلب، مطلب مهمی است و فکر می کنم که خالی از اشکال هم نباشد.
کلام در این بود که مرحوم شهید در روضه فرمود تاره مغبون فقط بایع است و اخری فقط مشتری است و ثالثه کلاهما. خوب مرحوم فاضل تونی ره فرمود چطور میشود هم بایع خیار غبن داشته باشد و هم مشتری؟ چون بایع خیار غبن دارد یعنی جنسش را ارزان فروخته است و اگر مشتری خیار غبن دارد یعنی جنس را گران خریده است و اگر هر دو خیار غبن داشته باشند یعنی هم گران خریده و هم ارزان و این جمع بین نقیضین است یا جمع بین ضدین است و بعد هم یک فتأمل دارد.
توجیهاتی ذکر شده بود.
یک توجیه را مرحوم شیخ از مفتاح الکرامه نقل کرده بود که اگر یک جایی هم بایع ادعا بکند که من مغبون شدهام و هم مشتری؛ اینجا جای تحالف است. آن هم قسم می خورد و این هم قسم می خورد چون کل شیء لا یعلم الا من قبل صاحبه و مدعیه، به مجرد یمین قولش ثابت می شود. بایع می گوید که من مغبون شدم. خوب اگر مغبون شده، خودش فقط میداند روی این جهت قسم می خورد. مشتری هم میگوید من مغبون شدم. او هم خودش میداند. قسم می خورد. اینجا هر دوتا خیار غبن دارند.
شیخ اعظم رحمه الله علیه به این کلام مفتاح الکرامه دوتا اشکال کرده است:
اشکال اول این است که لازمه تحالف این است که این بیع لازم بشود و هیچ کدام خیار غبن نداشته باشند، نه اینکه هر دو خیار غبن داشته باشند. تحالف یعنی موجب تساقط دعوا می شود و هیچکدام ثابت نمی شود خیارشان. لزوم عقد ثابت می شود نه خیار هردو. این یک اشکالو
اشکال دیگر این است که بحث ما در خیار غبن واقعی است نه خیار غبن ظاهرا. اینجا فی علم الله واقعا یا بایع ارزان فروخته و خیار غبن دارد یا مشتری گران خریده است و خیار غبن ندارد. یک کدام خیار غبن دارند. منتها در مقام ظاهر برای هر دو حکم به خیار می شود. این دو اشکال را به مرحوم صاحب مفتاح الکرامه کرده.
مرحوم آقای تبریزی رحمه الله علیه به اشکال اول شیخ اشکال کرده است و فرموده اشکال اول شیخ درست نیست چون ممکن است مقصود مفتاح الکرامه از تحالف، نه اینکه او قسم بخورد که من مغبونم تا اینکه شما جناب شیخ بفرمایید اینجا دعوی ساقط می شود و بیع لازم میشود. ممکن است هر کدام از اینها نکول قسم بکنند. یعنی بایع میگوید من متضرر شدم و مغبون شدم. قاضی به او می گوید تو قسم بخور. بایع میگوید من قسم نمیخورم و نکول قسم می کند و او باید قسم بخورد و قسم را به او واگذار می کند. خوب او قسم می خورد. و برعکس مشتری می گوید من مغبون شدم. می گوید حالا که مغبون شده ای قسم بخور. می گوید قسم نمیخورم. او قسم بخورد که من مغبون نشدم. نکول قسم می کند و وقتی که نکول قسم کرد، اینجا هر دو خیار دار می شوند. آن تحالفی موجب سقوط دوعی می شود که مدعی بر صحت ادعای خودش قسم بخورد. این مقصود صاحب مفتاح الکرامه نیست. مقصود مفتاح الکرامه نکول قسم است.
بله اشکال دوم شیخ وارد است که بحث ما در خیار غبن است واقعاً نه در خیار غبن ظاهرا.
این اشکالی است که آقای تبریزی رحمه الله علیه به شیخ اعظم کرده است.
به عقل قاصر ما این اشکال آقای تبریزی وارد نیست چون ظاهر عبارت مفتاح الکرامه از تحالف همین است که هرکدامی بر مدعای خودش قسم می خورد نه این که نکول قسم بکند. چرا؟ چون اصلا آقای تبریزی! اگر بایع می گوید من جنسم را ارزان فروختم، قاضی به او می گوید قسم بخور. می گوید من قسم نمی خورم. مشتری قسم بخورد که تو ارزان نفروختی. خوب مشتری قسم می خورد که تو ارزان نفروختی. مشتری ادعا می کند که این جنس را گران خریدم. خوب قاضی به او می گوید که قسم بخور. می گوید من قسم نمیخورم. نکول قسم میکند. او قسم میخورد که تو گران نخریدی. خوب اگر این آقا حاضر است بگوید که تو گران نخریدی و قسم بخورد خوب قسم میخورد که ارزان خریدی دیگر چون فرض این است که این عقیده اش این است که به تو طور مساوی نخریده ای. خوب آقای تبریزی! کسی که حاضر نیست بر مدعایش قسم بخورد، نکول قسم هم بکند قسم نمی خورد چون اینها ملازم هم هستند. خوب اگر این میخواست قسم بخورد بر مدعایش قسم میخورد. لذا اینکه مقصود نکول قسم باشد نه قسم خودش، این بعید از کلام مرحوم صاحب مفتاح الکرامه است.
انما الکلام در این است که مرحوم آقای خوئی ره کلام شهید ره را توحیه کرده است. توجیهی که آقای خوئی کرده است این است که می فرماید اگر بایعی مثلاً یک مجموعه ای از چوب و حطب را فروخت به مشتری به یک درهم. بعد کشف شده است که قیمتش صد فلس بوده است. خوب مشتری می گوید که من مغبون شدم چون گران خریدم. این صد فلس می ارزیده و من به یک درهم خریدم. بایع میگوید من هم مغبون شدم. می گوید چون که وقتی من چوبها را فروختم مشتری با من شرط کرده از چوبهای خانه ات بدهی، یعنی چوبهای سقف خانه ات. حالا الآن می بیند که اگر چنانچه بخواهد این چوبهای سقف خانه را بدهد متضرر میشود. درست است که یک درهم بیشتر از صد فلس است. اما اگر بخواهد این چوبها را بدهد باید خانه اش را خراب کند و اگر بخواهد خانه اش را خراب کند ۱۰۰ دینار به او خسارت می خورد. بعد شما دنبال یک فلس و یک درهم هستید!! اینجا هم بایع متضرر شده و خیار غبن دارد و هم مشتری. لذا مرحوم آقای خوئی اینطور فرموده که اگر دلیل خیار غبن لاضرر باشد این کلام شهید در مسالک و روضه درست میشود که دو نفر، هم بایع و هم مشتری خیار غبن دارند مثل مثالی که عرض کردیم.
بعد میفرماید این که همان جواب میرزای قمی شد و ایشان هم که همین را میگفت. شیخ انصاری هم به او اشکال کرد که گاهی مواقع شرط خودش در قیمت دخالت دارد و ما باید مجموع را در نظر بگیریم.
می فرماید نه، مثالی که من ذکر کردم با مثالی که میرزای قمی ذکر کرده فرق می کند و اشکالی که شیخ اعظم به میرزای قمی کرده است به نقض من وارد نیست چون قیمت چوب فرق نمی کند و این طور نیست که بگویند چوبی که در این سقف است، قیمتش گرانتر است از چوبی که بخواهید از توی باغ و زمین بیاورید، بلکه به قول مرحوم آقای خوئی چوب این سقف ارزان تر است چون چوب این سقف کهنه شده و مستعمل است و دست دوم است و چوب کار کرده است. مثل این میماند که کسی بخواهد تیرآهن مستعملِ از ساختمان درآمده را بفروشد یا تیرآهن نوی از کارخانه ذوبآهن آمده ر.ا لذا این شرط در قیمت دخیل نیست تا آن جواب شیخ به میرزای قمی بیاید که من حیث المجموع باید حساب کرد.
فرموده پس اگر دلیل خیار غبن لاضرر باشد میشود تصویر کرد که هم مشتری ضامن است و هم بایع.
اما اگر دلیل خیار غبن شرط ارتکازی باشد، شرط ارتکازی چون مال جایی است که یا این گران بخرد یا ارزان بفروشد دیگر اینجا نمی شود که هم گران خریده باشد و هم ارزان فروخته باشد. یکی خیار دارد. اینطور فرموده است.
من خیال می کنم فرمایش مرحوم آقای خوئی درست نیست و مثالی که ایشان زده است برای تقریب کلام شهید در مسالک و روضه ناتمام است چون میگوییم آقای خوئی! مسئلهٌ، شما خیار غبن را از باب شرط ارتکازی می دانید. حال اگر کسی گفت من به تو ده تا چوب فروختم و مشتری هم قبول کرد و گفت به شرط اینکه از چوبهای خانه خودت باشد آیا این به نظر شما خیار دارد یا خیار ندارد؟ شما الآن اصلاً فتوا بده و به لا ضرر و اینها کاری نداشته باش. شما از باب شرط ارتکازی می فرمایید. خوب فتوا بده. خیار دارد یا ندارد؟
اگر بگویید خیار دارد می گوییم خیلی خوب، این خیار دارد پس می شود خیار غبن برای هر دوتا.
اگر بگویید نه، اگر خیار دارد، هر خیاطی که خیار غبن نمی شود بحث ما در خیار غبن اصطلاحی است. می گوییم خوب اسم این خیار چیست؟ هر چه که هست اگر دلیل ما لا ضرر هم باشد این خیار غبن اصطلاحی نمی شود. خیار غبن اصطلاحی یک مطلب است و خیار دارد یا ندارد؟ یک مطلب است.
اما حالا خود این مسئله یک مسئله مهمی است. که اگر کسی گفت من به از تو تیرآهن ۱۸ خریدم به شرط این که این تیرآهن ها را از ساختمان در بیاوری، و این هم گفت باشد به تو فروختم، دو تا تیرآهن ۱۸ به شرط اینکه از ساختمان در بیاورم، آیا این اختیار دارد یا ندارد؟
ممکن است کسی بگوید خیار ندارد چون خودش اقدام بر ضرر کرده است. تیرآهن را بخواهد در بیاورد، معلوم است که ساختمان خراب میشود. خودش اقدام بر ضرر کرده. میخواست قبول نکند.
میگوییم نه اینطور نیست که همیشه اقدام بر ضرر کرده باشد. چه بسا ممکن است خیال بکند این دوتا تیرآهن ۱۸ ای که میخواهد از ساختمانش در بیاورد این دوتا تیرآهن ۱۸ کمکی است و اگر در بیاورد به ساختمان ضرر نمی رسد و تخریب نمی شود و بعد فروخت و بعد که رفت پشت بام و کند و نگاه کرد دید که این تیرآهن ۱۸ پل است و تیرآهن های دیگر روی آن هستند و آن تیرآهن ۱۴ کناریش تقویتی است. خوب اینجا اقدام بر ضرر نکرده و جاهل بوده و خیال میکرده روی این تیرآهن باری نیست و در بیاورد جائی تخریب نمی شود. اینطور نیست که همه موارد اقدام بر ضرر باشد.
واگر هم بگویید اقدام بر ضرر کرده، خوب اقدام بر ضرر کرده شرط ارتکازی هم باشد نیست و لاضرر هم باشد نیست. فرقش چیست؟ تفصیل بین اینکه مدرک خیار غبن لاضرر باشد و تفصیل بین اینکه مدرک خیار غبن شرط ارتکازی باشد درست نیست.
خوب حالا کلام این است که در اینجا اگر یک کسی خیال کرد که این تیرآهن ۱۸ ساختمانش را در بیاورد، خودش موجب تخریب نمی شود آیا خیار دارد یا ندارد؟
من خیال می کنم حالا یا مرحوم آقای خوئی اینجا مطلب را درست نفرموده یا محروم آشیخ محمدعلی توحیدی رحمه الله علیه مطلب را اشتباه تقریر کرده است یا که چاپخانه ها مطلب را بد چاپ کرده اند، نمیدانم. ولی یک وقت هست می گوید من این تیرآهنی که الآن در ساختمان است این را به تو فروختم. این که ربطی به شرط ندارد. این در واقع مبیع، همان تیرآهن است و ارتباطی به شرط ندارد تا شما بگویید و اشترط علیه این که آن حطب از سقف خانه اش باشد. اگر او تیرآهن کلی را فروخته است غایه الامر مشتری شرط کرده است به شرط اینکه از تیرآهن خانه ات به من بدهی. اینجا خوب اگر بعداً فهمید که اگر بخواهد این تیرآهن را از خانهاش در بیاورد، خراب می شود چه کسی گفته است آقای خوئی! که این خیار دارد؟ فوقش لزوم وفاء به شرط ندارد. اگر مشتری گفت اشکالی ندارد، حالا که ضرر دارد از تیرآهنهای دیگر از بازار بخر و به من بده. بایع نمی تواند بگوید نمی دهم و میخواهم معامله را فسخ کنم چون لزوم وفاء به شرط اینجا ضرری است. اوفوا بالعقود که ضرری نیست. خوب لزوم وفاء به شرط برداشته می شود. وقتی لزوم وفاء به شرط برداشته شد مشتری خیار دارد ولی بایع که خیار ندارد. لذا یک وقت هست که این آقا می گوید من به تو صد من برنج فروختم به شرط اینکه این برنج، برنج صدری درجه یک آستانه اشرفیه باشد. مشتری هم گفت قبول دار. رفت دید که امسال در آستانه اشرفیه برنج نیست. خوب باید بیاید بگوید برنج آستانه اشرفیه نیست و این معامله باطل است؟! میگوید نه معامله باطل نیست چون تو که برنج آستانه اشرفیه را نفروخته ای. طبیعی برنج و کلی برنج را فروخته ای منتها شرط کردهای. خوب شرطش لزوم وفاء ندارد. مشتری می گوید اشکال ندارد نمیخواد از آستانه اشرفیه باشد مثلاً از برنج آمل بده. این اشکال ندارد و این خیار نمی آرود. حتی اگر دلیل خیار غبن لاضرر هم باشد موجب خیار نمیشود چون وفاء عقد ضرری نیست. آنکه ضرری است لزوم وفاء به شرط است. لذا من خیال می کنم این فرمایش مرحوم آقای خوئی رحمه الله علیه که تفصیل داده است مدرک خیار غبن این باشد یا آن باشد؟ بی وجه است و این اصلاً راه ندارد و فرمایش شیخ اعظم تمام است.
این از مثالی که مرحوم آقای خوئی زده.
مرحوم شیخ الاستاذ رحمه الله علیه یک مثال دیگر زده است که ممکن است ما مثال بزنیم برای اینکه هر دو تا خیار داشته باشند. در واقع مثال آقای تبریزی همان کبرای آقای خوئی رحمه الله علیه است. منتها مرحوم استاد مثال را عوض کرده است. مطلب، مطلب تازه نیست. او مثال زد که تیرآهن، تیرآهن ساختمانت باشد. آقای تبریزی اینطور مثال میزند که اگر یک جایی گوسفندی با بره اش روی هم ده دینار باشند. ۴ دینار قیمت مادرش است و ۶ دینار قیمت بره. این مالک بره گفت مادر این بره را به تو می فروشم به ۶ دینار. خیال می کرد آن بره به تنهایی با شیر خشک و اینها زنده می ماند. بعد که فروخت دید که این بره اصلاً بدون مادر زنده نمی ماند و از بین می رود. خوب اینجا مشتری خیار غبن دارد چون مادرش که چهار دینار قیمتش بوده را ۶ دینار خریده و بایع خیار غبن دارد چون فروختن این مادر باعث می شود که این ضرر کند. الآن این بره را بدون مادر چون زنده نمی ماند به قیمت گوشت میخورند یعنی ۱ دینار. میگوید خوب من بره و مادری که روی هم رفته ۱۰دینار بوده است برای من الآن هفت دینار درآمد ۶ دینار مادر را فروختم و یک دینار این را میخرند و من هم ضرر کردم. هم این ضرر کرده و هم آن ضرر کرده است. اینجا بعد مرحوم آقای تبریزی می فرماید البته این خیار غبن اصطلاحی نیست.
ولی نمیدانم این مثالی که مرحوم آقای تبریزی زده که اصلاً خیار ندارد. اگر الآن بنده مثلاً هم کتاب مکاسب دارم و هم کتاب رسائل. رسائل و مکاسب روی همدیگر ۱۵ تومان است. یک کسی آمد گفت رسائل به تنهایی را من ۱۰ تومان می خرم. فروخت به هوای این که گفت الحمدالله رسائل تنهایی را ۱۰ تومان فروختم و مکاسب هم ۸ تومان، شد ۱۸ تومان. ۳ تومان استفاده کردم. بعد رفت و دید که اصلا این مکاسب را که ۸ تومان میخرند به خاطر آن رسائل است و اگر نباشد مکاسب تنها را کسی به دو تومان هم نمی خرد. خوب اگر مکاسب تنها را کسی به ۲ تومان هم نخرید، این آقا می تواند بگوید من خیار فسخ دارم چون من ضرر کردم و مالم از بین رفته است آقای تبریزی؟! اگر اینطور باشد یک کسی خبر ندارد که اینجا یک ماه دیگر طرح میآید و این خانه میرود بر خیابان و خانه اش را می فروش.د بعد بگوید که من خبر نداشتم و به خودم ضرر زدم چون گفته اند کسی که بفروشد دیگر آن جا را از طرح خارج می کنیم. خوب تو جای دیگر ضرر کردی، به این معامله چه مربوط است؟ بله این منشاء ضرر شده. چه کسی گفته است این خیار دارد تا شما اشکال بکنید که این خیار غبن اصطلاحی نیست؟ فکر نمی کنم اینجا کسی قائل به خیار بشود. من بعید میدانم اینجا کسی قائل به خیار بشود. لذا این اشکال شیخنا الاستاذ از ریشه غلط است چون منشا خیار نمی شود.
مرحوم آقای اراکی رحمه الله علیه از استادش مرحوم آشیخ عبدالکریم یک مثال دیگری نقل میکند. مثالی که نقل میکند این است که مثلا این تلویزیون، اگر بری از مغازه تلویزیون فروشی بخری قیمتش ۲ میلیون است ولی اگه بخواهی از دست بخری قیمتش یک میلیون است چون می گوید وقتی که من از مغازه معتبر میخرم لازم نیست این تلویزیون را ببرم این ور و اون ور نشان بدهم که آیا این آکبند است و نو است و یا مستعمل است یا این اصلی است؟ ولی وقتی این را از بازار و از دستفروشها میخری اطمینان نداری لذا از دست فروش معمولا جنس را ارزان تر می خرند. اینجا می فرماید تلویزیون را این آقا فروخت به یک میلیون و پانصد. آن آقا هم که تلویزیون را خریده به یک میلیون و پانصد، می خواهد بفروشد در بازار. خوب بخواهد ببرد بفروشد، هم بایع متضرر شده و خیار غبن دارد و ارزان فروخته چون بایع خودش مغازه تلویزیون فروشی دارد و بیّاع است. اما این مشتری متضرر شده چون غیر بیّاع است، این را بخواهد در بازار بفروشد به عنوان دست دو از او می خروند و قیمتش یک میلیون است. هم او ارزان فروخته و هم این گران خریده. به همین جهت فرموده اینجا هر دو تا خیار غبن دارند. آقای اراکی رحمه الله علیه از مرحوم استادش شیخ عبدالکریم حائری این مطلب را نقل می کند.
من خیال می کنم این فرمایش مرحوم آشیخ عبدالکریم رحمه الله علیه علی ما نقل عنه شیخنا الاراکی درست نیست چون اگر تو میخواهی تلویزیون را به کسی دیگر بفروشی و برای تو ده میلیون بیشتر نمیارزد چه ربطی به خیار غبن دارد؟ ممکن است که کسی برود جنسی را بخرد و بعد بفهمد کارش با قالیچه دست دو هم درست میشد. بگوید برای من ضرر دارم و من فریب خوردم. می گوید یعنی چه؟ قیمت جنس در بازار این است. خب بله اگر الآن یک کسی می خواهد یک فرشی را در خیابان بیاندازد که تا یک مدت چیزی را روی آن پهن کنند. میگوید خوب فرش دست دوم هم بیاندازی خوب است. خوب فرش نو رفته خریده. بگوید من ضرر کردم چون کار من با فرش دست دوم هم درست میشد. کار من با فرش دستدوم درست میشد یک مطلب است قیمت این فرش در بازار یک مطلب دیگر است. روی این جهت من خیال می کنم روی دست فرمایش شیخ اعظم در جواب مرحوم شهید در روضه که هردو مغبون باشند چیزی بهتر از آنچه شیخ اعظم نقل کرده پیدا نشود. و این فرمایشات ناتمام است اگرچه فرمایشات آقای خوئی یک دقت هایی داشت و مسئله مهمی بود که اشاره کردیم انشاءالله فردا وارد این بحث میشویم که آیا ظهور غبن شرط شرعی خیار است یا کاشف از خیار است؟
وللکلام تتمه ان شاالله فردا
و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین و لعنه الله علی اعدائهم اجمعین.