اصول جلسه ۴۶۳ تطبیقات لمسألة الإجتماع‏‏ شنبه ۷ اردیبهشت ۹۸

المقصد الثاني في النواهي‏، فصل فی اجتماع الامر و النهی، تطبیقات مساله، تنبیهات، تنبیه اول

کلیپ صوتی

فایل صوتی جلسه

متن

دانلود متن جلسه

بسم الله الرحمن الرحیم

وصلی الله علی محمد وآله الطاهرین واللعن الدائم علی أعدائهم أجمعین من الآن إلی قیام یوم الدین

اللهم کن لولیّک الحجّة بن الحسن صلواتک علیه وعلی آبائه فی هذه الساعة وفی کلّ ساعة ولیّا وحافظا وقائدا وناصرا ودلیلا وعینا حتی تسکنه أرضک طوعا وتمتّعه فیها طویلا.

اللهم العن أوّل ظالم ظلم حقّ محمّد وآل محمّد وآخر تابع له علی ذلک اللهم العن العصابة التی جاهدت الحسین وشایعت وبایعت وتابعت علی قتله اللهم العنهم جمیعا.

السلام علیک یا أبا عبد الله وعلی الارواح التی حلت بفنائک علیک منی سلام الله أبدا ما بقیت وبقی اللیل والنهار ولا جعله الله آخر العهد منّی لزیارتکم، السلام علی الحسین وعلی علیّ بن الحسین وعلی أولاد الحسین وعلی أصحاب الحسین.

اللهم خصّ أنت أوّل ظالم باللعن منی وابدء به أولا ثم العن الثانیَ والثالث والرابع اللهم العن یزید خامسا والعن عبید الله بن زیاد وبن مرجانة وعمر بن سعد وشمرا وآل أبی سفیان وآل زیاد وآل مروان إلی یوم القیامة.

شنبه  7/2/98 (جلسه 463)

کلام در تطبیقاتی بود که مرحوم آقای خوئی ره در باب اجتماع امر و نهی ذکر فرموده بود. یکی از آن تطبیقات، صلاة در دار غصبی بود که گذشت. یک تطبیق، وضوء از اناء غصبی بود که گذشت.

وضو با آب غصبی

یک تطبیق، وضوء با آب غصبی است. مرحوم آقای خوئی ره فرموده اگر کسی با آب غصبی وضو بگیرد، وضویش باطل است چون ترکیبش اتحادی است. وقتی که این آب را می ریزد خود وضو که غسل الوجه و غسل الیدین و مسح الرأس و مسح الرجلین است، خود غسل وجه مصداق غصب است. چون غسل، جری الماء است و این تصرف در ماء است. خوب تصرف در ماء مصداق غصب است. چون مصداق غصب است، لذا حرام است. مسحش هم همینطور است. خوب این وضو هم به لحاظ غسل مشکل ایجاد می کند. البته در مسحش مرحوم آقای خوئی چیزی ندارد. ممکن است بگوییم مسحش قابل تصحیح است، غسلش ایراد دارد.

عرض ما این است که آقای خوئی! ما می توانیم این وضوی با آب غصبی را تصحیح بکنیم.

خوب یک راه، آن راهی است که ما عرض کردیم که اجتماع امر و نهی اشکال ندارد. مولی وقتی که امر می کند، اینطور امر می کند: می گوید آقا تصرف در این آب نکن، غصب نکن. اگر می خواهی تصرف کنی، فعل حرام را مرتکب بشوی، این حصه را بیاور. صورت را از بالا به پائین با قصد قربت بشور. خوب این روی مبنای خودمان بود.

اما اگر کسی  در این مبنا گفت، فرض کن ما این مبنا را قبول نداریم. با آب غصبی می شود وضو گرفت یا نمی شود وضو گرفت؟ این که عرض کردم آقای خوئی در مسح حرف نمی زند ولی مسح هم شبهه دارد ولی قابل تصحیح است، اینجا معلوم می شود. تمام هنر اصول، در همین ریزه کاری هاست.

اگر آقای خوئی! کسی اینطور وضو بگیرد با آب غصبی که آب را می ریزد از بالا، به نیت وضو هم نمی ریزد. بعد به نیت وضو دست می کشد، این آبی که روی صورت هست را جری می دهد از اعلی فالاعلی به بقیه صورت. یا دستش را خیس می کند و این دست خیس را از بالا می شوید به قصد وضو. آقای خوئی این چه اشکالی دارد؟ چون اول که آب را ریخت، این آب در واقع شد مصداق غصب. غصب محقق شد، گناه هم کرد. حالا می فرماید ای کسی که گناه کردی ، شما بیا وضو بگیر، از بالا به پائین به قصد وضو دستت را بکِش. این چه اشکالی دارد؟ در دست راست هم همینطور. دست راست را آب می ریزد، به قصد وضو نمی ریزد، بعد از بالا دست می کشد به قصد وضو. این چه اشکالی دارد؟ و هم چنین در دست چپ و مسح.

خوب اینجا یک ان قلتی هست: آن ان قلت این است که اگر من آب غصبی را ریختم روی صورتم، این قطرات آب که روی صورتم هست، آیا این قطرات آب، ملک آن صاحب ماء است؟ یا این آب را که ریختم روی صورتم این آب تلف شد، من ضامن آب هستم اگر مالیت داشته باشد ولی قطرات آب، مال خودم هست؟

قطرات آب را می گویند ولو مالیت هم نداشته باشد و تلف هم شده باشد، مالک می تواند بگوید این قطرات از من است.

خوب می خواهی چکار کنی؟

می گوید می خواهم با یک دستمال کاغذی، صورتت را خشک کنم و این رطوبت و قطرات را بگیرم برای خودم.

به چه درد می خورد؟

می گوید چه کار داری؟ می خواهم این قطرات را بگیرم برای خودم.

آیا در سیره عقلاء او می تواند بگوید این قطرات را می خواهم بگیرم برای خودم؟ یا نمی تواند بگوید؟

این واضح نیست. مخصوصا که عرض کردیم سیره باید در زمان امام علیه السلام باشد. اگر کسی آب کسی را ریخت روی صورتش یا ریخت روی دیوار، بعد با دست یا با یک پارچه ای کشید و همه دیوار را خیس کرد، آیا این خیس کردن دیوار، مصداق غصب است؟ یا غصب همان جائی بود که آب را ریخت؟ این در سیره عقلاء محرز نیست که طرف بگوید من می توانم روی صورتت دست بکشم و قطرات رطوبت را جمع بکنم. این واضح نیست و باید این سیره در زمان امام علیه السلام باشد و امام علیه السلام ردع نفرموده باشد. ولی اینها محرز نیست چون کجا بوده که یک کسی آب روی صورتش بریزد بعد مالک بگوید من می خواهم این آبها را با دستمال یا با دستم جمع کنم، راضی نیستیم شما دست بکشی به صورتت این خیسی آب را.

نگویید که این سیره نمی خواهد. ظلم است.

این را هم عرض کردیم که معلوم نیست. چه کسی می گوید ظلم است. آقای خوئی اگر مثلا کسی آب را ریخته روی صورتش دست بکشد، بعد از دست کشیدنش، این دست کشیدن را می گویند ظلم به صاحب ماء است؟! می گوید من روی صورت خودم دست می کشم. این عرفا ظلم نیست. و چطور آقای خوئی می فرمودی که اگر دست بگذاری روی دیوار غیر، این دست گذاشتن ظلم نیست. تصرف نیست. این هم آقای خوئی تصرف نیست. تصرف در آب، همان وقتی بود که آب را ریخت روی صورتش.

و اگر آقای خوئی! شما در این اشکال کنید مسح هم اشکال دارد. چرا؟ چون مسح با بلّه باقی مانده در ید باید امرار بکند بر رأس و بر رجلش. خوب اگر شما گفتید خود این دست کشیدن با آن قطرات، خودش تصرف در آب و ملک غیر است، خوب مسحش هم ایراد می کند. چرا شما فقط گیر دادید به غسلش؟ مسحش را چرا گیر ندادید؟ در تمام فرمایشات آقای خوئی و حتی شیخنا الاستاذ اصلا این بحث را طرح نکردند که آیا از ناحیه مسح هم ایراد پیدا می کند یا از ناحیه مسح ایراد پیدا نمی کند.

لذا این وضو را بعید نیست که ما بگوییم کسی که می خواهد با آب غصبی وضو بگیرد، آب را بریزد وقتی که آب را ریخت، آن وقت به نیت وضو دست بکشد.

ش:

أ: بعضی اشکال کرده اند که اگر آب را بریزد بعد دست بکشد به نیت وضو، این قصد وضوئی نمی شود.

منتها اولا این که این اشکال بعید نیست که درست باشد. ما هم در این وضو خدشه می کنیم. ولی باز راه حلش این است که دستش را می زند توی آب غصبی، بعد به قصد وضو می شوید. اینی که دستت را بزنی به آب غصبی بعد به قصد وضو بشویی این قابل اشکال نیست.

خوب اگر کسی آن راه را قبول داشت که می ریزد و مشکلی نیست. اگر کسی آن راه را قبول نداشت گفت اگر آب بریزی بعد به قصد وضو دست بکشی، این قصد حدوثی نیست، این باطل است؛ دستش را خیس می کند به قصد وضو از اعلی وجه می شوید به قصد وضو و همچنین دست راست و دست چپ و عرض کردیم کسی فکر نمی کنم بگوید آن آقا حق دارد که بلّه ها را از دستت جمع بکند. مخصوصا آقای خوئی! اگر کسی جاهل به غصب باشد، که هی دستش را خیس بکند و بکشد یا آب را بریزد به قصد وضو بکشد، در جاهل به غصب دیگر هیچ شبهه ای وجود ندارد.  در عالم به غصب هم اشکالی ندارد. لذا روی مبنای آقای خوئی ره هم این وضو به این نحوی که عرض کردیم قابل تصحیح است.

وضو در فضای غصبی

فرع دیگر وضو در فضای غصبی است. اگر کسی در فضای غصبی، در دار غصبی، وضو بگیرد. آب از خودش است. مکان هم از خودش است. روی موکت خودش ایستاده. زمین هم برای خودش است. فضایش غصبی است. مثل این که یک کسی پشت بامش را فروخته. هوائی ساختمانش را فروخته که آقا بیا شما اینجا خانه بساز. او هم خریده و روی پشت بام وضو می گیرد. خوب پشت بام مال خودش است. چون چوب است، گل است، آسفالت است، هر چه که هست، مال خودش است. فضاء غصبی است. در فضای غصبی وضو می گیرد.

آقای خوئی ره فرموده وضوی در فضاء غصبی، فقط از ناحیه مسح ایراد پیدا می کند. از ناحیه غسل ایراد پیدا نمی کند. لذا اگر در فضای غصبی، در دار غصبی، وضو بگیرد ولی مسحش را برود در فضای مباح انجام بدهد مثل کسی که می خواهد می رود در یک خانه ای وضو می گیرد بعد موقع مسحش می آید دم در، در کوچه مسح می کشد بعد بر می گردد به خانه، این وضویش صحیح است. چرا؟ چون از ناحیه غسل وجه ، ایشان می فرماید غسل وجه که اشکال ندارد. چون غسل، تصرف در ماء است. آب که از خودش است. تصرف در فضاء که نیست. ترکیبش انضمامی است. می فرماید ای کسی که در فضاء غصبی هستی غصب نکن، تصرف نکن، برو بیرون ولی اگر می خواهی تصرف بکنی، غصب بکنی وضو بگیر. غسل وجه و غسل ید، ترکیبشان انضمامی است. ولی در مسح نمی تواند چون بفرماید غصب نکن، اگر می خواهی غصب بکنی، مسح بکن. خوب می فرماید مسح، خودش مصداق غصب است چون مسح، امرار ید است . وقتی که من دست می کشم خود این دست کشیدن تصرف در فضای غصبی است و مصداق حرام . لذا وضو در دار غصبی ای که فضایش غصبی است از ناحیه غسل ایراد پیدا نمی کند. از ناحیه مسح ایراد پیدا می کند.

این را هم ما عرض کردیم آقای خوئی! درست نیست. وضو در دار غصبی نه از ناحیه غسل ایراد پیدا می کند ونه از ناحیه مسح. و اگر قرار است ایراد پیدا بکند هم از ناحیه غسل ایراد پیدا می کند و هم از ناحیه مسح. چرا؟ چون درست است که وقتی آب را می ریزد روی صورت، تصرف در ماء و وجه است و با فضاء کاری ندارد ولی این آب را که می خواهد بردارد بریزد یا آب را به قصد وضو می ریزد یا دستش را خیس می کند به قصد وضو می کشد. اگر آب را بریزد به قصد وضو، این ترکیبش درست است که انضمامی است ولی از آن انضمامی هایی است که امکان امر ترتبی نیست. حصول منهی عنه ملازم با وجود مأمور به است چون این آب را که پرت می کند روی صورتش به یک زاویه خاصی، به یک نحو خاصی، این خودش مصداق غصب است چون تصرف در این فضاء است. خوب وقتی که در آن زاویه و به آن نحو آب را ریخت، بعد بگوید وضو بگیر، این امر به وضو لغو است چون وقتی که در آن زاویه ریخت، وضو قهری است و دیگر آب روی صورت جری پیدا می کند. دیگر اینجا جای امر به وضو نیست. عرض کردیم آن نکته ای که در فرمایشات آقای خوئی! غالبا غفلت شده و در فرمایشات مرحوم شیخنا الاستاذ با این که خودش متوجه این نکته بود. ایشان می فرماید یک وقتی به آقای خوئی در غسل ارتماسی در حوض غصبی اشکال کرد که ترکیبش اتحادی است و من عرض کردم که ترکیبش انضمامی است و لکن انضمامی است که غسلش باطل است ولی خود ایشان هم غفلت می کرد. من جمله از موارد غفلتش همین وضوی در دار و فضای غصبی است که ایشان هم فرموده مشکل فقط در ناحیه مسح است. آقای خوئی! مشکل در ناحیه غسل هم هست.

اگر بگویید نه، آب را می ریزد بعد به قصد وضو دست می کشد. خوب آب را بریزد به قصد وضو دست بکشد، چه فرقی می کند که دستش را روی صورت بکشد، خوب این هم باز غصب است و دستش را روی پا هم بکشد باز غصب است. چه فرقی می کند؟

اگر شما بگویید نه، آب را ریختن اینطوری و دست کشیدن، این عرفا مصداق غصب نیست. که ما عرض کردیم عرفا مصداق غصب نیست.

خوب می گوییم آب را اینطوری بریزید دست بکشید، مصداق غصب نیست! دستت را روی پا بکشی آقای خوئی مصداق غصب است؟! امرار ید چه فرق می کند؟ یا هیچکدام عرفا مصداق غصب نیست کما هو الصحیح. یا همه اش مصداق غصب است که شما باید بفرمایید فرقی بین مسح و غیر مسح نمی کند. لذا این وضوی در دار غصبی به مسلک آقای خوئی قابل تصحیح نیست نه در غسلش و نه در مسحش. ولی ما این وضوی در دار غصبی را صحیح می دانیم هم در مسح و هم در غسل. در غسل به دو وجه: یکی طبق مبنای کسانی که اجتماع امر و نهی را محال می دانند. یکی طبق مسلکی که ما عرض کردیم که اجتماع امر و نهی در ترکیب اتحادی هم جائز است.

فتلخص مما ذکرنا که این کلام آقای خوئی هم وجهی ندارد.

وضو با اناء ذهب و فضة

یک فرع دیگری که آقای خوئی ره تطبیق فرموده وضو با اناء ذهب و فضة است. اگر کسی با ظرف طلا و نقره وضو بگیرد، این وضویش صحیح است یا صحیح نیست؟ آب از خودش است. فضاء از خودش است. آن ابریق یا آن کاسه ای که آب در آن است طلاست یا نقره است. آیا این هم وضو گرفتن جائز است یا جائز نیست؟

مرحوم آقای خوئی ره تفصیل می دهد. می فرماید تارة ما قائل می شویم که آنیة ذهب و فضة مطلق استعمال متعارفش حرام است. خوب استعمال متعارف ظرف این است که در آن غذا بخوری، وضو بگیری، آب برداری. اینها همه استعمال متعارف است. اما ظرف را در ویترین بگذاری برای تزیین، این استعمال متعارف نیست. لذا کسی کاسه طلا یا نقره را در ویترین بگذارد یا در موزه بگذارد، حرام نیست.

اگر کسی گفت استعمال اناء ذهب و فضة حرام است، مطلق استعمال، چه اکل، چه شرب، چه غیر اینها، وقتی که این شخص آب بر می دارد با دست از کاسه، غرفة غرفة بر می دارد، خود این آب برداشتن از ظرف، مصداق حرام و غصب است. بنابر این مسلک، وضو گرفتن بالاغتراف از آنیة ذهب و فضة، مثلش مثل وضو گرفتن با اناء غصبی است. چطور از اناء غصبی اگر آب برداری وضو بگیری گفتیم اشکال ندارد، از ذهب و فضة هم اگر آب برداری و وضو بگیری اشکال ندارد.

اما اگر نه، با آفتابه طلائی آب بریزد از بالا، این وضویش باطل است چون همانطور که اگر با آفتابه غصبی آب بریزد خود این ریختن آب هم مصداق غصب است و حرام است، خود این که با آفتابه هم بریزی مصداق استعمال آنیة ذهب و فضة است و استعمال آنیة ذهب و فضة حرام است و این وضو باطل می شود.

اگر کسی ارتماسی در اناء ذهب و فضة غسل بکند، اناء بزرگی است، چون بعضی اناء ها هست که ممکن است پنجاه کیلو آب بگیرد. دیگ های بزرگی که هست، اینها اناء است و ممکن است صد یا پنجاه کیلو آب بگیرد. انائی که چهار کیلو آب بگیرد هم انسان می تواند در آن وضوی ارتماسی بگیرد. اگر در ما نحن فیه وضوی ارتماسی گرفت و گفتیم استعمال آنیة ذهب و فضة مطلقا حرام است، این وضو باطل می شود چون خود این وضو مصداق استعمال است و غصب است.

منتها به نظر ما وضو جائز است چون اجتماع امر و نهی را جائز می دانیم. اما به نظر مرحوم آقای خوئی این وضو باطل است و حرام است.

اما اگر کسی گفت نه، استعمال آنیة ذهب و فضة مطلقا حرام نیست. اکل و شرب از آن حرام است. اگر کسی یک بشقاب ذهب یا فضة را در آن برنج ریخت و خورد این خودش حرام است چون اکل و شرب است. اگر کسی ب قوری نقره ای یا طلا چای درست کرد بعد چای را در استکان ریخت و خورد، این خودش حرام است. همین که در استکان می خورد حرام است چون شرب از قوری متعارفش همین است. کسی قوری را که روی دهانش نمی گذارد بخورد. یا کسی سماور طلا یا نقره دارد، در آن آب جوش می آورد بعد می ریزد در استکان می خورد، این حرام است چون اکل و شرب از سماور، متعارفش همین است. یا اگر کسی یک دیگ طلا یا نقره دارد که در آن برنج درست کرده اند، اکل و شرب از دیگ که از خود دیگ نیست. معمولا از دیگ غذا را می ریزند در بشقاب و از آن می خورند. این هم حرام است چون عرفا اکل از این اناء ذهب، همین است.

اما اگر در دیگ آب گرم کنید و بعد با کاسه بریزید در یک ظرفی لباس بشویید یا استحمام بکنید، اشکال ندارد. پس اگر فقط اکل و شرب از آن حرام باشد، جای بحثی ندارد. وضوی ارتماسی، اغترافی، به هر نحوی این وضو جائز است اگر گفتیم که حرام، خصوص اکل و شرب است.

هذا تمام الکلام در بحث اجتماع امر و نهی.

بعد مرحوم آخوند ره وارد تنبیهات می شود.

تنبیه اول

اگر کسی مضطر به حرام بشود: در این بحث چند نکته وجهت باید بررسی شود. یکی این که اضطرار یک وقت هست به سوء اختیار است و یک وقت هست به سوء اختیار نیست. یک وقت کسی می داند که اگر این کار را انجام بدهد او را به زندان می برند و زندان هم غصبی است. خوب این به سوء اختیار است. یا می داند اگر برودفلان جا نمی گذارند بیاید بیرون و آن جا غصبی است. به غیر سوء اختیار مثل این که کسی را بدون اختیار خودش می برند در مکان غصبی زندانی می کنند.

حالا هر کدام از اینها چه به سوء اختیار و چه به غیر سوء اختیار باز خودش دو جهت دارد:

یکی این که این حرکت خروجیه است چون اگر به سوء اختیارش رفت داخل دار غصبی، یا به غیر سوء اختیارش رفت داخل دار غصبی. حال می خواهد خارج بشود، در حال خروج می خواهد وضو بگیرد، نماز بخواند.

یک وقت هست که حرکت خروجیه نیست. آنجا نشسته می خواهد وضو بگیرد و نماز بخواند.

باز این حرکت خروجیه اگر در حال خروج بخواهد نماز بخواند، یک وقت هست نماز خواندش وقت اضافه می گیرد. یک وقت هست نماز خواندش وقت اضافه نمی گیرد. مثلا یک کسی هست می تواند رکوع کند، سجود کند در حال خروج. مثل این که در ماشین است و دارد از دار غصبی خارج می شود. خوب کسی که در ماشین است یا در هواپیماست یا در کشتی است و دارد از مکان غصبی خارج می شود، این نماز بخواند، سجده برود، رکوع بکند، اینها که مستلزم غصب زائد نیست.

یک وقت کسی هست که ماشیاً دارد از دار غصبی خارج می شود.

در مانحن فیه، اینها همه شقوقی است که باید بررسی شود.

اگر اضطرار به غیر سوء اختیار باشد، قطعا این با غصب اختیاری فرقی نمی کند. چطور اگر کسی خانه کسی را غصب کرد، رفت آنجا نشست این عرفا اضطرار نیست آن کسی هم که به اختیار خودش وارد دار غصبی می شود، ولو بعد نمی تواند خارج بشود، از اول هم می دانسته که برود آنجا مضطر می شود، می اندازندش در دار غصبی، این هم می شود در واقع غصب.

نگویید که رفع ما اضطروا الیه.

رفع ما اضطروا الیه، این را شامل نمی شود.

حالا بعضی ها می گویند رفع ما اضطروا الیه امتنانی است. و این شخصی که به سوء اختیار خودش غصب کرده، قابل امتنان نیست.

این حرف غلط است ولو در فرمایشات آقای خوئی ره و دیگران هست، ولی این فرمایش درست نیست. چرا؟ چون آقای خوئی! اگر یک کسی خودش را از پشت بام پرت کند پائین، این قابل امتنان نیست که ببریمش پیش دکتر و درمانش کنیم؟! مگر کسی که بناء بر عصیان گذاشت، قابل اطمینان نیست؟ اگر خداوند سبحان عفو بکند، این قابل اطمینان نیست؟ پس اگر قابل امتنان نباشد اگر خداوند سبحان عاصی را ببخشد قبیح است اینطور که شما می فرمایید. چون می خواست گناه نکند.

اما سر این که در صورت اضطرار به سوء اختیار را رفع ما اضطروا الیه شامل نمی شود این است که متفاهم عرفی از رفع ما اضطروا الیه این است که اینها ادله علاجیه است. ادله اعتذاریه است. کسانی که معذور هستند و عذر دارند. و الا اگر اینطور باشد همه افراد تمام محرمات را حلال می کنند. چیزی نمی خورد تا به حد مرگ برسد، بعد حرام گوشت را می خورد. یا می برد شخصی را در جایی که به او می گویند اگر این شخص را نکشی هر دوی شما را می کشیم. بعد می گوید من مضطرم چون او را که قطعا می کشند.  متفاهم عرفی از حدیث رفع این است که این عذر است نه این که انسان به دست خودش، خودش را به اضطرار بیاندازند. و الا این حرفی که آقای خوئی! شما می فرمایید که حدیث رفع امتنانی است و کسی که خودش به سوء اختیار خودش، خودش را مضطر کرده، قابلیت للامتنان ندارد، نه، هر کسی قابلیت امتنان دارد. حالا یک گناه کرده مگر منت به او بگذاری چه می شود. مثل این می ماند که یک کسی رفته خودش را از پشت بام انداخته، خوب ما درمانش بکنیم، این امتنان نیست؟ قطعا امتنان است. حتی اگر او روی لجبازی می گوید من راضی نیستم، دست به من نزن. ولی این امتنان و احسان است. می گویند این الآن حالیش نمی شود. بعدا تشکر می کند.

بله قبول است که اضطرار به سوء اختیار را نمی گیرد. فکر هم نمی کنم که فقیهی یا متفقهی پیدا بشود که بفرماید اضطرار به سوء اختیار را می گیرد. نه، ولی سرش آقای خوئی! امتنان نیست و اینی بود که عرض کردیم.

اما اضطرار لا بسوء الاختیار ان شاء الله فردا.

برچسب ها

اطلاعیه و مکان دروس

قابل توجه طلاب محترم

با اتمام رسالة فی التقیه از روز دوشنبه 8 اسفند ماه 1401 بعض مسائل مستحدثه تدریس خواهد شد

 

 

اطلاعیه و مکان دروس

مکان و زمان دروس استاد

اصول: ساعت 8 الی 9

فقه: ساعت 9 الی 10

مسجد سلماسی واقع در محله یخچال قاضی و خیابان سلماسی

قبلی
بعدی