بسم الله الرحمن الرحیم
شنبه ۹۶/۱۲/۵ (جلسه ۷۶)
کلام در معنای این آیه شریفه «لن یجعل الله للکافرین علی المؤمنین سبیلا» بود.
اگر بگوییم ملکیت کافر للعبد المسلم، مصداق سبیل است خب این آیه قابل تخصیص نیست چون به قرینه کلمه «لن» قابل تخصیص نیست.
حالا چگونه این آیه را معنی کنیم؟
مرحوم حاج شیخ اصفهانی فرمود که ملکیت، سبیل است. فرق است بین استدامة و بین ادامة. در استدامة اگر شارع حکم به ملکیت نکند، اضرار بر کافر است و اگر حکم به ملکیت مطلقه بکند، در اینصورت سبیل و اضرار بر عبد مسلم است. لذا جمع بین حقین این است که حکم به ملکیت بکند ولکن زود این عبد را بفروشد تا نه اضرار به کافر شود و نه سلطه و سبیل بر مسلمان باشد. بخلاف ابتدا در ابتدا اگر شارع حکم به ملکیت نکند، اضراری بر کافر نمیشود خب بیع باطل است. روی این جهت ایشان فرموده در ابتدا بیع باطل است ولی در استدامة که عبد کافر مسلمان شود یا به ارث برسد، در اینجا فقط وجوب بیع است و سلطه برداشته میشود.
ما اینطور عرض کردیم که جناب حاج شیخ! به چه دلیل شما میگویید اضرار بر کافر حرام است؟!
اضرار بر کافر باشد که ایرادی ندارد. چطور میشود که ملک کافر را میشود خورد و تصرف کرد و هیچ احترامی ندارد، خب همان شارعی که تصرف در ملک کافر را جایز کرده، فرموده عبدی که مسلمان شد را هم میتوان از ملک کافر خارج کرد. اضرار به مؤمن حرام است لکن اضرار به کافر که حرام نیست.
سؤال: منظور کافر ذمی است.
استاد: صحبت اصلا در کافر ذمی نیست.
خب مرحوم آقای اراکی از این که آیه اگر بخواهد ملکیت را بگیرد باید تخصیص بخورد در حالیکه قابل تخصیص نیست، یک جوابی داده است.
ایشان میفرماید؛
معنای «احل الله البیع» این است که مالک مثمن یک علاقهای به ملکش دارد که علاقه تام من جمیع الجهات است به این معنی که تصرف کند و بخورد و بفروشد و هر کاری میخواهد بکند. خب «احل الله البیع» میگوید این علاقه ای که بایع نسبت به مبیع و مثمن دارد، این علاقه را منتقل میکند به مالک ثمن. همچنین مالک ثمن هم این علاقه را منتقل میکند به مالک مثمن. خب اگر شما بیع به کافر صحیح است ولکن باید بلافاصله عبد مسلم را بفروشد، این دیگر چه بیعی میشود چون مالکی که مسلمان بوده و علاقه شدیده داشته و همه تصرفات و سلطنت هم برایش مجاز بوده حالا میخواهد این علاقه را منتقل کند به مالک کافر بطوریکه این علاقه ضعیف شود و فقط کافر بتواند این عبد را بفروشد و پولش را بگیرد. اینکه بیع نمیشود.
در «احل الله البیع» تفکیک انشاء از منشأ خلاف ظاهر است. باید اون علاقهای که بایع به مبیع داشته با تمام خصوصیات و کیفیت به مشتری منتقل شود و همچنین اون علاقهای که مالک ثمن داشته با همان خصوصیات و کیفیت به مالک مبیع منتقل شود.
خب ان قلت، آقای اراکی! اگر یک کسی آمد ملکش را به یک بچهای فروخت آیا ملکش صحیح است یا خیر؟
بله.
خب بچه که حق تصرف ندارد.
ایشان میگوید درست است که بچه حق تصرف ندارد ولکن به جای او ولیّ بچه حق تصرف دارد و این ولیّ در واقع به منزله آن بچه است بخلاف کافر که هیچ کس به جای او حق تصرف ندارد و فقط میتواند عبد مسلم را بفروشد.
خب اگر اینگونه باشد، شما در استدامة هم گیر میکنید چون در استدامة وقتی کافر این عبد تازه مسلمان را میفروشد، آیا علاقهاش به این عبد شدید است و یا ضعیف است؟
خب ضعیف است چون غیر از فروختن کار دیگری نمیتواند بکند. حالا آیا این مسلمانی که عبد مسلم را از کافر خریداری میکند، علاقهاش ضعیف است یا شدید است؟
خب این مسلمان که علاقهاش شدید است پس چطور میشود که شما بگویید مالک و مشتری یک نوع علاقه دارند!
ایشان میگوید منافاتی ندارد چون ما گفتیم اگر ما باشیم و «أحل الله البیع»، این را شامل نمیشود اما منافاتی ندارد که یک موردی را با دلیل بگوییم با اینکه علاقه تغییر کرده است باز هم درست است. ما در استدامة دلیل داریم ولکن در حدوث دلیلی نداریم لذا «احل الله البیع» حدوث را نمیتواند بگیرد ولی در استدامة چون دلیل خاص داریم ملتزم میشویم. لذا به نظر مرحوم آقای اراکی اصلا «احل الله البیع» حدوث را شامل نمیشود بخاطر همین ملتزم میشویم که در حدوث، بیع کافر باطل است ولی در بقاء، صحیح است.
خب این فرمایش مرحوم اراکی خالی از اشکال نیست. چه کسی گفته «احل الله البیع» یعنی این علاقه مالک را عینا به مشتری منتقل میکند، اینطور نیست بلکه «احل الله البیع» یعنی علقه ملکیت. من نسبت به کتاب مکاسب علقه ملکیت دارم و این علقه را قیچی میکنم و وصل میشود به ثمن. یعنی به قول مرحوم نائینی در بیع، طرف های اضافه عوض میشود. مبیع وصل بود به بایع و ثمن نیز به مشتری وصل بود. «احل الله البیع» در واقع تبدیل اضافه است. یعنی اونی که اضافه داشت به ثمن (مشتری)، آن را به مثمن اضافه میکند و اونی که اضافه داشت به مثمن (بایع)، آن را به ثمن اضافه میکند. اما سلطنت و تصرفات و اینها از آثار ملکیت است نه اینکه اینها داخل «احل الله البیع» باشد. از «احل الله البیع» بیشتر از این در نمیآید که مالک ها تغییر کنند و اضافهها جابجا شود.
لذا این جوابهایی که مرحوم حاج شیخ و یا مرحوم آخوند و یا مرحوم اراکی دادند، هیچ کدام جواب تامی نیست.
اما حالا ما اصلا این آیه شریفه «لن یجعل الله للکافرین علی المؤمنین سبیلا» را چی معنی کنیم؟
اینکه مرحوم آقای خویی و دیگران تبعا لمرحوم شیخ طوسی در تفسیر تبیان فرمودهاند که این آیه مربوط به آخرت است که یعنی آخرت مثل دنیا نیست که منافقین هم از مسلمان ها غنیمت بخواهند و بگویند شما را کمک کردیم و هم از کفار تشویق بخواهند و بگویند ما جاسوس شما بودیم. بلکه در آخرت خداوند سبحان أحکم الحاکمین است و هر کس به حق خودش میرسد. خب به نظر ما این معنی با توجه به لفظ «لن» خلاف ظاهر آیه شریفه است.
اما این معنایی که طبق آیه شریفه از حضرت رضا(علیه السلام) که پرسید یک عده قائل شدهاند که امام حسین(علیه السلام) شهید نشده و به آسمان رفته زیرا طبق این آیه شریفه کفار بر مؤمنین مسلط نمیشوند فلذا کفار نمیتوانستهاند حضرت امام حسین(علیه السلام) را شهید کنند. خب حضرت رضا(علیه السلام) فرمود اینها دروغ میگویند و معنای آیه این است که یعنی خداوند در دنیا حجتی برای کفار بر مؤمنین قرار نداده است و حجت مؤمنین یک حجت بالغه است.
خب این روایت اگر سند میداشت ما ملتزم میشدیم ولکن چون روایت سند ندارد ما نمیتوانیم ملتزم شویم چون چه بسا ممکن است در احتجاج، یک مومنی قوت نداشته باشد و کفار او را فریب بدهند. کما اینکه در روایات هم دارد که رجالی هستند که قلوب ضعاف شیعیان ما را محکم میکنند لذا اینطور نیست که هر مؤمنی فریب نخورد و حجت بالغه داشته باشد.
اما این معنایی که گفتهاند معنای آیه در واقع سلطه خارجی است که یعنی هیچ وقت کفار بر مؤمنین مسلط نمیشوند. خب الان این همه مؤمنینی که تحت سلطه کفار هستند.
این هم که بگوییم خدا اینها را مسلط نکرده بلکه خودشان تحت سلطه کفار رفتهاند، حرف بی ربطی است. چون اگر اینطور باشد خب مؤمنین هم وقتی مسلط میشوند باید بگویند ما خودمان بر کفار مسلط شدیم نه اینکه خداوند سبحان کمک کرده باشد. لذا به نظر ما احتمال دارد که معنای آیه شریفه «لن یجعل الله للکافرین علی المؤمنین سبیلا» این باشد که یعنی خداوند سبحان در دین اسلام حکمی قرار نداده است که آن حکم و دستور موجب تسلط کفار بر مؤمنین شود. چنین حکمی در دین قرار داده نشده است بلکه همه قوانین برای عزت مومنین است.
این شبیه همان معنایی است که آقای صدر در لاضرر گفته است البته ما حرف ایشان را در آنجا درست نمیدانیم ولکن شبیه به این حرف است که ایشان میگوید لاضرر و لاضرار یعنی خداوند سبحان قانونی را وضع نکرده در اسلام که این قانون موجب این شود که بعضی آن را مستمسک قرار دهند برای ضرر رساندن به دیگران. لذا معنای آیه شریفه همین است که در اسلام حکمی وجود ندارد که منشأ تسلط کفار بر مؤمنین شود.
سؤال: اینکه موجب منع تجارت با کفار میشود چون ممکن است یک دارویی را مسلمین احتیاج داشته باشند که فقط در اختیار کفار باشد و مجبور شوند از آنها بخرند.
استاد: تجارت و خرید و فروش که موجب تسلط نمیشود. مگر الان کسی خانه من را بخرد بر من مسلط شده است! یا من را ذلیل کرده است؟!
سؤال: حالا آیا این آیه نفی ملکیت میکند؟
استاد: نفی ملکیت نمیکند چون اصلا ملکیت موجب سبیل نمیشود. مثل اینکه بنده الان مالک این خانه هستم ولکن این خانه داخل در طرح شهرداری است. خب من که دیگر تسلطی بر ملک ندارم چون اگر تصرفی بکنم شهرداری من را بیچاره میکند. لذا مجرد ملکیت اعتباری سبیل نمیشود.
اما اینکه خلاصه فروش عبد مسلمان به کافر جایز است یا خیر؟
ما عرض کردیم فروش عبد مسلمان به کافر جایز نیست گرچه آقای خویی فرموده طبق ادله جایز است. چون متفاهم عرفی از «احل الله البیع» همان بود که عرض کردیم و شاید مقصود آقای اراکی نیز همین بود که ما عرض کردیم که خلاصه متفاهم عرفی از «احل الله البیع» داد و ستد است.
الان چرا یکی از شرایط صحت بیع، قدرت بر تسلیم است؟
چون گفتهاند «احل الله البیع» در سیره عقلا در واقع داد و ستد است نه مجرد انشاء اعتباری. لذا جایی که داد و ستد ممکن نباشد شامل «احل الله البیع» نمیشود.
یک نکتهای به ذهن ما رسید امروز که ظاهرا تا به حال کسی مطرح نکرده و در فقه بسیار کاربرد دارد منتهی ما فعلا فقط طرح میکنیم و احتیاج دارد که این مطلب پخته شود.
الان مثلا این بیع ازمانی که رایج شده است که یک ملکی را میخریم از اول اسفند تا پنجم اسفند. میگویند این اجاره نیست بلکه این ملک را شخص در این مدت زمان در سال خریداری کرده است. خب اگر کسی بگوید که الان این را بیع میگویند و «أحل الله البیع» هم که به نحو قضیه حقیقیه است فلذا این را شامل میشود.
خب میگوییم درست است که «أحل الله البیع» به نحو قضیه حقیقیه است اما آیا ظهور در صدر اسلام حجت است و یا ظهور امروز؟
اونی که در صدر اسلام بیع گفته میشد حجت است یا اونی که الان ما بیع میگوییم؟
خب قطعا ظهور در صدر اسلام حجت است.
حالا ممکن است کسی بگوید که در صدر اسلام هم چنین معاملهای را بیع میگفتند.
چطور چنین چیزی را ثابت میکنید؟
میگوید با استصحاب قهقری و اصالة عدم النقل. البته این در واقع استصحاب نیست ولکن اسمش را استصحاب گذاشتهاند و اصالة عدم النقل است. مثل اینکه الان میدانیم که به این میوه هندوانه میگویند. حالا شک داریم که آیا ۵۰۰ سال پیش هم به آن هندوانه میگفتهاند یا خیر، که با اصالة عدم النقل میگوییم در آن زمان هم اسمش هندوانه بوده است.
اینجا ما یک اشکال داریم. به اینکه در سیره عقلا استصحاب عدم نقل در جایی جاری میشود که در آن زمان هم مصداق داشته باشد. مثل اینکه میدانیم هندوانه در آن زمان بوده است منتهی احتمال میدهیم که اسم دیگری داشته و الان اسمش تغییر کرده و هندوانه شده است. اینجا جای اصالة عدم النقل است. اما اگر مثلا در آن زمان اصلا هندوانه وجود نداشته، در اینصورت نمیتوان به اصالة عدم النقل مراجعه کرد.
این نکتهای که امروز به ذهن ما رسیده است و تا به حال هم نشنیده بودیم همین است که مبتنی بر سه کلمه است.
مثلا اگر بیع ازمانی را میخواهیم به اطلاق «أحل الله البیع» درست کنیم. خب ما قبول داریم که این آیه شریفه قضیه حقیقیه است و همچنین قبول داریم که مصداق بیع در هر زمانی باشد کافی است. یعنی بیعی که الان مصداقی دارد که در صدر اسلام مصداق نداشته، ما قبول داریم که این را آیه شریفه میگیرد. اما کلام در این است که باید این مصداق امروز را در صدر اسلام هم بیع میگفتند ولو اینکه در آن زمان این مصداق نبوده است.
خب شما از کجا میگویید که ملکی را که فقط پنج روز در سال بخرید بیع میگویند. شاید در آن زمان به این خرید و فروش نمیگفتهاند. اینجا دیگر جای اصالة عدم النقل نیست. زیرا دلیل اصالة عدم النقل، سیره عقلا است و سیره عقلا هم در جایی است که در آن زمان مصداق داشته منتهی نمیدانیم که آیا همین لفظ را به کار میبردند یا لفظ دیگری بوده. اینجا جای اصالة عدم النقل است. اما اگر اصلا در آن زمان مصداق نداشته که در سیره عقلا اصالة عدم النقل جاری نمیشود. به همین جهت اگر در یک جایی عرف بیع را به چیزی میگوید که بتواند در آن دخل و تصرف کند. اما اینکه یک چیزی را بخرد ولکن هیچ حق تصرف نداشته باشد و واجب باشد که فورا آن را بفروشد، آیا به این هم بیع میگویند؟ و اگر هم بیع بگویند باز هم کافی نیست چون علاوه بر این باید بگویند که «أحل الله البیع» نیز چنین بیعی را شامل میشود.
حالا آیا «أحل الله البیع» چنین بیعی را نیز شامل میشود؟
به نظر ما شامل نمیشود و عجیب است از مرحوم آقای خویی که خود ایشان میفرماید اگر در یک جایی امکان داد و ستد نباشد، «أحل الله البیع» آن را شامل نمیشود چون «أحل الله البیع» عرفا انشاء بیع نیست بلکه داد و ستد است. خب در اینجا که بیع عبد مسلم به کافر، داد و ستدی ندارد. این مثل همین است که شخصی بگوید این خانه را به تو میدهم منتهی هیچ حق تصرفی در آن نداری. این را «أحل الله البیع» شامل نمیشود لذا اگر بخواهد این آیات شامل بیع عبد مسلم به کافر شود، خلاف ظاهر است و للکلام تتمة ان شاءالله فردا.
و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین.