الخیارات جلسه ۷۵ خیار الشرط سه‌شنبه ۱۵ بهمن ۹۸

کلام در این بود که اگر کسی  بیع الخیار کرد و خیار داشت مسقطات این خیار چه هست؟ این بیع الخیار چه هست؟چطور می شود که خیارش ساقط بشود؟

کلیپ صوتی

فایل صوتی جلسه

متن

دانلود متن جلسه

بسم الله الرحمن الرحیم

سه شنبه15/11/98 (جلسه75)

کلام در این بود که اگر کسی  بیع الخیار کرد و خیار داشت مسقطات این خیار چه هست؟ این بیع الخیار چه هست؟چطور می شود که خیارش ساقط بشود؟ 1-  به اسقاط، می گوید اسقاط کردم.2- به انقضاء زمان خیار، این خیارش تا یکسال بوده است و پول را نیاورد؛ خیارش ساقط شد، زمانش گذشت.تصرف چطور؟ ما قبل از آن که به تصرف برسیم دو تا نکته را که از دیروز باقی مانده عرض بکنم و بعد وارد تصرف بشویم.یک نکته این بود که مرحوم شیخ می فرماید: اگر این آقا خانه اش را به أربع آلاف دنانیر(چهار هزار دینار) فروخته است و تا یکسال هم برای خودش حق فسخ قرار داده است، دو ساعت یا یک روز مانده بود به این که زمان انقضاء خیار بیاید،یک کیسه پول به هوای اینکه این دنانیر است،آورد و به مشتری داد و معامله را فسخ کرد، انکشف بعد از زمان انقضاء خیار که این ها درهم بوده است و به اشتباه آن را به جای دینار داده است؛ خب اینجا آیا این معامله فسخ شده یا الان می تواند فسخ بکند؟شیخ می فرماید: نه، این معامله لازم شده است چرا؟ چون آن وقتی که فسخ کرده است خیار نداشته است و خیارش مشروط به إن جاء بالثمن بوده است و این ثمن را نیاورده است، این یک چیز دیگری را آورده است، می گوید حواسم نبوده است؛ خب نبوده است(فرقی نمی کند) حتی اصلا مشتری می تواند  یک کاری بکندکه بایع نتواند ثمن را بیاورد. یک ملکی خریده و 30 ملیارد قیمتش بوده است و به 10 ملیارد فروخته است و گفته است که 48 ساعت حق فسخ داشته باشم تا برود رئیس جمهور را ببیند و چند نفر دیگر را ببیند که تعطیل بکند تا بانک تعطیل بشود و حساب ها بسته باشد که این نتواند پول را بیاورد؛ این الان خیارش تمام شده است چرا؟ چون إن جاء بالثمن؛ این که ثمن را نیاورد ، لذا کسی که می خواهد بیع الخیار انجام بدهد اگر بخواهد گرفتار این جهات نشود باید بگوید که در صورتی که امکان داشته باشد که ثمن را بیاورم و اگر امکان نداشته باشد امکان دارد که بعد بیاورم ولی اگر إن جاء بالثمن گفت خب اینجا الان اشتباهی آورده است ولی شیخ اعظم می فرماید که خب اشتباه هم باشد بالاخره ثمن را نیاوردی.

حالا اگر دینار آورد منتهی دینار معیب آورد، ثمن دینار سالن بوده است ولی این وقتی که تحویل داد دینار معیب آورد، دیناری که مغشوش است و آلیاژ های دیگری است؛ اینجا حق فسخ دارد یا ندارد؟ شیخ می فرماید که اگر دینار معیوب بیاورد حق فسخ دارد منتهی- و له استبداله – وقتی که فسخ کرد ؛ مشتری میتواند بگوید که این دینار های خراب را بگیر و دینار سالم بده. خب جناب شیخ چرا در آن جایی که ثمن را آورده و بعد فهمیده است که از جنس دیگری است، ثمن دینار بوده است و این درهم آورده است چرا اگر فهمید درهم آورده است اینجا فسخش باطل بوده و معامله اش لازم می شود و حق خیار نداشته است ولی در معیب حق دارد؟

خب ما بایستی حساب بکنیم تارهً ثمن ، ثمن کلی است، کلی فی الذمه است، به 10 هزار دینار، خب 10 هزار دینار ظاهرش این است که 10 هزار دینار صحیح و غیر معیب، اگر 10 هزار دینار فروخت و این را خرید و بعد این حق فسخ داشت خب الان که معیب آورده است اینجا درست است چرا؟ چون گفته است که خود این پول را بیاورم یا بدلش را بیاورم. یک وقت است که شرط می کند که همانی که به تو داده ام(درست است که ثمن کلی بوده است) ولی عین  همان پولی که به تو داده ام را باید بیاوری؛اگر این باشد که و إن جئت بنفس ما دفعت إلیه، آن را  که  به تو دفع کرده ام را بیاوری تو خیار داری؛ خب این معیب هم مثل غیر جنس می شود، او را نیاورده است و یک چیز دیگر را آورده است. اگر إن جئت بالثمن گفته باشد؛ خب این هم مصداق کلی است . ولی اگر یک جایی ثمن، ثمن شخصی بود و گفت إن جئتُ بالثمن و اگر من ثمن را آوردم و ثمن، ثمن صحیح بوده است – آن ثمن که معییب شده اشکال ندارد- ولی اگر دینار دیگری معیب آورده است خب این ثمن معیب آورده است ، چرا باید حق فسخ داشته باشد؟

شاگرد:..

استاد: نه ،اشکال ندارد.آن شرط است که اگر سالم بود می تواند برگرداند و استبدال بکند ولی مصداقش هست.

شاگرد:.

استاد:به شرط آن که آن دینار سالم باشد. إن جئت بالثمن، تو خیار داری به شرط این که ثمن سالم باشد حالا این دینار سالم نبوده است؛ او می تواند عوض بکند.

پس جناب شیخ اگر این آقا  معیب آورد، شما می فرمایید که حق فسخ دارد و له استبداله،این برای چه حق فسخ دارد؟عین را نیاورده است، إن جئت همان ثمن را گفته است؛ این همان ثمن نیست. مگر اینکه بگوید: إن جئت بالثمن أو ببدله( ثمن را بیاوری یا بدلش را بیاوری) آن حق با شما است، بدل را که آورد حق فسخ دارد منتهی وقتی که فسخ کرد او می تواند قبول نکند و برگرداند و عین ثمن را بگیرد. پس این فرمایش شیخ ک در صورتی که ثمن را آورده و بعد انکشف معیب بوده است؛ این را باید تفصیل داده شود. اگر آن چه که در ذهن برخی از عزیران است این باشد که او گفته است من این را به 100 هزار تومان یا به 100 دینار فروختم به شرط اینکه اگر تو بخواهی فسخ بکنی، همان 100 دیناری که به تو دادم یا مصداق سالم 100 دینار را بیاوری؛ آن جا هم همینطور است که در واقع آن جا هم همینطور تصریح بکند و این معیب آورده باشد؛ حق فسخ ندارد چون مصداق آن شرط نیست.

یک نکته ی دیگری که در کلام شیخ است که قبل تصرف باید گفته شود. یسقط  هذا الخیار بإسقاطه بعد العقد علی الوجه الثانی من الوجهین الأولین، اگر یادتان باشد در بیع الخیار شیخ پنج وجه تصویر کرد: 1- اگر پول را بیاورد خیار داشته باشد.2-  خیارش مطلق است و منتهی خیار مقارن با رد ثمن.3- با خود این رد قصد فسخ بکند. 4- انفساخ باشد.5- اقاله باشد.

اینجا مرحوم سید یزدی به شیخ اعظم اشکال کرده است که جناب شیخ چرا شما می فرمایید: علی الوجه الثانی من الوجهین الأوّلین بل علی الوجه الأوّل؟ چرا بر وجه ثالث ممکن نباشد؟چرا بر وجه رابع ممکن نباشد؟ چرا بر وجه خامس ممکن نباشد؟ برای چه این دو وجه را شما استثنا کردید؟ چه خصوصیتی دارد؟بنابر وجه  ثالث چه اشکالی دارد که اسقاط بکند؟

بنابر وجه رابع و خامس ممکن است گفته شود که آن جا اصلا خیار نیست، آنجا را برای چه ذکر نکرده است؟ اگر کسی بگوید که جناب سید چرا فرموده است که علی الوجه الأوّل و الثانی، وجه ثالث هم خیار است؟جواب می دهیم که آن وجه ثالث را قبلا گفتیم که حقیقتاً داخل وجه اول است منتهی در وجه اول فسخش قولی است و در وجه ثالث فعلی است لذا شیخ وجه ثالث را منکر نیست.

اما وجه خامس و رابع ، چون آن جا اصلا خیار نیست، شرط خیار نکرده است، گفته است که اگر پول را آوردم عقد فسخ بشود یا اقاله بکنیم. آن  را سید جواب می دهد و میفرماید این وجه رابع و خامس درست است که خیار نیست و اسقاط خیار معنا ندارد ولی اسقاط حق شرط که می تواند. اگر کسی گفت که من این کتاب مکاسب را به 10 هزار تومان به شما فروختم به شرط اینکه یک جفت جوراب مرا بشوری و پاره شده است و آن را وصله بزنی؛ خب حق شرطش را اسقاط می کند. بله (سید می فرماید)به عنوان إسقاط خیار نمی شود چون خیاری نیست ولی خب حق شرطش را چرا نتواند اسقاط بکند؟ لذا باید بفرماید:و یسقط هذا الخیار بإسقاطه بعد العقدِ علی جمیع الوجوه. درست است که در وجه رابع و خامس خیار نیست ولی حق شرطش را می تواند إسقاط بکند. این مطالبی بود که قبل از تصرف از دیروز استدراک شد که عرض نکرده بودیم.

شاگرد:آن قسم سومش اسقاط بعد از مستقر شدن خیار است . قسم سوم همان لحظه ای که خیار می آید ؛ همان لحظه هم خیار فسخ می شود لذا فاصله ای نیست که شخص بتواند خیارش را اسقاط بکند. لذا مرحوم شیخ اینچنین گفته است.

استاد:این که شما می فرمایید این یک اشکالی است که مرحوم سید بحرالعلوم به مرحوم محقق اردبیلی کرده است . خب اگر اینطوری باشد باید آن جاهم بفرماید که: و یسقط هذا الخیار بإسقاطه بعد الرد الثمن(بعد العقد نباید بگوید) چون در وجه اول هم تا رد ثمن نکند خیار هنوز نیست و خیار کی می آید؟موقع رد ثمن. حال آن که می آید که شیخ این را قبول ندارد. این اشکالی است که سید بحرالعلوم کرده است و مرحوم صاحب جواهر سه اشکال به  سید بحر العلوم کرده است و شیخ اعظم هم کلام محقق اردبیلی هم اشکال سید بحرالعلوم و هم سه تا جواب صاحب جواهر ، همه را اشکال کرده است.

پس بنابراین این حرف درست است منتهی نه به عنوان خیار بلکه به عنوان حق شرط.

اما تصرف: یکی از مسقطات تصرف است . در تصرف می فرماید که اگر در ثمن معین تصرف بکند، آنجایی که  ثمن شخصی بوده است، معین خارجی بوده است، اگر شرط رد عین کرده یا شرط کرده رد عین را مطلقا، ولی گفتیم که اطلاق حمل بر رد نفس عین می شود؛ خب اینجا می فرماید که قطعا ساقط می شود چرا؟ چون وقتی در این ثمن تصرف کرد دیگر نمی تواند آن را بیاورد، إن جاء بالثمن محال است. ممکن است شما بگویید که چه کسی گفته است که در تصرف ثمن عین از بین می رود؟ ممکن است در تصرف ثمن عین از بین نرود ،مثل اینکه پول ها را شسته یا درهم و دینار نبوده و مثلا خانه را به گوسفند فروخته است. میفرماید: بخاطر روایت . روایتی که در باب چهارم از ابواب الخیار حیوان که آن روایت را خواندیم، این است: الشرط فی الحیوان ثلاثه أیام للمشتری اشترط أم لم یشترط فإن أحدث المشتری فی ما اشتری حدثاً فذلک رضاً منه . خب اطلاق این روایت؛ که کسی که تصرف بکند مسقط است. مرحوم محقق اردبیلی به این اشکال کرده است و فرموده است که اصلا کسی که خانه اش را به بیع الخیار می فروشد دیوانه که نشده است، این به پولش احتیاج دارد و وقتی به پولش احتیاج دارد قطعا تصرف می کند و اصلا اگر تصرف نکند لغو می شود.

شاگرد:…

استاد:همین را شارع امضاء کرده است . غیر از این اصلا آن روایت موثقه که این بود که: من احتیاج به این پول دارم و می خواهم خانه ام را بفروشم، روایتی که در باب هشت، موثقه اسحاق بن عمار: رجلٌ مسلم احتاجَ إلی بیع داره فجاء إلی أخیه قال أبیعک داری، خب وقتی که می گوید احتیاج به بیع دار خود دارم؛این خودش معنایش این است که می خواهم در پول تصرف بکنم. پس یعنی جه که تصرف در ثمن مسقط است؟پس بیع الخیار لغو می شود، هم لغو می شود  وهم خلاف موثقه اسحاق بن عمار است. این اشکالی است که مرحوم محقق اردبیلی به این قول(کسی که بگوید تصرف در ثمن مسقط است )کرده است.

مرحوم سید بحر العلوم اشکال کرده است و گفته است که جناب محقق اردبیلی اشکال شما درست نیست چرا درست نیست؟ چون إسقاط خیار کی مسقط است؟ وقتی که خیار باشد ، وقتی که خیار نیست إسقاط معنا ندارد و خیار کی می آید؟ إن ردّ بالثمن و تا رد نکند خیاری نیست لذا آن تصرفاتی که قبلا کرده است که احتیاج داشته است و به قول شما لغو می شد؛ آن تصرفات ، تصرفاتی بوده است که در زمان خیار نبوده است، تصرف در زمان خیار مسقط است نه تصرف در غیر زمان خیار. شما اگر نقض می کنید باید تصرف بعد از آن که ثمن را آورده و خیار دارد را نقض بکنید.

صاحب جواهر به سید بحر العلوم اشکال کرده است. سه تا اشکال کرده است: اشکال اولی این است که اگر شما بگویید خیار بعد از رد حاصل می شود؛ این غرری می شو چرا؟ چون چه می داند که کی رد می کند، این زمان خیار غرری می شود.اولا این که این غرری می شود. ثانیاً مرحوم شیخ الطائفه فرموده است که ملک بعد از انقضاء خیار می آید یعنی در زمانی که خیار است ملکیت نمی آید. به شیخ اشکال کرده اند و گفته اند این حرفتان درست نیست چرا؟ چون در بیع الخیار ملکیت هست و حال آن که خیار هم منقضی نشده است. خب جناب سید بحر العلوم اگر شما بگویید که خیار حین رد ثمن می آید ؛ خب این اشکالی که به شیخ کرده اند وارد نمی شود چرا؟ چون دلیل اینکه ملکیت در زمان قبل از رد می آید چه هست؟ آن روایت که می فرماید غله برای که هست؟ فرمودند : برای مشتری. خب اگر ملکیت  بعد از انقضاء خیار می آید چطور غله مشتری است؟ غله تابع دار است، خب اگر دار را مالک نشده است غله را مالک نمی شود. این اشکال در صورتی درست است که در واقع ما بگوییم که خیار قبل از رد می آید و الّا اگر بگوییم که خیار بعد از رد می آید که این اشکال نقض به شیخ الطائفه وارد نیست چون شیخ الطائفه می فرماید خیار نیست و ملکیت آمده است.

پس تا اینجا اشکال محقق اردبیلی و جواب اشکال سید بحر العلوم به اشکال محقق اردبیلی و ایراد های مرحوم صاحب جواهر به مرحوم سید بحر العلوم. خب این ها قبلاً بحثش شده است اما اینکه مرحوم مقدس اردبیلی فرمود که تصرف در اینجا قرینه است و الا لغو می شود، مراد از این تصرف یعنی کلی،یعنی طوری تصرف بکند که نه می تواند عینش را بدهد نه بدلش را. چون در بیع الخیار قرینه است: إن جاء بالثمن أو بدل ثمن؛ مراد ازاین تصرف یعنی اینکه بدلش را هم نتواند بدهد، نتواند جایگزین بکند( این اولاً). ثانیاً جناب  مقدس اردبیلی به قول مرحوم آقای خویی چه کسی گفته است؟ممکن است در بیع الخیار ثمن پول نباشد. ممکن است بگویید برا چه میفروشد؟ مثل این که این آقا کتاب مکاسب لازم دارد و رسائلش را به مکاسب می فروشد  و می خواهد چهار ماه درس برود و بعد از آن کتاب مکاسبش را پس بگیرد. همیشه اینطور نیست که ثمن پول باشد و احتیاج به پول داشته باشد.

اما اشکال سید بحر العلوم هم درست نیست چرا؟ یک جوابی شیخ داده است و جواب شیخ این است که این آقا چون میتواند رد بکند و برایش امکان رد هست؛ امکان رد برای إسقاط کافی است. چرا می تواند؟ چون هر زمانی می تواند ثمن را بیاورد. به این جواب شیخ دوتا اشکال شده است: یک اشکال این است که اینطور نیست که هر زمان بتواند ثمن را بیاورد، ممکن است نتواند ثمن را بیاورد، پول ندارد یا ممکن است برای آوردن ثمن زمان قرار داده باشد مثل اینکه گفته باشد از برج بهمن به بعد می آورم؛ اینطور نیست که همیشه در اختیارش باشد. و ثانیاً مجرد امکان اینکه می تواند سببش را ایجاد بکند،برای اسقاط خیار کافی نیست چرا؟ کسی بگویدکه خیار آن عبایی که می خواهم از بازار بخرم را اسقاط کردم. می گوید کدام عبا؟ می گوید هنوز نخریدم و امکان دارد که هر لحظه دلم بخواهد بخرم. قبول می کنید که کسی که قبل از آن که معامله کند آن خیاری که در معامله می خواهد بخرد را اسقاط بکند؟ کسی قبول می کند؟ پس مجرد اینکه طرف قدرت بر حدوث خیار  داشته باشد و سبب خیار در اختیارش باشد؛ این برای اسقاط کافی نیست.

جواب حق این است که اسقاط ما لم یجب که عقلاً محال نیست. انسان می تواند الان خیار خرید عبای بعد از سی سال را اسقاط بکند. دلیل بر اینکه اسقاط ما لم یجب باطل است؛ اجماع است و اجماع ما نحن فیه را شامل نمی شود لذا اگر کسی بگوید که قبل از آن که این رد ثمن بکند، این تصرف مسقط نیست و اسقاط ما لم یجب می شود؛ جواب حق این است که اسقاط ما لم یجب هیچ محذوری ندارد و ما نحن فیه را شامل نمی شود.

و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین و لعنة الله علی أعدائهم أجمعین.

 

 

برچسب ها

اطلاعیه و مکان دروس

قابل توجه طلاب محترم

با اتمام رسالة فی التقیه از روز دوشنبه 8 اسفند ماه 1401 بعض مسائل مستحدثه تدریس خواهد شد

 

 

اطلاعیه و مکان دروس

مکان و زمان دروس استاد

اصول: ساعت 8 الی 9

فقه: ساعت 9 الی 10

مسجد سلماسی واقع در محله یخچال قاضی و خیابان سلماسی

قبلی
بعدی