متن فقه ، جلسه ۱۶۰ ، سه شنبه ۲۳ دی ۹۹

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین و لعنه الله علی اعدائهم اجمعین

جلسه ۱۶۰ (سه شنبه ۲/۱۰/۱۳۹۹)

شروط خیار تأخیر

کلام در این بود که مرحوم شیخ اعظم ره می فرماید اگر کسی شیئی را نقد بفروشد و مشتری ثمن را تا سه روز نیاورد، بایع بالخیار است. می تواند معامله را فسخ کند و می تواند معامله را امضاء کند.

خوب این خیار تأخیر شروطی هم دارد یا ندارد؟

مرحوم شیخ اعظم ره می فرماید بله شروطی هم دارد.

أحدها: عدم قبض المبیع

شرط اول این است که بایع مبیع را قبض نداده باشد به مشتری. اگر بایع مبیع را تحویل به مشتری داده باشد، مشتری ولو پول را نیاورد، خیار تأخیر ساقط است. قبض مبیع، مسقط است. شرط خیار تأخیر عدم قبض مبیع است.

خوب جناب شیخ! دلیل این چیست؟

دلیلش صحیحه علی بن یقطین است

وَ بِإِسْنَادِهِ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ سَعِیدٍ عَنْ صَفْوَانَ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ الْحَجَّاجِ عَنْ عَلِیِّ بْنِ یَقْطِینٍ‏ أَنَّهُ سَأَلَ أَبَا الْحَسَنِ ع عَنِ الرَّجُلِ یَبِیعُ الْبَیْعَ وَ لَا یَقْبِضُهُ صَاحِبُهُ وَ لَا یَقْبِضُ الثَّمَنَ قَالَ فَإِنَّ الْأَجَلَ بَیْنَهُمَا ثَلَاثَهُ أَیَّامٍ فَإِنْ قَبَضَ بَیْعَهُ وَ إِلَّا فَلَا بَیْعَ بَیْنَهُمَا.

یک مطلب خلط نشود. یک وقت یک قیدی در سوال سائل است. این فائده ندارد و جواب را قید نمی زند لذا می گویند مورد، مخصص نیست. راوی سوال می کند من رفتم مسافرت، صبح رفتم، شب رسیدم، خیلی هم تو راه عرق ریختم، از خستگی داشتم می مردم، حضرت فرمود تقصّر. بعد بگوییم پس مسافری تقصّر، که صبح تا شب سفرش طول بکشد! نه این قید در سوال سائل است و در جواب امام علیه السلام که نیست.

لذا این روایت شریفه عَنِ الرَّجُلِ یَبِیعُ الْبَیْعَ وَ لَا یَقْبِضُهُ صَاحِبُهُ وَ لَا یَقْبِضُ الثَّمَنَ، این سوال سائل تصریح دارد که مبیع را به قبض نداده ولی به درد نمی خورد و محل استشهاد شیخ ره نیست. محل استشهاد شیخ ره این است که قَالَ فَإِنَّ الْأَجَلَ بَیْنَهُمَا ثَلَاثَهُ أَیَّامٍ فَإِنْ قَبَضَ بَیْعَهُ وَ إِلَّا فَلَا بَیْعَ بَیْنَهُمَا. اینجا فإن قبّض بیعه، این قید در جواب امام علیه السلام است. اگر مبیعش را قبض داده خیار ندارد و الا یعنی اگر مبیعش را قبض نداده خیار دارد.

خوب اینجا یک اشکال این است که فإن قبّض بیعَه، قبّض چیست؟ چرا می خوانید فإن قبّض؟ بخوان فإن قَبَض بَیِّعُه. ثمنش را قبض کرده.

شیخ ره می فرماید کما این که مرحوم صاحب ریاض و بعد هم صاحب جواهر تبعا لصاحب ریاض، این شرط را منکر شده اند. فرموده اند که ما قبول نداریم که شرط خیار تأخیر، قبض مبیع باشد. غیر از این دوتا همه گفته اند شرط خیار تأخیر این است که مبیع را قبض ندهد.

شیخ ره می فرماید مرحوم صاحب ریاض ره که این شرط را قبول نکرده و فتوی به اطلاق داده، دوتا احتمال دارد. یک احتمال این است که لعلّ آن کتابی که دست صاحب ریاض بوده، آن روایت این قید را نداشته. این قید به دست صاحب ریاض نرسیده. این یک احتمال. احتمال دوم این است که فإن قبّض بیعَه را خوانده فإن قبض بیّعه. تشدید را مشهور داده اند به قبض و بیع را به تخفیف خوانده و صاحب ریاض بر عکس خوانده و تشدید را داده به بیعه و قبض را به تخفیف خوانده.

خوب شیخ ره می فرماید بیّع در روایات، در کتب لغت، در لسان و عرف محاوره عرب، مفرد اصلا استعمال نشده. چون در روایات همه تثنیه دارد “بیّعان”. بیّع خودش به تنهایی استعمال نشده. این یک اشکال.

اشکال دوم هم این است که شما چرا می خوانید قبض بیّعه؟

گفته اند اصل عدم تشدید است. اصل این است که وقتی بیّع از دهان مبارک امام کاظم علیه السلام صادر شد، اصلا تشدید نداشت. مثل این که ما نمی دانیم آیا گریه با صوت، مبطل صلاه است -مثل خنده – یا نه، مطلق گریه ولو صوت نداشته باشد و مجرد اشک ریختن باشد. بعضی فرموده اند مجرد اشک ریختن چون این روایت که البکاء نمی دانم آن همزه ممدوده هست یا نه؟ اصل این است که همزه ممدوده نیست. خوب اینجا هم می گوییم اصل این است که آن تشدید نیست. اصل این است که بیّع تشدید ندارد.

پس دوتا اشکال به مرحوم صاحب ریاض کرد. یک اشکال این است که شاید آن کتاب روایتی که دست صاحب ریاض بوده، این قید در آن نبوده و آن روایت ناقص است. یکی هم این که این دوتا قرائت دارد.

بعد می فرماید که در ما نحن فیه قبض، معنایش چیست؟ تاره مشتری پول را نمی آورد. بایع که حاضر است بدهد. قبض نمی دهد مبیع را چون مشتری پول را نمی آورد. اینجا یقینا خیار تاخیر هست. فرض دوم این است که مشتری ثمن را آورده ولی بایع ثمن را قبول نمی کند و نمی گیرد و در نتیجه مثمن را تحویل نمی دهد. اینجا هم آیا خیار تأخیر هست یا نه؟ اینجا را شیخ ره می فرماید اقوی این است که اینجا خیار تاخیر نیست چون ظاهر روایت این است که این یک ارفاقی است در حق بایع و می خواهد بایع ضرر نکند. ولی اگر مشتری پول را آورده و این تحویل نمی دهد، چرا خیار ندارد؟

می گوید این کاری ندارد که.

می گویید چکار کند؟ اگر رفت پول را نیاورد چی؟

می فرماید اگر پول را نیاورد، از باب تقاص این مبیع را بر می دارد بابت پولش. خیار نمی خواهد.

اگر بگویید حفظ باید کند مبیع.

می گوییم حفظ مبیع را هم می گوییم واجب نیست. این ربطی به خیار ندارد.

فرض سوم این است که اگر قبضی کرده بدون اجازه، این طرف، کتاب مکاسب را فروخته و او پول را نیاورده و این هم رفته عدوانا و بدون اجازه کتاب مکاسب را برداشته و تا سه روز هم ثمن را نیاورد. آیا اینجا خیار ساقط می شود یا نه؟ اینجا شیخ ره می فرماید چهار احتمال دارد:

یک احتمال این است که این قبض، کلا قبض است.

احتمال دوم این است که اگر استرداد کرد و پس گرفت کتاب را خیار تاخیر دارد. اما اگر استرداد نکرد خیار تاخیر ندارد.

احتمال سوم این است که ما بگوییم آیا ضمان مرتفع می شود؟ یا ضمان مرتفع نمی شود؟ ضمان مرتفع می شود یعنی چه؟ چون عرض کردیم که تلف المبیع قبل قبضه من مال بائعه. اگر مبیع قبل از قبضش تلف شد، از مال بایع است. خوب وقتی شد از مال بایع، اگر ما گفتیم آن قبض عدوانی، بدون اجازه، ضمان را از بین می برد و دیگر ضامن نیست؛ اینجا می گوییم خیار تأخیر هم باقی نیست. اگر گفتیم قبض عدوانی، رافع ضمان نیست و ضمان هنوز هم هست؛ اینجا شیخ ره می فرماید خیار تاخیر هست. پس این قول این بود که تفصیل بدهیم و مبتنی بر این است که اگر گفتیم این قبض عدوانی ضمان را بر می دارد، قطعا خیار نیست و اگر گفتیم ضمان را بر نمی دارد، این یعنی خیار هست.

خوب چرا جناب شیخ؟ می فرماید سرّش را الآن گفتم. اگر ما گفتیم ضمان برداشته شد، این الآن چه غصه ای می خورد؟ اگر خیار نداشته باشد غصه ندارد. اگر پول را نیاورد، از باب تقاص مبیع را بر می دارد. وجوب حفظ هم ندارد و لازم نیست انسان مال مردم را حفظ کند. ولی اگر گفتیم نه، این قبض رافع ضمان نیست؛ اینجا شیخ می فرماید این هنوز ضرر دارد چون همه اش شب می خوابد ، یکدفعه می بیند که دزد آمد برد، یا زلزله آمد، سیل آمده، این همه اش باید شب خواب آشفته ببیند که این مبیع تلف نشود. خوب اگر ما گفتیم مبیع تلف هم بشود دیگر ضمانی بر عهده بایع نیست، دیگر بایع مشکلی ندارد. لذا می فرماید اقوی همین است که ما تفصیل بدهیم.

فرض بعدی این است که این بعضی از مبیع را قبض داده و بعضی از مبیع را قبض نداده. آیا اقباض بعض المبیع، به منزله کل است؟ یا اقباض بعض المبیع به منزله عدم اقباض است؟ یا تفصیل می دهیم و می گوییم نسبت به آن مقداری که اقباض داده مبیع را بیعش لازم است و خیار ندارد و نسبت به آن مقداری که اقباض نداده، خیار دارد. می فرماید وجوه.

این فرمایشات شیخ اعظم ره در این شرط اول.

مرحوم آقای خوئی ره به این فرمایشات شیخ اشکال کرده.

خوب فرمایشات شیخ ره در چند نکته خلاصه می شود.

نکته اولی این است که اقباض مبیع، شرط است. حرف مرحوم صاحب ریاض ره درست نیست چون یا کتابی که دست او بوده این قید را نداشته یا او خوانده فإن قبض بیّعه.

شیخ ره فرمود اگر به دست او رسیده و نداشته که هیچی و فائده ندارد و اگر هم این را خوانده فأن قبض بیّعه، دو تا اشکال کرد. یک اشکال این بود که اصلا بیّع مفردا استعمال نمی شود و اشکال دوم این که اصل، عدم تشدید بیّع است.

مرحوم آقای خوئی ره به این نکته اشکال کرده و فرموده اولا کتابی که به دست صاحب ریاض رسیده، این روایت در آن نبوده، مثل این می ماند که یک کسی الآن بگوید اینجا که روز است، بلوار امین الآ« شب است. می گوید آخر بی انصاف الآن تا شب، حداقل هفت ساعت فاصله است. از اینجا تا بلوار امین مگر چقدر اختلاف افق دارد که اینجا الآن روز است و آنجا شب است؟! اگر جناب شیخ! این روایت نسخی می داشت مثلا می فرمودند که بعضی از کتب روایی، بعضی از نسخ، این قید را ندارد. در این صورت ممکن است ما بگوییم بله لعلّ آن کتابی که به دست مرحوم صاحب ریاض رسیده این قید در آن نبوده. ولی هیچ کس این روایت را بدون این قید نقل نکرده. مگر می شود که روایتی که هیچ کس بدون قید نقل نکرده، ما بگوییم دست صاحب ریاض این قید نبوده. این یک.

اما این که می فرماید بیّع اصلا مفرد استعمال نشده، خوب جناب شیخ انصاری! شما مگر چقدر فحص کرده اید؟ مرحوم شیخ، نهایت تتبعش ممکن است این باشد که کتب اخبار و روایات را دیده و حالا یک مقداری هم بعضی از کتب تاریخی مثلا در نجف در آنجایی که شیخ اعظم ره تررد داشته، آنها را دیده. این لغت پهناور عرب، این استعمال به این گستردگی را کجا رفته تحقیق کرده که بفرماید بیّع، مفرد استعمال نشده.

ثانیا اصلا گیریم بیّع استعمال نشده باشد. مثل این می ماند یک کسی می گوید آقای راجل!.

می گوید اصلا راجل در لغت عرب استعمال نشده.

می گوید یعنی چه استعمال نشده؟ خوب کتاب صرف را خوانده ایم و قواعد عربی می گوید اسم فاعل از هر فعلی ساخته می شود و من هم اسم فاعل ساختم. این که سماعی نیست. اسم فاعل قیاسی است.

اما این عدم تشدید عجیب است. آقای خوئی می فرماید اگر اصل این است که بیّع تشدید ندارد، او هم می گوید اصل این است که قبض تشدید ندارد.

ثانیا می فرماید قبلا نقل روایت اینطور نبوده که کتاب وسائل را مثلا مرحوم صاحب وسائل بدهد به کسی بگوید اینها روایاتی است که من نقل کردم که بعد وقتی که بخواند، بگوید این دو وجه خوانده می شود، قبّض بیعه یا قبض بیّعه. در نقل و تحمل روایت یکی از دو راه بوده. یا شیخ می خوانده و شاگرد گوش می کرده و یا شاگرد می خوانده و شیخ گوش می کرده. خوب آنجا دیگر نمی شود گفت وقتی می خوانده مجمل است. همه نقل کرده اند إن قبّض بیعه و یک نفر نیامده بگوید تشدید نداشته. خوب اینها همه می شنیده اند. نقل روایت اینطور نبوده که کتاب را بدهد و بگوید این کتاب من است. کلمه به کلمه می خوانده.

سوال: طرق تحمل حدیث را که منحصر در سماع و قرائت ندانسته اند.

جواب: شیخنا الاستاذ به کرّات و مرّات و مرحوم آقای خوئی فرموده اند که اینطور نبوده که نقل حدیث، یک کسی بیاید بگوید این کتاب مال من است. کلمه به کلمه می خوانده.

بله بعضی گفته اند اینطور نبوده چهار تا روایتش را می خواند بعد می گفته که حالا این کتاب را نقل کن. شاهد هم ذکر کرده اند چطور می شود مثلا می گوید  اخبرنی ابن ابی عمیر بجمیع کتبه و روایاته ، این همه کتب و روایات را اگر قرار باشد روایت به روایت بخواند، بعد چهل سال فقط نزد این باشد.

پس در مانحن فیه ایشان می فرماید جناب شیخ اگر اینجا بیّع بود، خوب می خواندند. رسم نقل حدیث اینطور بوده.

به مرحوم آقای خوئی ره ممکن است اشکال کنیم که اولا جناب آقای خوئی! درست است. قرائت همینطور که شما می گویید بوده که یا استاد می خوانده و شاگرد گوش می داده و یا شاگرد می خوانده و استاد گوش می داده. ولی خوب بعد فراموش می کرده. انسان خودش می نویسد بعد که به او می گویند بخوان، می گوید فراموش کردم که ضرب الرجلُ المرأهَ بوده یا ضرب الرجلَ المرأهُ بوده؟ شاهدش هم اختلاف قرائت در قرآن است. حتی یطهرن را حضرت خوانده حتی یطهُرن یا تلاوت فرموده حتی یطَّهرن. این یکی می گوید یادم هست که اولی را خواند و دیگری می گوید یادم هست که دومی را خواند. بنابراین منافات ندارد که یا به قرائت بوده و یا به سماع بوده ولکن فراموش کرده اند.

و للکلام تتمه ان شاء الله فردا.

و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین و لعنه الله علی اعدائهم اجمعین.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *