متن فقه ، جلسه ۱۷۹ ، سه شنبه ۲۸ بهمن ۹۹

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین و لعنه الله علی اعدائهم اجمعین

جلسه ۱۷۹ (سه شنبه ۲۸/۱۱/۱۳۹۹)

کلام در خیار تاخیری بود که اگر مبیع مثل خضراوات، بقول، فواکه بود، که تا صبح خراب می شد، آیا خیار تاخیر دارد که شب معامله را فسخ کند تا مالش از بین نرود؟

مرحوم آقای خوئی ره فرموده این در واقع به ارتکاز درست می شود. دوجور این دلیل سیره را آقای خوئی در بحث مکاسب تقریر فرموده. یکی این است که وقتی که کسی معامله می کند، یک شرط ارتکازی دارد که اگر پول من به من نرسد و بخواهد جنس من تلف بشود و مال من از بین برود و من متضرّر بشوم، من حق فسخ دارم. در واقع این خیار تاخیر، خیار تخلف شرط است یا خیار شرط است و شرط ارتکازی است.

تقریب دوم این است که اصلا هر معامله ای دوتا انشاء در آن هست. وقتی می گوییم بعت قبلت، دو انشاء دارد. یکی این که من این کتاب مکاسب را تملیک کردم به شما به سی هزار تومان. یک انشاء دیگر این است که من ملتزم هستم به این معامله به شرط این که تو ثمن را بدهی. اگر ثمن را ندهی، من ملتزم به معامله نیستم و مشتری هم همین را می گوید. او هم تملیک می کند ثمن را به بائع در قبال تملک مثمن و با او شرط می کند کمه من ملتزم می شوم به این معامله به شرط این که تو مثمن را بدهی. اگر مثمن را ندهی من ملتزم نمی شوم یعنی به هم می زنم. معامله یک مطلب است و التزام به معامله و پای معامله ایستادن و انهاء معامله یک مطلب است.

خوب اگر او پول را نیاورده پس چرا همان صبح فسخ نکرده؟

می فرماید این در اختیار بائع است و ممکن است بگوید من این حقی را که دارم که معامله را فسخ کنم، تا یک ساعت یا یک روز یا دو روز یا سه روز گذشتم. خوب بعد از سه روز حق من باقی است و خیار دارم.

این دو بیانی است که مرحوم آقای خوئی ره دارد.

به همین جهت اینی که بعضی ها می گویند اگر کسی می خواهد ازدواج کند از اول قصدش این است که مهریه را ندهد، زنا است و نکاحش باطل است یا اگر کسی چیزی را می خرد که قصدش از اول این است که پولش را ندهد، این معامله باطل است. نه اگر یک کسی نکاح کرده و قصدش این بوده که مهریه را ندهد ولی بعد شیطان را لعن کرد و مهریه را داد یا در بیع، شیطان را لعن کرد و پول را داد، این بیع باطل است؟ نه، چون نکاح، انشاء نکاح است و او زوجیت را انشاء می کند برای این و این هم تزوّج را انشاء می کند برای او و غایه الامر یک شرطی هم می گذراد که اینقدر مهر بدهد. لذا فرموده اند که در نکاح دائم، مهر جزء ارکان نیست. حتی اگر یک کسی مهر قرار ندهد. در نکاح منقطع چون در روایت دارد هنّ مستأجرات، فرموده اند که مهر از ارکان است چون اجاره است و اجاره، مال الاجاره نداشته باشد باطل است و لکن این که پول را بدهد یا ندهد دخیل در معامله نیست. التزام به معامله است. خوب می گوید من ملتزم نیستم. اینطور مطلب را تمام کرده و بعد هم فرموده فرقی نمی کند که این یک روزه خراب شود، دو روزه خراب شود، نصف روزه خراب شود، این دو تقریب هست. دلیل ما روایت نیست که نتوانیم از روایت تعدی کنیم. دلیل ما ارتکاز است.

عرض ما این است که این ارتکاز فی الجمله درست است ولی این، شرط نمی شود. شرط، انشاء می خواهد.

شما بگویید خود همین ارتکاز انشاء است.

می گوییم خوب این دلیلش چیست آقای خوئی؟

می فرماید دلیلش سیره عقلا.

میگوییم خیلی خوب اگر سیره عقلا بر خیار است، اصلا برای چه به شرط ارتکازی بر می گردانید؟ سیره عقلا بر خیار غبن است یا سیره عقلا بر خیار عیب است یا سیره عقلا بر خیار تاخیر است به قول شما، چرا آن را به شرط ارتکازی بر می گردانید؟! مگر ما یک دلیلی داریم که خیار قطعا باید شرط باشد؟ نه، این خیار تعبدی است منتها از عقلا.

اما این سیره ای که شما به آن تمسک کردید، این خیاری که فتوی دادید را درست نمی کند. مثلا در خیار تاخیر شما فرمودید تا سه روز باید صبر کند. حالا اگر یک کسی اصلا خبر ندارد، اصلا مسئله شرعی را نمی داند که باید تا سه روز صبر کند، حالا این خیار دارد یا ندارد؟ طرف یک روز پول را نیاورد. روز دوم می تواند فسخ کند؟ شرط ارتکازی است که! چرا روز دوم نمی تواند فسخ کند؟

شما می گویید شارع فرموده سه روز.

می گوییم نه، شارع فرموده سه روز در صورتی که شرط نکنی و الا فکر نمی کنم که فقیهی پیدا شود که بگوید اگر شما گفتی من این کتاب مکاسب را به شما می فروشم به شرط این که اگر تا هشت شب پولش را نیاوردی، من حق فسخ دارم؛ بگوییم نه، نه، تا سه روز است. این سه روز از صورت شرط انصراف دارد.

بعد شما در خیار شرط فرمودید که شرط تاخیر نکند. آنجا فرمودید که این مبیع را قبض ندهد. خوب اینها اگر شرط ارتکازی باشد که در شرط ارتکازی اینها نیست. لذا این خیار تاخیر که سر شب حق فسخ دارد یا سه روز که تمام شد، حق فسخ دارد، این را آقای خوئی! به شرط ارتکازی نمی توانید درست کنید. اصلش بله این در ارتکاز مردم هست که وقتی پول را نیاوردی، من فسخ  کردم. منتها تا شب بعد از آن که این مبیع تا صبح فاسد نمی شود، حالا پریروز عرض کردیم که اگر کسی سبزی خریده و رفته، شب دو ساعت بعد از اذان مغرب پول را آورد، می گوییم نه آقا! چون من یومه الی اللیل اگر دو ساعت بعد از مغرب پول را آورد می گوییم این خیار فسخ داشته و فسخ کرده؟ اینهایی که شما در منهاج فتوی دادید با آنچه که در اینجا بیان فرمودید جور در نمی آید.

و اما آن ارتکاز اولی که هم اگر من بخواهم ضرر کنم فسخ می کنم؛ بعید نیست که بگوییم در ارتکاز مردم همین است که فسخ کند. اما بعد از چند روز؟ حداقلش این است که تا آخرین لحظه ای که می خواهم ضرر کنم.

اگر ما سیره نداشته باشیم این خیار تاخیر با ادله تمام نمی شود و اگر سیره و اجماع فقها باشد کما این که فکر نمی کنم که مخالفی در مسئله وجود داشته باشد. مخالف هم که می گویم نه یک مخالف. حالا یک شیخ طوسی ره مخالف باشد. من این را قبول ندارم که ما بگوییم اگر شیخ طوسی ره مخالف نبود ما فتوی می دادیم ولی چون شیخ ره مخالف بوده، ما فتوی نمی دهیم. یک شیخ طوسی ره ممکن است اشتباه کرده باشد. یا عرض کردیم این سیره و این تسالم و این اجماع اگر تمام باشد، یک نفر و دو نفر مخالف باشند، این فائده ای ندارد.

خیار رؤیت

بحث بعدی که مرحوم شیخ ره شروع می کند خیار رؤیت است. در این خیار رؤیت شیخ ره می فرماید اگر یک مبیعی بخرد و بعد در این مبیع شرط یک اوصافی بکند. اگر این اوصاف وقتی که دید تخلف کرد، مثلا این عبد را خریده به شرط این که کاتب باشد بعد دیده که کاتب نیست. این ماشین را خریده به شرط این که فلان مدل باشد بعد دید که فلان مدل نیست؛ اینجا خیار دارد للاجماع و قاعده لاضرر و روایت.

این خیار رؤیت ربطی به غبن ندارد. ممکن است یک کسی عبدی خریده به شرط این که کاتب باشد. حالا کاتب نبوده ولی رقاص است که الآن قیمتش خیلی بیشتر است. همه فرموده اند خیار رؤیت به خیار غبن بر نمی گردد. ممکن است این فاقد وصف، قیمت سوقیه اش کمتر باشد و چه بسا اصلا خیلی هم بیشتر باشد ولی بر می گردد به تخلف شرط.

یکی هم روایات است. دوتا روایت مرحوم شیخ اعظم ره ذکر می فرماید. یکی از آن روایاتی که مرحوم شیخ اعظم ره ذکر می فرماید صحیحه جمیل بن دراج است:

محَمَّدُ بْنُ‌ الْحَسَنِ‌ بِإِسْنَادِهِ‌ عَنْ‌ مُحَمَّدِ بْنِ‌ عَلِیِّ‌ بْنِ‌ مَحْبُوبٍ‌ عَنْ‌ أَیُّوبَ‌ بْنِ‌ نُوحٍ‌ عَنِ‌ اِبْنِ‌ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ‌ جَمِیلِ‌ بْنِ‌ دَرَّاجٍ‌ قَالَ‌: سَأَلْتُ‌ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ‌ عَلَیْهِ‌ السَّلاَمُ‌ عَنْ‌ رَجُلٍ‌ اشْتَرَى ضَیْعَهً‌ وَ قَدْ کَانَ‌ یَدْخُلُهَا وَ یَخْرُجُ‌ مِنْهَا (هر روز می رفته به این ضیعه ) فَلَمَّا أَنْ‌ نَقَدَ الْمَالَ‌ صَارَ إِلَى الضَّیْعَهِ‌ فَقَلَبَهَا ثُمَّ‌ رَجَعَ‌ فَاسْتَقَالَ‌ صَاحِبَهُ‌ فَلَمْ‌ یُقِلْهُ‌ فَقَالَ‌ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ‌ عَلَیْهِ‌ السَّلاَمُ‌ إِنَّهُ‌ لَوْ قَلَبَ‌ مِنْهَا وَ نَظَرَ إِلَى تِسْعٍ‌ وَ تِسْعِینَ‌ قِطْعَهً‌ ثُمَّ‌ بَقِیَ‌ مِنْهَا قِطْعَهٌ‌ وَ لَمْ‌ یَرَهَا لَکَانَ‌ لَهُ‌ فِی ذَلِکَ‌ خِیَارُ الرُّؤْیَهِ‌ .

وقتی پول را آورد و خواست بدهد رفت به ضیعه. نه این که اول خریده هی می رفته می دیده، نه یعنی اشتری ضیعه و حال آن که این ضیعه را قبل از خرید می رفته و می دیده. یعنی وقتی که خریده اولین دفعه ای که بعد از خرید رفت دید که این ضیعه آن ضیعه ای که در ذهنش بوده نیست. به صاحبش گفت بیا اقاله کنیم. بایع گفت اقاله نمی کنم. فَقَالَ‌ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ‌ عَلَیْهِ‌ السَّلاَمُ‌ اگر یک ضیعه ای بوده که نود و نه قسمت این ضیعه را دیده و یک قسمت آن را ندیده، در آن قطعه ای که ندیده خیار رؤیت است.

این روایت سندش و دلالتش تمام است.

بعضی ممکن است بگویند این چطور می رفته می دیده، بعد قلّب منها.

به قول حاج شیخ اصفهانی ره ظاهرا، این یک امر طبیعی است. اگر شما نخواهی این خانه را بخری، هر روز هم بیایی و بروی دقت نمی کنی. ولی وقتی می خواهی بخری با دقت نگاه می کنی و می بینی مثلا این اتاقش نورگیر نیست. دیدن، منافات ندارد چون به قول عوام الناس به چشم مشتری نمی دیده.

اینجا یک اشکالی که مرحوم آقای خوئی ره دارد که اصل آن در حاشیه حاج شیخ اصفهانی ره است. ظاهر عبارت شیخ ره این است که خیار رؤیت را برگردانده به خیار شرط. خریده طبق وصفی و حالا می بیند که آن اوصاف را ندارد. مرحوم آقای خوئی ره می فرماید خیار رؤیت در دو جا ثابت است. یکی آنجایی که شرط کند و یکی آنجایی که اعتقادش این است که این خانه آفتاب گیر است و بر اساس همین اعتقاد هم خریده ولی بائع التزام نداده که خانه آفتاب گیر است. بائع فروخته. ایشان می فرماید که اینجا هم خیار رؤیت دارد. چرا؟ اگر بنده یک خانه ای خریدم به اعتقاد این که برج اسفند خانه ها گران می شود. بعد گران نشد، من خیار دارم؟!! اگر کسی به یک اعتقادی ملکی را بخرد و بعد آنطور نباشد، خیار دارد؟!

آقای خوئی ره می فرماید: نه، ولی در خصوص اوصاف، بله، خیار دارد به خاطر اطلاق این روایت. این روایت فرمود ثُمَّ‌ بَقِیَ‌ مِنْهَا قِطْعَهٌ‌ وَ لَمْ‌ یَرَهَا لَکَانَ‌ لَهُ‌ فِی ذَلِکَ‌ خِیَارُ الرُّؤْیَهِ‌. این روایت اطلاق دارد و ندارد که وقتی که خریده با او شرط کرده و بائع گفته که من ملتزم می شوم که این ضیعه اینطور باشد و اینطور باشد  و اینطور باشد. صحبت شرط و التزام بائع نیست.

اینطور به مرحوم شیخ ره اشکال کرده.

این اشکال را عرض کردم که در حاشیه مکاسب حاج شیخ اصفهانی ره هست ولی من هر چه فکر می کنم بیشتر متوجه نمی شوم که این فرمایش آقای خوئی یعنی چه؟ آقای خوئی! اگر این آقا ضیعه را فرخته و خیال می کرده که این ضیعه مسطح است بعد انکشف که یک قسمتش مسطح نیست و آن هم ملتزم نشده و نگفته که من ملتزم می شوم که این مسطح است، که اگر مسطح نبود، معامله را به هم بزند، این روایت شاملش می شود؟ خوب اگر این روایت شاملش می شود، پس اگر یک ضیعهای خریده به این امید که بعدا گران بشود، چه دلیل داریم؟

حالا آقای خوئی ره می فرماید چه کسی گفته خیار رؤیت باید به خیار شرط بر گردد؟  اینجا حاج شیخ اصفهانی ره این اشکال را می کند -که عرض کردیم ما هم کلام آقای خوئی ره را نفهمیدیم- که آقای خوئی! اگر من خانه ای را خریدم و خیال می کردم که این خانه همه اتاقهایش نورگیر است و بدون این که بائع حرفی بزند و من یک خیال اشتباهی کردم، و بدون این که بائع ملتزم شده باشد، شما ملتزم می شوید که این روایت اطلاق دارد و خیار رؤیت دارد؟! فکر نمی کنم که این اصلا قابل التزام باشد چون این که کسی می رود ملکی را می خرد، حتی اگر بائع می داند مثل این که من می دانم این که امشب آمده می گوید همه پرتقالهایت را می خرم، اعتقادش این است که این پرتقال ها، پرتقال بم است و شیرین است و به این جهت می خرد ولی من نه گفته ام که بم است و نه ظاهر این پرتقالهای این است که بم باشد، هیچی نیست، او اشتباهی این اعتقاد را پیدا کرده، اینجا آقای خوئی! شما ملتزم می شوید که وقتی دید پرتقال بم نیست، این خیار رؤیت دارد؟ فکر نمی کنم که این قابل التزام باشد.

بله چون حقیقت این اوصاف وقتی که معامله می کند، ذکر این اوصاف، متفاهم عرفی این است که اگر این اوصاف را نداشت، تو حق فسخ داری. من ملتزم می شوم که این مبیع، این اوصاف را دارد و اگر این اوصاف را نداشت، تو حق فسخ داری. حتی اگر یک بائعی بگوید من ملتزم می شوم که این اوصاف را دارد ولی اگر به او بگویی که اگر نداشت چه؟ بگوید اگر نداشت به من مربوط نیست ولی من حاضرم قسم بخورم که دارد، در این صورت این خیار ندارد چون در واقع خیار رؤیت یا خیار تخلف شرط، دوتا شرط است در معامله. یکی  این که من به تو این عبا را می فروشم به شرط این که قدش را هم کوتاه کنم و شرط دیگر این است که اگر کوتاه نکردم، تو حق فسخ داری یعنی ظاهر هر شرطی منحل می شود به دوتا شرط. اگر یک جایی این شرط دوم نباشد کما این که خودش تصریح می کند و می گوید من به این شرط به تو می فروشم. کوتاه می کنم صددرصد اما اگر کوتاه نکردم، حق فسخ نداری. من کوتاه می کنم ولی تو حق فسخ نداری؛ دیگر حق فسخ ندارد چون شرط باید منحل بشود به دوتا شرط. کما این که گاهی مواقع هست که اصلا ملتزم نمی شود. می گوید من این عبا را به تو می فروشم به شرط این که اگر کوتاه نکردم، تو حق فسخ داشته باشی. اینجا اصلا لزوم وفا ندارد چون جایی لزوم وفا دارد که این ملتزم به عمل بشود. جایی حق فسخ دارد که بگوید که اگر من این کار را نکردم، تو حق فسخ داری. لذا حتی به مجرد ذکر اوصاف هم فائده ای ندارد. این یک اشکال.

یک اشکال دیگری هم در فرمایشات حاج شیخ اصفهانی ره هست که این روایت، دوتا خیار دارد در واقع. ظاهر این روایت این است که یک ضیعه ای را خریده و این ضیعه سه هکتار است. این سه هکتار را قطعه بندی کرده. مثلا سی قطعه است. از این سی قطعه، ۲۸ قطعه یا ۲۹ قطعه را می رفته می دیده ولی یک قطعه را اصلا ندیده. بعد که رفت آن قطعه را دید، دید که این با بقیه فرق می کند. یک خیار رؤیت دارد در خصوص این قطعه و یک خیار تبعض صفقه دار نسبت به آن ۲۹ تای دیگر یعنی این آقا می تواند هر سی تا بر گرداند چون می گوید من این سی قطعه را خریده بودم با هم، که این خصوصیات را داد. حالا ۲۹ قطعه اش را دارد. خوب اگر واقعا اینجا دوتا خیار است یکی خیار رؤیت است و یکی خیار تبعض صفقه. یا نه یک خیار است منتها این خیار کجاست؟ وقتی که کسی یک ضیعه ای را بخرد، یک بخشش مطابق نباشد و بقیه اش باشد. کسی ممکن است بگوید این روایت اطلاق ندارد. این روایت حضرت فرمود « لَکَانَ‌ لَهُ‌ فِی ذَلِکَ‌ »  اسم اشاره است. یعنی در خصوص همان ضیعه. فی ذلک به قطعه بر نمی گردد. در خصوص همان ضیعه.

خوب این حرف دو اشکال دارد.

یک اشکال این است که “لم یرها” چون به قطعه نزدیک تر است بعید نیست که به قطعه برگردد و ظهور ندارد که به مجموع ضیعه که عقب تر است برگردد. این یک اشکال

اشکال دیگر این است که متفاهم عرفی این است که حالا آن ۲۹ قطعه، بود و نبودش چه اثری دارد؟ که ما بیاییم بگوییم اگر سی قطعه خرید و یک قطعه اش ایراد داشت اینجا حق فسخ دارد ولی اگر کلا یک قطعه خرید و آن یک قطعه، بعد که رؤیت کرد دید که بر خلاف آن چیزی است که بوده، اینجا خیار ندارد. متفاهم عرفی از این روایت این است که آنی را که دیده و خریده خلاف آن چیزی که بعد از خرید معلوم شده بوده. لذا این اشکال هم وارد نیست.

یک نکته دیگر که در این روایت هست، این است که اگر کسی بگوید اصلا کسی چیزی را ندید بخرد، این خیار دارد. این خیار هم به چه معناست؟ خیار یعنی وقتی که دید اگر دلش بخواهد می خرد و اگر دلش نخواهد نمی خرد، خیار به معنای لغوی است نه اصطلاحی. چرا؟ چون این معامله غرری است و این قطعه ای که ندیده چطور خریده؟ اگر غرری نیست پس چرا خیار دارد؟ و اگر غرری است پس باطل است.

این را جواب داده اند که منافات ندارد که خود اخبار بائع کافی باشد برای این که این بیع از غرر در بیاید یا خود همین اعتقاد مشتری کافی باشد که از غرر در بیاید ولی برای خیار همین که ولو معامله غرری نبوده، همین که خلاف آنی بوده که وصف کرده، حق خیار دارد.

خوب این خیار، آیا فقط برای مشتری است یا برای بائع هم هست؟ یک آقایی یک خانه را اجاره داده بوده چند سال و در کشور دیگری هم زندگی می کرده . یک کسی به او گفت خانه را می فروشی. گفت بله می فروشم. چند؟ گفت این مبلغ. گفت خانه ات چطور است؟ گفت که خانه ام کلنگی است و کوچه اش هم بن بست است و ماشین رو نیست و آفتاب گیر هم نیست و یک ساختمان هم روبرویش ساخته اند و جلوی آفتاب را گرفته. بعد بائع اتفاقا آمد و دید که این مستأجری که چند سال بوده خانه را مرتب و اصلاح کرده و ساختمان روبرویی هم تخریب شده و کوچه بن بست هم، خانه ها عقب نشینی کرده اند و ماشین رو شده. بعد بگوید خوب من این خانه را نمی فروشم. غبن نیست. در عین حال قیمتی که فروخته خوب فروخته با همین اوصاف. آیا باز خیال رؤیت دارد؟

شیخ ره فرموده بله. خیار رؤیت دارد چون ظاهر صحیحه جمیل بن دراج این است که این یک ارفاقی است در حق مالک. چه فرقی می کند که بائع باشد یا مشتری باشد؟

مرحوم آقای خوئی ره و جماعتی دیگر اشکال کرده اند و فرموده اند اگر ما باشیم و این نص، این نص مال مشتری است و احتمال فرق هم هست. شما چطور می خواهید از بائع به مشتری تعدی کنید؟ مثل خیار حیوان است که برای مشتری هست ولی برای بائع نیست. البته این فرمایشاتی که مرحوم آقای خوئی ره اینجا می فرماید نوعا فرمایشات حاج شیخ اصفهانی ره است. اگر بایع ثمن را بر خلاف آنی که فروخته ببیند اینجا خیار دارد. این گفته من این خانه را می فروشم به صد هزار دلار بعد دید که این دلارهایش دو دلاری و یک دلاری و ده دلاری است. گفت اینها چیست؟ گفت من که گفتم به تو دلارهای این کیسه. گفت دلارهای این کیسه که صد دلاری باشد نه یک دلاری و دو دلاری. اینجا حق فسخ و خیار رؤیت دارد. ثمن را خیار رؤیت دارد و شبهه ای ندارد. اما در مثمن خیار رؤیت ندارد. ما نمی توانیم از این مشتری تعدی کنیم.

خوب آقای حاج شیخ! یا آقای خوئی! چرا نمی توانیم تعدی کنیم؟ چون می فرمایید خیار رؤیت برای مشتری است و برای بائع نیست. چرا برای بائع نیست؟ چون می فرمایید بر خلاف آنی که دیده بوده. خوب بر خلاف آنی که دیده، خیار دارد، چطور تعدی می کنید؟

آقای خوئی ره و حاج شیخ ره می فرمایند ما تعدی نمی کنیم. روایت نسبت به این ثمن اطلاق دارد ولی نسبت به مبیع اطلاق ندارد چون « عَنْ‌ رَجُلٍ‌ اشْتَرَى ضَیْعَهً‌ وَ قَدْ کَانَ‌ یَدْخُلُهَا وَ یَخْرُجُ‌ مِنْهَا » اینجا وقتی که ضیعه را دید، دید که خلاف آنی که هست.

ممکن است بگویید ضیعه چه ربطی به ثمن دارد؟ ضیعه اینجا مثمن است. مشتری دید خلاف آنی است که وصف کرده.

می فرماید اشکال ندارد. روایت صحیحهه زید بن شحام که «سألت أبا عبد اللّٰه علیه السلام عن رجلٍ‌ اشترى سهام القصّابین من قبل أن یخرج السهم، فقال علیه السلام  لا یشتر شیئاً حتّى یعلم أین یخرج السهم، فإن اشترى شیئاً فهو بالخیار إذا خرج» قصابها گوسفند می خرند و او هم می آید سه تا، چهارتا جدا می کند و می گوید این پنج تایش و این ده تایش و این بیست تایش و همینطور. حضرت فرمود نخر تا ببینی قرعه کشی که می کنند، قرعه به نام کدام گوسفندها می افتد. اگر قبل از آن که قرعه بیاندازند خرید، وقتی که قرعه انداختند خیار دارد. خب « فإن اشترى شیئاً فهو بالخیار إذا خرج » این اشتری شیئا، چه بائع باشد و چه مشتری باشد منتها نسبت به ثمن. اینطور جواب داده اند. اما ببینیم آیا می شود در خیار رؤیت از مشتری تعدی کرد حتی به اینجایی که بائع ثمن را بر خلاف می بیند یا قابل تعدی نیست؟

و للکلام تتمه ان شاء الله فردا.

و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین و لعنه الله علی اعدائهم اجمعین.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *