بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین و لعنه الله علی اعدائهم اجمعین
جلسه ۱۲۲ (یکشنبه ۲۵/۸/۱۳۹۹)
کلام در این بود که مسقطات خیار غبن چیست؟ یکی از آن مسقطات را مرحوم شیخ اعظم فرمود «اسقاطه بعد العقد» یعنی بعد از عقد خیارش را اسقاط بکند.
شیخ فرمود تاره این اسقاط قبل از ظهور غبن است و یک وقت بعد از ظهور غبن است. اگر بعد از ظهور غبن بود یک وقت هست که علم دارد به مرتبه غبن که مثلاً مرتبه غبن سی هزار تومان است. ولی یک وقت هست که علم ندارد اما تصریح می کند به عموم، هر مرتبه ای که باشد. این که لا بأس و ساقط می شود.
اما اگر اسقاط کرد به زعم این که ۱۰ تومان است بعد انکشف که ۱۰۰ تومان است، این را شیخ رحمه الله علیه فرمود که فیه اشکالٌ چون از این جهت که خیار، یک حق واحد است و یک حق واحد یا ساقط میشود و یا ساقط نمیشود. و این در واقع مثل شتم و قذف است که این دو تا حق است که منافات ندارد که نسبت به یک حق ساقط بشود و نسبت به یک حق ساقط نشود.
به قول مرحوم آقای ایروانی اصلاً شیخ در این بحث نظر ندارد که به چه دلیل خیار غبن با اسقاط ساقط می شود و اسقاط آیا چطور؟ و به چه کیفیت؟ آنها را کاری ندارد. اینها توطئه و مقدمه هست برای همین جمله که اگر یک جایی اسقاط کرد و بعد انکشف که غبن، ۱۰۰ بوده آیا ساقط میشود یا نه؟
اینجا مرحوم آقای اراکی فرموده که نه آن هم ساقط میشود چون خیار یک حق واحد است لذا نمی شود که نصفش ساقط بشود و نصفش باقی بماند.
خوب عرض کردیم که اصلاً این حرف قابل گفتن نیست چون همان دلیلی که خیار را در اصل غبن ثابت کردهف همان دلیل در مانحن فیه می آید. ما باید ببینیم که در سیره عقلا یا شرط ارتکازی یا لاضرر اینجا را شامل می شود یا شامل نمی شود؟ نمی دانم چطور ایشان این جمله را فرموده است؟
یک عده دیگر مثل مرحوم سید یزدی و مرحوم آقای ایروانی رحمه الله علیهما تفصیل دادهاند بین جایی که به نحو خطاء در تطبیق باشد، داعی باشد، فرموده اند ساقط می شود. آنجایی که نحوه تقیید باشد فرمودند که ساقط نمیشود.
این را هم آقای خویی و دیگران اشکال کردهاند که تقیید در امور جزئی معنا ندارد مگر اینکه برگردد به تعلیق. خوب تعلیق هم که موجب بطلان است چون اجماع داریم بر بطلانش.
این را آقای خویی رحمه الله علیه جواب داد که اینجا از تحت اجماع بر بطلان خارج است. حالا چرا خارج است؟ چون این عقد، این اسقاط خودش متوقف هست بر این تعلیق. مثل این میماند که میگوید «إن کان هذا ملکی فبعته». خوب بگوید یا نگوی،د صحت بیع متوقف هست. اینجا هم بگوید یا نگوید صحت اسقاط متوقف هست.
این را ما نفهمیدیم که آقای خویی رحمه الله علیه چرا این حرف را در مصباح الفقاهه زده است؟ البته در این مکاسبی که در موسوعه آقای خویی چاپ شده است که از مرحوم شهید آمیرزا علی غروی رحمه الله علیه صاحب تنقیه است، در آنجا همین مقدار است که این از تحت اجماع خارج است و دیگر تحلیل نفرموده که چرا خارج است؟ اما در مصباح الفقاهه تحلیل کرده و آن تحلیل را ما نفهمیدیم چون بزنگاه را ول کرده است. دیدم مرحوم شیخنا الاستاذ در ارشاد الطالب فرموده است که به خاطر اینکه اسقاط خیار متوقف بر این است که خیاری باشد. خوب اگر این معلق کند که اگر من خیار دارم اسقاط کردم، این در واقع از تحت اجماع خارج است.
خوب جناب شیخنا الاستاذ این حرف غلط است چون که این که معلق نکرده است بر اینکه خیار دارم، بلکه معلق کرده است بر اینکه اگر غبن من این قدر است. خوب کجا اسقاط متوقف بر این است که غبنش اینقدر باشد؟
بعضی دیگر دیدم نوشته اند که اگر اینی که اسقاط می کند غبنش باشد؛ بله غبن متعدد است. ده هزار تومان یک غبن است، ۵۰ هزار تومان یک غبن است، ۱۰۰ هزار تومان یک غبن است. او مثل ضرب و شتم است که حقوق متعدده است. اما اگر اینی که میخواهد اسقاط بکند خیار باشد؛ نه، یک خیار بیشتر نیست و یک خیار تعدد ندارد.
یا مثلاً یک وقت هست به قول آقای ایروانی میگوید من به این ضرر راضی شدم. خوب منافاتی ندارد که این به ضرر ده هزار تومان راضی بشود ولی ضرر ۵۰ هزار تومانی یک ضرر دیگری است و نسبت به آن راضی نشود. لذا خیارش باقی بماند.
ما عرض کردیم که قطعاً این شخص خیار دارد و در سیره عقلا هم همینطور است و اصلاً این بحث ها اجنبی هستند چون همان طور که اصل خیار را در غبن شارع جعل کرده مرتبه اش را هم جعل کرده است. دو تا خیار است. یعنی در واقع این یک خیار دیگری است. چطور اصل غبن در سیره عقلا خیار دارد، اگر هم کسی خیال کند که غبنش ۱۰ هزار تومان است بعد کشف شود که ۵۰ هزار تومان بوده است، این هم خیار دارد. این نسبت به مطلب اولی که دیروز هم عرض کردیم.
اما اگر این اسقاط بعد از غبن است اما اسقاط بعد از غبن دو صورت دارد یک وقت اسقاط بلاعوض هست که مجانی است که تا الآن گفتیم و یک وقت هست که اسقاط مع العوض هست و مجانی نیست. صلح کرده مع العوض. اگر مع العوض صلح کند، عوض معین باشد، خیار هم آن مرتبه غبن مشخص باشد لا بأس. ۱۰۰ هزار تومان مغبون شده و این ۱۰۰ هزار تومان هم مشخص است. خوب می آید مصالحه میکند و میگوید اسقاط کردم به مثلا ۵۰ هزار تومان و پول را می گیرد و مصالحه میکند.
یا نه مصالحه میکند، مرتبه غبن معلوم نیست ولی تصریح می کند که هر چقدر غبنم هست، بلغ ما بلغ، مصالحه کردم. خوب این در ما نحن فیه اشکال ندارد.
اما اگر مطلق گفت که غبنم را مصالحه کردم، دو صورت دارد: یا این غبن، یک منصرف الیهی دارد مثل انسان که منصرف به حیوان است. یک وقت هست که منصرف الیه. ندارد اگر منصرف الیه دارد، خوب همان مقدار ساقط میشود. اما اگر در یک جایی این اطلاق منصرف الیه دارد مثلاً یک جنسی خریده به۱۰۰ هزار تومان بعد گفته که من خیار غبنم را در این جنس ۱۰۰ هزار تومانی اسقاط کردم. خوب نوعاً در جنس ۱۰۰ هزار تومانی ممکن است ده هزار تومان یا ۲۰ تومان هزار تومان ضرر کرده باشد و گران خریده باشد. ولی این اسقاط کرد، بعد دید که نه تنها که جنس بدل است، بلکه خراب است، بلکه این مال دزدی درآمده و اگر به ۲ هزار تومان بخرند. دیگر ۹۰ هزار تومان و ۹۸ هزار تومان در یک جنس ۱۰۰هزار تومانی نمی شود که اختلاف باشد. این اصلا جور در نمی آید. اینجا شیخ اعظم می فرماید سه احتمال هست: یک احتمال این است که اصلاً این صلح باطل باشد. چرا باطل باشد؟ به خاطر اینکه صلح کرده بر حقی که موجود نیست چون حقی که او صلح کرده ۲۰ هزار تومان است و حال آنکه حق ۲۰ هزار تومانی موجود نیست. حق ۹۸ هزار تومانی موجود است. ۹۵ هزار تومانی موجود است. ما قصد لم یقع و ما وقع لم یقصد. لذا اصلاً این صلح باطل است.
ممکن است بگوییم این صلح هم صحیح است و هم لازم است. چرا صحیح و لازم است؟ چون که این خیار، یک واحد است و یک سبب است و این واحد یا اسقاط می شود و یا اسقاط نمیشود. دوتا که نیست. لذا این، وجه اینکه لازم است و صحیح است.
احتمال سوم این است که این مصالحه صحیح است ولی متزلزل است یعنی خود این صلح باز درش خیار است چون یک معامله ای است که آن معامله غبنی شده و معامله غبنی هم حالا یا به لاضرر و یا به شرط ارتکازی یا به سیره عقلا، هر چه که هست خیار غبن دارد. لذا میفرماید که «الاقوی هو الاخیر».
بعضی به شیخ اشکال کردهاند که اصلاً مصالحه خودش خیار غبن ندارد چون مصالحه اصلاً تشریع شده برای همین که این حق هایی که معلوم نیست چقدر هست و نزاع است این حق ها را مصالحه بکنند. مصالحه، معامله مبنی بر مداقّه نیست. لذا اصلاً صلح خیار غبن ندارد مطلقا.
بعضی ها اشکال کرده اند که نه، صلح مطلقا خیار غبن دارد ولی اینجا این صلح کرده است که خیار نداشته باشد. اگر قرار باشد که این صلح بکند باز خود این صلح، خیار غبن بیاورد که این کرّ الی ما فرّ است و معنا ندارد.
کما اینکه باز سید یزدی اشکال کرده اند که اگر بگوییم به نحو داعی است، این صلح صحیح هست و نافذ است و اگر گفتیم به نحو تقیید است نه، این صلح هم باطل است، نه اینکه خیار دارد، اصلاً باطل است چون آن قیدش محقق نشده است در خارج. قیدش این بوده که صلحی که مثلاً غبن ۵۰ هزار تومانی یا مثلاً غبن ۲۰ هزارتومانی یا مثل غبن ده هزار تومانی. این اشکالی است که سید یزدی رحمه الله علیه کرده است.
مرحوم آقای خویی رحمه الله علیه یک بیانی دارد. بیان آقای خویی این است که اصلاً این صلح باطل است در یک صورت و بعد هم یک توجیهی می کند و می فرماید این صلح در واقع اکل مال به باطل است چون باید صلح با عوض، این عوض در مقابل یک چیزی قرار بگیرد. خوب این غبن ۲۰ تومنیش را مصالحه کرده به مثلاً ۵۰ هزار تومان یا به ۳۰ هزار تومان. اگر مصالح کرده به ۲۰ هزار تومان، به ۳۰ هزار تومان، و غبنش ۳۰ هزار تومان نبوده بلکه ۹۸ هزار تومان بوده یا ۹۵ هزار تومان بوده، این اصلاً صلحش باطل است به خاطر اینکه می شود أکل مال به باطل. بعد توجیه فرموده که مگر اینکه صلح در مقابل اسقاط واقع شود.
اصلاً این فرمایش آقای خویی در مقام جا ندارد به خاطر اینکه در مقام سه چیز داریم: یکی اینکه بیاید آن غبنش را مصالحه بکند. دوم این که خیارش را مصالحه بکند. سوم این که اسقاط خیارش را مصالحه بکند. اصلاً غبنش را مصالحه بکند به چه دردی می خورد؟! چون اگر زمان معامله غبن داشته، بعد این غبن از بین برود فایده ندارد. شیخ فرمود اجماع داریم بر اینکه اگر غبن بعد از عقد از بین رفت، زیادی قیمت بعد از عقد، به درد نمیخورد. اگر بگویید خیارش را مصالحه بکند؛ خوب خیارش را بخواهد مصالحه بکند این هم مشکل دارد چون خیارش را مصالحه بکند، خیالش منتقل میشود به او. حالا ممکن است کسی بگوید که اگر خیارش را مصالحه بکند خوب است دیگر چون خیارش منتقل می شود به آن شخص و دیگر این خیار ندارد مثل این که دینش را مصالحه کرده باشد. خوب جناب آقای خویی! اگر بخواهد خیارش را مصالحه بکند اینجا خیار دارد دیگر و أکل مال به باطل نمی شود چون فرض این است که بعد از غبن است و اصل غبن مشخص است و مقدار غبن مشخص نیست و خیار هم که دوتا نیست تا شما بگویید که این خیاری که این ساقط کرده، آن خیار الآن وجود ندارد چون خیاری که این ساقط کرده است خیاری بوده است که بر اساس ۲۰ هزار تومان باشد. اما خیاری که بر اساس ۹۵ هزار تومان است، پس از آن خیاری که مصالحه کرده اصلاً آن خیار نبوده. این خیار هم که درست است و أکل مال به باطل نمی شود.
خوب در ما نحن فیه اگر کسی بگوید که ما دوتا خیار داریم حرف آقای خوئی خوب است اما اگر کسی گفت ما یک خیار بیشتر نداریم این حرف آقای خویی رحمه الله علیه حرف درستی نیست چون خیار هست دیگر و خیارش را مصالحه کرده است.
آقای خویی آمده این طور درست کرده و میفرماید در مصالحه به خاطر اینکه أکل مال به باطل نشود باید یک فایدهای عائد متصالح بشود. اگر بیاید اسقاطش را مصالحه بکند این خوب است چون خود این اسقاط خیار در واقع یک فایده دارد. از کجا فائده دارد؟ چون اگر خیارش را اسقاط نکند این معامله متزلزل است و تا بگویند نان از گندم است، میگوید میروم در محافل عرفیه شکایت می کنم و به دادگاه می کشانمت. ولی وقتی که این خیارش را ساقط کرد اشکال ندارد و این راحت میشود. کما اینکه دینِ محتمل را، خود دینِ محتمل را نمیتواند مصالح بکند چون اگر دین محتمل را مصالحه بکند ممکن است أکل مال به باطل بشود چون ممکن است اصلاً دینی نباشد. ولی ابراء این دین محتمل را می تواند مصالحه بکند. چطور؟ می گوید وقتی که این ابراء را مصالحه کرد برای مدین، متصالح، اثر دارد. اثرش این است که دیگر این، هر روز و شب خواب آشفته نمی بیند که ممکن است این برود دادگاه و حکم جلب من را بگیرد و بیاید در خانه و سر و صدا بکند. اگر یک فعلی باشد که آن فعل یک فایدهای داشته باشد برای متصالح، صحیح است. در ما نحن فیه اسقاط خودش یک فعل است که آن فعل خودش مالیت دارد و فائده دارد و آن را صلح میکند و این اشکالی ندارد.
و لکن از همان اول هم در واقع این است که آن اسقاطش را صلح می کند. حالا اشکالی ندارد و مرحوم آقای خویی میفرماید حالا ما توضیح دادیم دیگر، گناه که نکردیم.
اما این جمله ای که فرموده اند مصالحه مبنی بر مداقه نیست لذا خیار غبن در مصالحه وجود ندارد. گفته اند نه، این حرف غلط است. مصالحه دو قسم است: یک وقت مصالحه بر اساس مداقه است، مغابنه است. این مصالحه ای که بر اساس مداقه باشد خیار غبن دارد. می گوید من صلح کردم به این شرط که گول نخورم. حالا که گول خوردم یا شرط ارتکازی است یا شرط ضمنی است یا لاضرر است یا هر چه که در بیع هست، در اجاره هست، در ما نحن فیه میآید. این فرمایش مرحوم شیخ اعظم و در این سه تا آیا این صلح … ظاهرش این است که همین که شیخ اعظم فرموده است «الاقوی هو الاخیر» همین حرف درست است. بله مگر اینکه این اسقاط داعی باشد که اگر داعی باشد، معلق نباشد که اگر این بیشتر هم بود، خیارش را مصالحه میکرد این درست است و صحیح است و لازم است. ولی آنکه طبق متفاهم عرفی، همین فرمایش مرحوم شیخ اعظم رحمه الله علیه تمام است.
هذا تمام الکلام در اسقاط خیاری که بعد از غبن است.
اما اگر خیارش را قبل از ظهور غبن اسقاط بکند، هنوز غبن ظاهر نشده میگوید من خیارم را اسقاط کردم. در اسقاط قبل از ظهور غبن شیخ رحمه الله علیه می فرماید «فالظاهر أیضا جوازه» ظاهر جواز است.
نگویید که بنابراین که ظهور غبن شرط شرعی خیار باشد، هنوز خیار نیامده. میشود اسقاط مالم یجب. اسقاط مالم یجب که صحیح نیست.
می فرماید این حرف درست نیست چون برای صدق اسقاط و صحت اسقاط مقتضی خیار کافی است. درست است که ظهور غبن نیست ولی اصل غبن مقتضی خیار است و غایه الامر یک شرط صحت دارد. شرط صحتش این است که غبن ظاهر بشود.
اصلاً من عرض میکنم که این حرفها برای چه هست؟! اسقاط مالم یجب، اینها صحیح نیست اسقاط مالم یجب یعنی چه؟! اگر کسی بگویند که کفاره امسالش را قبل از ماه رمضان بدهد. بگویند که این میشود اسقاط مالم یجب چون هنوز وجوب کفاره به گردنش نیامده است چطور میشود که اسقاط بشود؟! خوب تکلیف، امور اعتباری، دائر مدار اعتبار است. اگر الآن شارع بفرماید کسی که نماز صبحش قضا می شود، الآن می تواند نماز قضای صبحش را بخواند. نماز قضای نماز صبح فردا را. بگوید یعنی چه؟ قضا نشده! می گوید قضا نشده که لفظ قضا مهم نیست. چطور کسی که نماز صبحش قضا می شود، تکلیف بعد از وقت دارد که بخوان دو رکعت را. خوب ممکن است به نحو شرط متاخر، الآن تکلیف داشته باشد. اگر نماز صبحت قضا می شود الآن دو رکعت بخوان. لفظ قضا ولو مجاز باشد. اصلاً قضا در لغت به معنای اتیان است. قضا به معنای قضای اصطلاحی نیست. «اقض» آنی که فوت میشود را بیاور. در ماه رمضان الآن می گوید می توانید کفاره را بدهید. اینها امور اعتباری است . در امور اعتباری اسقاط مالم یجب یعنی چه؟! اینکه خیار غبن با اسقاط ساقط می شود این دلیل می خواهد. بدون دلیل که نمی شود. غایه الامر حالا اگر دلیل داشته باشیم باید ببینیم آن دلیل قبل از ظهور غبن را می گیرد یا نمی گیرد؟ خوب اگر گرفت این خیار در واقع مشروط است یعنی تو در آینده به شرطی خیار داری که الآن خیارت را اسقاط نکنی مثل شرط متقدم است. مثل نیست اصلاً عیناً شرط متقدم است. مثل اینکه کسی که دیشب مثلا مستحاضه بوده امروز باید روزه بگیرد، خوب این چه اشکال دارد؟ ولو وجوب صوم از طلوع فجر می آید ولی شرط متقدم دارد. خیار در سیره عقلا، شارع، یا به شرط ارتکازی، هرچه که هست، در صورتی هست که قبل از غبن این را اسقاط نکرده باشد. اصلاً فرمایش مرحوم شیخ اعظم هم لازم نیست. احتیاجی به آن نیست. ما اصلاً می گوییم خیار غبن، غبن شرطش است. قبل از ظهور غبن، خیار نیست. اصلا مقتضیش هم نیست. خوب باشد باز میشود اسقاط بشود. ما دنبال دلیل هستیم دلیل باید ببینیم چه هست لذا متاسفانه مخصوصاً در فقه قدما یا حتی در بعضی از متاخرین که خیلی این ها را اشتباه می کنند اصلاً این حرفها که این اسقاط مالم یجب است یا عقلاً محال نمیدانم چطور میشود که این حرفها در فقه می آید؟ نمی فهمم.
لذا جناب شیخ اعظم برای چه شما اصرار می فرمایید که بگویید که مقتضی اش هست و خود حصول مقتضی کافی است برای صدق اسقاط. لفظ اسقاط که در روایت وارد نشده تا اینکه بگویید که اسقاط عرفاً خلاف ظاهر است. این به سیره عقلا هست. به شرط ارتکازی هست. اینها را باید ما حساب کنیم. به همین جهت فرقی نمی کند که اسقاط قبل از ظهور غبن بشود یا اسقاط بعد از ظهور غبن بشدد کما این که مثلاً حتی در باب مریض منصوص است که اگر طبیب قبل از آن که می خواهد عمل بکند برائت از دیه بجوید، دیه بر او واجب نمی شود حال آنکه دیه کِی می آید؟ بعد از قتل می آید. این هنوز زنده است و میگوید امضا بکن که اگر اتفاقی افتاد من ضامن نباشم. دلیل داریم دیگر. لذا اصلا احتیاج به این حرفها نیست و گفتن این حرفها هم روی موازین فقهی نیست.
و للکلام تتمه ان شاء الله فردا.
و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین و لعنه الله علی اعدائهم اجمعین.