بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین و لعنة الله علی اعدائهم اجمعین
جلسه 22۵ (شنبه ۱/۸/۱۴۰۰)
کلام در مسقطات رد و أرش، هردو، در خیار عیب بود.
یکی این بود که اگر مشتری علم داشته باشد به عیب، خیار ندارد. نه أرش دارد و نه می تواند رد بکند.
یک دلیل این بود که شیخ اعظم ره فرمود روایات ما موضوعش ضیق است. همه روایات این است که “وجد بعد الشراء” ، “علم بعد الشراء” و امثال ذلک. اطلاقی ما نداریم.
نفرمایید که این قیود همه در سوال سائل است.
بله، در سوال سائل است ولی جواب امام علیه السلام هم به همین سوال است. امام علیه السلام که مطلق، جواب را نفرموده. مطلقی هم که نداریم.
یکی هم صحیحه زراره بود از امام باقر سلام الله علیه.
دوتا دلیل دیگر هم ذکر کرده اند.
یک دلیل، دلیلی است که سید یزدی ره ذکر کرده که خلاصه عالم به عیب که معیب را می خرد، معلوم می شود که راضی به عیب است و اگر راضی نبود نمی خرید.
عرض کردیم که چه بسا ممکن است می گوید من راضی به عیب نیستم و اگر به دردم بخورد راضی هستم. می روم ببینم چطوری هست؟ اینطور نیست که کلّیت داشته باشد.
یک دلیل هم مرحوم امام ذکر کرده و فرموده سیره عقلاء در جایی که علم دارد به عیب، وجود ندارد.
خب این کلام ناتمام است چون احراز این سیره که یک کسی یک شیء معیبی را علم داشته که عیب دارد و خریده و بعد برگردانده و او قبول نکرده و یا مطالبه ارش کرده و او قبول نکرده و عقلاء گفته اند نه، تو حق نداری برگردانی و حق با بایع است و امام علیه السلام هم این سیره را امضاء فرموده باشد. من فکر نمی کنم که الآن با این گستردگی بازار، اگر کسی بخواهد برود آمار بگیرد، در شهر قم در هر ماهی یک دانه از این معاملات بشود که کار به نزاع و محکمه کشیده بشود و عقلاء بگویند مشتری اشتباه می کند. این ادعای سیره اول کلام است.
بله ممکن است او می گوید من عالم به خیار هستم پس خیار ندارم. ولی این سیره حجت نیست چون مثلا مردم خیال می کنند که خیار مجلس ندارند، بر شارع واجب نیست که ردع بفرماید چون آنجایی که بر شارع واجب است که ردع نکند، مردم به خلاف می افتند . مردم خیال می کنند قنوت واجب است. یک آخوند بی عقلی پیدا بشود بگوید نه، قنوت مستحب است واگر هم ترک کردی، کردی. مثل بعضی بی عقلهایی که می گویند “أشهد أن علیا ولی الله” در اذان لازم نیست. یا در اقامه لازم نیست. خب گفتن این حرف یعنی چه؟!
می گوید بدعت است.
اما کجا بدعت است. اگر مردم یک چیزی را خیال بکنند، و خودش هم عبادت است، “ذکر علی عبادة” …
می گویند این جزء نیست.
ولی آنجایی ردع لازم است که مردم به خطا بیافتند. مردم خیال می کنند عالم به عیب خیار ندارد. خب عالم به غیب خیار ندارد، شارع بیاید بفرماید توجه، توجه، عالم به غیب، خیار دارد.
بله باید یک جایی این بیاید دعوا بکند و بایع قبول نکند. و معمولا هم اگر سیره ای باشد، ارتکاز مردم این است که می گویند من علم داشتم خریدم دیگر. در ذهنش این است که خیار ندارد و نمی رود دعوا بکند. خب این به درد نمی خورد.
لذا همان دو کلمه بیشتر نیست. یکی آن صحیحه زراره و یکی هم همان که اطلاقی نداریم و روایات.
حالا اگر کسی علم به عیب ندارد و ظن به عیب دارد. خیال می کند که عیب دارد:
مرحوم سید یزدی ره فرموده ظن قوی به عیب، ملحق به علم است بلکه ظن ضعیف هم ملحق به علم است.
این که ظن ضعیف ملحق به علم است و ظن قوی ملحق به عیب است، جناب سید! از کجا این را می فرمایید؟ ظاهر روایات که مطلق است چون می گوید من شیئی را خریده ام به عیب أو عوار و بعد هم فهمیدم. مگر این که کسی ادعای انصراف بکند که نه، این نمی دانسته.
جناب سید! این را ما قبول نداریم چون معمولا وقتی که معیب در بازار زیاد می شود، مخصوصا مثلا الآن که جنس تقلبی زیاد شده بالخصوص بعضی از مغازه ها هستند که مثلا می بینید این جنس اگر در بازار 60 ملیون، این می گوید 45 ملیون که خودش هم به شک می افتد ولی می خرد ولی ظاهرش این است که به عنوان سالم می خرد. روایات اطلاق دارد و بلکه در سیره عقلاء هم هست چون عرض کردم این زیاد است. بالخصوص که زمانهای سابق نوع جنسهایی که می فروختند، دست دوم بوده و نو نبوده. اینها چیزی است که معارف است و لذا این فرمایش ایشان ناتمام است.
یک مطلب مهمی که شیخ ره دارد این است که حالا اگر عالم به عیب، شرط خیار کرد، آیا این خیار دارد یا خیار ندارد؟
فرموده اند اگر شرط بکند خصوص خیار عیب را، این شرط فاسد است چون خیار عیب، مختص جاهل به عیب است و عالم به عیب خیار ندارد و این شرط می شود مخالف کتاب. بلکه افساد هم دارد و عقد را فاسد می کند. ولی اگر شرط خیار بکند، یترتب علیه احکام شرط الخیار و اشکال ندارد.
به عقل قاصر ما گفته ایم اگر این، شرط خیار عیب بکند یعنی چه؟ اگر یک کسی می گوید که من شرط می کنم که خیار عیب داشته باشم.
می گویید که نمی شود
می گوییم چرا نمی شود؟
می گویید احکام خیار عیب، مختص خیار عیب است.
می گوییم خب من شرط می کنم دیگر. اگر خواستم پس بگیرم. اگر خواستم ارش بگیرم. تمام آثار خیار عیب را شرط می کند. این چه اشکالی دارد؟ المومنون عند شروطهم می گیرد.
یک جمله ای در کتاب البیع مرحوم امام نوشته که شرط، موضوع سازی نمی کند. مثل این می ماند که شما بگویید من این مغازه را از تو خریدم به شرط این که خیار حیوان داشته باشم تا سه روز!!
می گویند خیار حیوان تا سه روز؟!! می گوید بله دیگر. این از باب تشبیه است. مردمی که می آیند در این مغازه ها، این بی بندو بارها، حیوان هستند. ما هم به علاقه مجاز می گوییم.
می گویند نمی شود
می گوییم یعنی چه؟ یعنی اسم این را گذاشته خیار حیوان، خلاف شرع است؟ شرط باید خلاف شرع نباشد. شما به اسمش گیر می دهید؟! اسمش خلاف شرع است؟! حالا اگر کسی گفت من عالم به عیب هستم ولی به این شرط که من خیار عیب داشته باشم، این خلاف شرع است؟! مگر مثل امروز است که می گویند این اسم، برند است و حق طبع محفوظ است. می گویند حالا من می خواهم اسمش را بگذارم خیار عیب. چه اشکالی دارد؟
بعد آمده فرموده یک بحثهایی که آیا این عقد، مقتضی است و جهل، شرط است؟ یا عقد جاهل، اصلا مقتضی خیار است و عقد عالم، اصلا مقتضی خیار نیست؟ بعد روی این شقوق بحث کرده.
من خیال می کنم که این فرمایشات خیلی به بحث فقه مربوط نمی شود. خلاصه این شرط، شرطی است که مخالف کتاب است یا مخالف کتاب نیست؟ اگر مخالف کتاب هست، این شرط به هر نحوی که باشد. اگر مخالف کتاب نیست، دیگر ما کاری نداریم که این به نحوی مقتضی است؟ یا شرط است؟
بله یک وقت کسی ممکن است بیاید بگوید این شرط، مخالف کتاب است به خاطر این که اطلاق احل الله البیع می فرماید بیع معیب با علم به عیب لازم است. شما شرط می کنید.
خب اگر این باشد؛ تمام شروط خیار، مخالف کتاب است.
می گویید نه، این که شما بگویید: من یا فسخ بکنم یا ارش بگیرم. بعد آنجایی که مثلا ربا می شود، ساقط بشود، تمام این آثار را داشته باشد.
خب همه اینها را شرط می کند دیگر. لذا این که این شرط خلاف شرع است، فکر می کنم که التزام به آن مشکل است مخصوصا با آن ادعایی که کرده اند که هر جایی که اقاله جائز باشد، خیار شرط هم جائز است. خب اگر مشتری جنس معیب را آورده می گوید بیا اقاله بکنیم، می گوید باشد، اشکال دارد؟ نه.
س: اینی که شما می فرمایید همان شرط خیار است، نه شرط خیار عیب.
ج: خیار عیب یک اسم است؟ اینها احکام است دیگر. می گوید من تمام آنچه که احکام خیار عیب را شرط می کنم دیگر.
س: یعنی شما نمی گویید که ما وضعا یک خیار عیب داریم؟
ج: اسم است؟ خیار عیب که مجعول نیست. خیار عیب مثل خیار مجلس است یعنی خیار در مجلس یا خیار حیوان که خیار در مورد حیوان است.
لذا هم آقای خوئی و هم سید یزدی و همه اینها اشکال کرده اند. من وقتی فکر می کردم، می گفتم شاید کسی در این که الآن روز است اشکال کند ولی در این مساله نه. فقط دیدم مرحوم آقای اراکی هم عرض ما را دارد. گفتم الحمد لله. و الا آقای خوئی و همه گیر داده اند که به اسم خیار… به اسم خیار عیب نمی شود یعنی چه؟ مگر لفظ خیار عیب خلاف شرع است. یک کسی می گوید می خواهم دکانم را می خواهم بگذارم مغازه حاج حسین سوهانی. شما برو اعلامیه پخش بکن این سوهانی، من نیستم. شما چطور می خواهید این را بگویید که خلاف است و جریمه بکنید و مغازه اش را ببندید؟! این هم می گوید این مغازه را خریدم به شرط این که سه روز خیار حیوان داشته باشم.
حالا اگر این شرط کرد و گفت من می خواهم خیار عیب داشته باشم، گفته اند این عیبش فاسد است ولی خیارش درست است. این کلمه ای روز چهارشنبه عرض کردم، این “فسد و أفسد” به چه معناست؟ یعنی فسد و أفسد العقد که یعنی شرط فاسد است و عقد هم باطل است کما این کم محشّین و مرحوم آقای خوئی متوجه شده اند؟ یا نه، مرادش أفسد العقد نیست؟ به قول سید یزدی ره ممکن است کسی بگوید تو وقتی که خیار عیب، شرط می کنی، آن عیبش فاسد است ولی اصل جعل خیارش فاسد نیست. یعنی اثبات خیار عیب نمی شود شرعا. ولی اثبات اصل خیار می شود. مثل این می ماند که می گوید مضاربه باطل بوده. می گوید اشکال ندارد ولو مضاربه اش فاسد است ولی خود مضاربه باطل، وکالت هست. اینجا هم خیار عیب، عیبش از بین می رود نه اصل خیارش. شیخ ره می فرماید نه، فسد و أفسد یعنی أفسد حتی خود اصل خیار را چون این قید است. این در واقع وحدت مطلوب است. وقتی قید شد، مقیّد در صورت نبودن قید، منتفی می شود. مرحوم آقای خوئی ره و بعضی های دیگر فکر کرده اند مقصود عبارت شیخ از أفسد، این است که یعنی أفسد عقد را و بعد اشکال کرده اند که جناب شیخ انصاری! شما که می فرمایید شرط فاسد، مفسد نیست. خب چه فرقی هست بین این شرط فاسد و بقیه شرطهای فاسد؟
مرحوم آقای خوئی ره یک توجیهی برای خود بطلان عقد ذکر کرده. آن توجیه این است که اصل خیار در واقع فسخ عقد و ازاله عقد نیست. فسخ عقد به خیار یعنی أمد آن جعل. مثلا مرحوم آقای خوئی ره فرموده اگر کسی بگوید من این زن را صیغه کردم هشتاد ساله، این عقد دائم است چون الآن خودش چهل سالش است و بعلاوه هشتاد سال می شود صد و بیست سال. معمولا کسی صد و بیست سال عمر نمی کند. می فرماید این عقد دائم است به خاطر این که عقد دائم یعنی من تو را به نکاح خودم در می آورم تا وقتی که زنده هستم. لذا وقتی که زن می میرد نامحرم می شود. چرا مرد نمی تواند نگاه التذاذی به زن بکند؟ استمتاع بکند؟ به خاطر این که زنش نیست. اگر بگویید پس چطور غسلش می دهد؟ می گوید مگر مادرزن محرم نیست. منافاتی ندارد. یک حکمی تخصیص خورده. چون اصلا عاقلانه نیست که بگوید من تو را به عقد در می آورم تا روز قیامت یا ابد. این عقد یعنی تا وقته زنده هست. خب آن هم مثل همین است. وقتی می گوید من این را می خرم به شرط این که اگر مغبون بودم پس بدهم یعنی من ملکیت إلی أن تفسخ را انشاء می کنم.
ان قلت: این چه حرفی است آقای خوئی! این که شد همین بیع ازمانی که این روزها در آمده. می گوید من از اول اسفند تا پنجم اسفند، یک آپارتمانی در مشهد خریده ام! این که نمی شود. دو چیز ایران را بدبخت کرده. یکی این روانشناسانی که از غرب آمدند و بعد هم لباس آخوندی پوشیدند. یکی هم همین وکلاء و قوانینی که از کشورهای دیگر وارد کردند و یک عده آخوند هم که در حوزه نتوانستند درس بخوانند، می گویند احل الله البیع اطلاق دارد. پیرزنی که در کما هست هم می تواند ادعا کند که اطلاق دارد.
آقای خوئی می فرماید بله درست است. اگر این بگوید این را به تو فروختم، یک ماهه، دوماهه، یک ساله، پنج ساله، بیست ساله، این بیعش باطل است. اما اگر بفرماید این را به تو فروختم الی ان یفسخ، دلیل بر بطلان ندارد.
بعد می فرماید اینجا شما کدام ملکیت را انشاء کردی؟ ملکیت الی ان یفسخ. این را شارع امضاء نکرده. این مثل نکاح است. چرا می گویند خیار در نکاح نیست؟ چون می گویند نکاح مقید الی این یفسخ را شارع امضاء نکرده. اینجا هم ملکیت الی ان یفسخ را شارع امضاء نکرده.
ان قلت: خیار عیب.
می فرماید بله، اگر جاهل به عیب باشد، امضاء کرده ولی برای عالم به عیب که امضاء نکرده.
لذا اینطور فرمایش شیخ اعظم ره را توجیه کرده.
این توجیه فرمایش شیخ اعظم ره درست نیست. اولا این که آقای خوئی! حقیقت خیار بر می گردد به امد فسخ چون جعل ملکیت الی الابد، بعد بیاید فسخ بکند، این لغو است و قبیح است؛ به خدا قسم وقتی خود شما می روی در بازار جنس می خری، حواست به این نیست. اگر در بازار بگردید بگویید آقا اینجا که نوشتی در صورتی که عیب داشته باشد، ما پس نمی گیریم، یعنی چه؟ می گوید من این را نوشتم که پس نیاورد. می گویید خب اگر می نوشتی که پس بیاورد، یعنی تو چه انشائی می کنی؟ می گوید می فروشمش دیگر. او هم که فسخ می کند و به هم می زند دیگر.
یک وقتی من به مرحوم استاد ره عرض کردم که طبق فرمایش آقای خوئی همه نکاح های دنیا باطل است حتی نکاح خودش چون آنی که ایشان در باب انشاء می گوید، حتی کسی که بلد باشد وقتی عقد می خواند باید شش دنگ حواسش جمع باشد. حدود سی سال پیش، یک شخص محترمی که مثلا من که به دنیا آمده بودم او درس خارج می خوانده، این همسایه ما گفت که بیا یک عقدی برای دختر ما بخوانیم. بعد که رفتم دیدم آن بنده خدا هم هست. گفتم آقا یا شما از هر دو طرف وکیل بشو و یا من از هر دو طرف وکیل بشوم. گفت که حاج آقا این چه حرفی است که می زنی؟ وکالت یک نفر از دو طرف که خلاف احتیاط است. این کار ما که بهتر است. گفتم نه، چون مسلک انشاء آقای خوئی یک چیزی است که شما بلد نیستی و باید من از دو طرف بخوانم. بعد ایشان می فرمود نه، در ارتکاز مردم همانی است که آقای خوئی فرموده. گفتم آقا ارتکاز یعنی وقتی به او بگویی می گوید همین را می گویم. شما الآن برو در بازار بگو تو که می فروشی وقتی که فسخ می کند، اینطور است؟ ارتکازت این است؟ می گوید اصلا اولین بار این را از تو می شنوم. لذا اصلا کلام شما آقای خوئی! ناتمام است.
از این گذشته، خب چرا باطل باشد؟ اطلاقات المومنون عند شروطهم می گیرد دیگر. مگر این که باز همان حرفهایی که لفظ خیار حیوان خلاف شرع است که امضاء ندارد آقای خوئی؟! به عنوانش گیر می دهید؟
لذا این توجیهی که ایشان فرموده نه تنها که اصل کبرایش ناتمام است، در مقام، صغری هم ندارد.
هذا تمام الکلام در بحث مسقط اول.
مسقط دوم این است که تبری از عیوب بجوید.
تبری از عیوب دو قسم است. یکی عیوب موجوده و یکی عیوبی که متجدد می شود.
خب عیوبی که متجدد می شود، چطور خیار عیب دارد؟
قبلا گذشت که اگر قبل القبض در مبیع عیبی بیاید، خیار عیب دارد یا در زمان خیار، اگر عیبی پیدا شود، اینها همه می شود عیوب متجدده بعد از عقد.
اما تبری از عیوب موجوده، چه تفصیلا و چه اجمالا، موجب می شود که خیار ساقط بشود، هم ارش و هم رد. چرا؟ به خاطر این که اطلاق عقد، اقتضای سلامت می کند و خیار عیب دارد. ولی وقتی که ذکر می کند و تبری می کند، اصلا دیگر ما دلیلی نداریم.
یکی هم صحیحه زراره.
و للکلام تتمة ان شاء الله دوشنبه.
و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین و لعنة الله علی اعدائهم اجمعین.