بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین و لعنه الله علی اعدائهم اجمعین
جلسه ۱۵۸ (یکشنبه ۲۱/۱۰/۱۳۹۹)
کلام در این بود که مرحوم شیخ اعظم ره فرمود فهم اصحاب از این که این اخبار وارد در خیار تأخیر را حمل کرده اند بر نفی لزوم، از آن خیار فهمیده اند نه بطلان معامله خودش قرینه است که مدلول این روایات این است. اگر این فهم، ظهور این روایات را عوض نکند، حداقلش این است که مجمل می کند و وقتی نمی دانم لا بیع له، به معنای بطلان است یا نفی لزوم؟ وقتی مجمل شد، وقتی سه روز گذشت، استصحاب می کند بقاء صحت را. می گوید قبلا این معامله صحیح بود، الآن شک می کنم که صحیح است یا صحیح نیست؟ استصحاب بقاء صحت می کند.
آقای خوئی ره سه کلمه در مقام دارد که این سه کلمه، جای تأمل دارد.
کلمه اول این است که کسی اشکال نکند کما این که ما دیروز اشکال کردیم، که صحتی که در زمان سه روز بوده، صحت در ضمن لزوم بوده. این صحتی که بعد از سه روز است اگر باشد، در ضمن جواز است و این به کلی قسم ثالث می خورد نه به استصحاب شصخص صحت. ایشان فرموده صحت و لزوم دو حکمی است که بر بیع وارد می شود در عرض هم. دوتا حکم است مثل خمر که هم حرمت دارد و هم نجاست. بیع هم ، هم صحت دارد و هم لزوم دارد. لزومش قطعا رفته، حالا یا صحتش رفته که لزومش رفته یا اصل صحتش نرفته، لزومش رفته. خوب شک در صحت داریم، استصحاب بقاء صحت می کنیم. اشکال ندارد. دوتا حکم است.
خوب دوتا حکم است ، آقای خوئی! یعنی چه لزوم یک حکم دیگری است؟ یعنی شارع مقدس وقتی که صحت جعل می کند یک لزوم هم جعل کرده؟ یا مرحوم شیخنا الاستاذ! که در جواب از این اشکال تبعا لآقای خوئی ره می فرمایید صحت و لزوم دوتا حکم است که در عرض هم بر بیع وارد شده، یعنی شارع یک لزوم جعل می کند و یک صحت؟ یا نه؟ یا مثلا در بیع خیاری، شارع یک صحت جعل می کند و یک خیار جعل می کند؟! این است؟!
این که اولا آقای خوئی! خلاف مبنای شماست چون خود شما فرمودید حقیقت خیار بر می گردد به جعل ملکیت مقیده یعنی وقتی کسی بیع خیاری دارد، یعنی شارع ملکیت ما لم یفسخ را جعل می کند. در لزوم، ملکیت مطلقه را جعل می کند. شما چه دلیلی دارید آقای خوئی! حالا خلاف مبنای خود شماست، هیچی. خلاف فرمایشات آقای تبریزی ره که به کرّات و مرّات این را رد می کند، هیچی. ممکن است کسی بگوید خلاف مبنای خودت است که حرف نشد، مگر مبنای آقای خوئی قرآن است؟ خوب خلاف مبنای خودش باشد. چه ارزشی دارد؟ حالایا خلاف مبنایش یا مطابق مبنایش. می گوییم خوب آقای خوئی ره! شما چه دلیلی دارید بر این که لزوم، یک مجعول شرعی است در قبال صحت. میفرماید اوفوا بالعقود. می گوییم اوفوا بالعقود که ارشاد است. می فرماید ارشاد به چیست؟ ارشاد به لزوم است. می گوییم خوب لزوم را معنا کن. شما خیار را که معنا کردید یعنی جعل ملکیت مقیده، ملکیت ما لم یفسخ. خوب لزوم می شود جعل ملکیت مطلقه. وقتی ملکیت الی الابد جعل کرد، از آن انتزاع لزوم می شود. خوب شارع بخواهد لزوم را برداردیعنی چه لزوم را بردارد؟ یعنی ملکیت مقیده جعل کند. ما الآن نمی دانیم آیا شارع ملکیت ما لم یفسخ را جعل کرده در سه روز؟ یا نه ملکیت تا فقط سه روز را جعل کرده. بیشتر از سه روز اصلا ملکیت جهل نکرده. خوب می گوییم در سه روز، ملکیت ما لم یفسخ بوده الآن استصحاب می کنیم بقاء این ملکیت را. میگوییم آن ملکیت ما لم افسخ، الآن هم هست.
مرحوم آقای ایروانی ره یک اشکالی کرده و می فرماید فإن جاء بالثمن فی ثلاثه ایام فهو احق به، یا له، و الا فلا بیع له، این فلا بیع له، میفرماید دوتا احتمال دارد: یک احتمال این است که فلا بیع له یعنی بعد از سه روز این عقد بیع منفسخ می شود. این یک احتمال است. بنابر این احتمال استصحاب جا دارد.
اما بنابر یک احتمال، استصحاب جا ندارد و آن احتمال این است که عقد بیعی که تا سه روز مشتری پول را نیاورده، این از اول باطل است یعنی بیع مشروط به شرط متأخر است یعنی اگر تا سه روز آورد، از الآن صحیح است و اگر تا سه روز نیاورد، از الآن باطل است یعنی از حین بیع، چطوری که این زن اگر تا غروب حیض شود، از الآن صوم بر او واجب نیست، اینجا هم اگر این مشتری تا سه روز ثمن را نیاورد از الآن بیع باطل است. لذا فرموده شک در بقاء صحت نیست. احتمال می دهیم شارع اصلا این بیعی را که در سه روز مشتری آن را نیاورده از اول امضاء نکرده باشد. خوب وقتی اینطور شد ایشان می فرماید استصحاب ندارد چون این معامله ممکن است از اول باطل باشد. شک در اصل صحت این معامله داریم . شمامی فرمایید استصحاب بقاء صحت می کنم، کو صحت؟! شما صحت فی الجمله در سه روز را درست بکن. لعلّ معنای روایت این باشد که این را اگر تا سه روز نیاوردی، از اول این بیع باشد. لذا این اشکال را به شیخ ره کرده.
و لکن این که و الا فلا، حداقل به هر جهت آقای ایروانی، تمام فقها از این روایت نفهمیده اند که این سه روز ممکن است در صورتی صحیح است که پول را بیاورد و الا اگر پول را نیاورد اصلا سه روز هم صحیح نیست. این تقریبا متسالم علیه است و چطور ممکن است ظهوری که همه این فقها الی یومنا هذا نفهمیده اند، این چه ظهوری است آقای ایروانی؟ ولی خوب به لحاظ دقتی که کرده و اگر کسی بخواهد مثل مرحوم آسید احمد خوانساری ره یا مثل مرحوم مقدس اردبیلی ره بخواهد در دلالت روایات مناقشه کند و کارش مناقشه باشد، این حرف خوبی است که لعل معنای روایت این باشد. ولی خوب این معنای غریبی است که به ذهن اشخاص نیامده.
خوب ممکن است شما بگویید این حرف آخرت که کلام آقای خوئی ره توجیه کردید، جواب ندادید. حالا آقای خوئی را ولش کن! مصباح الفقاهه بد جور تقریر شده یا تنقیح، حالا یا آقای خوئی بیانش نارسا بوده یا آقای غروی ره تقریبش یا … .
ولی این حرف که اگر این بیع صحیح باشد، یعنی ملکیت ما لم یفسخ، و اگر این بیع، باطل باشد، یعنی فقط ملکیت تا سه روز به شرط مجیء ثمن. اگر او ثمن را نیاورد، ملکیت جعل نشده. خوب اینجا یقین دارد یک ملکیتی در سه روز جعل شده. احتمال می دهد که این ملکیت ادامه داشته باشد و احتمال می دهد که این ملکیت ادامه نداشته باشد. این عویصه ای است که ما چندین سال است که در آن مانده ایم و بعضی از مدقّقین هم که کلماتشان را دیدم آنها هم همینطور برایشان مبهم است. اگر یک کسی یک عقد نکاحی را یقین دارد کرده. منتها نمی داند عقد نکاح موقت بوده، شش ماهه بوده یا دائم بوده؟ خوب اینجا استصحاب بقاء زوجیت می شود بعد از شش ماه؟ یا استصحاب عدم جعل نکاح دائم که این نکاح دائم نکرده؟ تا شش ماه که یقینا درست است، چه دائم وچه غیر دائم. بعد از شش ماه شک دارد، خوب استصحاب می گوید اصلا عقد دائم نکردی. آیا این است معنایش که این زن تو نیست و عقد دائم نکردی؟ یا این که معنایش این است که استصحاب بقاء نکاح می شود؟
خوب به مسلک آقای خوئی ره که این آقای خوئی! استصحاب عدم جعل و بقاء مجعول با هم تعارض دارد. حالا ممکن است کسی بگوید آقای خوئی که اینجا تقریب کرده بنابر مسلک قوم است که استصحاب در شبهات حکمیه را قبول دارند. اما اگر کسی استصحاب در شبهات حکمیه را قبول داشت، آیا در ما نحن فیه، جای استصحاب بقاء زوجیت و استصحاب بقاء نکاح است یا جای استصحاب عدم تحقق نکاح دائم است؟ شک می کند که نکاح دائم جعل کرده یا جعل نکرده، استصحاب می گوید نکاح دائم جعل نکرده.
خوب ما روایتی نداریم که هر کس که جعل نکاح دائم نکرده، وطیش حرام است مثلا نفقه اش واجب نیست و هکذا. اگر چنین روایتی داشتیم خوب بود. ولی وقتی چنین روایتی نداریم استصحاب عدم جعل نکاح دائم چه فائده دارد؟ بله آثار نکاح دائم نفی می شود. این که این طلاق می خواهد، این که ارث می برد، اینها نفی می شود و خوب است. ولی اصل زوجیت هم نفی می شود؟
سوال:
جواب: جواز نظر که زوجه، الا ما نکحت. این هم زوجه است دیگر. عدم نکاح دائم که نمی گوید زوجه نیست. عدم نکاح دائم که نمی گوید این نامحرم است. آیه شریفه می فرماید که زوجات جائز است. استصحاب عدم نکاح دائم که اثبات نمی کند این زوجه نیست.
سوال:
جواب: نه دیگر، چون جوازنظر موضوعش زوجه است نه زوجه دائمه و روایتی هم نداریم که فرموده باشد من لم ینکح امراه زواجا دائما، لا یجوز له النظر.
سوال:
جواب: این که در همه استصحاب های کلی قسم ثانی هم همینطور است. نمی دانم این بول بوده یا جنابت بوده، اگر بول بوده که بالوجدان برداشته شده و اگر جنابت هم که بالتعبد.
خوب این همان است منتها این عویصه ای است که چرا شما در استصحاب کلی قسم ثانی در مثل بلل مردد قبول می کنید ولی در دوران امر بین اقل و اکثر، که نمی دانم تکلیف به اقل خورده یا به اکثر، قبول نمی کنید؟ اینها من خیال می کنم که در سیره عقلا همانطور که عرض کردم که اگر این مثبتات حجت نباشد، این اشکال هست و باید در دوران امر بین اقل و اکثر هم احتیاط کرد و اگر هم مثبتات این نوع موارد حجت باشد، استصحاب کلی قسم ثانی درست نیست.
پس تا اینجا این بیان مرحوم آقای خوئی ره و بیان مرحوم شیخنا الاستاذ ره که لزوم و صحت دوتا حکم معامله است و اثر شرعی معامله است، در عرض هم، این حرف، حرف نادرستی است اما این که مآل لزوم، بیع لازم وبیع خیاری، به این بر می گردد که جعل ملکیت مطلقه یا جعل ملکیت ما لم یفسخ این حرف درستی است و اینجا چرا استصحاب جاری نشود و مثل همان مساله نکاح که دیدم بعضی در استفتاءاتشان فرموده اند که اگر کسی نمی داند که نکاح دائم بوده یا نکاح موقت؟ استصحاب بقاء زوجیت می شود و آثار زوجیت بار می شود. منتها بله آثار زوجیت دائمه مثل ارث و اینها نفی می شود. این یک نکته در کلام آقای خوئی ره.
نکته ی دیگر در کلام آقای خوئی ره این است که ایشان می فرماید چه کسی گفته جناب شیخ انصاری! که اصحاب و فقها و حمله اخبار، از این روایات فهمیده اند صحت را نه عدم صحت؟ نفی لزوم را فهمیده اند؟ لعل فقها که قائل شده اند که خیار تأخیر هست، نه به خاطر این روایات باشد. قبول داشته اند که این روایات دال بر بطلان است و لکن لا حرج و لا ضرر، اجماع ، شاید به آنها ملتزم شده اند. مگر خودشان نوشته اند للأخبار.
این حرف هم آقای خوئی! درست نیست اگر فقها از لاحرج خیار فهمیده اند و اگر از لا ضرر خیار فهمیده اند، اگر روایات ظهور دارد در بطلان، دیگر لاحرج برای چه؟ وقتی لا حرج جاری می شود که این بیع بخواهد لازم باشد و صحیح باشد. وقتی شارع فرمود بعد از سه روز باطل است، یعنی چه لا ضرر؟ بطلان که مجعول شرعی نیست. بطلان، عدم جعل است و شارع که نمی آید بفرماید بیع ربوی باطل است. وقتی صحت جعل نکرد، می گوییم باطل است. بطلان که مجعول شرعی نیست. خوب اگر این روایات دال بر بطلان بوده، لاحرج و لاضرر، چه کاره است؟
مگر این که آقای خوئی بفرماید خوب این اشکال به آنهاست. دوتا مطلب قاطی نشود. یک وقت شما اشکال می کنید که اگر این روایات دال بر بطلان بود، این جای لاحرج و لا ضرر نیست؛ بله. و یک وقت شما می گویید اصحاب که فتوای به خیار داده اند، دلیلشان لا ضرر و لا حرج نبود. این را از کجا می گویید؟ خوب شاید فقها اشتباه کرده اند.
خوب این حرف، بعید است چون اگر چنین چیزی بود، در کتب فقها به آن اشاره می شد که این اخبار دال بر بطلان است کما این که فقط مرحوم صاحب حدائق ره و مرحوم محقق اردبیلی ره در این مناقشه کرده اند که روایات ظهور در بطلان دارد. غیر از اینها کسی مناقشه نکرده. این هم حرف دوم.
اما حرف سوم مرحوم آقای خوئی فرمایش عجیبی است. ایشان می فرماید در جایی فهم فقها مضرّ است که فقها بگویند ظهور روایت این است ولی ما قبول نداریم. این موهن است و از حجیت می اندازد چون معلوم می شود قرینه ای بوده بر خلاف و تسالم بر خلافش بوده مثل روایاتی که در وفاء به عهد هست، اینقدر روایات شدیده و غلیظه هست و لکن فقها همه نوشته اند قول داده دیگر و حالا زده زیر قولش. مردم اگر کسی به شوخی دروغ بگوید، این را نقص نمی دانند ولی اگر کسی بد قول باشد می گویند این اصلا ، انسان نیست، شرف ندارد، دین ندارد. خوب فقها می گویند ما این روایات را قبول داریم و لکن به آن فتوی نمی دهیم. این خوب است و این موهن است و معلوم می شود که قرینه این بوده، تسالم بر خلافش بوده، این ظهور حجت نبوده. ولی یک وقت هست فقها می گویند معنای روایت این است. آقای خوئی ره می فرماید این محظوری ایجاد نمی کند چون فهم اصحاب که برای ما حجت نیست. این در ما نحن فیه از این قبیل است. لا بیع له، آقای خوئی می فرماید فقها فرموده اند یعنی این بیع لازم نیست و ما می گوییم نه، معنایش این است که این بیع صحیح نیست. فهم فقها که حجت نیست. یک وقت هست فقها ظهور را قبول دارند و عمل نمی کنند، می گویید خوب یک قرینه ای هست. یک وقت هست فقها مناقشه در ظهور کرده اند، می فرماید این مهم نیست و ما در بحث خودش گفته ایم و ما نحن فیه از این قبیل است.
خوب این فرمایش مرحوم آقای خوئی ره خیلی عجیب است. آقای خوئی! چرا شما می فرمایید اگر فقها ظهور را تسالم کنند ولی بر خلاف ظهور فتوی دهند و بگویند شاید قرینه ای بوده و ما از این ظهور رفع ید می کنیم، شما این را قبول دارید آقای خوئی! چرا؟ مگر ظهور حجت نیست؟ می فرمایید اگر ظهور حجت باشد، جایی است که قرینه ای بر خلاف نباشد. خود این فهم فقها قرینه است. شاید قرینه ای بر خلاف باشد. خوب می گوییم آقای خوئی! همانطور که فتوای فقها ممکن است قرینه ای بر خلاف بوده که فقها فتوی داده اند، خوب اگر یک جایی هم از این روایات این را فهمیده اند، شاید ظهور این عبارت در این نیست و ظهور این لا بیع در این نیست. آنچه که چندین مرتبه عرض کرده ایم، این ظهوری که نوع فقها از صدر شریعت تا الآن بر خلافش فهمیده اند، چه دلیلی بر حجیت این ظهور هست؟ چون حجیت این ظهور به سیره عقلاست و کجا عقلا از صدر شریعت در یک جایی به یک ظهوری اخذ نکرده اند و گفته اند این معنای روایت نیست و شما اشتباه می کنید و امام علیه السلام این سیره را امضاء فرموده باشد. اصلا عقلا هم این سیره را قبول ندارند.اگر الآن یک قانونی باشد که نوع قانودانها بر خلاف می فهمند، یک قانوندانی بگوید نه، قرائن را دقت کن، مثل همین فرمایشاتی که گاهی مواقع آقای خوئی ره یا شیخنا الاستاذ یا شیخ اعظم ره یا دیگران هم گاهی دارند مثل این آیه شریفه ای که فَاعْتَزِلُوا النِّساءَ فِی الْمَحیضِ وَ لا تَقْرَبُوهُنَّ حَتَّى یَطْهُرْن یا یَطَّهَّرْن، این اختلاف در قرائت منشأ اختلاف در حکم می شود . بعضی اشکال کرده اند که نه ، چون ذیلش دارد که فَإِذا تَطَهَّرْن، خوب قطعا اگر یَطْهُرْن هم باشد باز باید به معنای یطّهّرن باشد به قرینه ذیل. مرحوم آقای خوئی ره و شیخ ره هم در رسائل فرموده و آقای دیگران که اگر بود و إِذا تَطَهَّرْن حق با شما بود ولی فَإِذا تَطَهَّرْن، فاء تفریع است و بعضی از مفهوم را ذکر کرده و بقیه مفهوم را ذکر نکرده لذا اصالت ندارد و اصالت با صدر آیه شریفه است. خوب این حرف درست نیست. این کبرایش همینجاست چون این که در لغت عرب، در سیره عقلا فرق بگذارند بین فاء و واو که فاء و واو دو چیز باشند مثلا اگر باشد در آن روایت زید نرسی که عصیر عنبی آیا نجس است یا نه؟ سوال کرد از پختج ظاهرا. حضرت فرمود خمرٌ فلا تشربه یا خمرٌ لا تشربه. اگر باشد خمرٌ فلا تشربه تنزیل نجاست هم استفاده می شود. چرا؟ چون آن فاء، فاء تفریع است و بعضی از احکام را ذکر کرده و اگر باشد خمرٌ لا تشربه، فاء نداشته باشد، این نه، معلوم نیست که تنزیل من جمیع الجهات باشد و فقط حرمت تنها را می فهماند. خوب این حرف، آقای خوئی! درست نیست چون این که فاء به این معناست، بین فاء باشد یا نباشد، در لغت عرب فرق می کند، یک کسی بگوید شما که اصلا نجف را ندید و عرب ها را ندید و آقای خوئی! حداقل هفتاد سال با عرب ها زندگی کرده. می گوییم اولا آقای خوئی ره با عرب ها زندگی نکرده چون ایشان نه آخوند منبری عرب ها بوده و نه کرّ و فرّ سیاسی داشته. او سرش در علوم اهل البیت بوده با طلبه هایی مثل ماها آنها هم یا نوعا ایرانی بوده یا … لذا فکر نمی کنم که آقای خوئی یا آقای تبریزی در این که فرق بین فاء و واو باشد، بیشتر از ما از عرب ها خبر داشته باشند مضافا به این که این حرف را آنهایی که اصالتا عرب هستند نگفته اند. این است که اگر یک جایی آقای خوئی! ولو فقها که که یک ظهوری را رها کرده اند، ظهور را اینطور فهمیده اند بعد ما بیاییم اشکال کنیم، این حرف درست نیست و این اصلا ظهور نیست و لو فرض که ظهور باشد، دلیل بر حجیت ندارد لذا این سه تا فرمایش مرحوم آقای خوئی غیر از آن توجیهی که کردیم، فی حد نفسه تمام نیست.
آقای خوئی اصلا خیار تأخیر را منکر است. ایشان وقتی که مناقشه کرده در روایات، در اجماع، در لاحرج و لاضرر، اصلا خیار تأخیر را منکر شده و فرموده ما خیار تأخیر نداریم و بعد از سه روز، معامله باطل است. این حرف آیا درست است یا نه؟
و لکن آقای خوئی! این حرف باز هست که ما در شریعت کجا داریم که شارع یک بیعی را موقت صحتش را جعل کرده باشد تا سه روز. این هم خودش کلام شما را نفی می کند و بعید از اذهان است.
مرحوم امام مصرّ است بر خیار تأخیر است و این که لا بیع له ظهورش در نفی لزوم است و یک قرائن داخلیه و یک قرائن خارجیه اقامه کرده مراجعه بفرمایید و تأمل بفرمایید ببینیم اینهایی که ایشان فرموده درست می شود یا نه؟
و للکلام تتمه ان شاء الله فردا.
و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین و لعنه الله علی اعدائهم اجمعین.