بسم الله الرحمن الرحیم
سه شنبه جلسه 525
کلام در این بود که اذا تعدد الشرط و اتحد الجزاء مانند اینکه یک خطاب بگوید «اذا خفی الاذان فقصر» و خطاب دیگر بگوید «اذا خفیت الجدران فقصر» بنابر اینکه جمله شرطیه مفهوم داشته باشد، منطوق هر کدام از این دو خطاب با مفهوم دیگری تعارض می کند. به مرحوم آخوند اشکال شد که به دو شکل می توان جمع کرد 1ـ از اطلاق واوی رفع ید شود به نحوی که شرط مجموع آنها می باشد«اذا خفی الاذان و خفیت الجدران فقصر». 2ـ از اطلاق أوی رفع ید شود «اذا خفی الاذان أو خفیت الجدران فقصر». چه وجهی وجود دارد که اطلاق أوی را مقدم داشتید و از او رفع ید نمودید و با اطلاق واوی کاری نداشتید.
یک وجه، آقای ایروانی ره و آقای خوئی ره بیان نمودند و آن این بود که در تعارض باید از منشأ تعارض رفع ید شود نه آنکه کاری صورت گیرد که موجب حل تعارض شود. موجب تعارض، منطوقین نمی باشند بلکه آنچه باعث تعارض شده است، مفهوم یکی از خطابین با منطوق خطاب دیگر می باشد و الا و اگر مفهوم نمی داشتند، تعارضی رخ نمی داد لذا اگر این گونه بود که اذا خفی الاذان فقصر و خطاب دیگر به نحو مفهوم وصف مانند یجب القصر عند خفاء الجدران، باشد در این صورت باز تعارض وجود می دارد. پس منشأ تعارض منطوقین نمی باشند بلکه مفهوم آنها منشاء تعارض است لذا باید کاری انجام شود که منشأ تعارض از بین برود. بعد آقای خوئی ره می فرماید اگر یک خطاب آید اکرم العلماء و خطاب دیگر آید لا باس بترک اکرام الفساق من العلماء. چنانچه اکرم در اکرم العلماء حمل بر استحباب شود، تعارض بین اکرم و لا باس بترک اکرام الفساق من العلماء از بین می رود و حال آنکه نباید چنین کاری کرد زیرا منشأ تعارض عموم عام می باشد و الا به قول ایشان ظهور عام در عموم اظهر می باشد.
سوال:
جواب: از منطوق در می آید . منتهی مشکل انحصار موجب تعارض شده است، نه آنکه علت تامه هست.
به عبارت دیگر مفهوم آیا از علت منحصره بود بدست می آید یا از علت تامه بودن؟
این فرمایش آقای خوئی ره، عجیب می باشد زیرا با جلو گیری کردن از اطلاق واوی، به شکلی که شرط ها با هم جمع شوند مانند اذا خفی الاذن و خفی الجدران فقصر، رفع تعارض نمی شود!؟ اگر آن در تعارض دخیل نباشد چطور ممکن است که رفع تعارض نماید. مگر می شود امری که در تعارض دخیل نیست رفع تعارض نماید
اما حل مطلب این می باشد که اگر علاوه بر خطابات «ان خفی الاذان فقصر» و «ان خفیت الجدران فقصر» خطاب ثالثی وجود داشته باشد مانند «ان خفیت الجدران و خفی الاذان فقصر» چنانچه آن طرف تعارض نباشد بدین معنا خواهد بود که اگر آن صادق باشد یا کاذب باشد این دو با هم متعارض هستند و حال آنکه سوال می نماییم که اگر این خطاب ثالث صادق باشد باز تعارض بین آن دو وجود دارد؟ ممکن است که هم این خطاب ثالث صادق باشد و هم آن دو خطاب؟ این که می فرمایید صدق و کذب خطاب ثالث در تعارض این دو، اثر ندارد بدین معنا خواهد بود که اگر خطاب ثالث صادق باشد باز امکان دارد این دو خطاب نیز صادق باشند. اگر خطاب ثالث صادق باشد آیا این دو خطاب می توانند صادق باشند؟ قطعا باید این دو خطاب کاذب باشند. تعارض یعنی ممکن نیست دلیل حجیت تمام آنها را بگیرد. فرض نماییم قضیه شرطیه مفهوم ندارد، «ان خفی الاذان فقصر» و «ان خفیت الجدران فقصر» خطاب ثالثی آید مانند «ان خفیت الجدران و خفی الاذان فقصر» هر دو را نمی تواند دلیل تعارض شامل شود زیرا ان خفی الاذان فقصر می گوید خفاء اذان علت تامه و ان خفیت الجدران می گوید خفاء جدران علت تامه است، و خطاب «ان خفیت الجدران و خفی الاذان فقصر» می گوید هر دو جرء العلة می باشند. نمی شود خفاء اذان، هم تمام العلة باشد و هم جزء العلة باشد. همان طور که ان خفی الاذان فقصر با مفهوم ان خفیت الجدران فقصر در تعارض و جنگ است با منطوق ان خفیت الجدران نیز در تعارض است. پس نمی شود خفاء الاذان علت تامه و خفاء جدران علت تامه باشند و مفهوم نیز داشته باشد. اما چنانچه خفاء اذان علت ناقصه باشد و خفاء جدران علت ناقصه باشد، اگر مفهوم هم داشته باشند تعارض ندارند زیرا زمانی که یکی از آنها منتفی شد، منطوق دیگر از کار می افتد. چطور آقای خوئی ره حساب کرده اند که فرموده اند اینها منشأ تعارض نمی باشند. به چه دلیل منطوق ان خفی الاذان فقصر با مفهوم خطاب دیگر یعنی ان لم تخف الجدران فلا تقصر، تعارض می کند؟ به دلیل اینکه هر دو نمی توانند صادق باشند. حال آیا آن منطوق می تواند با جزء العلة صادق باشد؟ نمی تواند. چطور شما می فرمایید منشأ تعارض این دو می باشد، منشأ تعارض فقط مفهوم دار بودن است!؟ منشأ تعارض علت تامه بودن نیز هست. شما می فرمایید اگر قضیه شرطیه مفهوم نداشته باشد، مشکل حل می شود می گوییم اگر شرط قضیه شرطیه تمام العلة نباشد نیز مشکل حل می شود. شما می فرمایید اگر خطاب دیگر شرطیه نباشد بلکه وصفیه باشد و مولا بفرماید یجب قصر عند خفاء الجدران باز تعارض وجود دارد. می گوییم بله. اگر تصریح نماید که قضیه شرطیه مفهوم دارد اما در عین حال بگوید منطوق دومی جزء العلة هست، تعارض از بین می رود. پس منشاء تعارض مجمع دو شیء می باشد، اگر شرط تمام العلة باشد و یا اگر شرط علت منحصره باشد، تعارض رخ می دهد. یکی از این دو مقدمه اگر برود تعارض از بین می رود. منشأ تعارض ان خفی الاذان فقصر و ان خفیت الجدران فقصر دو امر می باشد 1ـ اینکه مفهوم دارد و علت منحصره می باشد 2ـ هر کدام علت تامه است. اگر یکی از آنها از بین برود تعارض نیز از بین میرود. و در مثالی که زدید «اکرم العلماء» و« لا باس بترک اکرام الفساق من العلماء» چه کسی گفته است که منشاء تعارض عموم می باشد؟ منشأ تعارض جمع بین دو مقدمه است اگر ظهور اکرم در وجوب باشد و اکرم نیز عموم داشته باشد، در این صورت با لا باس نمی سازد اما اگر ظهور اکرم در وجوب نباشد و استحباب مراد باشد در این حالت با لا باس سازگار می باشد. منشأ تعارض دو مقدمه است و معنی ندارد که بگوییم در منشأ تعارض دخیل نیست. مگر ممکن است امری در منشأ تعارض دخیل نباشد اما در عین حال حل تعارض نماید. مثل اینکه خطابی آید یوم الجمعة صل صلاة الجمعة و خطاب دیگر آید یوم الجمع صل صلاة الظهر، این دو خطاب با یکدیگر تعارض دارند نمی توان برای رفع تعارض مثلا از خطابی که می گوید ابل زکات دارد رفع ید کرد چرا که این خطاب در تعارض دخیل نمی باشد. اصلا اگر با نظر عوامی هم نگاه شود منشأ تعارض در اکرم العلماء و لا باس بترک العلماء دو شیء می باشد، دو مقدمه ضمیمه می شود 1ـ اکرم دال بر وجوب باشد 2ـ علماء دال بر عموم باشد. در مانحن فیه منشأ تعارض دو مقدمه است 1ـ قضیه شرطیه مفهوم دارد 2ـ شرط قضیه شرطیه علت تامه است. اگر از مقدمه دوم رفع نماییم تنافی برداشته می شود کما اینکه اگر از مقدمه اول رفع ید نماییم، تنافی برداشته می شود.
پس نه مثال آقای خوئی ره و نه کبری آقای خوئی و نه تطبیق ایشان بر مقام صحیح نمی باشد. در مقام و در «ان خفی الاذان فقصر» و «ان خفیت الجدران فقصر»، ان خفی الاذان دو اطلاق دارد 1ـ خفاء اذان تمام العلة می باشد 2ـ خفاء اذان علت منحصره است. باید در این منطوق تصرف صورت گیرد و از یکی از این دو اطلاق رفع ید شود. یا باید از اطلاق در مقابل واو رفع شود و یا باید از اطلاق در مقابل أو رفع ید شود. اما برای اینکه از اطلاق درمقابل او رفع ید شود باید دلیل اقامه گردد.
اما نکته ای آقای خوئی ره بیان فرمودند که منطوق هر یک از خطابات اذا خفی الاذان فقصر و اذا خفیت الجدران فقصر با منطوق دیگری عام و خاص مطلق می باشند زیرا مفهوم اذا خفی الاذان فقصر این است که اذا لم تخف الاذان فلا یجب القصر، این مفهوم مطلق میباشد سواء خفیت الجدران أم لا، منطوق دیگری می گوید اگر خفاء جدران شد، قصر واجب می باشد پس مفهوم عام و منطوق خاص می باشد لذا تخصیص می زند. استاد: نسبت آنها عام و خاص من وجه می باشد زیرا مفهوم ان خفی الاذان فقصر این می باشد که ان لم یخف الاذان فلا یجب القصر، مفهوم اطلاق دارد سواء خفیت الجدران أم لا. بله از این حیث صحیح می باشد اما ان خفیت الجدران فقصر نیز اطلاق دارد و آن عبارت است از اینکه خفاء جدران موجب قصر می شود سواء خفی الاذان ام لا. در تحت ان خفیت الجدران، دو فرد وجود دارد 1ـ خفاء جدران بدون خفاء اذان 2ـ خفاء جدران با خفاء اذان. جایی که هم خفاء اذان و هم خفاء جدران باشد، مفهوم ان خفی الاذان شامل این فرد نمی شود زیرا مفهوم آن می گوید خفاء اذان نشود و زمانی که خفاء اذان شود دیگر داخل مفهوم نمی شود. پس همان طور که مفهوم اطلاق دارد و شامل فردی می شود که منطوق دیگری آنرا شامل نمی شود، منطوق دیگری نیز اطلاق دارد و شامل فردی می شود که مفهوم دیگری شامل آن نمی شود. فردی که مفهوم آنرا شامل می شود اما منطوق آنرا شامل نمی شود، جایی است که خفاء اذان و خفاء جدران نشود و فردی که منطوق آنرا شامل می شود اما مفهوم آنرا شامل نمی شود جایی است که خفاء جدران و خفاء اذان شود. پس نسبت بین این دو عام و خاص من وجه می باشد. آقای خوئی ره که فرموده است عام وخاص مطلق می باشد این گونه گمان کرده اند که ان خفی الاذان می گوید خفاء اذان علت منحصره می باشد و هیچ چیز دیگر علت منحصره نمی باشد. ان خفیت الجدران می گوید یک علت منحصره دیگر وجود دارد لذا فرموده است عام و خاص مطلق می باشد و حال آنکه ان خفی الاذن می گوید علت منحصره است چه جزء العلة و چه کل العلة باشد. و خطاب دیگر می گوید خفاء جدران علت منحصره است چه جزء العلة و چه کل العلة باشد. لازمه مفهوم این نیست که علت تامه باشد. مفهوم از علت منحصره در می آید ولو علت ناقصه باشد. بنابر این نسبت بین این دو، عام و خاص من وجه می باشد و عالم وخاص مطلق نمی باشد.
سوال:
جواب: اگر جزء العلة منحصرة باشد، وقتی جزء العلة برود حکم نیز می رود….. چرا معنا ندارد…… جزء دیگری هست در ثبوت. مفهوم در عدم می باشد
سوال:
جواب: ممکن است جزء العلة جایگزین داشته باشد….. مگر علة تامه نمی شود سه امر باشد. پس چرا در بحث مفهوم گفته اند مجرد علت تامه، کافی نیست.
سوال:
جواب: منحصره یعنی اگر این برود جایگزین ندارد….. یگانه دخالت ….. معنای انحصار این نیست که اگر این باشد این حکم هست بلکه بدین معناست که اگر این برود ، حکم نیز می رود.
سوال:
جواب: پس اگر این گونه باشد ما عام و خاص من وجه در عالم ندارد زیرا اکرم العلماء و لا تکرم الفساق، عالم عادل را آن کاری ندارد و فاسق غیر عالم در دیگری کاری ندارد….. لم یخف الاذان اطلاق دارد چه خفاء جدران شود چه نشود.
این که آنها عام و خاص من وجه است نیاز به تامل ندارد. سر اینکه آقای خوئی ره فرموده نسبت، عام و خاص مطلق است این می باشد که ایشان می دانسته که مشکل را نمی توان حل کرد و از طرفی در ارتکازشان این بوده است که اطلاق أوی می باشد، اما توجه نداشته اند که جمله شرطیه مفهوم ندارد به همین جهت فرمود عام و خاص مطلق می باشد. آقای خوئی ره، ملتفت بوده اند منتهی چه می گفتند اگر می فرمودند عام و خاص من وجه هست، خلاف ارتکازشان رخ می داد چرا که در این صورت باید می فرمودند که تعارض می کنند و بعد تساقط می کنند. نکته همین است که ما بیان کردیم که قضیه شرطیه آن مفهومی را که ایشان برداشت کردند، ندارد.
سوال:
جواب: عرض شد که بر روی مبنای ما فرضی می باشد اما بر مبنای آقای خوئی ره فرضی نیست….. هر کس که مفهوم را قبول کند باید اینجا بگوید تعارض می باشد…… حل نکرده اند.
مرحوم آقای نائینی فرموده اند آنها تعارض می کنند و تساقط می کنند لذا به اصل رجوع می شود و نتیجه این اصل عملی، مطابق اطلاق واوی است زیرا شک می شود که وجوب قصر با خفاء اذان ـ به تنهایی ـ می آید یا نمی آید، رفع ما لا یعلمون جاری می شود. قصر قطعا با جمع خفاء اذان و خفاء جدران می آید اما اگر یکی از آنها باشد، در وجوب قصر شک می شود و رفع ما لا یعلمون جاری می گردد. پس آقای نائینی ره می فرماید دو اطلاق تعارض می کند و تساقط می کند و مقتضای اصل عملی برائت از وجوب قصر خواهد بود و نتیجةً با اطلاق واوی یکسان می باشد
سوال:
جواب: استصحاب وجوب تمام با استصحاب قصر تعارض ندارند. این دو، یکی مثبت تکلیف و دیگری نافی تکلیف می باشد لذا ترخیص در مخالفت قطعیه عملیه نمی شود.
مرحوم آقای ضیاء عراقی ره می فرماید اطلاق واوی بر اطلاق اوی مقدم است لذا باید از اطلاق مقابل أو رفع ید شود و عطف به أو نمود
سوال:
جواب: یعنی باید اطلاق در مقابل واو را نگه داریم و از اطلاق در مقابل أو رفع ید نماییم.
ایشان می فرماید قائل به تعارض می گوید دو اطلاق وجود دارد. ان خفی الاذان فقصر دو اطلاق دارد 1ـ شرط علت تامه می باشد 2ـ شرط علت منحصره می باشد. علم اجمالی وجود دارد که یکی از این دو اطلاق باطل است. اگر این علم جمالی نسبت به طرفین، مساوی باشد، تعارض میکنند و تساقط می کنند. آقاضیاء ره می فرماید علم جمالی منحل می شود زیرا قطع داریم اطلاق در مقابل أو شکسته شده است به دلیل اینکه اگر اطلاق واوی شکسته شود باز اطلاق أوی شکسته می شود و اگر از اطلاق أوی رفع ید شود باز شکسته شود. اطلاق در مقابل أو در طول اطلاق در مقابل واو می باشد و متاخر از اطلاق واوی می باشد. پس قطعا اطلاق أوی شکسته شده است زیرا اگر تامة نباشد، اطلاق اوی نیز شکسته می شود به عبارت مختصره، علت منحصره فرع علت تامه است. باید تامه باشد تا منحصره باشد لذا اگر تامه نباشد منحصره نیز نخواهد بود. پس اگر چه که به شکسته شدن یکی از دو اطلاق علم اجمالی داریم اما این علم اجمالی منحل می شود چرا که قطعا اطلاق مقابل أو شکسته شده است. اما اطلاق در مقابل واو را شک داریم که شکسته شده است یا خیر، لذا به اصالة الاطلاق تمسک می کنیم.
برخی از این اشکال آقا ضیاء ره جواب داده اند که اطلاق أوی در طول اطلاق واوی نمی باشد. دو خطاب وجود دارد ان خفی الاذان فقصر و ان خفیت الجدران فقصر. مفهوم ان خفی الاذان با منطوق خفیت الجدران تنافی دارد. ان خفیت الجدران دو اطلاق دارد یک اطلاق واوی و یک اطلاق أوی. منشأ این مفهوم، علت منحصره اذان می باشد. علت منحصره اذان در طول علت تامه اذان است نه اینکه در طول علت تامه خفاء جدران باشد. پس اطلاق در مقابل أو در هر خطابی از اطلاق در مقابل واو همان خطاب رتبةً متاخر می باشد اما در ما نحن فیه، مشکل در خطاب آخر می باشد. یا باید از اطلاق أوی خطاب آخر رفع ید نماییم و یا باید از اطلاق واوی خطاب آخر رفع ید نماییم. اطلاق أوی این خطاب از اطلاق واوی خطاب دیگر رتبة که متاخر نیست. بنابر این مفهوم یکی از دو خطاب با منطوق خطاب دیگر تعارض میکند و باید از یکی از دو اطلاق منطوق خطاب دیگر رفع ید کرد.
آقای صدر می فرماید این جواب صحیح نمی باشد زیرا لازمه اینکه از اطلاق واوی ان خفی الجدران فقصر رفع ید شود این می باشد که از اطلاق واوی خطاب دیگر نیز رفع ید نماییم، چرا که معنا ندارد خفاء جدران جزء الموضوع باشد اما خفاء اذان تمام الموضوع می باشد لذا تعارض وجود خواهد داشت.
و للکلام تتمة ان شاء الله فردا.
وصل الله علی محمد و آله الطاهرین و لعنة الله علی اعدائهم اجمعین.