متن فقه ، جلسه ۴۲ ، دوشنبه ۱۸ آذر ۹۸

بسم الله الرحمن الرحیم

دوشنبه ۱۸/۹/۹۸ (جلسه۴۲)

کلام در این بود که آیا افتراق اکراهی مسقط هست یا مسقط نیست؟

مرحوم شیخ اعظم (رحمه الله علیه) فرمود افتراق اکراهی ۲ قسم است. یک وقت هست که طرف اکراه می شود بر افتراق ولی منع از تخایر ندارد. می گوید اگر می خواهی خیارت را اعمال کنی، من کاری ندارم.

اما یک وقت هست که اکراه می شود مع المنع من التخایر؛ نمی گذارد خیارش را هم اعمال بکند.

فعلا کلام ما در قسم اول است که شخص اکراه می شود بر افتراق ولی منع از تخایر ندارد.

مرحوم آقای خویی (رضوان الله تعالی علیه) یک اشکال دیگری بر حدیث رفع کرد و فرمود که حدیث رفع (رفع ما استکرهوا علیه) امتنانی است. چون امتنانی است، اگر قرار باشد این رفع ما استکرهوا علیه جاری بشود و این افتراق مسقط نباشد، این خلاف امتنان بر مکره است. چرا؟ به خاطر اینکه لازم می آید که مال این مکرَه بدون اختیار خودش از او سلب بشود. خب این تقریبش را نه در شرح که مرحوم آ میرزا علی غروی (رحمه الله علیه) نوشته و نه در مصباح الفقاهه مرحوم آ میرزا علی توحیدی (رحمه الله علیه). هیچکدام شرح نداده اند. اتفاقا این جمله را هم مرحوم شیخنا الأستاذ (رحمه الله علیه) در ارشاد الطالبش تا آنجایی که من نگاه کردم، این را توضیح نداده و متعرض نشده که مقصودش چیست.

مقصود آقای خویی را ما اینطوری عرض کردیم: که خیار مجلس، انحلالی است؛ بایع یک خیار دارد و مشتری یک خیار دارد. وقتی که شخص مکرَه بر افتراق بشود، این عدم خیار را و اسقاطیت را از این خیار مکرَه برمی دارد؛ به این صورت که اگر این آقا مکرَه نبود، افتراقش مسقط بود اما حالا که مکرَه است، مسقط نیست و کلاافتراق است. اما خیار آن طرف مقابل که غیر مکره است، به قوت خودش باقی است. خب حالا معلوم شد چرا خلاف امتنان است. چون می گوید اگر من مکره نبودم، می رفتم بیرون و مالم از من سلب نمی شد ولی الآن که من مکرهم، خیارم ساقط شده؛ چون رُفع ما استکرهوا علیه جاری شده. اما آن یکی خیارش به قوت خودش باقی است؛ خب فسخ می کند و وقتی که فسخ کرد، مال من را از من می گیرد. پس این معنایش این است که من سلطنت کامل بر مالم ندارم. این بیانی بود که برای فرمایش آقای خویی عرض کردیم که غیر از این بیان، تقریب دیگری برای کلام آقای خویی به عقل ما نمی رسد.

بعد به این مطلب هم در فرمایشات آقایان اشاره نشده. تنها کسی که من دیدم اشاره کرده، مرحوم سید یزدی (رحمه الله علیه) است. سید یزدی می فرماید افتراق، خیار آنی که بلند شده رفته را فقط ساقط می کند اما خیار آنی که نشسته، باقی است. اگر بخواهد خیار هردوتا ساقط بشود، باید هردو بروند و جدا بشوند. اما اگر یکی جدا بشود و یکی سر جایش بنشیند، این انحلالی است. البیعان بالخیار ما لم یفترقا از باب اغسلوا وجوهکم است. اغسلوا وجوهکم را می گویند جمع در جمع است. نه اینکه من موقع وضو صورت های همه را بشویم یا مثلا همه بیایند صورت من را بشویند؛ نه. بلکه یعنی هر کسی صورت خودش را بشوید. البیعان بالخیار ما لم یفترقا ۳ تا احتمال دارد.

یک احتمال این است که افتراق یک نفر علت باشد برای سقوط هردو خیار. یک احتمال این است که افتراق هردوتا علت باشد برای سقوط خیار هرکدام. یعنی اگر یک نفر نشسته و یک نفر رفته، حتی آنی هم که رفته، خیارش باقی است. افتراق کل، علت است برای سقوط خیار هرکدام؛ این احتمال دوم. احتمال سوم این است که افتراق هرکدام علت سقوط خیار خودش است. لذا اگر زید رفت، خیار زید ساقط می شود و اگر عمرو رفت، خیار عمرو ساقط می شود و اگر هردوتا بودند، خیار هردوتا باقی است.

بعد سید یزدی (رحمه الله علیه) می فرماید مختار ما این است که افتراق هرکدام علت سقوط خودش است و خیار دیگری ساقط نمی شود. با این بیانی که سید یزدی دارد، توضیح کلام آقای خویی خیلی شسته و رُفته است.

شاگرد: تا کی ساقط نمی شود؟

استاد: تا وقتی که افتراق نکنند.

شاگرد: افتراق شده دیگر. رفته.

استاد: آن یک نفر افتراق نکرده. یفترقا یعنی تا وقتی او هم بلند شود برود.

شاگرد:…

استاد: خب می گوید هیئت از دو طرف باید بهم بخورد.

شاگرد:…

استاد: سید یزدی (رحمه الله علیه) اینکه حضرت (سلام الله علیه) پا شدند رفتند تا بیع لازم بشود را هم جواب داده. فرموده آن یک قضیهٌ شخصیهٌ فی واقعهٍ. شاید در آنجا که امام (علیه السلام) تشریف بردند، او رفته بود؛ سپس ایشان هم رفت که دیگر…

شاگرد:…

استاد: عمل امام (علیه السلام)….

شاگرد:…

استاد: خب می دانم. بلند شد رفت لیجب البیع. اگر یک جایی دیدیم امام (علیه السلام) امروز روزه نگرفت، شاید مریض بوده حضرت (سلام الله علیه).

شاگرد:…

استاد: شاید در آن معامله شرط کرده بوده که اگر من رفتم، خیار هردوتامان ساقط بشود.

شاگرد:…

استاد: عرض کردم شاید در آن معامله شرط کرده بوده که اگر من رفتم، خیار هردوتامان ساقط بشود.

شاگرد:…

استاد: عرض کردم ممکن است در آن معامله شرط کرده بوده که به شرط اینکه اگر من رفتم، خیار شما هم ساقط بشود. بلند شد تشریف برد که خیار او را ساقط بکند. یک قضیه ی جزئی است؛ لذا می گویند قضیهٌ فی واقعه دلالت نمی کند بر کلی. آن یک خصوصیتی داشته. مرحوم سید یزدی (رحمه الله علیه) اینطور فرموده.

شاگرد:…

استاد: این فرمایش سید یزدی درست است. قضیهٌ فی واقعه اطلاق ندارد. مثل این می ماند که بنده مالی را به پسرم یا مثلا مالی را به پسرخاله ام داده بودم اما بعد رفتم پس گرفتم. این معنایش این نیست که بگویی این که پس گرفته، پس معلوم می شود که در هبه به پسرخاله هم پس گرفتن را جایز می داند. شاید شرط کرده بود.

شاگرد:…

استاد: اتفاقا این خوب است. چون وقتی که این باشد، الآن ممکن است شیطان وسوسه اش بکند و هی در ذهنش بگوید پا شوم بروم که دیگر فکرم مشغول نباشد. اتفاقا این خودش خیلی به لحاظ روانی خوب است. پاشو برو که هی مردد نشوی که به صلاحت هست یا به صلاحت نیست. لذا اینهایی که ارث تقسیم می کنند، می فهمند من چه می گویم. مثلا بلافاصله سهمش را می فروشد. می گوییم چرا می فروشی؟ می گوید این برادرم است، فردا می آید می گوید پشیمان شدم، یا زنش می آید، یکی می آید می گوید عمو جان و فلان و… می گویم من فروختم که عموجان و… بی عموجان.

ممکن است اشکال های شما وارد باشد. مهم این است که شما بتوانی اشکال را جا بیاندازی. ببینید؛ سید (رحمه الله علیه) دارد جواب می دهد. می فرماید این قضیهٌ فی واقعه و قضیه ی شخصیه است و اطلاق ندارد.

این خودش یک حرف است که آیا در خیار مجلس، یک نفر که رفت، از هردوتا ساقط می شود یا فقط از آنی که رفته ساقط می شود؟ عرض کردم این کلام را من در فرمایشات سید یزدی دیدم و ظاهر فرمایشات دیگران، خلاف این است. ظاهر فرمایشات دیگران این است که در افتراق لازم نیست هر دو طرف حرکت بکنند؛ یعنی اگر یکی ساکن باشد و یکی حرکت بکند، افتراق حاصل می شود و افتراق مسقط خیار است. و دلیلش را هم اتفاقا آنها هم همین را ذکر کرده که اینکه شما بگویی افتراق از هرکدام مسقط خیار خودش است، این مخالف اطلاق فرمایش امام (علیه السلام) است که حضرت (سلام الله علیه) مشی خطوه لیجب البیع.

شاگرد:…

استاد: مؤید سید یزدی هستی شما. خدا خیرت بدهد.

شاگرد:…

استاد: قدر متیقنش مثل همانجایی است که عرض کردم شرط کرده بوده که اگر بلند شد رفت، خیار او هم ساقط بشود.

شاگرد:…

استاد: شرط سقوط خیار درست نیست؟!

شاگرد:…

استاد: قبول کرده. ما اشکال کردیم؛ دیگران که قبول کرده اند که. البته گفتیم که چون اجماع هست، ما هم منکر نشدیم.

این یک کلمه که مهم بود و عرض کردیم باید بررسی بشود. این را چون بعضی از رفقا در آن امتنان آقای خویی اشکال داشتند، آن را دوباره برگشتم توضیح دادم که آن روشن بشود.

کلام در این بود که شما دنبال چه می گردی؟ شما دنبال این می گردی که افتراق اکراهی مسقط است یا مسقط نیست؟ خب رفع ما استکرهوا علیه جاری نمی شود؛ خب جاری نشود. ما صحیحه داریم که افتراق اکراهی مسقط نیست. نه به خاطر حدیث رفع؛ بلکه به خاطر صحیحه ی فضیل بن یسار. روایت سوم در باب اول از ابواب الخیار: محمد بن یعقوب عن محمد بن یحیی عن أحمد بن محمد عن بن محبوب عن جمیل بن دراج عن فضیل عن أبی عبدالله (علیه السلام) فی حدیث قال قلت له ما الشرط فی غیر الحیوان؟ شرط در غیر حیوان چیست؟ قال البیعان بالخیار ما لم یفترقا فإذا افترقا فلا خیار بعد الرضا منهما. افتراق در صورتی مسقط خیار است که عن رضای به بیع باشد و چون راضی است بلند می شود می رود. اما افتراقی که لم ینشأ عن الرضا و اکراهی بوده، مسقط نیست. شما در مقابل صحیحه ی فضیل بن یسار چه داری می گویی؟

شیخ (رحمه الله علیه) هم می فرماید عمده دلیل بر اینکه افتراق اکراهی مسقط نیست، الشهره المحققه المؤیده بالإجماع المحکی و به اینکه افتراق تبادر می کند که افتراق عن الرضا باشد و به صحیحه ی فضیل بن یسار.

شاگرد:…

استاد: راضی نیست به افتراق.

شاگرد:…

استاد: نه.خلط نشود. این می گوید باید فکر کنم. الآن راضی به افتراق نیست. افتراق باید از روی رضایت باشد. اما افتراق از روی رضایت نیست. رضی بالافتراق است؛ نه اینکه رضی بالبیع است. افتراقش عن رضایتٍ نیست و می خواهد فعلا فکر بکند. مگر اگر کسی الآن نشسته در مجلس و اسقاط نکرد خیارش را و اعمال هم نکرد، خیارش ساقط می شود؟ نه. می گویی آقا منعت که نکردند؛ اگر راضی نیستی، فسخ کن. می گوید دارم فکر کنم. خب این فرمایش شیخ اعظم (رحمه الله علیه) است.

سید یزدی و به تبعش مرحوم آقای خویی (رحمه الله علیه) به این روایت اشکال کرده اند. اشکالش هم این است که بعد الرضا منهما، یعنی بعد الرضا منهما بأصل معامله. اگر معامله صحیح بوده و راضی بوده، حالا وقتی که بلند شد رفت، خب واجب می شود و خیار ندارد. چرا؟ چون آقای خویی فرمود لزوم را بیع و عقد (أوفوا بالعقود) می آورد. غایه الأمر آن فترتی که در مجلس نشسته، آن فترت جایز است و استثنا شده. خب وقتی بلند شد رفت، عموم أوفوا بالعقود آن را می گیرد. پس بنابراین رضا نه یعنی رضای به افتراق. رضیَ یعنی رضیَ بالبیع؛ به اصل بیع و معامله. سید یزدی (رحمه الله علیه) اینطور معنا کرده. آقای خویی هم اینطور معنا کرده.

مرحوم آقای ایروانی و حاج شیخ اصفهانی (رحمه الله علیهما) ۳تا احتمال در این روایت داده یک احتمال هم احتمال سید یزدی است که فرمود بعد الرضا بالمعامله. . خب ۳ تا احتمالی که مرحوم آقای ایروانی (رحمه الله علیه) داده و حاج شیخ هم نظرش به همان ۳ احتمال است: یک احتمالش این است رضیَ بالافتراق. یعنی راضی شده که جدا بشود.

یک احتمالش این است که رضیَ بلزوم معامله؛ راضی شده به لزوم این معامله. بعد فرموده این احتمال سید یزدی -اسم نبرده از سید یزدی- درست نیست. چرا درست نیست؟ به خاطر اینکه -جناب سید!- بعد الرضا منهما اگر رضای به اصل معامله باشد، اصلا وقتی رضای به اصل معامله نباشد، معامله فاسد است و فلا خیار معنا ندارد؛ سقوط خیار و بقاء خیار معنا ندارد.

پس اشکالی که مرحوم آقای ایروانی (رحمه الله علیه) کرده، این است که بعد الرضا منهما نمی تواند به معنای بعد الرضا به اصل معامله باشد.

اما این احتمال که فإذا افترقا فلا خیار بعد الرضا منهما؛ اینکه افتراق باید عن رضایتٍ باشد که لذا افتراق اکراهی به درد نخورد، به این احتمال که شیخ پسندیده، حاج شیخ ۵تا اشکال می کند. یک اشکال این است فإذا افترقا فلا خیار بعد الرضا منهما؛ چرا بعد الرضا منهما؟ ظاهرش این است که باید هردو راضی باشند. خب پس این لازمه اش این است که اگر یک نفر خوابیده یک نفر پا شد رفت، باید بگویی خیار آنی که رفته، ساقط نشده؛ چون آنی که خوابیده که رضا ندارد. یا اگر یک نفر را اکراهاً بردند اما این یکی نشسته، باید بگوییم اگر این هم به میل خودش پا شد رفت، خیار ساقط نمی شود. چرا؟ چون داریم بعد الرضا منهما اما در اینجا رضای هردوتا نیست.

اشکال دیگری که ایشان کرده این است که اگر قرار باشد مراد از این رضا، یعنی راضی به افتراق اند و راضی است به معامله ای که بلند می شود می رود، خود این مسقط خیار است؛ دیگر افتراق مسقط نیست درحالیکه ظاهر روایت این است که افتراق را مسقط قرار داده. این بعد الرضا، نه اینکه یعنی اگر قبل از افتراق رضا حاصل بشود، خب آن خودش مسقط خیار است و افتراق دیگر کاره ای نیست و لغو است.

اشکال دیگری که کرده، فإذا افترقا اگر آنطوری که شما می گویی، باید اینطوری می بود: فإذا افترقا بعد الرضا منهما فلا خیار. بعد الرضا را باید قید برای افتراق ذکر می کرد.

اشکال دیگری که کرده این است که فرموده این درست است درصورتیکه قبول بکنیم قید غالبی مفهوم دارد. این قید، قید غالبی است. خب ما روایاتی داریم که بعد الرضا در آنها نیست. در همین باب هم روایت دارد: أیما رجل اشتری من رجل بیعا فهما بالخیار حتی یفترقا فإذا افترقا وجب البیع. این قید، قید غالب است؛ چون در افتراق خب معمولا وقتی بلند می شود می رود، راضی به بیع است که بلند می شود می رود؛ تا وقتی که راضی به بیع نباشد، معمولا می نشیند و چک و چانه می زند و فکر میکند؛ بلند نمی شود برود. خب قید غالبی که مفهوم ندارد. این اشکالات را به این روایت شریفه کرده. لذا فرموده اصلا معنای روایت این نیست که فإذا افترقا یعنی افترقا عن الرضا. پس معنای روایت چیست آقای حاج شیخ!؟

ایشان روایت را اینطور معنا کرده که…. و یک اشکال دیگر هم هست که لازمه ی این حرف این است که اگر این فراموش کرد و غافل و ناسی بود و بلند شد رفت، باید بگوییم خیارش ساقط نمی شود. چرا؟ به خاطر اینکه رضا ندارد.

خب روایت را چه جوری معنا کنیم؟ حاج شیخ (رحمه الله علیه) روایت را اینطوری معنا می کند که فإذا افترقا فلا خیار بعد الرضا منهما؛ این بعد الرضا، قید برای افتراق نیست. این بعد الرضا، تفسیر است. می گوید بعد از آنکه راضی شدند اگر بلند شدند رفتند، خیار ندارند. رضایت را از کجا درآوردی؟ چون نوعاً افتراق، کاشف از رضا است؛ لذا شارع این را رضا قرار داده. این بعد الرضا مثل این می ماند که می گوید من انگور خوردم؛ حالا بروم ماست بخورم؟ می گوید انگور خوردی؟ می گوید انگور خوردم با سرکه. می گوید بعد از آنی که تو انگور را با ترشی خوردی، دیگر ماست بخوری یا نخوری چه اثری دارد؟! این نه یعنی اینکه سرکه باید ترش باشد، که بگویی اگر سرکه ی غیر ترش بود چه؟ بلکه این مقصودش این است که یعنی سرکه ترش هست. اینجا هم می خواهد بفرماید وقتی افتراق شد، بیع واجب می شود؛ چون افتراق، کاشف نوعی از رضا است. یعنی شارع بما اینکه افتراق کاشف نوعی است، افتراق را مسقط قرار داده.

شاگرد:…

استاد: اشکال ندارد.کاشف نوعی حتی اگر یکجایی افتراق کاشف هم نبود، باز مسقط است؛ مثل خبر ثقه. می گویند خبر ثقه از باب ظن نوعی حجت است. یعنی اگر یک جایی خبر ثقه ظن هم نیاورد، باز حجت است. افتراق، خودش مسقط است. ولی حکمتش چیست که مسقط است؟ چون کاشف نوعی از رضا است. بله رضا خودش مسقط است، ولی رضا باید باشد. اگر یک جایی رضا نبود، مسقط نیامده. ولی این افتراق، کاشف است. این تقریبی است که مرحوم حاج شیخ کرده.

شاگرد:…

استاد: قرینه اش را عرض کردم. یک قرینه اش این است که اگر آنطوری بود، می فرمود فإذا افترقا بعد الرضا منهما فلا خیار. خیار بعد الرضا را مترتب کرده بر افتراق. یک قرینه اش این است که این قید قید غالبی است و مفهوم ندارد. یک قرینه اش این است که این را اگر بخواهی ملتزم بشوی، لازمه اش این است که اگر یک خوابیده یک بلند شده رفته، خیار ساقط نشود؛ یا مثلا اگر یکی عن نسیانٍ رفته، خیار ساقط نشود. اگر کسی بخواهد این روایت را توجیه بکند که با این اجماع و اینها جور دربیاید، فرمایش حاج شیخ اصفهانی واقعا وحی منزل است. که این فلا خیار بعد الرضا منهما، نه اینکه افتراق است؛ می گوید وقتی جدا شدند، دیگر چه خیاری بعد الرضا؟! می گوید رضا کجا است؟ می گوید رضا بیان از افتراق است؟ می گوید خب رضا بیان از افتراق است یعنی چه؟ می گوید چون افتراق غالبا و نوعا کاشف از رضا است.

لذا شیخ اعظم (رحمه الله علیه) هم من خیال می کنم در دلش روایت را همینطور معنا می کند. چون عبارت شیخ اعظم این است: بصحیحه فضیل دلّ علی أن الشرط فی السقوط الافتراق و الرضا منهما و لا ریب أن الرضا المعتبر لیس إلا المتصل بالتفرق إذ لا یعتبر الرضا فی زمان آخر إجماعا… -این را بگذار کنار- أو یقال إن قوله بعد الرضا إشاره إلی إناطه السقوط بالرضا بالعقد المستکشف عن افتراقهما فیکون الافتراق مسقطا لکونه کاشفا نوعا عن رضاهما بالعقد و إعراضهما عن الفسخ. این فرمایش حاج شیخ، در واقع کلام شیخ اعظم است. چون اگر بگوییم که آن احتمال اولی اش که رضا هم دخیل باشد، خب آن چندتا اشکال پیش می آید: خود افتراق را مسقط قرار دادن، امام (علیه السلام) بلند شد تشریف برد لیجب البیع. لذا یکی از اشکال هایی که باز مطرح کرده اند، این است که گفته اند برفرض اگر کسی بگوید معنای این فإذا افترقا فلا خیار بعد الرضا منهما این است که افتراق باید عن رضایت طرفین باشد و این نوع افتراق مسقط است، باز اشکال کرده اند که این تخصیص می خورد به روایتی که امام (علیه السلام) بلند شدند تشریف بردند؛ چون آن اطلاق داشت که طرف مقابل راضی بود یا راضی نبود.

ولی اینطوری که شیخ معنا کرده (این احتمال دومی) که عرض کردیم حاج شیخ اصفهانی هم معنا می کند، این دیگر تام و تمام است.

شاگرد:…

استاد: چرا؟

شاگرد:…

استاد: نمی گوید رضایت است.

شاگرد:…

استاد: نه. نمی گوید رضایت است. فیکون الافتراق مسقطاً لکونه کاشفا نوعا. مثل حجیت خبر ثقه است. شارع ظن را حجت قرار نداده؛ بلکه خبر ثقه را حجت قرار داده. چرا خبر ثقه را حجت قرار داده؟ چون نوعا مفید ظن است. حکمتش این است: لکونه کاشفا نوعا عن رضاهما بالعقد.

شاگرد:…

استاد: می دانم. بعد توضیح می دهد دیگر: بالرضای نوعی یعنی. مثل اینکه می گویند حجیت خبر ثقه از باب ظن نوعی است. این حکمتش است. این لکونه کاشفا نوعا، نه اینکه هردوتایش رضای تنها. بله رضای تنها کافی است، ولی افتراق هم مسقط است. و الا اگر آنطوری بود، باید می فرمود فیکون الرضا مسقطا و الافتراق از باب اینکه کاشف از رضا است. ولی اینطوری که الآن فرموده، افتراق را مسقط قرار داده؛ و آن هم به خاطر کاشفیت نوعیه است.

این بهترین کلام است که این روایت شریفه  معنایش این است که فلا خیار بعد الرضا، مثل این می ماند که می گوید من الآن بروم دعوا کنم؟ می گوید تو وقتی که از او جدا شدی و آمدی، دیگر چه رفتنی بعد از کوتاه آمدن؟! خوب دقت کنید. می گوید بروم دوباره در خانه اش دعوا کنم؟ می گوید تو وقتی که دعوا را رها کردی و ول کردی و آمدی، دیگر چه برگشتنی بعد از کوتاه آمدن؟! چون معمولا وقتی کسی ول می کند و می آید، یعنی کوتاه می آید. این در واقع اشاره به لمّ این است که رفتنت فایده ندارد و حقی نداری. این فرمایش حاج شیخ با تقریبی که عرض کردم که عبارت شیخ اعظم هم هست، این تام و تمام است.

منتها شیخ می فرماید مع ذلک ما ملتزم می شویم که… اینجا این ذیل کلامش یک مقداری کار را خراب کرده. می فرماید ما ملتزم می شویم که افتراق عن اکراهٍ، مسقط است؛ چه بگوییم رضا جزء مسقط است که مسقط دوتا جزء دارد: یکی خود افتراق و یکی هم رضا. و چه بگوییم که افتراق مسقط است؛ لکونه کاشفا عن الرضا. می فرماید مع ذلک این افتراق مسقط است. چرا؟ چون وقتی که منع از تخایر نشود و می دانیم او را می برند، اگر راضی نیست، خب فسخ بکند. اینکه می داند او را می برند و منعی هم از فسخ نیست اما فسخ نمی کند، معنایش این است که راضی است به این معامله.

شاگرد:…

استاد: اگر می خواهد فکر بکند، شیخ می فرماید الآن فسخ می کند، سپس می رود فکر می کند و اگر خواست، دوباره می آید می خرد.

لذا می فرماید این افتراق، مسقط است ولو اینکه رضایت معتبر باشد چون رضایت در مقام هست. و للکلام تتمه إن شاءالله فردا.

و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین و لعنه الله علی أعدائهم أجمعین

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *