متن فقه ، جلسه ۱۸۱ ، شنبه ۲ اسفند ۹۹

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین و لعنه الله علی اعدائهم اجمعین

جلسه ۱۸۱ (شنبه ۲/۱۲/۱۳۹۹)

مطالبی که ان شاء الله امروز عرض می کنیم چند مطلب است و مطالب نفیسی است چون عرض کردیم که مکاسب، خیارات وبیع، برزخ بین عبادات و معاملات است. اگر کسی در خیارات و در بیع، کار نکرده باشد، محال است که مجتهد بشود کما این که اگر کسی در صلاه یا طهارت، مخصوصا طهارت کار نکرده باشد، اگر بگوید من مجتهد هستم الکی می گوید چون هشتاد درصد مباحث معاملات در بحث خیارات و بیع در مکاسب مطرح می شود. اجاره و غصب، نه، ممکن است اصلا کسی کتاب اجاره را ندیده باشد ولی اعلم هم باشد.

(مسأله مورد هذا الخیار بیع العین الشخصیّه الغائبه)

مطلب اول: مرحوم شیخ اعظم می فرماید «مورد هذا الخیار بیع عین الشخصیه الغائبه» مورد این خیار، بیع عین شخصی است. چرا؟ چون روایت در بیع عین شخصی است. خوب جناب شیخ! روایت در مورد عین شخصی است ولی شما که می فرمایید «و المراد به الخیار المسبب من رؤیه المبیع علی خلاف ما اشترطه فیه المتبایعان» خب اگر در بیع مشاع، شروطی را ذکر کند بعد ببیند کشف خلاف بشود این خیار ندارد؟

مرحوم آقای خوئی خوب فرموده. مقصود شیخ از این  عین شخصیه غائبه، در مقابل بیع مشاع و کلی فی المعین نیست. مقصود شیخ یعنی در مقابل کلی فی الذمه است. اگر وصف کند بگوید من یک برنج طارم کاشت امسال دم سیاه مثلا با این خصوصیات می خواهم بعد یک برنجی آورد و دید که این خصوصیات نیست، این خیار ندارد بلکه این مبیع را نداده و مبیع بر این منطبق نیست چون مبیع، کلی است و آن کلی این نیست. پس شخص در عین شخصی که می فرماید یعنی در مقابل کلی فی الذمه لذا مشاع را هم شامل می شود و کلی فی المعین را هم شامل می شود. مشاع را که شامل می شود واضح است چون مشاع هم عین شخصی است. نصف این خانه. نصف این ماشین. نصف این مغازه. کلی فی المعین، به آن عین شخصی نمی گویند ولی قطعا نظر شیخ ره، نباید کلی فی المعین را خارج کند چون ایشان که به روایت کاری ندارد. ایشان فرمود این بر میگردد به خیار شرط.

مرحوم آقای خوئی ره فرموده ولی ما گیر می کنیم چون ما که قبول نکردیم که بر می گردد به خیار شرط. دلیل ما روایت است و روایت، مشاع را و کلی فی المعین را شامل نمی شود. خب چرا در بیع مشاع، خیار رؤیت داشته باشد؟ می فرماید  چون درست که روایت مال عین شخصی است و مشاع را شامل نمی شود ولی متفاهم عرفی از این خطاب، احتمال فرق نیست و متفاهم عرفی از آن این است که یعنی یک چیزی را که می خرد، حالا تمام آن را بخرد یا نصفش را بخرد. نه این که قطعا باید تمامش را بخرد. بعد به کلی فی المعین که رسیده، فرموده بله، ما قبول نداریم. در کلی فی المعین فرموده خیار رؤیت نیست.

این عجیب است. خوب آقای خوئی! اگر کسی بفرماید نصف این خانه را که این خصوصیات را دارد به شما فروختم بعد رؤیت کرد، دید که خلاف آنی است که توصیف کرده. این را می فرمایید خیار رؤیت دارد و احتمال فرق نیست ولی اگر گفت من ده تا کتاب مکاسب دارم، مثل همدیگر، چاپ بیروت، جلد فلان طور، تایپ فلان طور، یکی از آنها را به تو می فروشم بعد رفت دید، خوب آقای خوئی بعد از آن که شما قبول دارید که روایت، مشاع و کلی فی المعین را شامل نمی شود، مع ذلک باز شما می فرمایید ما به مشاع می توانیم تعدی کنیم و به کلی فی المعین نمی توانیم تعدی کنیم، این برای ما جای سوال است. چطور آنجا احتمال فرق هست و اینجا نیست؟

ممکن است کسی بگوید آقای خوئی را ول کنید، شما چه می گویید؟

عرض ما این است که اگر واقعا یک جایی این می رفته، می دیده، تردد داشته، منتها نصف خانه را می دیده، اما خیال می کرده همه اش همینطور است مثل آپارتمانها که معمولا همه یک شکل است. می گوید این چند واحد را دیدی، نصف این آپارتمان را من به شما فروختم و هیچ ظهوری در اشتراط هم نداشته؛ اگر نگوییم که به خیار اشتراط بر می گردد، ما نمی توانیم تعدی کنیم. ما چه می دانیم؟ اصلا حرف این جاهلین صدر اسلام همین بود که «انما البیع مثل الربا». واقعا یک کیلو گندم خوب، قیمتش به اندازه دو کیلو گندم ردیء است. خب می گوید یک کیلو گندم را فروختم به دو کیلو گندم ردیء. این واقعا بیع است و قیمتش هم هست. عقلائی هم هست. این مزخرفاتی که یک عده می گویند ربا فشل اقتصادی می آورد یا ربا ظلم است، نه، کجا ربا فشل اقتصادی می آورد؟ الآن دنیا بر اساس ربا می چرخد، این فشل اقتصادی می آورد؟!! اگر یک نفر بگوید من به شما ۲۰۰ میلیون به قرض می دهم، برو کار کن، اگر ضرر کردی، یک قران نمی خواهد بدهی، اگر سود کردی، ماهی ده هزار تومان به ما سود بده، این حرام است. یک درهمش بنابر با ۲۵ زنا در کعبه با محارم است، با مادر است نستجیر بالله. ولی اگر به او بگوید من این پول را به تو می دهم به مضاربه، کار بکن، ۵۰ درصد سود، مال تو و ۵۰ درصد سود، مال من، هر ماهی علی الحساب مثلا ده میلیون به قرض بدهی، آخر سر وکیل هستی که از طرف من طلبت را مصالحه کنی، اگر ضرر کردی این سودها را به من بخشی و اگر اصل مال را هم ضرر کنی باید به من از جیبت بدهی به نحو شرط فعل؛ این مضاربه است و صحیح است و حلال و طیّب و طاهر است و آن ربا است. آن وقت آن فشل اقتصادی می آورد و این فشل اقتصادی نمی آورد؟! اینهایی که حیل ربا را اشکال می کنند انسان می ماند که اینها چه فقهی خوانده اند؟! «فَلَکُمْ‌ رُؤُسُ‌ أَمْوٰالِکُمْ‌ لاٰ تَظْلِمُونَ‌ وَ لاٰ تُظْلَمُونَ‌»، مگر ربا ظلم است؟ این تطبیق قرآن کردیم، تعبدی است. خب واقعا اگر کسی بگوید این یک کیلو گندم جید را به تو فروختم به ده هزار تومان بعد دو کیلو گندم ردیء را از تو خریدم به ده هزار تومان، این درست است. ولی اگر بگوید این یک کیلو گندم جیّد را به تو فروختم به دو کیلو گندم ردی؛ این حرام است و ربا است. این ربا فشل اقتصادی می آورد؟ نه. ربا ظلم است؟ نه. کجایش ظلم است؟شارع مقدس است و انما یحلل الکلام و یحرم الکلام. در نماز، شما باید سوره کامل را بخوانی، حالا یک کسی بگوید من نصف سوره بقره را می خوانم! هیچ فائده ندارد. یک سوره کامل بخوان ولو سوره کوثر باشد. اینی که بعضی می گویند «اسلام در دائره معاملات تعبد ندارد» خیلی حرف غلطی است. خیلی هم تعبد دارد. مکیل و موزون باید با کیل و وزن باشد تعبد نیست؟! قطعا تعبد است. بله قطعا یک مصالحی دارد ولی نه مصالحی که ما بفهمیم. آنها حکمت است. در ارث، زن از عقار ارث نمی برد. می گویند «نه چون در صدر اسلام زنها فلان بوده اند» خب اینطور قطعا اسلام عوض می شود کما این که الآن چند حکم مسلم شرعی قانون شد بر خلاف شرع و این واقعا یک فاجعه است که باید علما جلویش را بگیرند. هیچ وقت می شود که مجلس بگوید که مجلس بیاید تصویب کند که فلان آمپول را تزریق بکند یا نکند؟ می گویند شما مگر پزشک هستید؟! آخر این به شما چه مربوط است؟ حالا چطور است که یک آمپول که می خواهد یک نفر را بکشد، به شما مربوط است و شما نباید دخالت بکنید، خب احکام شرع،  مگر شما مجتهد هستید؟ شما چه می فهمید از دین؟ اصلا در حیطه شما نیست.  خب مایی که احکام تعبدی اینقدر داریم، لعلّ شارع، در عین شخصی، این خیار رؤیت را در آنجایی که کل باشد قبول کند ولی در آنجایی که نصفش باشد قبول نکند. مثل همین حق الشفعه. چطور در حق الشفعه، مثلا بعضی گفته اند اگر سه شریک باشد حق الشفعه نیست و اگر دوتا شریک باشد، حق الشفعه هست یا مثلا در جایی که تقسیم شده باشد حق الشفعه نیست و در جایی که تقسیم نشده باشد، حق الشفعه هست. خب چه فرقی می کند؟ اگر با هر عقل ناقص بشری بسنجید می گویید چه فرق می کند؟ به همین جهت ما در این موارد عرض می کنیم که در حصه مشاعه یا در کلی فی المعین احوط این است که او اعمال خیار نکند و اگر اعمال کرد مصالحه بکند و او هم مجبور است به مصالحه کردن. نمی تواند مصالحه نکند. بله در یک صورت می تواند مصالحه نکند که این دست نزند، نه به پول دست بزند و نه به مال.

(و المعروف أنّه یشترط فی صحّته ذکر أوصاف المبیع التی یرتفع بها الجهاله الموجبه للغرر؛ إذ لولاها لکان غرراً.)

مساله بعدی:

عویصه ای در مقام هست و آن این است که شما گفتید بیع عین غائب با اوصاف صحیح می شود و اگر رؤیت کرد مشتری، بعد دید که خلاف آن چیزی است که دیده خیار دارد. خب حالا این توصیف چقدر باشد؟

بعضی فرموده اند توصیف به قدری باشد که رفع غرر کند.

بعضی گفته اند توصیف به قدری باشد که اگر در معامله سلم بود، صحیح بود. اگر می خواست سی کیلو گندم بخرد به صورت سلم، با چه خصوصیاتی باید توصیف می کرد؟ اینجا هم عین غائب را باید به همان مقدار توصیف کند.

بعضی دیگر گفته اند که باید هر وصفی که در قیمتش دخیل است بگوید. رنگش، مدلش، چراغهایش، اگر در قیمتش دخیل است، همه را باید بگوید. خب اولا این در واقع احاله به مجهول است چون شما می گویید هر چه که رفع غرر می کند. غرر یعنی چه؟ یعنی جهالت. یک کسی رفت یک الاغی خرید. بعد که آورد خانه، گفتند که این الاغ چند سالش است؟ گفت چند سالش است چیست؟ من اصلا اینها را بلد نیستم. می گوییم خب این معامله باطل است. چرا؟ چون قطعا جوان و پیر در قیمت دخیل است. گوسفند جوان و پیر در قیمت دخیل است. معامله سلفش هم باطل است. رفع غرر هم نشده.

ممکن است شما بگویی این بیع عین غائب است. شما می گویی مشاهده کرده.

می گوییم گفته اند توصیف یعنی به مشاهده هر چقدر که لازم بود، حالا که غائب است باید توصیف کنی.

خوب ممکن است بر گردی بگویی نه باطل است. بسیار خوب. چه کسی گفته باطل است؟ اگر اینطور باشد اصلا مردم حق ندارند بروند جنس بخرند. هر کس می خواهد برود جنس بخرد، مثلا می خواهد برود خانه بخرد، باید بورد از این معمارهای درجه یک، آن هم باید یک تیمی باشند، چون این پنجره چطور است؟ از آنهایی است که ضخامتش کم است و با یک لگد شکسته می شود یا نه؟ می گوید خب لگد می زند! می گوییم خب لگد زد شکسته شد، بعد تکلیف خانه مردم چه می شود؟ می گوید باید بروی آلمینیوم کار بیاوری و او هم می گوید باید این را ببرم آزمایشگاه! اینطور باشد هم به قول شیخ انصاری ره می شوند کور. کسی حالیش نمی شود.

ممکن است بگویید شما گفتی همه آنچه که در سلم لازم است.

می فرماید همه آنچه که در سلم لازم است، لازمه اش این است که در بیع سلم باید همه خصوصیات را بگویید. شیخ انصاری ره می فرماید این لازمه اش این است که بیع سلم هیچ وقت تصحیح نشود چون اگر اوصاف را نگویی که به خاطر جهالت اوصاف و اگر اوصاف را بگویی می شود مثل گاو بنی اسرائیل، از کجا معلوم است چنین چیزی در خارج پیدا شود؟

ممکن است شما بگویی خب پیدا نشود.

خب یعنی همه بیع های سلم باطل می شود؟!

بنابراین اشکال این است که اولا اگر شما بگویید تمام آنچه که در قیمت دخیل است و در رغبت افراد دخیل است، همه اینها را باید ذکر کند؛ خب یک اشکالی هست که توصیف در عین غائب به منزله رؤیت در عین حاضر است و حال آن که در عین حاضر مردم اصلا به خیلی از این خصوصیات حواسشان نیست. طرف می رود خانه می خرد در حالیکه اصلا حواسش نیست که این خانه در طرح هست یا نه؟ در حالیکه اگر این خانه در طرح باشد قیمتش نصفه است. می گوید این باطل است. باز رفت طرح را سوال کرد آمد گفت این خانه را که خریدی فاضلاب هم دارد؟ می گوید این خیلی اثر دارد در قیمتش. اصلا هیچ معامله ای درست نمی شود. بیع های سلم از بین می رود. اصلا توصیفش امکان ندارد چون چه کسی می خواهد توصیف بکند؟ یا بائع می خواهد توصیف کند یا اجنبی می خواهد توصیف کند و اینها مگر چقدر حالیشان می شود؟

مرحوم شیخ انصاری ره می فرماید اولا در بیع سلم ما ملتزم می شویم. اگر گفتیم که در بیع سلم توصیف تمام خصوصیاتی که دخیل در آن است لازم است، این لازمه اش این است که بیع سلم باطل بشود، نه این که چون غالب بیعهای سلم در خارج باطل می شود ما از حکم شرعی رفع ید کنیم. ما باید به دلیل نگاه کنیم. اگر دلیل، دلالتش این است که خب بله، بیع سلم باطل است. کما این که الآن، نوع معاملات آپارتمانهایی که معامله می شود  باطل است و مردم در خانه غصبی نشسته اند. چون این آپارتمانهایی که پیش فروش می شود که هنوز تفکیک نشده، معلوم نیست، می رود قرداد می نویسد می گوید این آپارتمان را خریدم به این مبلغ، متری به این قدر، که اینقدرش را الآن بدهم و اینقدرش را فلان جا بدهم و اینقدرش را موقع تحویل بدهم و اینقدرش را موقع سند بدهم. خب این بیع سلم است دیگر. در بیع سلم باید قبض ثمن در مجلس عقد بشود یعنی از جایش نباید بلند شود که پول از گاو صندوق بردارد. چه کسی پیدا می شود؟ شما اگر یک دانه معامله آپارتمان پیدا کردید که درست بود، جائزه دارید. حتی اگر مراجع بخرند، اینطور نمی خرند که بگویند من یک آپارتمانی در اینجا، در طبقه سوم، با این خصوصیات از شما خریدم به سی میلیون، سی میلیون را هم در کیسه گذاشته و آنجا به دستش می دهد. بعد بگوید به شرط این که وقتی که شما این آپارتمان را تحویل من دادی، اینقدر به شما بدهم، وقتی که سند زدی، اینقدر به شما بدهم، در چهل درصد بنا اینقدر به شما بدهم که آنها را جزء سند نیاورد، به عنوان شرط در ضمن عقد باشد، چه کسی از از این معاملات می کند؟ به دادگاه هم برود می گویند طبق قانون شما قردادت را عمل نکردی، باید جریمه هم بدهی. کدام قاضی می آید بگوید این خلاف شرع است؟ اصلا مگر حکم خدا الآن وجود دارد؟ در بیع نسیئه، می گوید هر وقت شما سند زدی، پول را به شما می دهم. تاریخ سند معلوم نیست چون می گوید ارثی است. میگوید تا دو ماه دیگر! ما که وظیفه نداریم که معاملات خارجی را تصحیح کنیم و ما به قول شیخ اعظم ره باید حکم شرعی را بیان کنیم حالا کسی عمل کرد که کرد و اگر عمل نکرد که هیچ.

بعد شیخ ره می فرماید بین اجمال و تفصیل. نه اینقدر مجمل باشد که غرری باشد و تسامح نشود و نه این اینقدر تفصیل باشد که مثل گاو بنی اسرائیل بشود و کسی نتواند اصلا بیان بکند. مثلا می گوید این خانه را در کجا می فروشد؟ می گوید در بولوار امین یک خانه دویست متری. این معلوم است که غرری است چون این خانه نوساز است یا نه؟ چند طبقه است؟ شمالی است یا جنوبی؟ منتها همه اش را بیان کنی که آن گوشه اتاقش اینقدر زدگی دارد و فاضلابش نیم متر به دیوار مانده رفته، نه. این است که اصلا یکی از مباحثی که به نظر من شاید برای خود فقهای به حمل شائع مثل سید یزدی ره هم معلوم نیست این است که خیلی موارد هست که اصلا غرر عرفی، مثلا می گوید به مقداری که غرر نباشد. خب غرر عرفا چقدر است؟ اگر یک کسی گفت من یک خانه ای به شما فروختم در بولوار امین ولی تعداد اتاقهایش را نگفت، گفت دو طبقه است، آشپزخانه و حیاط و سرویس دارد. یا یک کسی رفت نگاه کرد، بعد گفت که لازم نیست که در اتاق را باز کنی، اینها واقعا غرری است یا غرری نیست؟ حالا چون غرر فقط در روایت نبوی که آن هم سند ندارد «نهی النبی عن بیع الغرر»، لذا اینها واقعا خودش، اگر یک کسی از من بپرسد آمدم دیدم، می گوید در کمدها را دیدی؟ اتاقها را نگاه کردی؟ می گوید نه لازم نیست ظاهرا سه در چهار است. در آشپزخانه به کابینت ها خوب نگاه نکرد، این معامله غرری باطل است یا غرری باطل نیست؟ فکر نمی کنم که اینها اجماعی باشد که این ها باطل است. خوب بیع عین غائب هم همینطور. این اجمال و تفصیلی که شیخ ره فرموده، شیخ ره من خیال می کنم که یک فتانت و یک زرنگی به خرج داده و در رفته. خب بین اجمال و تفصیل خودش چقدر است؟ اگر اتاقها را باز نکرده ببیند، یا توضیح نداد که اتاقها چند متری است یا مثلا آنها بخاری دارد یا شوفاژ دارد؟ اینها را نگاه نکرد، این ها داخل اجمال است یا داخل تفصیل است؟ ای کاش ایشان بیان می فرمود که خیلی از مواردش باید رجوع کنیم به اصل عملی حالا یا به عمومات احل الله البیع، اوفوا بالعقود. چیزی نیست که ما اینها را بتوانیم تشخیص بدهیم.

بعد یک کلامی مرحوم شیخ اعظم ره دارد که آقای خوئی این را یک طوری معنا کرده، حالا آنطوری که من متوجه شدم، این را هم نفهمیدم یعنی چه؟ مرحوم شیخ ره می فرماید « و لا أجد فی المسأله أوثق من أن یقال: إنّ‌ المعتبر هو الغرر العرفی فی العین الحاضره و الغائبه الموصوفه، فإن دلّ‌ على اعتبار أزید من ذلک حجّهٌ‌ معتبرهٌ‌ أُخذ به. » بهتر از این پیدا نکردم که بگوییم باید این مقدار توضیح بدهی که غرر عرفی نباشد. اگر اضافه بر او دلیل داشتیم اخذ می کنیم. مثلا شیخ ره در مکیل و موزون می فرماید دلیل داریم. کسی اگر یک شیری را دید منتها نمی داند این یک کیلو و نیم است یا یک کیلو؟ نمی داند این چهل کیلو است یا چهل و سه کیلو، اگر ما بودیم این غرری نبود و  می گفتیم معامله اش صحیح است ولی شارع مقدس فرموده در مکیل و موزون بدون کیل و وزن معامله باطل است. اگر مازاد بر غرر عرفی دلیل داشتیم اخذ می کنیم و اگر دلیل نداشتیم، اطلاقات شاملش می شود.

نگویید که علامه ادعای اجماع کرده و اجماع خودش دلیل است.

شیخ ره می فرماید اجماع علامه هم بیشتر از همان غرر عرفی را ما اجماع نداریم چون کلمات مجمعین هم همین است که عرفا غرر نباشد. اصلا این است که بیانات مختلف است. بعضی دارد که نقل اجماع کرده اند بر توصیف و آنچه که در قیمت و ثمن دخیل است. بعضی ها دارد که اجماع داریم بر این که غرر عرفی نباشد. بعضی دارد که اجماع داریم بر این که بیع سلمش صحیح باشد. شیخ ره می فرماید اینها کاشف از این است که همه اشاره به یک معنا دارد که غرر عرفی نباشد. منتها بعضی گفته اند غرر عرفی کجا نیست؟ آنجایی که هر چیزی که دخیل در ثمن است را بفهمد و جهل نداشته باشد. کجا نیست؟ آنهایی که در بیع سلم دخیل است. شاهدش هم همین است که هر سه تا اجماع است. آخر اگر قرار باشد که اینها سه قول مختلف باشد که اجماع نمی شود. اگر اینها مترادفین نباشند که اجماع نمی شود. وقتی اجماع می شود که اینها مترادفین باشند. و اگر اینها مترادفین باشند، باید فقها بفرمایند بعضی ها گفته اند که هر وصفی که دخیل در قیمت است باید ذکر شود و بعضی ها بفرمایند که باید هر وصفی که در سلم لازم است را ذکر کند. این که کلمات و عناوین مختلف است، مقصودشان این است که همه یکی است.

آقای خوئی ره اینطور کلام شیخ را متوجه شده که مقصود شیخ این است که شیخ می خواهد بفرماید غرر شرعی و لکن آقای خوئی ره می فرماید ما غرر شرعی نداریم چون غرر، فقط در یک روایت وارد شده و آن هم نبوی است و آن هم غرر عرفی است.

ولی نمی دانم این چه اشکالی است که ایشان به شیخ اعظم ره کرده. شیخ اصلا صحبت غرر شرعی نمی کند. شیخ ره می فرماید آنی که معتبر است، غرر عرفی است نه این که غرر عرفی یعنی غرر دو قسم داریم یکی غرر شرعی و یکی غرر عرفی . یعنی بیشتر از نفی غرر عرفی، جهل مضر نیست. بله اگر دلیل داشتیم مثل مکیل و موزون اخذ میکنیم اما اگر دلیل نداشتیم اخذ نمی کنیم.

یک اشکال دیگر این بود که اگر گفت یک خانه ای را به شما فروختم ۱۲۵ متر و ۳۰ سانتی متر و این ضعلش این مقدار بیشتر است و این ضلعش این مقدار کمتر است، آن گوشه آنطرف سایه می گیرد و گوشه اینطرف نمی گیرد، دیوارها از ارتفاع یک متر و ۳۲ سانت رطوبت دارد و یک متر و ۳۳ سانت نه، بعد می فرماید که اصلا این معامله باطل می شود چون اصلا شک می کنیم که چنین خانه ای هست در خارج یا نیست؟ این خانه با این خصوصیاتی که می گویید خانه ذهنی است که رطوبت، یک خط مستیقم رفته که ۳۳ سانت نشده.

شیخ می فرماید این اشکال غلط است چون اولا این که ممکن است یکی یقین پیدا کند که بله این خانه همینطور هست. ثانیا این اوصاف بر می گردد به شرط چون عین خارجی، اصلا یک کسی بگوید من این گاو را به تو می فروشم، گاو با این وصفی که دو ساله هست. خب وجود خارجی که قابل تقیید نیست. این یا دو ساله است یا دوساله نیست. این قطعا بر می گردد به شرط. یعنی من این گاو را به تو می فروشم به شرط این که دو سالش باشد. این شرط است لذا یعنی چه که مبیع در خارج نیست. همین مبیع است، نهایتش این است که این بر می گردد به شرط. اوصاف در عین خارجی بر می گردد به شرط چون کلی قابل تقیید است و می شود گفت که یک دو ساله را به تو می فروشم، ولی نمی شود گفت که این گاوی که در تویله است و الآن صدایش می آید، این گاو را به تو می فروشم، گاو با این وصف و این قید دو سال. خب ممکن است دو سالش نباشد. اینها بر می گردد به شرط. وقتی که بر گشت به شرط، اشکال شما غلط است. اشکال شما چه بود؟ اشکال شما این بود که بیع عین غائبه، هیچ وقت درست نمی شوئد چون یا اوصاف را ذکر می کند و یا ذکر نمی کند. اگر ذکر نکند باطل است للجهل باوصافه و اگر ذکر کند این باطل است للجهل بوجوده، شاید اصلا چنین چیزی در خارج نباشد و جهل به وجود، به مراتب اعظم از جهل به اوصاف است.

این را شیخ ره دو جواب می دهد. یک جواب این است که اولا ممکن است یک کسی یقین پیدا کند که هست. به هر جهت نفس است دیگر. یقین پیدا می کند. ثانیا این اوصاف در عین خارجی بر می گردد به شرط و تقیید نیست و حصه نیست و لذا قطعا موجود است و غایه الامر ممکن است فاقد شرط باشد که این بر می گردد به خیار.

و للکلام تتمه ان شاء الله فردا.

و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین و لعنه الله علی اعدائهم اجمعین.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *