متن فقه ، جلسه ۳۰ ، چهارشنبه ۲۹ آبان ۹۸

بسم الله الرحمن الرحیم

چهارشنبه ۲۹/۸/۹۸ (جلسه ۳۰)

کلام در این بود که چند مورد، از خیار مجلس استثنا شده. یکی بیع من ینعتق علیه بود، یکی اینکه کافری عبد مسلم را بفروشد؛ که عرض کردیم شیخ اعظم (رحمه الله علیه) می فرماید بیع عبد مسلم… خب این عبد مسلم را عرض کردم که اگر کسی بگوید اصلا کافر مسلمان را مالک نمی شود نه حدوثا و نه استمرار؛ اگر این باشد، اصلا خیار مجلس نیست. چرا؟ چون وقتی کافر می فروشد، این بیع نیست. البیعان بالخیار؛ اما این بیع نیست. این اتلاف است، این استنقاذ است، این بیع صوری است؛ استنقاذ این مال است. یک بهانه ای است که از دست کافر بگیریم.

خب اگر کافر مالک نمی شود، پس اگر یک کافری عبد کافری داشت و بعد این عبد اسلام آورد، چرا باید ثمنش را بدهند؟

این مثل باب دیه است. دیه، یک تعبد شرعی است. اگر تعبد شرعی نبود، خب وقتی کسی کسی را خطأً کشت، پول نباید بدهد؛ چون اتلاف نکرده مال کسی را؛ حر که مالیت ندارد. در اینجا از باب اینکه مثلا کافر ضرر نکند، شارع مقدس حکم فرمئده که از بیت المال مسلمین ثمن بدهند. این در واقع ثمنش نیست؛ چون او مالک نیست تا بفروشد. خب بنابراین قول اصلا خیار مجلس معنا ندارد؛ چون البیعان بالخیار.

اما اگر کسی گفت البیعان بالخیار، کافر مسلمان را حدوثا مالک می شود ولی استمراراً نه؛ چون لن یجعل الله للکافرین علی المؤمنین سبیلا؛ کافر نباید سلطان و سیطره و سلطنت بر مسلمان داشته باشد. خب این اگر استمرار باشد، ممکن است ما بگوییم خیار مجلس هست. چرا؟ چون این معامله و بیع را به هم می زند، و این برمی گردد به ملک بایع و باز مجددا امر به فروش دارد؛ حاکم شرع مجبورش می کند که بفروشد. وقتی فروخت، باز خیار مجلس دارد؛ مثلا به هم می زند.

خب ممکن است کسی بگوید که این خلاف حکمت است. چرا الآن در سهم سادات، یک کسی فقیر است، سهم سادات به او می دهد بعد می بخشد به مالک، باز دوباره می گوید فقیرم؛ باز سهم سادات بگیرد، باز ببخشد به مالک؛ باز سهم سادات بگیرد، باز ببخشد به مالک. یا این کاری که الآن بعضی از مراجع می کنند که سهم سادات را می گیرند و به طلبه های غیر سید می دهند؛ خب این جایز نیست که سهم سادات را بگیری و به طلبه ی غیر سید بدهی. یا یک کسی که خودش سید نیست، از چند نفر از سادات اجازه بگیرد و بگوید به من وکالت بدهید که من سهم سادات را از شما اخذ بکنم، بعد وکالت بدهید که این سهم سادات را به طلبه ها بدهم؛ آن که باز امرش أصعب است. چون این طلبه ی سید فقط این مقدار حق دارد که سهم سادات بگیرد و خودش بخورد، اما در سال ۱۰۰ میلیون یا ۲۰۰ میلیون سهم سادات بگیرد و بدهد به طلبه، این بچه دلیل؟ اینکه خلاف حکمت سهم سادات است. سهم سادات را خداوند سبحان قرار داده که سادات محتاج و فقیر نباشند. نه اینکه سید هرچه دلش می خواهد، بگیرد و بذل و بخشش بکند و هرکار می خواهد بکند. این کار خلاف شرع است.

در اینجا هم می گویند اینکه نشد که عبد را بفروشد، باز فسخ بکند، باز ملک بشود و بفروشد؛ این خلاف حکمت است. اینجا متفاهم عرفی این است که برنمی گردد. خب در اینجا شیخ انصاری می فرماید خیار مجلس نسبت به عین نداریم، ولی نسبت به قیمت چه اشکال دارد؟! نسبت به قیمت که محذوری ندارد. چون نسبت به قیمت، خب این الآن عین را نمی تواند مالک بشود، قیمتش را می گیرد. نگویید که این با من ینعتق علیه چه فرق می کند؟

می فرماید فرقش این است که در من ینعتق علیه، اصلا نمی توانست این پدر برگردد به ملک بایع تا مال بایع تلف شده باشد و بعد من أتلف مال الغیر بگوید حالا که عین تلف شده، بدل را بده. ولی در اینجا می تواند. فسخ می کند، یک لحظه این برمی گردد به ملک بایع، بعد بدلش را می دهد. چرا می شود؟ چون اینکه یک لحظه برگردد به ملک بایع و بدلش را بدهد، این سلطنت نیست. سلطنت، آن ملکیتی است که همراه با سیطره ی خارجیه باشد. اگر همراه با سیطره ی خارجیه نباشد، فرض کنید الآن تمام شهر قم مال من است، ولی وقتی که من سیطره و سلطنت نداشته باشم و هیچ اختیاری نداشته باشم، این سبیل نیست. سبیل، یعنی اینکه این تحت اختیار او باشد. لذا نسبت به بدل خیار مجلس ندارد.

بعضی ها ممکن است بگویند بایع کافر خیار مجلس ندارد؛ ولی مسلمان مشتری که خریده چرا خیار مجلس نداشته باشد؟ چون اینکه سلطنت نیست، اینکه کافر نیست. خب این معلوم است چون اگر مشتری خیار مجلس داشته باشد و فسخ بکند، این برمی گردد به ملک بایع. اگر برنگردد، جمع بین بدل و مبدل می شود. اگر هم برگردد، باز می شود سلطنت کافر بر مسلم. لذا نه بایع خیار دارد، نه مشتری خیار دارد ولی به قول آقای شیخ اعظم (رحمه الله علیه) و آقای خویی اطلاقات خیار مجلس شاملش می شود. غایت الأمر عوض و بدل را می گیرد، نه خود عین را.

مورد سومی که استثنا شده، شراء العبد لنفسه: اگر یک عبدی خودش خودش را بخرد از مولایش. به مولایش می گوید من خودم را از شما خریدم. آیا این خیار مجلس دارد یا ندارد؟ خب شراء العبد لنفسه، این اصلا باطل است. چون انسان نمی تواند خودش خودش را بخرد؛ هم بشود مالک خودش و هم بشود مملوک خودش. مالک و مملوک، متضایفین اند. متضایفین باید متعدد باشد. شیخ می فرماید اصلا باقی نیست. به مجرد اینکه بخرد، آزاد می شود. خیار مجلس در جایی است که عین قابل بقاء باشد بعد از عقد. اما اگر عین بعد از عقد قابل بقاء نباشد، این خیار ندارد. اینجا هم خب وقتی خودش خودش را بخرد، اینطور نیست که خودش بشود مالک خودش؛ خودش که نمی شود مالک خودش. به همین جهت بعضی ها گفته اند اگر کسی یخ را در تابستان بخرد، خیار مجلس ندارد. چرا؟ چون یخ در تابستان بقاء ندارد. مراد از یخ در تابستان، یعنی طوری است که تا گفت بعت هذا الثلج و این هم گفت قبلت، آب می شود. مقصود، این است؛ نه اینکه حالا یک یخی هست که یک ساعت طول می کشد تا آب بشود.

شیخ می فرماید نگویید که این خیار دارد، غایه الأمر عین تلف شده و بدل را می گیرد. می فرماید باید اول خیار در عین ثابت بشود، تا بعد نوبت به بدل برسد. خیار مجلس در عین در صورتی ثابت است که عین قابلیت بقا داشته باشد. اگر قابلیت بقا نداشته باشد، خیار مجلس ندارد.

خب؛ هذا تمام الکلام در مستثنیات خیار مجلس که ۳ مورد یا ۴ مورد شد که عرض کردیم.

شاگرد:…

استاد: دلیلش همین است که خیار دارد، یعنی جنس را پس می گیرد.

شاگرد:…

استاد: وقتی که می گویند باید آن قابلیت… وقتی که تمام شد، یک چیزی که بیعش مساوی با اتلافش است.

شاگرد:…

استاد: انصراف است. عرض می کنم دیگر: متفاهم عرفی از خیار، یعنی جنسش را پس بگیرد. چون خیار برای این است که جنسش را پس بگیرد.

شاگرد:معامله درست نبوده اصلا؟

استاد: چرا. معامله درست بوده.

شاگرد:…

استاد: اصلا معامله نیست. این اصلا در واقع معامله نیست؛ چون اتلاف است در عبد. در آنجایی واقعا که باقی نیست، چون بیع یعنی تملیک؛ معدوم را که نمی شود تملیک کرد. اگر چیزی به مجرد بیع از بین می رود، این امری است که اظهر من الشمس است. بیع یعنی تملیک؛ چیزی که به مجرد بیع از بین می رود، معدوم را که تملیک نمی کنند. این به مجرد بیع، معدوم می شود.

این نکته ای که عرض کردم را دقت کنید: چیزی که به مجرد بیع اتلاف می شود و معدوم می شود، معدوم که تملیک نمی شود.

بحث بعدی این است که خیار مجلس آیا مختص بیع است یا در غیر بیع هم جاری می شود؟ خب می فرماید البیعان بالخیار؛ غیر بیع که بیعان صدق نمی کند. این حکم مال بیّع است. اما راجع به صلح نفرموده که المتصالحان بالخیار یا راجع به هبه یا اجاره نفرموده المؤجر و المستأجر بالخیار. بلکه گفته البیعان بالخیار. لذا این حکم مال خیار مجلس در بیع است. و تقریبا مخالف در مسأله نیست، منتها این بحث بحث علمی خاصی ندارد؛ یک عبارتی شیخ در مبسوط دارد که آن عبارت به حیث و بیث انداخته، ما هم برای روشن شدن مکاسب و روشن شدن آن عبارت، این بحث را طرح می کنیم. و الا این بحث جای طرح کردن ندارد. خب می فرماید که و عن الغنیه ادعای اجماع شده، شیخ در غیر موضعی از مبسوط بلکه از خلاف نیز اجماع داریم الا اینکه شیخ الطائفه (رحمه الله علیه) در مبسوط یک جمله ای ذکر کرده که این به حیث و بیث انداخته فقها را.

آن جمله این است که بعد از آنی که چندتا از عقود که خیار دارد را ذکر کرده؛ و التی لا یدخلها؛ خیار ندارد را ذکر کرده، قال و أما الوکاله و الودیعه و العاریه و القراض و الجعاله؛ وکالت و ودیعه که کسی چیزی را امانت می سپارد؛ عاریه… فرق بین عاریه و ودیعه این است که در ودیعه حق استفاده ندارد. کتاب را پیش شما امانت می گذارد، اما در عاریه حق استفاده دارد. قراض یعنی مضاربه و جعاله را نیز فرموده فلا یمنع من دخول الخیارین فیها مانعٌ؛ مانعی نیست از اینکه خیار مجلس و خیار شرط در وکالت و ودیعه و عاریه و قراض و جعاله داخل بشود.

خب آقا! از این یک طرف شما می فرمایید خیار مجلس مختص بیع است، از یک طرف این عبارت یعنی چه؟! بلکه این عقود خودش عقود جایزه است، خیار یعنی چه؟! لذا شیخ می فرماید و لم یعلم معنی الخیار فی هذه العقود.

این عبارت را مرحوم علامه در تذکره اشکال کرده که اصلا خیار معنا ندارد. چرا؟ لأن الخیار فیها أبدا؛ چون این معاملات و این عقود، عقود جایزه است. ما لم یفترقا یعنی چه؟! تا ابد خیار هست.

چندتا توجیه شده این عبارت شیخ طوسی در مبسوط. یک توجیه توجیهی است که مرحوم شهید در دروس کرده. شهید در دروس فرموده أن یراد بذلک عدم جواز التصرف قبل انقضاء الخیار. من عبارت را اینطور می فهمم؛ حالا توضیحاتی دیگران داده اند را من درست دقت نکردم، آنها هم همین را می خواهند بفرمایند یا آنها به نظرم عبارت را پیچانده اند؛ نمی دانم. ولی من اینجور می فهمم که علامه در تذکره اشکال کرده که آقا یعنی چه خیار؟! خب این خیارش ابدی است. یعنی کأنه جعل خیار لغو است. شهید توضیح می دهد که اینکه خیار دارد، چون شیخ از آنهایی است که می فرماید تصرف جایز است بعد انقضاء الخیار. لذا ممکن است بگوییم مانعی نیست که خیار مجلس و خیار شرط داخل این عقود بشود به این معنا که تصرف جایز نباشد؛ اثرش این است.

بعضی ها عبارت را اینطور معنا کرده اند که اصلا مانعی نیست که خیار داشته باشد، خیار یعنی جایز نباشد تصرف. یعنی چه جایز نباشد تصرف قبل انقضاء الخیار؟! خب اینکه خیارش ابدی است. خب باید یک خیار مجلسی باشد. مگر اینکه مقصودش این باشد که نه خیار مجلس؛ تا وقتی که در مجلس نشسته یا تا وقتی که شرط دارد، جواز تصرف ندارد. ولی به نظر من شهید می خواهد به علامه این اشکال را جواب بدهد که جعل خیار لغو نمی شود؛ به خاطر اینکه اثرش در جواز تصرف است.

خب؛ مرحوم شیخ (رحمه الله علیه) این عبارت شهید را توضیح داده که عدم جواز تصرف قبل انقضاء خیار، مرادش تصرف کیست؟ تصرف بایع یا تصرف مشتری؟ می فرماید قطعا تصرف مشتری و قابل است؛ چون قابل است که می خواهد با این معامله مالک بشود و تصرف بکند؛ بایع که مالک هست. این عدم جواز تصرف، یعنی عدم جواز تصرف مشتری و قابل.

شاگرد: بایع هم در ثمن می خواهد تصرف کند.

استاد: خب آن هم باز همان می شود. نه؛ کلام در آن مثمن است.

بعد شیخ می فرماید این…

شاگرد:…

استاد: چرا دیگر. در ودیعه، آن مقداری که مربوط به حفظش است؛ تصرف است دیگر. مثلا می خواهد بردارد از اینجا و یک جای دیگری بگذارد.

شاگرد:…

استاد: بله دیگر. این تصرفی که بخواهد حفظش بکند.

شاگرد:…

استاد: الآن جنابعالی وقتی ماشین یک نفر در خیابان است، می توانی بروی آن را یک جایی امن بگذاری که ضرری به آن وارد نشود؟

شاگرد: خودش می گوید.

استاد: خودش گفته، ولی باید این عقد ودیعه… مگر آنجایی که خودش می فروشد، خودش نمی فروشد؟ یک وقت هست که می خواهد به عنوان عقد ودیعه تصرف بکند، اما یک وقت هست که می خواهد بگوید من راضی هستم. به عنوان ودیعه؛ ودیعه یک عقد است؛ خب این عقد یک آثاری دارد که می توانی برای حفظ این را جابجا بکنی. الآن یک کسی بیاید ببیند که ماشین نیست؛ می گوید آقا کجا رفته ماشین؟ می گویی ماشین را بردم در پردیسان گذاشتم. برای چه؟ به خاطر اینکه اینجا ممکن بود سیل بیاید و ماشینت خراب بشود. خود تصرف در اموال دیگران برای حفظ، جایز نیست تا مالک حاضر است.

شاگرد:…

استاد: بله. آن هم می تواند.

شیخ می فرماید در زمان خیار تصرف جایز نیست. شیخ انصاری (رحمه الله علیه) می فرماید این توجیه شهید درست نیست؛ چون خودش تصریح دارد به خیار مجلس و خیار شرط.

این اشکال شیخ به نظرم به شهید وارد نیست. چون ببین؛ شهید توضیح داد عدم جواز تصرف را. شیخ طوسی چه فرمود؟ شیخ طوسی که نفرمود که عقد وکالت، عقد ودیعه، عاریه، قراض، جعاله؛ اینها خیار مجلس دارد. بلکه فرمود مانعی نیست. من خیال می کنم در ذهن شیخ طوسی این بوده که خیار در عقود جایزه یعنی چه؟ خب خودش جایز هست دیگر؛ خیار یعنی چه؟ این می خواهد بفرماید خیار در عقود جایزه مانعی ندارد. حالا مانعی ندارد، هست یا نیست؟ نگفته که هست. گفته مانعی ندارد.

شاگرد:…

استاد: خب بله مانعی ندارد. یعنی مجرد اینکه این عقد عقد جایز است، مانع نیست، ولی مقتضی هم ندارد. خب فرموده خیار مجلس مختص بیع است؛ درست است. یک کسی الآن از شما سؤال می کند که آیا مانعی دارد که نماز جمعه واجب باشد؟ می گویی نه. ولی خب دلیل می خواهد. لذا من خیال می کنم این اشکالی که مرحوم شیخ (رحمه الله علیه) به شهید کرده، وارد نباشد و شهید توجیه خوبی برای عبارت شیخ الطائفه کرده.

بعد یک توجیه دیگری خود شیخ انصاری کرده. شیخ انصاری آمده اینطور توجیه کرده که: أما الوکاله و الودیعه و العاریه و القراض و الجعاله فلا یمنع من دخول الخیارین فیها؛ مقصود شیخ طوسی این نیست که در عقد وکالت خیار مجلس است؛ چون خودش تصریح کرده خیار مجلس مختص بیع است. بلکه مقصودش این است که اگر در یک بیعی، عقد وکالت یا ودیعه یا عاریه یا قراض یا جعاله را به نحو شرط النتیجه. به این صورت که بگوید من این کتاب مکاسب را به شما فروختم به ۱۰۰ هزار تومان به شرط اینکه شما هم وکیل من باشی، نه اینکه وکالت من را قبول بکنی. بلکه به نحو شرط النتیجه کیل من باشی، یا به شرط اینکه این کتاب مکاسبت پیش من ودیعه باشد یا عاریه بدهی یا قراض و مضاربه یا جعاله. اگر این عقود به نحو شرط النتیجه در ضمن بیعی شرط شد و بعد خیار مجلس دارد که بیع را به هم بزند، آیا این عقد وکالت و اینها هم به هم می خورد یا عقد وکالت به هم نمی خورد؟

ممکن است کسی بگوید عقد وکالت به هم نمی خورد. چرا؟ چون عقد وکالت به نحو شرط النتیجه اخذ شذه و وکیل شدی رفته دیگر. یعنی چه به هم بزنی؟ وکیل شدی رفته.

این را شیخ الطائفه می فرماید که اگر این عقود به نحو شرط النتیجه در بیع ذکر شد، بیع که خیار مجلس دارد، اگر کسی بیع را فسخ کرد، این وکالت هم خود به خود فسخ می شود؛ این قراض و مضاربه و این جعاله و این عاریه و ودیعه هم فسخ می شود. مقصود شیخ این است.

شاگرد: این که مخالف با ظاهر کلام شیخ طوسی است.

استاد: خود شیخ هم می فرماید بله. شیخ می فرماید اگرچه که قبول داریم این معنا و إن کان بعیدا فی نفسه؛ یعنی خب این مخالف با ظاهر عبارت است. اما اگر کسی ملاحظه بکند صدر و ذیل کلام شیخ طوسی (رحمه الله علیه) را، این معنا به ذهن می آید. چون وقتی کسی چهار خط قبلش فرموده خیار مجلس مختص بیع است و بعد می فرماید لا یمنعه مانعٌ، این یعنی چه!؟

شاگرد:…

استاد: خب حالا یک توجیهی عرض کردم. الآن بحث روی این توجیه شیخ است.

این را عرض کردیم که جناب شیخ انصاری! این فرمایش شما در صورتی درست است که توجیهات دیگران بهتر نباشد. ولی توجیهی که ما برای کلام شهید در دروس کردیم، آن بر این توجیهی که شما کردی رجحان دارد.

یک توجیه دیگری که برای کلام شیخ طوسی کرده اند این است که مرحوم ابن ادریس در سرائر این را فرموده:صرّح فی السرائر بدخول الخیارین فی هذه العقود لأنها جائزه فیجوز الفسخ فی کل وقتٍ. توجیهی که مرحوم ابن ادریس صاحب سرائر کرده این است که می گوید عقد وکالت، عقد ودیعه و عقد عاریه خیار مجلس دارد. می گوییم خیار مجلس؟! خیار شرط؟! می فرماید بله. می گوییم جل الخالق! می گوید خیار یعنی چه؟ یعنی می تواند معامله را به هم بزند. خب وقتی این معامله جایز است ابداً، یعنی هروقت می تواند این معامله را به هم بزند. الآن یک کسی بگوید شما حق نشستن داری؟ می گویی بله. می گوید چه کسی به شما حق نشستن داده؟ می گویی مگر من هروقت دلم بخواهد نمی توانم بلند شوم یا بنشینم؟ می گوید بله. می گویی حق نشستن یعنی چه؟ یعنی بلند بشوی و بنشینی؛ خب من هم می نشینم دیگر.

آقا! خیار مجلس دارد یعنی چه؟ یعنی تا در مجلس نشسته، می تواند معامله را به هم بزند. خب ابن ادریس می گوید مگر این معامله جایز نیست؟ خب پس تو تا نشسته ای می توانی به هم بزنی دیگر. خیار شرط هم داری. می گویی تا یک سال می توانی به هم بزنی. خب خیار شرط یعنی چه؟ وقتی می گویم تا یک سال خیار داری یعنی چه؟ یعنی تا یک سال می توانی به هم بزنی. خب تا یک سال می توانی به هم بزنی دیگر. چون هروقت می تواند به هم بزند. کسی که هروقت می تواند به هم بزند،… الآن یک کسی بگوید بانک ساعت ۸ تا ۱۲ باز است؟ می گویی بله. می گوید امروز جمعه است! می گویی خب این بانک شبانه روزی ۲۴ ساعته باز است. وقتی بانک شبانه روزی باز است، ۸ تا ۱۲ هم باز است دیگر. خیار یعنی چه؟ خیار یعنی معامله را به هم زدن. خب وقتی معامله جایز است، هروقت می تواند به هم بزند.

شاگرد:…

استاد: خیار مجلس که مگر اینکه یک جایی ضیق برداشته شد. خیار مجلس که هست. خیار به لحاظ آن اثباتش است، نه به لحاظ ضیقش. چون که صد آمد نود هم پیش ماست.

شیخ (رحمه الله علیه) می فرماید این محتمل کلام شیخ است.

خب؛ به این توجیه ابن ادریس اشکال کرده اند. اشکالی که به توجیه ابن ادریس کرده اند، گفته اند ما یک جواز حکمی داریم و یک جواز حقی داریم. عقد جایز، جواز حکمی دارد اما خیار مجلس، جواز حقی است. خب حالا که جواز حقی است، لذا می تواند اسقاط بکند، به ارث می رسد و هکذا و هکذا… پس بنابراین خیار فقط مجرد به هم زدن نیست. خیار مجلس احکام خاصه ای دارد که آن احکام خاصه بر این عقود جایزه بار نمی شود.

توجیه برای کلام شیخ در مبسوط، به نظر من بهترین توجیه همانی است که عرض کردم و آن مراد شهید در دروس است. حالا عرض کردم که من ندیدم که اینطوری که من عبارت دروس را معنا کردم، اینها معنا کرده باشند؛ حالا شاید مثلا ما گذرا رد شده ایم. اگر بزرگان دیگر گفته بودند، چه بهتر. اگر هم نفرموده بودند که به ذهن ما آمده و عرض کردیم.

بعضی ها ممکن است بگویند که خیار مجلس مال بیع نیست. این البیعان بالخیار، این از باب غلبه است؛ چون معمولا بیشتر معاملات از نوع بیع است؛ این به عنوان مصداق تملیک است. لذا اگر کسی صلح هم بکند، صلح هم همینطور است. مثل بیع ربوی است. مگر بیع ربوی که حرام است و باطل است، حالا یک کسی می گوید می خواهم صلح ربوی بکنم. صلح ربوی حرام نیست؟ صلح ربوی هم حرام است. این از باب مثال است. کما اینکه مثلا اگر بیع عبد مسلمان به کافر باطل است؛ خب حالا یک کسی بگوید پس من صلح می کنم. بیع نمی کنم که مانع داشته باشد؛ صلح می کنم. اینجا مقصود این است که تملیک کردن محال است؛ حالا تملیک به عنوان بیع باشد، به عنوان صلح باشد، به عنوان هبه باشد یا به هر عنوان دیگری که باشد.

شاگرد:…

استاد: احسنتم. آنجا گفته اند اگر ما باشیم، عنوان بیع است. بیع مکیل و موزون باطل است، اما صلحش باطل نیست. عنوان در روایت البیعین است. بله یک جایی هست که به مناسبت حکم و موضوع ما می فهمیم که مقصود از این بیع، تملیک است؛ مثل بیع عبد مسلم به کافر. حالا اگر تو نفروشی و صلح بکنی، آن هم باطل است. چرا؟ چون سرّ اینکه بیع عبد مسلم یا مصحف را به کافر دادن، به خاطر این است که این می خواهد مسلمان تحت سیطره و ید کافر نباشد. این می خواهد آن را از بین ببرد؛ حالا چه فرق می کند که بیع باشد یا صلح باشد یا هبه یا عاریه یا هرچیز دیگری؟ تمام اینها را شامل می شود. ولی البیعان بالخیار حتی یفترقا، شاید شارع مقدس برای بیع یک حکم خاصی را ذکر کرده باشد. چطور است که برای حیوان خیاری قرار داده و ساختمان آن خیار را ندارد؟ چطور است که برای بعضی متاع ها و مبیع ها خیار خاصی قرار داده؟ ممکن است برای بعضی از عقود هم خیار خاصی قرار داده باشد.

شاگرد: این خاص جلسه و مجلس است دیگر؛ حالا مجلس بیع باشد یا هبه باشد یا چیز دیگر.

استاد: نفرموده المتعاقدان. اصلا صحبت از جلسه در روایت نیست؛ البیعان است.

شاگرد: نه؛ یعنی خیار مخصوص به این جلسه می شود.

استاد: نه، اصلا البیعان است.

شاگرد: درست است که بیعان آورده…

استاد: خب پس اگر اینطوری باشد، اینکه می گوید زن را وطی اش بکند، می گوید این زن از باب این است که اگر مرد را هم وطی کردی کردی. بابا می گوید این زن را وطی بکن. این الآن البیعان بالخیار است؛ نفرموده که المتصالحان بالخیار. این جهت مهم است: ما در فقه حق نداریم از آنی که در روایت و نص وارد شده، تعدی بکنیم. غائط نجاستش اشدّ از بول است. بول را باید ۲ مرتبه بشویی اما غائط را یک مرتبه بشویی کافی است. ما ابناء دلیلیم؛ دلیل هم دارد البیعان بالخیار. اگر داشت المتعاقدان، حق با شما بود.

این نسبت به این. و فکر هم می کنم که همانطوری که شیخ فرموده، مخالف هم ظاهرا در مسأله نیست. من نشنیدم کسی بگوید که خیار مجلس در صلح هم هست و در غیر بیع هم هست. این هم یک مطلب.

إن شاءالله شنبه وارد این می شویم که مبدأ خیار مجلس کی است.

و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین و لعنه الله علی أعدائهم أجمعین

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *