بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین و لعنه الله علی اعدائهم اجمعین
جلسه ۱۷۶ (سه شنبه ۲۱/۱۱/۱۳۹۹)
کلام در این بود که در خیار تاخیر اگر مبیع قبل القبض تلف شود، تاره بعد از ثلاثه تلف می شود و اخری فی الثلاثه تلف می شود. اگر بعد از ثلاثه تلف شود گذشت که از مال بائعش است. اگر در ثلاثه تلف شود، مرحوم شیخ ره می فرماید ادعای اجماع شده بر این که این هم از مال بائع است. منتها بعضی مخالفت کرده اند مثل مرحوم سلار ره و مرحوم مفید ره و سید مرتضی ره و بلکه ادعای اجماع کرده اند بر این که از مال مشتری تلف می شود.
شیخ ره می فرماید این ادعای اجماع که موهون است چون خیلی ها که بر خلاف رفته اند بلکه معارض است چون مرحوم شیخ ره هم در خلاف ادعای اجماع کرده بر این که از مال بائع رفته.
خوب اینجا درست است که قاعده الخراج بالضمان، ینعی هر کس که نماء مال اوست همان هم ضامن است. من کان له الغنم فعلیه الغرم. این حرف درست است اما آن روایت نبوی «کل مبیع تلف قبل قبضه فهو من مال بائعه» اقتضاء می کند که ضمان بر خود بائع باشد بلکه اینجا ضمان بر بائع باشد اولی است از آنجایی که بعد از ثلاثه بر بائع باشد چون بعد از ثلاثه قاعده ای داریم که «التلف فی زمن الخیار ممن لا خیار له» بعد از ثلاثه چون بائع خیار دارد ظاهر این است که تلف شود از مال مشتری رفته. آنجا این قاعده اقتضا می کند مال مشتری را ولی در ثلاثه که این قاعده هم نیست. البته آن را ما جواب دادیم و لکن مقصود این است که اینجا تلف از مال بائع باشد اولی است از این که آنجا از مال بائع باشد لذا این حرف درست نیست.
مرحوم آقای خوئی ره که در این روایت مناقشه کرد «کل مبیع تلف قبل قبضه فهو من مال بائعه» سند ندارد و لکن فرمود در ارتکاز عقلا این است که من این پول را وقتی به تو می دهم که مال را به من تحویل بدهی و به همین جهت می گویند اگر مال قابل تحویل نباشد، معامله باطل است. داد و ستد است.
در سیره عقلا این فرمایش آقای خوئی همینطور است. وقتی که بگوید مال تلف شدی می گوید خوب هیچی. می گوید پول من را بده. میگوید یعنی چه که پول من را بده؟! مال تلف شده. تو به من مال را که ندادی. اگر به من مال را می دادی اشکال ندارد ولی تو که مال را به من ندادی. در سیره عقلا هم حکم به فسخ می شود و این فرمایش آقای خوئی تمام است. اجماع هم هست. روایت را هم عرض کردیم که مطابق ارتکاز و تسالم است و این مسئله ای ندارد.
اما اگر بائع آمد گفت این مال را بردار، او را متمکن کرد از قبض و تخلیه کرد بین خودش و بین مشتری و مشتری بر نداشت، اینجا چطور؟
مرحوم آقای خوئی ره فرموده اینجا ارتکاز نیست. می گوید می خواستی مالت را برداری. تلف شود از مال بائع است.
ممکن است کسی بگوید یک روایتی داریم که اینجا اگر تلف شود از مال بائع است. آن روایت این است که:
«فی رجل اشترى متاعاً من رجل وأوجبه (یعنی خرید و معامله را قطعی کرد)، غیر أنه ترک المتاع عنده ولم یقبضه، قال: آتیک غداً إن شاء اللّٰه، فسرق المتاع من مال من یکون؟ قال: من مال صاحب المتاع الذی هو فی بیته (این از مال بائعی می رود که این متاع در خانه او بوده) حتّى یقبض المال ویخرجه من بیته»
خوب ممکن است کسی بگوید اگر این تمکین کرد مشتری را و گفت بیا مالت را بردار و بگیر و ببر، ولی این نبرد، این روایت این است که از مال صاحبش است تا وقتی که این مال در خانه این بائع هست و از خانه بائع خارج نشده، بائع ضامن است لذا مجرد تمکین به درد نمی خورد.
مرحوم آقای خوئی ره می فرماید این روایت که اولا ضعیف السند است و آن بحث جبر ضعف سند را بحث کرده ایم و دیگر تکرار نمی کنیم. ثانیا مراد این روایت این است که یعنی از خانه اش خارج نکرده، یعنی این که او نداده نه این که اگر او داده ولی این نبرده، اینجا را هم شامل شود. یک نقضی مرحوم آقای خوئی ره می کند و آن نقض این است که اگر مثلا این شخص متاعی را خرید بعد تحویل گرفت، گفت اینجا پهلویت امانت باشد و بعد من بیایم ببرم. اینجا کسی احتمال می دهد اگر این متاع دزدیه شد بگوییم ضامن است و بائع باید خسارتش را بدهد؟! نه. او مال را تحویل داده و این نزد او امانت گذاشته. این حتی یقبضه و یخرجه من بیته، کنایه از این است که مال را قبض داده باشد. خوب معمولا مال را که قبض می دهد، می برد دیگر. کسی نمی گذارد آنجا که. این و یخرجه من بیته عطف تفسیری است. یعنی در اختیارش گذاشته باشد نه این که در اختیارش گذاشته باشد ولی هنوز نبرده. مثلا اگر این رفته در مغازه و این جنس را خریده و داده به دستش ولی هنوز از مغازه خارج نشده، زلزله آمد یا یک دزدی آمد و این جنس را از دست مشتری گرفت، آیا احتمال می دهیم که بائع ضامن است چون حتی یخرجه من بیته؟! اگر هم نگوییم که این متفاهم عرفی نیست حداقلش این است که روایت اطلاق ندارد و اینجا ها را شامل نمی شود و مجمل است لذا اگر متمکن کرد و گفت که بیا ببر، مخصوصا اگر گفت که بیا ببر و به من مربوط نیست و من به عهده نمی گیرم، اینجا جای شبهه ندارد که از مال بائع نمی رود. اما اگر نگفت که به من مربوط نیست، گفت بیا ببر، و او گفت حالا بعدا می آیم می برم، اینجا که ظاهرش این است که تحویل نگرفته، این بعید نیست که در سیره عقلا اگر دزد برد، مثل این که گفت تو اینجا باش تا من از قفسه بیاورم، او گفت نه حالا باشد من می آیم می برم، در این موارد بعید نیست که از مال بائع حساب بشود. باید طوری باشد که او بگوید این مال را بیا ببر، اگر بماند دیگر به من مربوط نیست و من به عهده نمی گیریم. اگر این حرف را بزند حالا یا تصریح بکند و یا قرینه ای بر این حرف باشد، لابأس به و ما ملتزم می شویم که مجرد تمکین به درد نمی خورد.
بعد یک روایتی مرحوم شیخ طوسی ره دارد که مرحوم علامه ره نقل می کند و مرحوم شیخ اعظم ره این عبارت را در آخر بحث می آورد و من نفهمیدم که چرا این عبارت را شیخ ره اینجا نقل کرده؟ ظاهراین عبارت این است که اگر مال تلف شود، من مال بائعه چه قبض بکند و چه قبض نکند.
عبارت این است که قال الشیخ فی النهایه: إذا باع الإنسان شیئاً و لم یقبض المتاع و لا قبض الثمن و مضى المبتاع (و مشتری برود)، فإنّ العقد موقوفٌ ثلاثه أیّام، فإن جاء المبتاع فی مدّه ثلاثه أیّامٍ کان المبیع له، و إن مضت ثلاثه أیّامٍ کان البائع أولى بالمتاع (می تواند فسخ کند)، فإن هلک المتاع فی هذه الثلاثه أیّام و لم یکن قبّضه إیّاه کان من مال البائع دون المبتاع، و إن کان قبّضه إیّاه ثمّ هلک فی مدّه الثلاثه أیّام کان من مال المبتاع، و إن هلک بعد الثلاثه أیّام کان من مال البائع على کلّ حالٍ.
ظاهر این عبارت این است که چه قبض بدهد و چه قبض ندهد بائع ضامن است چون سه فرض را شیخ ره در نهایه ذکر کرده:
یکی: فإن هلک المتاع فی هذه الثلاثه أیّام و لم یکن قبّضه إیّاه. در سه روز متاع هلاک شده و قبض نداده
دو: و إن کان قبّضه إیّاه ثمّ هلک فی مدّه الثلاثه أیّام. در ظرف سه روز از بین رفته و قبض داده.
سه: و إن هلک بعد الثلاثه أیّام. در فقره ثالثه شیخ ره نه فرض قبض کرده و نه فرض عدم قبض مخصوصا که آخرش دارد کان من مال البائع على کلّ حالٍ. این اطلاق دارد چه قبض بدهد و چه قبض ندهد و حالا آنکه اگر قبض بدهد، بائع ضامن نیست چون اصلا خیار ندارد.
و علامه هم ره وقتی که حکایت کرده فرموده « و فیه نظرٌ، إذ مع القبض یلزم البیع» چون با قبض، بیع لازم می شود و دیگر بیع خیاری نیست زیرا اولش فرمود که دیگر عقد لازم می شود اگر قبض داده باشد چه در ظرف سه روز و چه در غیر ظرف سه روز.
خوب این إذ مع القبض می خورد به آن بالا که فرمود در سه روز اگر قبض داده باشد بیع لازم می شود.
مرحوم شیخ ره فرموده این فقره ثالثه مقابل آن دو فقره است مخصوصا که علی کل حال دارد. و لکن می فرماید این تعمیم، هم خلاف اجماع است و هم منافات دارد با تعلیل حکم بعد ذلک چون بعدش فرموده لأن الخیار له بعد ثلاثه ایام. خوب این خیار برای اوست، معلوم است که خیار وقتی می شود که قبض نداده باشد اما اگر قبض داده باشد، خیار نیست.
از اینجا معلوم می شود که این حکم مال قبل القبض است نه بعد القبض.
هذا تمام الکلام در مساله تلف مبیع در باب خیار تاخیر.
مسأله لو اشترى ما یفسد من یومه
اگر مبیعی باشد که اصلا تا سه روز باقی نمی ماند مثلا سبزی است که یک روز بیشتر نمی شود آن را نگه داشد، آیا اینجا خیار تاخیر هست؟ و اگر هست از کی است؟
شیخ ره می فرماید لو اشترى ما یفسد من یومه، فإن جاء بالثمن ما بینه و بین اللیل، و إلّا فلا بیع له، اگر تا شب پول را آورد مال اوست و الا اگر تا شب نیاورد، بیع برای او نیست. کما فی مرسله محمّد بن أبی حمزه که این روایت دلالت می کند که لازم نیست تا سه روز باشد
مُحَمَّدُ بْنُ یَعْقُوبَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ یَحْیَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ عَنْ یَعْقُوبَ بْنِ یَزِیدَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی حَمْزَهَ أَوْ غَیْرِهِ عَمَّنْ ذَکَرَهُ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ وَ أَبِی الْحَسَنِ ع فِی الرَّجُلِ یَشْتَرِی الشَّیْءَ الَّذِی یَفْسُدُ مِنْ یَوْمِهِ- وَ یَتْرُکُهُ حَتَّى یَأْتِیَهُ بِالثَّمَنِ- قَالَ إِنْ جَاءَ فِیمَا بَیْنَهُ وَ بَیْنَ اللَّیْلِ بِالثَّمَنِ- وَ إِلَّا فَلَا بَیْعَ لَهُ.
مضافا به این که قاعده لاضرر هم هست چون اگر این آقا بخواهد نگه دارد و حفظ کند و ضامن هم باشد، ضرری هست بر او و لاضرر بر می دارد.
از همینجا شیخ ره می فرماید اگر مالی باشد مثل یخ که نصف روز بیشتر باقی نمی ماند یا ثلث روز باقی می ماند، می فرماید ممکن است تعدی کنیم . درست است که این داخل نص نیست چون نص، یوم بود اما لاضرر اطلاق دارد و ما می توانیم به قاعده لاضرر تعدی کنیم و بگوییم هر جایی که خیار نداشته باشد، ضرر بر بائع می شود، از آنجا به بعد خیار هست.
و لکن می فرماید در این جا ممکن است کسی بگوید ظاهر النص یوهم خلاف ما ذکرنا چون موضوع در این نص ما یفسد یومه و حکم شده در آن به ثبوت خیار من اول اللیل یعنی ان قلت که اینجا نص می گوید لاضرر جای نمی شود چون مرسله محمد بن ابی حمزه این است که یفسد من یومه. اگر یفسد من یومه، خیار کی دارد؟ اول شب. اول شب کی است؟ وقتی که فاسد شده یعنی ضرر خورده به بائع. پس اینجا خیار به درد بائع نمی خورد چون مال از بین رفته. لذا شیخ ره می فرماید خیار لا یجدی للبائع شیئا.
پس اشکال این است که شما می گویید لا ضرر هر جایی که لزوم عقد و بقاء صبر ضرری باشد، آنجا خیار ثابت می شود، نص خلاف آن را می فرماید به خاطر این که این نص، این است که ما یفسد من یومه و خیار اول لیل است و اول لیل وقتی است که این جنس فاسد شده. خوب وقتی این جنس فاسد شده، دیگر خیار به درد این نمی خورد. ضرر وارد شده بر بائع.
شیخ ره از این اشکال جواب می دهد که در ما نحن فیه، ما باشیم و یوم، یوم به مجموع روز و شب گفته می شود. مراد از یوم، یعنی یوم و لیله. یعنی مقصود ۲۴ ساعت است. یعنی اگر این بخواهد شب تا صبح باقی بماند، این مال از بین می رود. این اول لیل یعنی اول زمانی که این دارد شروع به فاسد شدن می کند که اگر باقی بماند، فاسد می شود ولی هنوز قابل انتفاع است یعنی اول لحظه ای که بخواهد شروع کند به فاسد شدن و اگر تا آخر شب بماند فاسد می شود، در همان اولین لحظه خیار دارد.
و لکن به عقل قاصر ما حق این است که یوم، به معنای ۲۴ ساعت نیست. یوم مجمل است و قدر متیقن از یوم، روز است. یوم و نهار یکی است و نهار و لیل در مقابل هم هستند و اگر نگوییم یوم، همان نهار است، حداقلش این است که مجمل است و قدر متیقنش نهار است. خوب اگر قدر متیقنش نهار است، پس این حرفی که می گویند ده روز باید باقی بماند مسافر، پس روز ها در آنجاست و شب ها می رود بیرون. چرا می گویید که اگر شب ها برود بیرون قصد اقامه اش به هم می خورد و نمازش قصر می شود؟ شما که می گویید لیل داخل یوم نیست.
می گوییم بله لیل داخل یوم نیست و این که به هم می خورد به خاطر این است که وقتی می گویند سه روز یا ده روز یک جایی بمانی، متفاهم عرفی استمرار است یعنی سه روز مستمر یا ده روز مستمر.
می گوییم اگر این اشکال را کسی به شیخ ره بکند، ما قبول داریم که یوم، بعید نیست که معنایش همین باشد ولی در اینجا، مقصود از این یوم که یک روز بماند فاسد می شود، این که دارد سوال می کند، امام علیه السلام هم فرمود إِنْ جَاءَ فِیمَا بَیْنَهُ وَ بَیْنَ اللَّیْلِ بِالثَّمَنِ- وَ إِلَّا فَلَا بَیْعَ لَهُ، همانطور که شیخ ره می فرماید ظاهرش این است که یعنی از شب، دیگر اگر استفاده نکنی خراب می شود و برای فردا باقی نمی ماند. حالا کلمه فردا هم لازم نیست که شیخ ره می فرماید «فردا». این یعنی نهایتش باید شب استفاده شود. خوب شب باید استفاده شود پس فسخ می کند. لذا این قرینه ای که در روایت هست، کلام شیخ ره را تقویت می کند و فرمایش شیخ ره در اینجا تمام است
و للکلام تتمه ان شاء الله شنبه.
و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین و لعنه الله علی اعدائهم اجمعین.