اصول – متن درس۶ بهمن ۹۲

خارج اصول   ۶/۱۱/۹۲        مختاریان

بحث ما در این بود که آیا استصحاب فقط در شک در رافع جاری می شود یا نه در شک مقتضی هم جاری می شود رسیدیم به اینجا که فرمایشات مرحوم شیخ رحمه الله علیه را نقل کردیم اشکالات آخوند و فرمایشات آخوند به مرحوم شیخ را در سه نکته عرض کردیم بحث ما در دیروز اشکالاتی بود که به مرحوم آخوند شده بود بحث دیروز ما عرض کردیم چهار مطلب دارد مطلب اول اشکالاتی بود که مرحوم آقای روحانی به نکته اولای کلام آخوند کرد مطلب دوم اشکالاتی بود که به ذهن قاصر ما به مرحوم آقای روحانی وارد بود مطلب سوم اشکالاتی بود که به مطلب مرحوم آخوند در نکته سوم وارد کرد که مطلب سوم ما این بود که یک اشکالی آقاضیاء کرده به نکته ثالثه آخوند خود آقاضیاء از این اشکال جواب داده آقای صدر به اشکال آقا ضیاء به جوابی که به جوابی که آقا ضیاء به آقای صدر داده به آقای آخوند داده بود اشکال کرد تا اینجا مطلب را رساندیم

بحث امروز ما ان شاء الله در دو مطلب واقع می شود مطلب اول دنباله ی بحث مطلب سوم دیروز است مطلب سوم دیروز اجمالش این بود که آخوند در نکته ثالثه که ما در کلام ایشان ذکر کردیم این بود که آخوند فرمود نقض اسناد داده می شود به لحاظ خود یقین نه به لحاظ متیقن استحکامی که در خود یقینه خوب بعد آمد در نقطه ثالثه یک ان قلتی شد که آقا اگر لاتنقض یعنی آثار یقین را بار بکن این با مورد روایت نمی سازد مورد روایت آثار متیقنه نه آثار یقین از این اشکال مرحوم صاحب الکفایه اعلی الله المقامه القدوسی جواب داد که درسته و لکن یقین آلیا لحاظ شده مرآتا در موضوع اخذ شده نه اینکه موضوعیت داشته باشه و استقلال داشته باشه که این بر می گرده به آثار متیقن

این نکته ثالثه بود مرحوم آقا ضیاء رحمه الله علیه اشکال کرد که آقای آقا ضیاء آقای آخوند شما کار خودت رو خراب کردی چرا؟ از این طرف در صدر کلام فرمودی نقض اسناد داده شده به یقین به لحاظ خود یقین از این ور می فرمایید که یقین در موضوع مرآتا اخذ شده آلیا اخذ شده این که تحافته مرآتا اخذ شده یعنی یقین موضوعیت نداره از یقین غفلت می شه اسناد نقض به لحاظ خود یقینه یعنی یقین خودش مستقلا لحاظ شده یقین خودش مستقلا در موضوع اخذ شده این می شه تحافت این می شه تحافت این اشکال نکته اول بود که کلام آقا ضیاء بود که دیروز عرض کردیم مرحوم آقا ضیاء از این اشکال خودش جواب داد فرمود خوب دقت کنید اشکال نداره یک چیزی طریق باشه طریق باشه آلیا اخذ بشه در عین حال آن مرئی و مفنی فیه از این مرآه از این آلت از این فانی یک لونی کسب بکنه یک خصوصیتی کسب بکنه چطور؟ الآن شما نور که از شیشه عبور می کنه یک وقت می گی خدایا ما تا به حال نور خورشید قرمز ندیده بودیم نور خورشید آبی ندیده بودیم این چیه این اتاق یا الله معجزه شده آخر الزمانه می گه نه این همان نوره شیشه ای که الآن مقابل خورشید قرار داده شده این شیشه قرمزه و حال آنکه شیشه مرآته طریقه کاره ای نیست نور از توش رد می شه این لامپ مهتابی که قرمزه زرده سبزه اینها که نور برق که نه قرمزه نه سبزه نه زرده این شیشش رنگش قرمزه نور قرمز میده پس همان طوری که زجاج طریقه و فقط محل عبور نوره ولی در عین حال نور از زجاج کسب لون میکنه متیقن هم خوب هواستون جمع باشه چی عرف می کنم متیقن هم از یقین کسب لون می کنه یقین درسته مرآته یقین به منزله زجاجه درسته مرآته درسته لحاظ آلیا لحاظ می شه ولی متیقن از این یقین لون را کسب می کنه چه لونی را کسب می کنه یقین استحکام داشت متیقن هم همین استحکام را از یقین کسب می کنه و کأن متیقن عرضم به حضور شما استحکام داره این فرمایش مرحوم آقای آقا ضیای عراقی به اشکالی که خودش به مرحوم آخوند کرده بود

بحث سر آثار بود بحث سر استحکام نبود بحث سر آثار متیقن یقین بود ما باید بحث سر قطع طریقی و موضوعی بود دیگه می گفتیم که در واقع وقتی قطع طریقا لحاظ شده باشه عزیز من آثار متیقن بر او بار نمی شه عزیز من عزیز من چرا دقت نمی فرمایید تحافت یعنی یک طرف را حل بکنی درسته ایشان در ذیل فرمود که آقا شما می گی یقین به لحاظ آلی اخذ شده مرآتی اخذ شده یعنی آثار متیقن. از این ور در بالا گفتی فرمودی که نقض به یقین نسبت داده می شه خوب حل کرد فرمود ما در بالا که گفتیم نقض به یقین نسبت داده می شه به خاطر استحکام یعنی در واقع نقض به متیقن نسبت داده می شه به یقین آلی منتهی خوب ممکنه بگی که آقا متیقن که استحکام نداره جواب داد که این استحکام را متیقن از چی کسب کرده از یقین کسب کرده همانطوری که نور رنگ را از زجاج کسب می کنه خوب این تا اینجا به حساب فرمایشات آقا ضیاء  و عرائض ما در دیروز بود الآن آقای صدر به کلام آقا ضیاء دو تا اشکال داره دو تا اشکال داره کلمات آقای صدر رحمه الله علیه را که من نقل می کنم ممزوجیست از بحوث و مباحث چون که بعضی جاها را ممکنه ایشان مثلا یکی شون مختصر گفته باشه مجمل گفته باشه دیگری مفصل گفته باشه حالا من در مقام بیان این نیستم ممکنه کسی بفرماید که نه اتفاقا هر دو تا یکیه فرقی نمی کنه اصلا اینها در این مقام من نیستم من به فهم قاصر خودم کلماتی که از آقای صدر نقل می کنم ممزوجه حالا دیگه بعد نیاید بفرمایید که آقا نه این کلام عین اون در آن تقریرات هم هست در این تقریرات هم هست  این مهم برای من الآن من این طور نقل که می کنم بعضی کلمات در آن تقریرات بعضی کلمات در این تقریرات

اشکال اول آقای صدر اینه که آقا قیاس این لحاظ و یقین و متیقن با نور و زجاج قیاس مع الفارق است چرا چون که شما اومدی می گی آقا نور از زجاج کسب لوم می کنه درسته این سرش اینه که نور و زجاج هر دو یک امر تکوینیه این امر تکوینی هر دو تا در خارج هست بعد به حساب چه می دونم این نور آثاری چیز داره که به حساب در اون شبکه چشم ما تصرف می کنه و خلاصه انعکاسش فرق می کنه اما شما به چه دلیل همین طور به همین راحتی در وجود ذهنی چون یقین وجود ذهنی ماست از این متیقن از وجود ذهنی کسب لون می کنه چرا چون که نور از زجاح کسب لون می کنه آخه این این چه قیاسی شد قیاس امر اعتباری قیاس امر ذهنی به قیاس امر خارجی این وجهی یعنی دلیل نمی شه باید شما سری بیان بفرمایید اما اشکال دوم اشکال نداره امر ذهنی اما اشکال دوم و هو العمده این است که خوب دقت کنید ایشان می گه آقا اصلا شما حقیقت این فناء را متوجه نشدید فناء وقتی که می گیم این معنا فانیه در این معناست این را اصلا خوب باید هضم کرد ما در فناء دو تا وجود نداریم کلام ایشان اینه یکی فانی یکی مفنی فیه ما دو تا معنا نداریم یکی فانی یکی مفنی فیه مثل امر تکوینی آنجا ما دو چیز داریم یکی زجاج یکی هم نور حقیقت فناء و لحاظ آلی این است که ما در واقع وقتی که یک وجود ذهنی در ذهن ما نقش می بنده فرض کن مثلا صورت انسان این یک معنایه وجود انسان در ذهن ماهیت انسان در ذهن این یک معنایی که در ذهنه دو جور ما می تونیم این را لحاظ بکنیم دو جور می تونیم لحاظ بکنیم یک لحاظ این است که ما این وجود ذهنی را به حمل شایع ببینیم یعنی یک وجود ذهنیست یک صورتیست منطبعه ی در ذهن وجود ذهنی حیوان این حمل شایعه مثل این می ماند که مثلا یک کسی الآن می خواد فرض کنید وجود ذهنی را درس بده داره توضیح می ده که وجود ذهنی حیوان یعنی چی یک وقت هست همین وجود ذهنی را همین صورت منطبعه ی در ذهن را ما به حمل اولی نگاه می کنیم به حمل اولی نگاه می کنیم یعنی اصلا از وجودش غافلیم همانه ها از وجودش غافلیم این را به عنوان مفهوم انسان و به عنوان ماهیت انسان و به عنوان مصداق انسان در نظر می گیریم لذا وقتی که ما الآن داریم بحث می کنیم مثلا می گیم آقا الانسان حیوان ناطق الانسان ضاحک الانسان ماش الانسان لفی خسر خوب این موضوع می خواد این موضوع چیه ما باید موضوع را تصور بکنیم همان وجود ذهنیه منتهی آن وجود ذهنی را فانی می بینیم یعنی چه یعنی همان وجود ذهنی را به حمل اولی می بینیم به حمل اولی می بینیم یعنی چه یعنی از وجودش غافلیم التفات نداریم ببین در باب آینه وقتی که کسی جلوی آینه ایستاده هر دو نفر جلوی آینه ایستاده اند یک کسی رفته آینه شمعدان بخره برای عروسیش حالا خوب سنی ازش گذشته می گه ولا نسل کشور ایران داره چی می شه حالا النکاح سنتی انحلالیه استحباب دومیش هم یواشکی رفعه یه آینه شمعدانی بخره که خلاصه خیلی بهش گیر ندن خوب این داره به آینه نگاه می کنه یکی هم رفیقش همراش رفته که وانت بار برده که بندازه پشت وانت  بیاره اون هم در ضمن داره خودش رو نگاه می کنه می بینه صورتش و اینهاش چی جوریه  هر دو به آینه نگاه می کنن یک چیزه هر دو مقابل آینه اند منتهی یکی خود آینه را نگاه می کنه یکی خودش رو نگاه می کنه دو چیز نیست در اینجا هم اینکه می گیم آقا این مثلا مفهوم یقین فانی در متیقن شد نه اینکه ما یعنی یقین را لحاظ می کنیم بعد این معنا را فانی در متیقن می نه این همان لحاظ یقینه منتهی به حمل اولی یعنی آن ذات صورت را می بینه وجود ذهنیش را کاری نداره این حقیقت فنایه لذا می گه آقای آقا ضیاء ما در آن مثالی که شما زدید در مقیس علیه دو چیز داریم حقیقتا یک نوره یک زجاجه ولی در اینجا یک چیزه این حقیقت فنای که اگر دقت بکنید در واقع فانی چیه فانی چیه وجود ذهنی آ احسنت فانی وجود ذهنی مفنی فیه چیه ماهیتش اون ماهیت و مفهوم و اینها منتهی اینجا یک پیچی داره که منم خوب از کلمات آقای صدر در نیاوردم که مقصودش چیه ولو اینکه ظاهرش می خورده در آن در کجا اشاره کردیم در کجا اشاره کردیم ای بابا چند روز پیش بود هنوز چیز نشده قطعا جاش جایز نیست بله استصحاب شبهات حکمیه که جواب داده بود به شیخ خوب کجا آقای خویی جواب داده بود که تعارض را بخواهیم حل بکنیم دو جور نگاه به آن مفهوم به آن جعل دو جور نگاه می خوب احسنتم آنجا یک اشاره ی به مبنای مرحوم آقا ضیاء و نائینی هم کردیم یک چیزی گفتیم بله آنجا فرمودید  که آقای خویی می خواد بحث بکند که امر به چی خورده آیا به طبیعت خورده آ احسنتم یعنی آن وجود ذهنی این که فانیه مفنی فیه اش طبیعت و ماهیته یا آن وجود خارجیه این حالا تو کلام آقا ضیاء چی تو کلام آقای صدر خیلی واضح نیست ولو اینکه ظاهرا ایشان چون متأثر از آقا ضیائه مقصودش آنه ولی حالا این مهم نیست برای ما اونی که مهمه این است که یک چیزه یعنی تمام اشکال آقای صدر به آقا ضیاء این است که آقای آقا ضیاء در مقیس علیه دو چیزه در اینجا یک چیزه بعد می فرماید  می گه بابا اصلا یک کلمه بگم که راحتتان بکنم همیشه فانی لون مفنی فیه را می گیره نه مفنی فیه لون فانی را الآن در مقام آخوند چی فرمود آقا ضیاء برای دفع اشکال آخوند چی فرمود فرمود مفنی فیه که متیقنه لون فانی که یقینه را گرفت یعنی استحکامی که مال یقینه این را مفنی فیه گرفت می گه بابا بر عکسه همیشه فانی لون مفنی فیه را می گیره لذا یک کسی که مثلا از جاده رد می شه خدایی نکرده یک جایی تصادفی کرده حادثه ای پیش آمده عزیزش را از دست داده از آنجا که رد می شه حادثه را تصور می کنه یواش یواش ناراحت می شه اشکش جاری میشه گاهی موقع ها داد می زنه می گه وای بیچاره شدم بعد میگه آقا فکر می کنی فکر می کنی می گه نه بابا یعنی چی فکر می کنم کجا فکر می کنم این در واقع فانی که همان صورت ذهنیه لون مفنی فیه را گرفته لون آن مصداق و حقیقت را گرفته لذا فانی لون مفنی فیه را می گیره الآن یک کسی مثلا همین طور بهش می گن بابا سنت به سن بلوغ رسیده توضیح می دن بعد می گن همین طور خیلی همین طور یک دفعه می بینن داره می رخسه می گه بابا چی می گی فکر می کنی می گه نه نه نه این این که می گن وصف العیش نصف العیش معناش همینه که چون این وصف عیش لون مفنی فیه را می گیره و حال آنکه آقای آقا ضیاء شما آمدی چی کار کردی می فرمایید که  مفنی فیه در کمک آخوند که در آمدی لون فانی را گرفته این امکان نداره این حاج آقا اون وریشم درسته مثلا تو بحث لفظ و معنا دو طرفست دیگه آنجا هم اتفاقا لفظ لون معنا را می گیره شما معذرت می خوام به یک کسی یک حرف زشتی می زنی بعد ناراحت می گه آقا این حرفه حرف مثلا به یک کسی میگی آقا غلط نکن می گی غین غین حرف بدی نیست غمخوارتم غم غینه لام لام آقا لام خیلی مهمه لام خودش عرضم به حضور لله کار برای خدا ل بده ل بده طا طا بده طاها آقا طاها اسم پیغمبر گرامی اسلام بده نه می گه خیل خوب یک غ گفتم یک ل گفتم یک طا گفتم چرا ناراحت شدی این در واقع چون این لفظ لون چی را کسب می کنه معنا را یعنی فانی لون مفنی فیه را کسب می کنه ولی وقتی یک معنای عادی را با الفاظ بد به کار می بریم معنا هم خودش زشت می شود اون هم سرش باز همینه که آن الفاظ بد چون تبادر آن معانی را می کنه آن معانی یک لون بدی به این الفاظ می ده از آن جهته  این فانی به حساب لون مفنی فیه را می گیره نه مفنی فیه لون فانی را ببخشید لذا این در ما نحن فیه اشکال دوم  آقای صدر به آقا ضیاء خیل خوب

فنایی که ایشان آقای صدر اینجا داره می گه اصلا اون چیزی نیست که آخوند میگه چونکه اینجا لازمه اش این است که یقین مفهوم یقین در وجود خارجی یقین مثلا فانی بشه با  توجه به این معنایی که آقای صدر می گن  ولی آخوند می خواد بگه یقین در متیقن فانی می شه این فنایی که ایشان دارد توضیح می دهد اینجا قطعا منظور آخوند نیست حالا یا اشکال کنه به منظور آخوند که اون نوع فناء غلطه یعنی با توجه به کلام آخوند حرف آقای صدر جا ندارد چون آخوند می فرماید یقین در متیقن فانی می شود نه در آن یقین ذهنی در حمل در وجود خارجی یقین یا حتی ماهیت یقین این را نمی گه آخوند یعنی اگر احسنتم جدت امیر المؤمنین علیه السلام یک خورده دیگه کمکت می کرد یعنی معناش اینه که حتی اگر ما فناء را هم در نظر بگیریم آقای آقا ضیاء آقای آخوند اینجا فناء برعکس جواب می ده این همان اشکال بعدی آقای صدره که می رسیم حالا در عالم ضر شما از او گرفتید یا او از شما گرفته این مهم نیست چون به هر جهت این فعلا در قیامت باید حل بشه خوب تا اینجا این مطلب تمام شد حاج آقا ببخشید اشکالی که اینجا می شود شهید صدر گویی جایی رو تصور کرده که خود من یقین داشته باشم اما اگر این احسنتم این همانی  است که این اشکالی است که آقای صدر این الآن می یاد این به حساب فرمایش شما و آقای علم الهدی یکیه یک خورده صبر بکنید حالا اون جدش یادیش بکنه شما کی یاریت بکنه البته بعید نیست که واقعا همه ما جزء زریه حضرت زهرا سلام الله علیها باشیم چون این نمی شه یعنی ما این قدر بدبختیم که تا امیر المومین یک نسل سید در ما نیست این اگر باشه که خوب خاک بر سر ما این اجداد ما پس چه کار می کردند یک چیزی اون وسط هست حتما ان شاء الله اگر چه که امام صادق علیه السلام فرمود ولایتی بعلی بن ابی طالب احب الی من ولادتی منه سیادت افتخار نیست نه اینکه افتخار نیست افتخاره ولی اونیکه به سیادت افتخار می ده فتوی بودن امیر المومنینه   و انا و علی ابوا هذه الامه   اونی که واقعا شیعه خالصه اون قطعا امیر المومنین پدرشه ولی آن سیدی که خدایی نکرده مشکل داشته باشه او اگر نگیم که قطعا معلوم نیست که خلاصه وصل بشه به امیر المومنین لذا ان شاء الله ما یقینا خلاصه اولاد امیر المومنین علیه السلام هستیم  حالا شما ها را نمی دانم باید خودتون فکر بکنید بله اما نکته بعدی نکته بعدی اشکالیست که آقای صدر به خود آخوند میکنه خوب دقت کنید اشکالی که آقای صدر به خود آخوند می کنه این است که آقای آخوند اصلا شما چرا مطلب را اینجا بردی این چه کاری کردی آخوند یک اشکالی بهش شد چی بود گفت بابا اگر نقض به یقین نسبت داده بشه به لحاظ خود آثار یقین این با مورد روایت سازگار نیست با مورد روایت سازگار نیست چرا چون مورد روایت آثار متیقن را می خواد بار بکند نه آثار یقین را شما الآن آثار یقین را داری بار می کنی   آخوند جواب داد که نه اینجا یقین آلیا اخذ شده فانیا اخذ شده یقین اینجا موضوعیت نداره آقای صدر می گه چرا این طوری کردی آقای آخوند نقض به یقین نسبت داده شده آثار هم آثار خود یقینه نه فانیه نه آلیه هیچی هیچی نیست اصلا آثار متیقن در واقع آثاریست که یقین به آن شیء آنها را بار می کنه این عبارت آقای صدر یک خورده گنگه ما به همان فکر خود ما که درست می کردیم این کلام ایشان را هم همان طور معنا می کنیم حالا که یقین دو نوع آثار داره یک نوع آثار شرعی که خود بر یقین مترتب شده مثل مثلا حرمت کذب حرمت  مثلا افتاء چی چی اینها یک قسم آثار عقلی آن آثار عقلی چیه آن آثار عقلی در واقع تنجیز و تعذیره تنجیز و تعذیر یعنی همان آثار متیقن را بار بکن که ما ازش تعبیر می کردیم که آثار یقین طریقی اتفاقا این مطلب ما به یادگار داریم از مرحوم استادمان شیخنا الاستاذ مرحوم آقای تبریزی رضوان الله تعالی علیه خوب خیلی مطالب ایشان حقش به گردن ما بیش از این حرفاست  ولی من یک وقتی به ایشان عرض می کردم که آقا خوب شما در لاتنقض الیقین بالشک می فرمایید که خوب دقت کنید چی جور عرض می کنم می خوام این مطلب باز بشه من همیشه در مباحثه به رفقا عرض می کردم در علم نباید مثل کارتن چینی که نوشته شکستنیست با احتیاط حمل شود اگر مطالب علمی شکستنیست با احتیاط حمل شود این ملا نمی شی مطالب علمی باید مثل آهن که از دور پرت کنی که اگر می خواد بشکند بشکند خوب شما داری می گی که آقا استصحاب علمه خوب بسیار خوب علمه من الان علم دارم به اینکه وضو دارم خوب شرط نماز که علم به وضو نیست شرط نماز چیه وضو چی کار کنم اماره علمه اماره قائم شد خبر واحد قائم شد که این خمره شما می فرمایید که خوب علم داری به اینکه این خمر ه خوب علم داری که این خمره به چه درد می خورده آثار عقلیش چون که شارع خمر را حرام کرده نه معلوم الخمریه را آنجا خدا رحمتش بکنه این نکته را ایشان فرمود  که درسته ولی وقتی که تو علم داری یعنی چه یعنی این علم منجزه استصحاب که این علمه یعنی این علم منجزه معذره اینه معناش عین این در ما نحن فیه است به مسلک کیه حاج آقا به مسلک آقا نائینی که اینجا این را نمی گه نائینی هم همینه دیگه نائینی هم نظرش این است که یقین استصحاب علم است دیگه استصحاب که علم است به لحاظ جری آثار عملی خوب اون همانه نه معذریت و منجزیت چرا آثار عملی یعنی منجزیت معذریت دیگه  تفکیک می کنه مگه مگه ایشان نمی گه معذریت و منجزیت برای جعله یعنی آثار عملی را بار بکن یعنی منجزیت و معذریت داره اون که قابل جعل نیست که معذریت و منجزیت می دانم او می گه او را که عقل پشت سرش بار می کنه او موضوع برای حکم عقل درست می کنه خوب یعنی دو مرحله دیگه دو مرحله نیست دیگه  موضوع می سازه بعد او بار می کنه خود آخوند مگه نمی گه خود  معذریت و منجزیت قابل جعله یک فرقی پس هست بین کلام نائینی و کلام آخوند عزیز من عزیز من اصل اینکه مرحوم آقای نائینی آن کلامش که استصحاب هم علمه اماره هم علمه بعد در اول جلد دوی اجود یعنی جلد دوی اجود  اجودهای قدیمی که دو جلدی بود  در این اجود ها جلد ۳ که چهار جلدی بعد فرق می ذاره خود آن کلام آقای نائینی عویصه ایست الآن بر حضرت عالی روشن نشده آن کلام شما ان شاء الله باید یک وقتی تشریف بیاورید دیگه ما الآن که نمی تونیم یک حاشیه بزنیم بریم به آنجا آن یک مطلبیست که باید توضیح داده بشه بر خیلی ها مخفی مانده  از آن خیلی ها یکی هم حضرت عالی هستی خوب در مانحن فیه میگه آقا چرا شما از این جا ها می ری نه فانیه نه مفنی فیه هیچی هیچی نیست این حرف ها نیست یقین موضوعیت داره نقض هم به لحاظ خود یقینه و آثار هم آثار خود یقینه  منتهی مقصود از آثار یقین یعنی آثار عقلی یقین یعنی تنجیز و تعذیر اشکال نداره پس اصلا اصل جوابی که شما دادی آقای آخوند اشتباهه   شما به خاطر اینکه با مورد منافات داره رفتی توی این وادی فرمودی که آقا این یقین آلیا اخذ شده مرآتا اخذ شده  مقصود متیقنه بعد این تحافتی که آقا ضیاء به شما گفته این اشکال باقیه یعنی راهی که شما رفتی اشکال آقا ضیاء چیه صد در صد است منتهی راه اشتباهه شما از اول می فرمودی که آقا لاتنقض الیقین بالشک نقض به خود یقینه یقین هم موضوعیت داره آلیت نداره مرآتیت نداره فناء نیست منتهی مقصود از آثار یقین یعنی همان آثار تنجیز و تعذیر و آثار عقلی یقین که همان می شه آثار متیقن

این با مبنای آخوند می سازه که می فرماید استصحاب جعل حکم مماثله خوب همانه دیگه اشکال نداره که جعل حکم مماثل یعنی یک متیقنی  اشکال نداره وقتی که می گوید اثار متیقن را بار کن آثار عقلی یعنی آنها را جعل می کنه به غرض تنجیز و تعذیر چون حکم ظاهریه یعنی استصحاب حکم می کنه جعل حکم مماثل می کنه که این به غرض تنجیز واقعه  این فرمایش شما نکته خوبی بود یک اشاره ای به جواب کردم اگر قانع نشدی بعدا بیا ببینم چه می فرمایی

خوب این اشکال اول اشکال دومی که مرحوم آقای صدر به آقای آقا ضیاء می کنه به به حساب به آخوند رحمه الله علیه می کنه به اصل این وجه می کنه می گه بابا شما  کار را اشتباه پیش رفتی اصلا ما یک یقین به حمل شایع داریم یک یقین به حمل اولی اینی که شما می گی آقا فنا و مفنی فیه و متیقن اینها مال کجاست مال یقین به حمل شایعه یعنی بنده الآن یقین دارم به وجود زید این یقین به وجود زید این در واقع دو جور ممکنه لحاظ بشه   یکی به حمل اولی که می شه همان ماهیت زید و حقیقت زید یکی هم به حمل شایع که وجود ذهنی زید است اما در مانحن فیه که لاتنقض الیقین بالشک مفهوم یقین در ذهن ماست الآن یک کسی می خواد منطق درس بده یا می خواد چه می دانم اصول درس بدهد می خواد یقین را معنا کند یقین که در ذهن ما هست اگر او را به حمل شایع در نظر بگیری یعنی به حمل اولی در نظر بگیری اون اصلا به متیقن نمی خوره به چی می خوره  به مصادیق خود یقین یقینی که شما داری یقینی زید داره یقینی که عمرو داره یقینی که بکر داره  اگر به خودش به حمل شایع نگاه بکنی می شه وجود ذهنی خود یقین لذا شما در روایت لاتنقض الیقینه نه لاتنقض ال به حساب متیقن تا شما بگویی متیقن دو جور لحاظ می شود یکی به حمل اولی یکی به حمل شایع  اگر مثلا به حساب می گفتن که آقا لاتنقض وضوئک ممکن بود که بگوییم این وضو که در ذهن ما است دو جور ممکن است لحاظ شود ولی مفهوم یقین بله ما نمی خواهیم بگوییم مفهوم یقین دو جور لحاظ نمی شه اون هم دو جور لحاظ می شه ولی دو جورش چی میشه یکی وجود ذهنی یقین یکی ماهیت و حقیقت یقین نه حمل اولیش متیقن می شه نه حمل شایعش متیقن می شه متیقن در واقع وقتی می شه که مثلا یک کسی بگوید یقین به وجود زید که داری نه  یقین باز بگه یعنی آن کسی آن متیقن یعنی صاحب یقین به یقینش دو جور می تواند نگاه بکند که یک وقت هست به مقصودش متیقن می شه که به حمل اولی می شه یک وقت هست مقصودش ذات یقین میشه که به حمل شایع می شه ولی کسی که مفهوم یقین در ذهنشه  اون دو جور لحاظ بکنه یکی می شه مصادیق یقین یکی هم می شه وجود ذهنی یقین اصلا به متیقن نمی رود لذا این اشکالی که عرضم به حضور شما  آقای آخوند به شما شده که این با مورد منافات داره اصلا با این جوابی که دادی حل نمی شه چون اگر مفهوم یقین را فانی بگیری اون فانی در عرضم به حضور شما مصادیق خودش می شه نه فانی در متیقن بشه لفظ و معنا چی پس لفظ و معنا که اون مصداق لفظ فانی در مصادیق اون لفظ می شه نه آن معنا نه اون هم همین طوریه یک وقت هست شما لفظ که می گی کلمه لفظ را ممکنه همین طوره ولی یک وقت لفظ که می گیی مثل لفظ انسان اون که باشه مصداق است بله آن کسی هم که در مفهوم لفظ صحبت می کند آن هم الکلام الکلام خوب بعد یک کلمه دیگه نمانه  می گه این کار شما اصلا از ریشه غلطه اصلا آقای آخوند کار شما از ریشه غلط است چرا چون شما نمی تونی یقین را در اینجا به معنای متیقن بگیری اصلا نمی شه یقین نمی شه آلیا لحاظ شده باشه که آلی به چی باشه به متیقن چرا چون که دارد لانک کنت علی یقین من طهارتک فشککت و لا تنقض الیقین بالشک ابدا یا لانک کنت علی یقین من وضوئک البته عبارت ایشان اینه ولی خود متن روایت اینه که فانه علی یقین من وضوئه ولی مهم نیست مهم نیست لانک کنت علی یقین من وضوئک  ولاینقض الیقین بالشک ابدا میگه بابا خوب دقت کنید این یقین صغری و یقین کبری اینها قطعا یک معنا مراده اینها را بخوای دو تا معنا بگیری یقین اولی به یک معنا یقین دومی به یک معنا این می شود رکاکت  این نمی پسنده عرف پس قطعا یک معنایه یا باید هر دو را آلی بگیری یا باید هر دو را استقلالی بگیری خوب اگر هر دو را آلی بگیری لانک کنت علی یقین من وضوئک اگر آلی بگیری معناش چی می شه لانک کنت علی متیقن من وضوئک آره دیگه یقین اگر آلی باشه جاش باید چی بگذاری متیقن لانک کنت علی متیقن من وضوئک آن وقت آقای صدر می گه دیگه شما بیا به تعبیرمن تمام چیه اسمش صرف و نحو و ادبیات را این را معنا بکنه  لانک کنت علی وضوئک این را معنا بکنه اینکه عرضم به حضور شما این چه جور می شه که لانک کنت علی متیقن من وضوئک درست نیست  فتلخص مما ذکرنا که اصلا این یقین در روایت شریفه در صحیحه زراره نمی تواند فانیا و آلیا به معنای متیقن باشه به خاطره ی اینکه تفکیک بین صغری و کبری لازم می آید و این رکیکه در نهایت رکاکت و اگر بخواهی تفکیک نکنی هر دو را به معنای متیقن بگیری صغری غلط می شود این تمام کلام آقا ی صدر در این مطلب سوم دیروز که مطلب اول ما بود خوب بعضی از آقایان که اشکال به آقای صدر می کنن تأمل بکنن ببینیم اشکال این آقایان به آقای صدر وارد است یا نه ان شاء الله و للکلام تتمه فردا

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *