یکشنبه:۱۸/۱۱/۹۴
تقدیرسوم درکلامات مرحوم صدر:(بنابرمسلک اعتبارونظریه مشهور)
اشکال:
نکته اولی:انشاءیعنی ایجادمعنی بلفظ ولذاوضع یعنی ایجادملازمه واختصاص بلفظ.
نکته دوم:هنگامیکه گفته میشود«وضعت»بقصدایجادمعنی،وضع تحقق پیدامیکند.
نکته سوم:هنگامیکه لفظی درمعنی استعمال میشودبغرض تحقق وضع،این محال است چراکه دراستعمال لفظ فانی درمعنامیشودووقتی میخواهیم وضع کنیم بایدلفظ نگاه شودمستقلاتابتوان ایجادکرد.واین لازمه اش جمع بین لحاظ آلی واستقلالی است.
جواب مرحوم صدرازاین اشکال:
مقدمه:
دونوع استعمال وجوددارد:
نوع اول:لفظ رادرمعنااستعمال میکنیم.دراین استعمال لفظ،لحاظش آلیست.
نوع دوم:بعدازاین که این استعمال اول محقق شد،استعمال میکنیم همان استعمال اول راودراستعمال دوم نظرغیرآلی خواهدشدواین استعمال«انشاء»خواهدبود.
تذکر:
استعمال اول رادربعضی ازتقریرات فرموده است انشاءنیست ولی دربعضی تقریرات مثل عبدالساترمیگوید:لاانشاءولااخباربل کلمه افرادیه.
ذی المقدمه:
یک قسم ازاستعمالات ،استعمال لفظ درمعنااست ویک استعمال این استعمال است بغرض ایجادوضع.
نتیجه:
درآن استعمال اولی لحاظ آلی است ودراستعمال دوم لحاظ استقلالیست لذاجمع بین لحاظین نخواهدبود.
نقدوتحلیل فرمایش مرحوم شهیدصدر:
این مطلب قابل فهم نیست که یک استعمال داشته باشیم ویک استعمال این استعمال!
البته تقریبی برای فرمایش مرحوم صدرمیتوان درست کردکه مستفادازفرمایشات محقق عراقی است،که به بیان مااین چنین است:
مقدمه اولی:
واضع تصمیم میگردکه طبیعی لفظ رابرای طبیعی معناوضع کند.یعنی تصورمیکندطبیعی لفظ وطبیعی معنی راوبعدمیخواهدوضع کند.
مقدمه دوم:
شخص واضع به دنبال وسیله میگرددتاتصمیم خودرابه مرحله ابرازبرساندوبرای این منظوربه دونحومیتواندبیان کند:
اول:وضع کند.
دوم:استعمال کند.
مقدمه سوم:
درمانحن فیه دوغرض وجوددارد:
غرض قریب:استعمال لفظ درمعنی که لحاظ آلی درآن است. که سبب است برای غرض نهایی.
غرض بعید:آنچه که تصوربالاستقلال شده وغرض نهایی واضع است،این است که میخواهدطبیعی لفظ رابرای طبیعی معنی وضع کندکه این مسبب ازغرض اولی است.
نتیجه:
باتوجه به مقدمات فوق نگاه آلی داشتن به لفظ هنگام وضع جمع بین لحاظین نیست،چراکه آنچه واضع میخواهدآلیانگاه بکند،سبب ایجادوضع است وآنچه که میخواهدوضع کندومسبب است درآن لحاظ استقلالی است.
وان شیت قلت:
اگرمقصوداین است که بایددرسبب هم بایدلفظ استقلالا لحاظ شوداین موردقبول نیست.واگرمقصوداین است که کسی که بخواهدوضع راانشاءکندقطعابایدلفظ رالحاظ کند،خواهیم گفت واضع قبل ازاستعمال طبیعی لفظ ومعنی رالحاظ کردوبعدلفظی رافانیابه غرض ایجاد،بیان کرده است.
اشکال مرحوم اغاضیاءبه این تقریب:
فرض این است که واضع قراراست ایجادعلقه وضعیه بین طبیعی لفظ وطبیعی معنی کندوحال آنکه وقتی استعمال صورت میگیرد،شخص لفظ رادرشخص معنی استعمال میکندووضع شخص لفظ برای شخص معنی است ونمیتواندبرای طبیعی ایجادشود.
جواب استادبه فرمایش آغاضیاء:
اولا:بالنقض:
اگرقرارباشداشکال واردباشددروضع باتصریح هم وارداست چراکه میگویید«وضعت لفظ زید»این هم وقتی موجودشودشخص میشود.
اگربگوییدطبیعی رامیخواهدوضع کنددرمانحن فیه هم همین مطلب رابگویید.
ثانیا:
وقتی استعمال میشود،چه کسی گفته شخص لفظ استعمال میشود؟بلکه طبیعی لفظ برای معنی استعمال می شودچراکه لفظی که موجودمیشودشخص است ولی بعدازاستعمال شخص میشودنه قبل استعمال.
ان شیت قلت:
گاهی کسی اراده میکندشخص لفظ رااستعمال بکندوگاهی اراده کرده است طبیعی رااستعمال کند.بله!بعدازاستعمال ازباب اینکه کلی لایوجدالابوجودفرد،فردش موجودمیشود.
تقدیرچهارم:(وضع تعیینی تخصیص لفظ به معنی است که نظریه مرحوم آخونداست):
وضع تعیینی دومصداق دارد:
اول:مصداق انشایی:اینکه میگوید«وضع کردم لفظ احمدرابرای این فرزند»
دوم:مصداق حقیقی:اینکه میگویداحمدرابده ببوسم.
دلیل:
وضع تعیینی یعنی تخصیص لفظ برای معنی ووقتی میگوید«وضعت»یعنی فردانشای راایجادمیکندووقتی میگویداحمدرابده ببوسم،اختصاص تکوینادرست میشودووضع بالاستعمال مصداق حقیقی وضع تعیینی است.
درادامه میفرماید:
شایدمقصودآخوندهم همین باشدچراکه آخوندوضع رابه اختصاص معنی کردبخاطراینکه اگرتخصیص معنی میکردوضع تعینی راشامل نمیشد.
اشکال مرحوم صدربه آخوند:
همان ااشکالی که آغاضیاءدرصورت قبلی بیان کردرادراین فرض بیان کرده است.
میفرماید:
درست است که بااستعمال اختصاص ایجادمیشودولی اختصاص شخص ایجادمیشودنه طبیعی آن .
استاد:
همان جوابی که به آغاضیاءدرصورت قبل دادیم اینجاهم به مرحوم صدرمیگوییم.