متن فقه ، جلسه ۱۷۷ ، شنبه ۲۵ بهمن ۹۹

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین و لعنه الله علی اعدائهم اجمعین

جلسه ۱۷۷ (شنبه ۲۵/۱۱/۱۳۹۹)

کلام در این بود که در خیار تاخیر آخرین بحثی که مرحوم شیخ اعظم ره در خیار تاخیر مطرح فرمود و بعد خیار تاخیر را تمام می کند این است که ما یفسد من یومه.

اگر یک چیزی تا شب خراب می شود و یک روز بیشتر نیست، آیا این خیار تاخیر دارد یا نه؟ و اگر خیار تاخیر دارد کی شروع می شود؟

شیخ ره فرمود اول لیل.

چند نکته را مرحوم شیخ ره اینجا بیان فرموده. یک نکته این بود که خیار تاخیر در ما یفسد من یومه مثل خضراوات یا فواکه، دلیلش چیست؟

دلیلش را یکی قاعده لاضرر ذکر کرد و یکی هم روایت محمد بن ابی حمزه.

نکته دوم این بود که ما یفسد من یومه اگر این میوه، این سبزی، تا شب خراب می شود، خوب شب خیار تاخیر به چه درد می خورد؟ چرا که این خراب شده و بائع ضرر کرده.

بعضی گفته اند ما به لاضرر می توانیم تمسک کنیم حتی آنجایی که به کمتر از یک روز خراب می شود مثلا هفت ساعت یخ در تابستان بماند آب می شود.

شیخ ره فرموده ما یفسد من یومه، وقتی امام علیه السلام فرموده خیار دارد که این میوه خراب شده.

این نکته را شیخ ره توجیه کرد.

فرمود توجیهش این است که یعنی یوم و لیله. یعنی این ظرف ۲۴ ساعت خراب می شود. اول شب که خیار دارد یعنی خیار قبل از خرابی است. خیار دارد که خراب نشود و ضرر نکند.

به همین جهت بعضی ها دقیقتر عبارت را ذکر کرده اند و فرموده اند ما یفسده المبیت.

بعید هم نیست که یوم به همین معنا باشد. حالا بر فرض اگر یوم، معنایش نهار باشد، از صبح تا اذان مغرب، مراد این نیست که اذان مغرب که خراب می شود، بلکه یعنی اگر شب بماند خراب می شود. مثل این می ماند که می گوید بردار این غذاها را تقسیم بکن که اگر بماند شب خراب می شود. نه این که الآن خراب شده. تقسیم بکن که خراب نشود.

بعد یک عبارت هایی از نهایه ذکر می کند که آنها را قرینه می گیرد و روایت صدوق ره که می فرماید

« من اشتری جاریه و قال للبائع اجیئک بالثمن فإن جاء فیما بینه و بین شهر و الا فلا ثم قال و العهده فیما یفسد من یومه مثل البقول و البطّیخ و الفواکه یومٌ‌ إلى اللیل»

خوب این مشکل است. اما بعضی ها مثلا مرحوم شیخ ره در نهایه نقل کرده یفسده المبیت.

یک نکته ی دیگری هم که شیخ ره فرموده این است که مراد از این خرابی چیست؟ یعنی کلا از قیمت می افتد؟

یک نتکه ی دیگری هم که باید بررسی شود و فکر کنم در کلام شیخ ره باشد این است که اگر این بماند، فردا از قیمت می افتد مثل ماهی ای که برای اول فروردین می خرند که خراب نمی شود ولی اگر تا صبح نفروشد دیگر فردا کسی ماهی نمی خرد. آیا این هم خیار تاخیر دارد یا خیار تاخیر ندارد؟

مرحوم آقای خوئی ره چند نکته اینجا فرموده که نکات قابل توجهی است که مفید است و بررسی می کنیم تا بعد به فرمایشات مرحوم سید یزدی ره و دیگران برسیم.

مرحوم آقای خوئی ره سه چهار تا در این بحث ادعا دارد. ادعای اول این است که ایشان می فرماید دلیل خیار تاخیر، مشهور در فیما یفسد من یومه مرسله محمد ابن ابی حمزه است. مرسله چیست؟ همینی بود که الآن خواندم که فرموده « و العهده فیما یفسد من یومه مثل البقول و البطّیخ و الفواکه یومٌ‌ إلى اللیل». فرموده این را ما قبول داریم که قطعا دلیل خیار تاخیر در این ما یفسد من یومه در نزد مشهور این روایت است و دیگر مناقشه صغروی ندارد که چه کسی گفته استناد مشهور به این روایت است و شاید به ادله دیگر باشد. منتها مناقشه کبروی دارد که عمل مشهور جبر ضعف سند نمی کند کما این که اعراض مشهور هم مخل به سند نیست.

نکته ی دیگری که دارد این است که می فرماید بعضی ها فکر کرده اند که این مرسله، مسنده است و سند دارد. سندش: صاحب وسائل که همین روایت را نقل کرده دارد عن علی بن رباط عن زراره. مرحوم آقای خوئی ره فرموده علی بن رباط عن زراره، زراره در حدیث نیست. عن علی بن رباط عن من رواه است. مرسله است. چرا؟ چون همین روایت را صاحب حدائق ره نقل کرده بدون زراره. در وسائل این روایت اینطور نقل شده که عن الصدوق عن ابن فضال عن الحسن بن علی بن رباط عن زراره قال «العهده فیما یفسد من یومه مثل البقول و البطّیخ و الفواکه یومٌ‌ إلى اللیل» و لکن در این روایت آقای خوئی ره دو اشکال می کند. یک اشکال می کند که این اشکال را معمولا در حدیث لا ضرر آنجایی که در روایت عقبه که بحث می کنند که آیا جمع در روایت است یا جمع در مروی است؟ و قضی بالشفعه بین الشرکاء و لاضرر و لاضرار فی الاسلام. شبیه آن در اینجا هست. مرحوم آقای خوئی ره اشکالش این است که روایت این است که صدوق عن ابن فضال عن الحسن بن علی بن رباط عن زراره قال … بعد دارد وقال للبائع أجیئک بالثمن ثم قال و العهده فیما یفسد من یومه مثل البقول و البطّیخ و الفواکه یومٌ‌ إلى اللیل» خوب آقای خوئی ره می فرمایدچه کسی گفته که این “ثم قال” ذیل همان روایت است؟ همان سند است که صدوق عن ابن افضال عن الحسن بن علی بن رباط عن زراره؟! نه این از باب جمع در روایات است. یعنی چند روایت نقل شده و مرحوم صدوق ره هم اینها را پشت سر هم آورده. شاهدش هم این است که معمولا قدما فتاوایشان، متن روایات بوده. این روایتی که مرحوم صدوق ره نقل می کند سه فقره دارد. یکی این است که من اشتری شیئا تا سه روز خیار دارد. یکی این است که من اشتری جاریه تا یک ماه خیار دارد. بعدش دارد و العهده فیما یفسد من یومه مثل البقول و البطّیخ و الفواکه یومٌ‌ إلى اللیل. این ها سه تا روایت است. آن اول روایت سند دارد و این مرسله است.

خوب چرا اینها را یک جا ذکرکرده؟

چون صدوق ره، کتاب الفقیه، کتاب فتوائیش بوده چون فرموده آنچه را که در این کتاب ذکر می کنم، بین خودم و خدای خودم در قیامت حجت می دانم. خوب چون خیار تاخیر بوده و خیار تاخیر هم به نظر صدوق ره در سه جا بوده. در جاریه تا یک ماه و در اشیاء تا سه روز و در ما یفسد من یومه تا لیل و هر سه را یک جا ذکر کرده.

ولی این اشکال آقای خوئی ره به عقل قاصر ما وارد نیست چون چطور می شود صدوق ره بیاید این روایت را نقل کند “ثم قال، ثم قال” و معمولا وقتی که یک روایت دیگری هست می فرماید و زاد فی روایه اخری یا و فی روایه اخری. من خیال می کند این یک نحوه غش در نقل روایت است. کسی طوری روایت را نقل کند که شخص خیال کند اینها یک روایت است و به این سند نقل شده و حال آن که اصلا ذیل روایت سند نداشته باشد و مرسله باشد و هیچ اشاره ای هم نکند، این بعید است مگر این که در من لایحضر اینقدر مورد داشته باشد که قرینه باشد بر این که دأبش این بوده. ولی چنین قرینه ای در من لا یحضر نیست و فکر نمی کند که کسی بتواند در من لا یحضر ده تا روایت پیدا کند که مسلم باشد این ده روایت از باب جمع در روایت است که روایت واحده نیست و روایات متعدد هست. ظاهرش آقای خوئی! این است که ادامه همان سند و این فرمایشی که شما فرمودید خلاف ظاهر است. این که صدوق ره نظر مبارکش این بوده که هر چه در باره خیار تاخیر هست در این روایت جمع کند، بعید است.

اشکال دومی که ایشان می کند سندا این است که این روایت را مرحوم صاحب وسائل ذکر کرده عن زراره ولی همین روایت در کتاب حدائق بدون زراره ذکر شده لذا می فرماید که اشکال دومش این است که در حدائق و در وافی این روایت، عن زراره ندارد.

این که ایشان می فرماید ظاهرش این است که این اشتباه از نساخ است، در نسخه وسائل آمده، این که عمن رواه را ناسخ اشتباها زراره بنویسد، عجیب است چون این دوتا باهم اشتباه نمی شود. بله ای کاش آقای خوئی ره اینطور می فرمود که ممکن است این روایت دوتا نسخه داشته باشد. یکی این است که عمن رواه و یک نسخه اش این است که عن زراره.

اگر کسی بگوید این ها اگر دو نسخه باشد شاید دوتا روایت است و چه کسی گفته که یک روایت است؟

عرض کرده ایم که یک روایت و دو روایت؛ اصل تعدد روایت است، کما این که می گویند اصاله الحس، یک اصلهایی درست شده! می گویند وقتی که اعلام می کردند که اول ماه است همینطور تحقیق می کردند که این از کجا آمد؟ از کجا آمد؟ تا می رسیدند به یک کوری در نجف که او شهادت داده که من ماه را دیدم. این اصاله تعدد روایت، اصاله الحص، اینها هم مثل همان دیدن کور است. اگر یک کسی بگوید  اینجا فرش نجس است، می گوییم چرا نجس است؟ مگر دیده ای؟ می گوید بله. می گوییم چه دیدی؟ میگوید دیدم ساعت هشت صبح آنجا خون ریخت. اتفاقا هشت صبح همانجا یا اینطرفتر یک کسی دواگلی هم ریخته بوده. بگوییم نه آقا! اصاله الحس. این که این شخص دواگلی را فکر کرده خون است، حدس است و ظاهر نقل این است که عن حس است. خوب این اصاله الحس سیره عقلاست و دلیل حجیت خبر ثقه سیره عقلاست و ما دلیلی نداریم و هیچ جا آقای خوئی دلیلی اقامه نکرده. خوب کجا در سیره عقلا اگر در همان ساعت هشت دواگلی ریخته و احتمال می دهد همان دواگلی را می گوید خون است، در سیره عقلا می گویند این خبر حجت است؟! بله ما در حجیت یک تفصیلی بین منجزیت و معذریت داده ایم. و این مهم است که آقای خوئی! شما از آنهایی هستید که می فرمایید سیره باید در مرآی و منظر امام علیه السلام باشد. کجا در مرآی و منظر امام علیه السلام یک خبر ثقه ای بوده و قرائنی بر حدس و اشتباه بوده، آن خبر را عمل کرده اند و خلاف شرع بوده و امام علیه السلام ردع نفرموده، این از کجا؟ نود و هشت درصد سیره عقلا الکی است. دو درصد و آن هم با غمض عین از اشکالی که در سیره  کرده ایم. ولی با غمض عین از آن سیره عقلا اگر دو درصد ارزش داشته باشد. خوب اینجا هم کجا اگر روایتی رواتش همه یکسان و متن همه یکسان، فقط یک روایتش در یک مجلسی زراره شنیده و یک مجلسی هم یک شخص مجهولی از امام علیه السلام شنیده و نقل کرده، می گوییم نه این دوتا روایت است؟! کجا ما چنین اصلی داریم؟ البته شاید مقصود آقای خوئی هم  همین است که اشتباه از نسخ است یعنی لعلّ چون دراین مصباح الفقاهه هم غلط است و شاید کلمه لعلّ هم داشته. مرحوم آقای خوئی ره به صاحب حدائق ره هم در نقل روایت و هم در فهم روایت معتقد بوده و ظاهرا مرحوم آقای خوئی به ایشان بیشتر از صاحب وسائل اعتقاد داشته.

ولی خوب این روایت سند ندارد چون اولا معلوم نیست که یک روایت باشد و چه بسا ممکن است عمن رواه باشد.

این که آقای خوئی ره فرموده که قطعا مشهور به این روایت عمل کرده اند عجیب است. خوب آقای خوئی! شاید مشهور به لاضرر فتوی داده باشند.

آقای خوئی! شاید اصلا مشهور دو طائفه بوده اند یک طائفه شان آنهایی بوده اند که نسخه عن زراره را دیده اند و لذا فتوی داده اند و یک عده شان شاید این روایت را به عنوان مؤید ذکر کرده اند. حالا من در کتاب قدما تتبع نکردم. ولی بعید می دانم کسی بگوید من تتبع کردم و اینطور نیست. دأب قدما بر این نبوده که وقتی که استدلال می کرده اند و به روایت ضعیف که می رسیدند مثلا می گفته اند و یؤیده. نه آنها یؤیده نداشته اند. ولو ضعیف می دانسته اند چهارتا روایت را ذکر می کرده اند و یکی دلیلشان بوده و بقیه مؤید بوده. لعلّ آقای خوئی! مشهور لاضرر را قبول داشته اند و این را هم به عنوان مؤید ذکر کرده اند. معلوم نیست که اینها این روایت را به آن استناد کرده اند به طوری که اگر این روایت نبود فتوی نمی دادند به خیار تاخیر. این اول کلام است. این روایت سندا قابل دفاع نیست.

اما دلاله:

مرحوم آقای خوئی ره اشکال کرده که ظاهر “والعهده” یعنی ضمان نه خیار. یعنی این آقایی که بقول و فواکه و بطیخ را خریده، تا شب تو ضامن هستی و باید آن را حفظ کنی ولی شب به بعد اگر از بین رفت هم رفت.

اما آنهایی که به لاضرر تمسک کرده اند عجیب است، خراب شد خوب من چه کار کنم؟ چه کسی گفته بوده که مشتری نیاید. می آمد مالش را می برد.

ان قلت: شاید پولش را هم نیاورد.

قلت: لاضرر می فرماید من معامله ضرری جعل نکرده ام. اگر یک کسی مال تو را فروخت، معامله ضرری جعل نکردی! این حرف شد؟! چرا؟ چون می گوید آن دزد مالت را نمی دهد به من چه مربوط است؟

س: اگر تلف شد از مال بائع است؟

ج: نه از مال بائع نیست به خاطر این که اگر تلف شد، دلیلش سیره متشرعه بود و سیره متشرعه فیما یفسد من یومه نیست و گفتیم که آن روایت هم سند ندارد. گفتیم اینی که بعضی ها گفته اند اگر شهرت عملی باشد، فتوی مستند باشد، روایت حجت می شود ولی اگر شهرت فتوائی باشد روایتی در کار نباشد حجت نمی شود، اینها حرفها اصلا درست نیست چون یا این سیره کاشف از تسالم اصحاب هست یا کاشف از تسالم نیست. اگر کاشف از تسالم هست، بود و نبود روایت فرقی نمی کند و اگر کاشف از تسالم نیست، آن هم روایت بود و نبودش فرقی نمی کند لذا اثر عملی ندارد.

پس یک مطلب هست که نه اینجا لاضرر اثبات خیار می کند و نه این روایت درست می شود ولی اگر تسالم باشد و اجماعی باشد که ظاهرا هم هست، ولی اگر تسالم نباشد با فرمایشات شیخ ره و آقای خوئی ره تمام نمی شود.

چند نکته در بحث خیار تاخیر بود. یکی از نکات این بود که آیا خیار تاخیر مختص به مبیع شخصی است یا مبیع کلی را هم شامل می شود؟

آنجا مرحوم شیخ ره فرمود اقوی این است که کسی که روایات را در نظر بگیرد، فقط مبیع شخصی را در بر می گیرد. آقای خوئی ره فرمود شیء، متاع، اینها به کلی هم صدق می کند. ولی اگر کسی در خیار تاخیر در مبیع کلی مناقشه کرد و گفت که شامل می شود و مختص به شخصی نیست، در ما نحن فیه قطعا جای مناقشه ندارد. یقینا مبیع شخصی را شامل می شود و کلی را شامل نمی شود چون کلی فیما یفسد من یومه معنا ندارد. لذا این خیار فقط مبیع شخصی و ما یشبه بالشخصی را می گیرد که ما یشبه بالشخصی همان کلی فی المعین است مثل این که یک کیلو از این ریحانها را به تو فروختم و الا اگر کلی فی الذمه باشد بقرینه ما یفسد من یومه قطعا درست نیست.

یک نکته ی دیگر هم این بود که آنجا شرط کرده بودند که مبیع را تحویل نداده باشد و ثمن را تحویل نگرفته باشد و قید تأجیل نکرده باشد و اخذ ثمن نکرده باشد و بذل ثمن نکرده باشد. شیخ ره می فرماید همه آن شرائط در ما نحن فیه هم هست. چرا؟ چون بعید نیست که این مرسله ابن ابی حمزه نظر به همان داشته باشد و فتاوای اصحاب هم بیشتر از آن نیست و ما هم بیشتر از آن را نمی توانیم بگوییم چون ما روایت مطلقی نداریم که سند دار باشد . تازه با تسالم هم بخواهیم درست کنیم، تسالم، کاشفش این است که اجماع فقها شیعه باشد و اجماع در جایی است که همه شروط باقی باشد.

عرض کردیم این بحث که فیما یفسد من یومه یعنی چه؟ معنایش این نیست که کلا از قیمت بیافتد. یعنی به آن قیمتی که در آن وقت هست نمی خرند. شاهدش هم این است که فواکه و بقول از قیمت نمی افتد. هر فاکه ای که تا شب بماند، آن وقت که مثل حالا نبوده که میوه شش ماه در سرد خانه بوده و سه روز در بار بوده و … معمولا طرف از باغش می آورده و هیچ وقت میوه، شب از بین نمی رود. منتها طرواتش از بین می رود. ظاهر ما یفسد من یومه یعنی از چشم می افتد نه این که اصلا کسی نمی خرد. در کلمات آقای خوئی یا شیخ ره بود که به قرینه مثالهایی که در روایت هست مراد از ما یفسد من یومه این است.

و للکلام تتمه ان شاء الله فردا.

و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین و لعنه الله علی اعدائهم اجمعین.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *