متن اصول ، جلسه ۳۶۷ ، شنبه ، ۲۱ مهر ۹۷

بسم الله الرحمن الرحیم

شنبه ۹۷/۷/۲۱ (جلسه ۳۶۷)

 

کلام در این بود که ثمره امر به شی مقتضی نهی از ضد خاص هست یا نه؟ اینی که مرحوم ا خوند فرمود این ضد اگر منهی عنه باشد، و عبادت باشد باطل است چون نهی در عبادت مقتضی فساد ا ست.

اگر کسی ساعت سه بعداز ظهر وارد مسجد شد ،مسجد نجس بود، نماز نخوانده بود، ازاله را رها کند ، نماز بخواند بنابر اینکه  امر به شی مقتضی نهی از ضد است این نماز باطل است.

اما اگر گفتیم امر به شی مقتضی نهی از ضد نیست، آخوند فرموداین نماز صحیح است.

دو تا اعتراض رییسی به این ثمره شده بود که یک اعتراض این بود که درست است که امر به شی مقتضی نهی از ضد نیست ولی این عبادت مزاحم ، این نهی ندارد ،اما امر هم ندارد، این فرد ساعت سه امر هم ندارد ،و عبادت امر میخواد .

خب این جوابش ،اشکالات همه تمام شد. اعتراض دوم، اعتراضی است که محقق خویی و محقق نایینی کردند که فرمودند: چه بگیم امر به شی مقتضی نهی از ضد هست چه بگیم مقتضی نهی از ضد نیست ، این عبادت مزاحم صحیح ا ست لذا این ثمره غلط است .

این اعتراض درست نقطه مقابل اعتراض قبلی است. اعتراض قبلی این بود که چه بگیم امر به شی مقتضی نهی از ضد هست چه بگیم امر به شی مقتضی نهی از ضد نیست این عبادت قطعا باطل است چون امر ندارد این مستشکل و این معترض می فرماید چه بگیم امر به شی مقتضی نهی از ضدهست ، چه بگیم  امر به شی مقتضی نهی از ضد نیست این عبادت صحیح است و این نهی منشأ فساد نمی شود.

این اعتراض بود.

مطلبی که امروز عرض می کنیم یکی تقریب کلام محقق  خویی است

مطلب دوم ایرادی است که ما به محقق خویی عرض کردیم که کلامی که اینجا فرمودی متحافت است با انچه که دربحث اجتماع امر ونهی فرمودی.

مطلب سوم ا شکالی است که محقق صدر به محقق خویی کرده

مطلب چهارم : عرضی که ما به محقق صدر کردیم که کلام شما متحافت است با آنچه در اجتماع امر ونهی فرمودی.

مطلب پنجم : بیان حق در مقام و ا ینکه اشکال محقق خویی وارد ا ست یا نیست و چی باید گفت.

اما مطلب اول که بیان محقق خویی در تقریب این اشکال دارد این است که می فرماید سرّ اینکه نهی نفسی مبطل عبادت و موجب فساد عبادت است چون نهی نفسی ناشی شده از منقصت و مفسده در متعلق، و شی ای که منقصت و مفسده دارد ، این نمی تواند مصداق عبادت واقع شود ، قصد قربت در او معتبر نیست وملاک هم ندارد.

اما نهی غیری منشأَش مفسده و منقصت در متعلق نیست. نهی غیری در واقع به خاطر ترک یک محبوب مولا این نهی شده، و گرنه این فرد برآن محبوبیتی که قبل از عمل دارد، قبل از این نهی داشت،آن محبوبیت بعد از آن نهی هم هست. خب این فعل فی حد نفسه محبوب مولاست ،قصد قربت می شود کرد، ملاک هم که دارد مصلحت هم که دارد برا چی فاسد باشد؟

این مطلب ا ول بیانی که محقق خویی در تقریب ا شکال کردند.

مطلب دوم این است که ماعرض کردیم اقای خویی! شما دراینجا می فرمایید نهی غیری موجب فساد نیست، مبطل عبادت نیست. در اجتماع امر و نهی فرمودی بحث اجتماع امر ونهی عام ا ست سواء کانا نفسیین او غیریین او تعیینیین او عینیین اوکفایین او تخییرین یا احدهما نفسی و الاخر غیری همه اینها را یک کاسه کردی فرمودی، اجتماع امر  و نهی محال است.و  د راونجا فرمودی همانطور که نهی نفسی موجب فساد  است نهی غیری هم موجب فساد است، همانطوری که نهی نفسی با امر جمع نمی شود ،نهی غیری هم با امر جمع نمی شود چون تعارض و استحاله احکام در خودش که نیست به نظر محقق خویی احکام ،امر  اعتباری  است . امر اعتباری یعنی فرض،خب فرض محال که محال نیست ، ا نسان می تواند فرض کند نماز واجب است، فرض وجوب کند ،در همان لحظه فرض حرمت یا عدم وجوب کند. اینایی که گفتن اعتباریات هم نمی شود اینا معناش این است که آن حقیقت اعتبار را متوجه نشدند. اعتبار یعنی فرض، خب فرض محال هم که محال نیست. بچه های تو گهواره هم.. لذا می بینی یک ذره خاک می ذارند میگن این شکر … باز رو همان نوشته زرده تخم مرغ، میگه پسرجان ! شکر است یا زرده تخم مرغ؟ میگه حالا ما داریم بازی می کنیم، کلمه فرض رو نمی تواندتلفظ کند یعنی زیر سه سالش است،میگه بازی می کنیم.

امور اعتباری معنا ندارد که محال است و محال نیست لذا استحاله به فرمایش ایشان یا باید برگردد به مبدأ یا برگردد به منتها.چون وقتی شارع می فرماید نماز واجب است خب عرض کردیم این وجوب کاشف از مصلحتی در نماز است اگر همین نمازی که واجب است بفرماید حرام است خب معناش این ا ست که هم مفسده دارد ،هم مصلحت دارد. شی ءواحد در زمان واحد هم مفسده غالبه ملزمه داشته باشد هم مصلحت غالبه ملزمه داشته باشداین محال است، چون مصلحت ومفسده امر تکوینی وحقیقی است . پس این جور در نمیاد.

این در مبدأ. در منتها هم همین طور ا ست.میگیم این نماز را واجب کردی ؟ بله.خب جناب شارع! غرضت از این وجوب چیه؟ این است که این عبد بیاره. حرام هم کردی؟ بله. غرضت از حرام چیه؟ این است که عبد ترک بکند. میگه خلاصه مانفهمیدیم تو دلت می خواد عبد بیاره یا دلت می خوادعبد ترک کند نه عبد می تواند هم بیاره هم ترک کند، نه هم تو می توانی دلت بخواد هم بیاره هم دلت بخواد ترک کند این را میگویند تعارض واستحاله در مبدأ و منتها.

حالا اگر یک نهی، نهی غیری بود. خود شما فرمودی درست است که این نهی غیری منشأش مفسده و منقصت در فعل و در مبدأ نیست بلکه ترکش به خاطر یک فعل دیگری است مثل معنای حرفی است ولی درمنتها خلاصه این ضد نهی غیری دارد؟ بله.خب غرض شما از نهی غیری چیه؟ این است عبد نیاره. در عین حال هم امر داره؟ بله. غرض شما از امر چیه؟ اینکه بیاره. خب نمی تواند مولا،یا میگه عبد این فرد را می توانی بیاری یا نباید بیاری، هم می توانی بیاری ، این ترخیص داری در تطبیق که آن طبیعت را بر آن فرد ساعت سه تطبیق کنی ، ساعت سه نماز بخوانی، هم نمی توانی بیاری، این جور در نمیاد.

لذا فقط شما در اینجا مبدأ را نگاه کردی ،در بحث اجتماع امر و نهی به منتها هم توجه فرمودی. این دو تا کلام متحافت است. یا باید قلمی در اینجا بکشی یا باید قلمی در آنجا بکشی. چون اگر این طوری که شما اینجا می فرمایید : یعنی جواز اجتماع امر نفسی و نهی غیری. اونجا تصریح فرمودی که نه، امکان ندارد، و ملاکش هم ذکر فرمودی.

مطلب سوم اشکالی است که محقق صدر در مقام، به محقق خویی کرده ،اقای صدر ا شکالش این  است که این که شما می فرمایید این فعل ضد ، این بر محبوبیت خودش باقی است ، منقصت ومفسده ندارد مقصود از این محبوبیت چیه؟ ملاک ا ست.یعنی ملاک دارد؟ اولا شما قبول کردی ما راهی به کشف ملاکات نداریم. راه ما به کشف ملاکات منحصر است در امر.حالا لو فرض که ملاک دارد، ولی ملاک به تنها که به درد نمی خورد، چون عبادت قصد قربت می خواد اگر این فعل را مولا قصد قربت را در او ، ملاک دارد ولی مبغوض مولاست. ملاکی که مبغوض مولاست ،عبد چه جور می تواند بگه من این را به خاطر خدا میارم؟؟ وقتی که اضافه به خداوند با مبغوضیتش جمع نمی شود.

اگر مقصود شما از این محبوبیت ملاک نیست بلکه یعنی بر محبوبیت باقی است لذا قصد قربت می تواند بکند، محبوب مولاست.

اشکال کرده که چه جور ممکنه اقای خویی! نهی غیری موجب مبغوضیت می شود در عین حال که منهی عنه است این باز محبوب مولا هم هست لازم میاد در آن واحد، هم مبغوض مولا و هم محبوب مولاباشد. و نمی شود ،اجتماع حب و بغض در شیء واحد محال است . شی من حیث المجموع…

بله حب و بغض حیثی … ولی من حیث المجموع یا این فعل و دوست دارد یا این فعل و بغض دارد، هم بغض دارد هم حب دارد جور در نمیاد. این مطلب سوم،اشکالی که محقق صدر درمانحن فیه به محقق خویی کرده.

مطلب چهارم باز مطلبی است که باز تحافتی ست که محقق صدر در همین مطلب در مقام و دراجتماع امر و نهی فرموده . که در اجتماع امر ونهی یک مطلبی فرموده خلاف اینجا صد درصد.

در اجتماع امر ونهی فرموده مبغوض بما هو مبغوض می تواند قصد قربت درش بشود یا نمی شود؟

فرموده تاره بدیل ، بدیل مبغوض نیست. ا گر مبغوض ، بدیلش یعنی ترکش و عدمش مبغوض نباشد نه، این نمی شود قصد قربت بشود، امکان ندارد.

ش…

ا. هر چه هست ، خلاصه مبغوض نفسی و مبغوض غیری، فرق نمی کند، این فعل و دوست ندارد منتها در مبغوض غیری به خاطر این است که مفسده ای در خودش نیست به خاطر ترک دیگری است ولی در مبغوض نفسی خودش منقصت ومفسده دارد.

اما اگر مبغوض،بدیل وعدمش اشدّ مبغوضا باشد. این جا می شود یا نه؟ قطعا می شود. شاهدش هم صلات در دار غصبی در حال خروج است. کسی که در حال خروج نماز می خواند این حرکت خروجیه مبغوض مولاست قطعا. غصب ا ست. در عین حال نماز می خواند می گه اشکال ندارد چون اگر نماز نخواند اشدّ مبغوضا است. گاهی مواقع عاقل امر می کند به اقلّ مفسدة ، اقلّ مبغوضا. اصلا عقل هم همین است. همین که در روایت می فرماید : عاقل کسی نیست که شر و از خیر تشخیص دهد ،چون خیر را از شر ، دیوانه ها هم تشخیص میدهند. عاقل کسی است که بین الشرین را تشخیص دهد. اقل شرا را تشخیص دهد. مگر مولا امیر المومنین (ع) وقتی که به ناموسش جسارت می شد مبغوض نبود براش؟ یک لات بیابانی بی سر و پا به خودش اجازه نمی دهد به ناموسش چپ نگاه کند ،معدن غیرت  ،مرد غیرتمند اول دنیا اجازه می دهد به ناموسش جسارت کنند؟ این مبغوض مولا نبوده؟ هر کی بگه نبوده واقعا ولد الزنا ست. ولی در عین حال به خاطر وظیفه ای که خدا به دوشش گذاشته بود صبر و تحمل کرد.

پس در ما نحن فیه اشکال ندارد که اشدّ مبغوضا را انسان ترک کند و مبغوض را بیاره . اقای صدر! اینی که شما اینجا میگی مبغوض نمی تواند ملاک قصد قربت باشد خب اونجا فرمودی می شود. سرّش هم این ا ست که حقیقت قصد قربت، یعنی شارع مقدس به فعل ارضا باشد از ترک. خب الان اگر بپرسی من میخوام از دار غصبی خارج بشوم خدایا! یک راه این است که در عین حال که خارج بشوم شراب هم بخورم، یک راه این است که ملّق بزنم، یک راه هم این است که ذکر بگم.میگه خب ذکر بگی بهتره.

فعل و لو ذکر گفتنش هم حرام سجده رفتنش هم مصداق حرام باشد، ولی این اخفّ محذورا است و اخفّ مبغوضا است لذا در آنجا خلاف اینجا را فرمودی . و فرمودی نه، مبغوض می توان بهش قصد قربت بشود و عبادتا صحیح باشد اتیانش.

مطلب پنجم که اولین بار است عرض می کنم چون تا قبل از این نظرما این نبود و فک کنم کسی نفرموده نه در کتب نه در افواه، حالا من ندیدم. اون این است که : اقای خویی! شما یا قائل میشوی امر به شی مقتضی نهی ا ز ضد هست مطلقا ، یا قائل می شوی امر به شی مقتضی نهی ا ز ضد است در فرض اتیان به واجب اهمّ .یعنی شما اگر وارد مسجد شدی ، دیدی مسجد نجس است این صلاتی که می خوانی منهی عنهاست ، نهی ش مطلق است؟ یعنی چه این اتیان کند ازاله را، اهم را بیاره، چه اهم را نیاره، این منهی عنه است در این فرض قطعا این عبادت باطل است چون نهی یعنی ترک کن . خب وقتی شارع میگه ترک کن و لو در همین ظرف ،بگه من میخوام این را به قصد قربت بیارم. میگه قصد قربت لبّش این است که فعل ، ارضا نسبت به ترک باشد. حالا شارع در همین جا فرموده ترک کن. محبوب است ، مبغوض است ،منقصت دارد، اصلا همه اینها حرف های بافتنی است. اصلا این طور نیست که همیشه فعلی که انسان میاره محبوب باشد، فعلی که ترک می کند مبغوض باشد اصلا ربطی به اینا ندارد.

خیلی هستند محبوبشان را ترک می کنند، با اینکه خیلی شوق دارند به خاطر یک مصلحت دیگری که هیچ محبتی هم به او ندارد.

مهم ا ین است که آیا این ضد عبادی منهی عنه مولاست حتی در ظرف ترک اهم به هر نحوی اش یا نه؟ اگر هست دیگه اقای خویی دیگه فکرش و نکن، و همچنین اقای صدر دیگه فکرش ونکن ، چون منهی عنه ا ست.

چون فرق است بین نهی ومبغوضیت ، درست است ممکنه یک فعلی فی حد نفسه مبغوض عنه باشد ولی منهی عنه نباشد، حرکت خروجی در دار غصبی مبغوض مولا هست ولی منهی عنه نیست. اگر نهی دارد ، خب دارد. نمی توانی بگی فعلی که شارع ترکش را خواسته ، غرضش ترک عبد است بگی من این را به خاطر خدا میارم. اگر بگی نه، ما که قائل شدیم به  اینکه امر به شی مقتضی نهی از ضد خاص است مطلقا قائل نمی شویم، میگیم امر به شی مقتضی نهی از ضدخاص است در ظرف اتیان به اهم، یعنی اگر تو میخوای تو مسجد ازاله کنی ، در ظرف ازاله این صلات منهی عنه ا ست ، ترک کن. اما اگر نمی خوای ازاله کنی من نهی ندارم.

خب این اگر باشد ، این خروج  از موضوع است . چون بحث در این است که ا گر کسی گفت امر به شی مقتضی نهی از ضد است ، ضد عبادی منهی عنه آیا این صحیح است یا نه؟ خب در این فرض میگی نهی ندارد،خب نهی ندارد که اصلا محل بحث نیست.

خب تا اینجا مهم نیست . تا اینجا در فرمایشات محقق خویی ودیگران هست .ولی اینها خوب چیز نکردند

آن نکته ای که من عرض می کنم این است که حالا چی بگیم؟ بگیم امر به شی مقتضی نهی از ضد هست مطلقا یا نیست ؟ یا نه، فقط در ظرف ا تیان اهم ّ مقتضی است؟

عرض ما این است که یا باید قائل شویم که امر به شی مقتضی نهی ا ز ضد نیست که هیچی. اگر کسی قائل شد که امر به شی مقتضی نهی از ضد است این قطعا باید قائل شود که امر به شی مقتضی نهی از ضد است مطلقا. چون اگر بگه مطلقا نیست یعنی این ضد عبادی در ظرف اتیان به اهمّ منهی عنه است جعل نهی برای ضد عبادی در ظرف اتیان اهمّ که لغو است چون اگر آقا بخواد اهمّ را اتیان کند قطعا در این ظرف نمی تواند نماز بخواند. چون ا گر بتواند نماز بخواند که می شود اجتماع ضدّین . خب پس نهی برا چی جعل کند؟ برا فعلی که مقدور نیست؟ معنا ندارد.

پس قطعا اگر قائل بشویم که امر به شی مقتضی نهی از ضد است قطعا باید قائل بشویم به صورت مطلق، چون اگر بگیم در ظرف اتیان اهم، معناش این ا ست که بگیم صلات ، منهی عنه است ،  اگر بخوای ازاله کنی ،خب اگر بخوای ازاله کنی که نمی تواند نماز بخواند.

مثل این است که بگی اگر صبح ساعت هشت خواب ماندی، تا نه خواب ماندی حتما باید درس را شرکت کنی. میگیم  اگر من ساعت هشت خوابم و خوابم ماندم تا نه، در ظرف خواب ، امر به این که در درس شرکت بکن یعنی چه؟

امر به غیر مقدور است.

ش. قبل ا ز اتیان داره بهش امر می کند.

ا. اشکال ندارد. و لودر ظرف اتیان. ترتب نیست . نهی ا ست . در ظرف  است . خب وقتی من میخوام اتیان بکنم که این نهی معنا ندارد، چون من اگر اتیان بکنم که این و نمی توانم، مثل این می ماند اقایانی که می خواید نماز بخوانید ، نماز بخوانید ! خب کسی که بخواد نماز بخواند که امر نمیخواد. چون امر برای این ا ست که داعویت ایجاد کند ، نهی برا این است که داعویت ایجاد کند

ش….

ا. ربطی به مقدمه موصله ندارد. هر چی که هست. ما که الان ..کلام مااین است که ایا قائل به اینکه امر به شی مقتضی نهی از ضداست ایا می تواند قائل شود به صحت عبادت یا نمی تواند؟

اینو ما باز کردیم لبّ اینکه ما به صحت قائل شود ، نباید در آن حالت نهی داشته باشد. نهی نداشته باشد یعنی باید نهی ش مقید باشد، خب نهی مقیّد محال است. حالا هر چه هست. ما کار نداریم. نهی مقید محال است.

پس اگر کسی گفت امر به شی مقتضی نهی ا ز ضد است اگر نهی را قائل شود باید قطعا مطلق قائل شود. یا مطلقا بگه نیست کما اینکه ما گفتیم مطلقا امر به شی مقتضی نهی از ضد نیست.

اما اگر کسی قائل شد امر به شی مقتضی نهی از ضد است این جور در نمیاد به اینکه نهی ش را مقید کند، نهی مقیدجوردر نمیاد با اون ملاک نهی چون نهی نباید قبیح و لغو باشد، داعویت داشته باشد، در  اینجا این نهی می شودغیر عقلایی.

ش. طلب ترکش الان  است انجام آن واجب…مثل واجب معلق

ا. در همان ظرف است . واجب معلق هم همین طور است اگر بگه واجب را در ظرف خودش میاری ،از الان وقت واجب است . میگه حالا از وقتش میارم معنا نداردکه الان بر تو واجب است. هر تکلیفی که قید بخورد به طوری که لغو بشود، این معقول نیست، مشروطش ، معلقش، منجزش،مطلقش، هر چی باشد معقول نیست. مگر اینکه کسی باشدغیر حکیم هم نه ،یک کسی باشد واقعا دیوانه باشد ، عقل نداشته باشد نفهمد چه جورتکلیف می کند و گرنه آدم عاقل که بفهمد تکلیف و غرض چیه این جور در نمیاد.

فتلخص مما ذکرناه  این اعتراض وارداست اشکالی که محقق خویی کرده نا تمام است ، کلامی هم که اقای صدر بیان کرده نا تمام است، در صلات در دار غصبی در حال خروج هم همین طوراست، نهی ندارد. نهی با مبغوضیت فرق می کند. بله مبغوض می تواند مصداق عبادت باشد. چیزی که مفسده داردمی تواند مصداق عبادت باشد، اما چیزی که نهی داردمحال است مصداق عبادت باشد.

ش. طبق مبنای شما که امر ونهی می تواند جمع شود در شی واحد، اونجا امر دارد نهی هم دارد…

ا. این که عرض کردم این نکته ای که عرض کردم جدید است به خاطر همین است ، ما عرض نمی کنیم امر و نهی با هم جمع می شوند . ما الان هم عرض می کنیم کسی که وارد دار غصبی بشود ، صلات در دار غصبی صحیح است ، توی خونه نشسته نماز می خواند، اشکال ندارد. ولی صلات در دار غصبی چون اون صلات منهی عنه نیست، نه اینکه هم منهی عنه است هم ماموربه است .چیزی که منهی عنه است این ماموربه و عبادت باشداین مگر احول العینین باشدیا اول ما خلق الله ش گیر کرده باشد!! و گرنه این اصلا قابل تفوّه نیست. تا چه رسد به اینکه شوخی کند یا جدی بگه.

از اینجا روشن شد که این اصلا ربطی به تعبدی هم ندارد ، توصلی ش هم باطل است اگر کسی وارد مسجد شد، دید این مسجد نجس است ازاله را ترک کرد، میتی را دفن کرد، اون هم باطل است باید میت را در بیاره، دو دفعه دفن کند چون درست ا ست که در توصلیات احتیاج به قصد قربت نداریم ولی ملاک که میخوایم .

خب وقتی این امر ندارد راهی به کشف ملاک نداریم. حالا این مثالی که من زدم که مثلا اگر یک میتی را در آن زمان دفن کرد، دفنش باطل است بگی یعنی چه؟ دو مرتبه در بیاره دو باره دفن کند؟ نه، مقصود این است که حالا این مثال ممکنه کسی بگه مثل شستن لباس نجس با آب غصبی است ولو امر ندارد ولی از خارج میگن این ملاک دارد.

ش. در تعبدیات لازم و ملزوم را می توانیم قبول کنیم ولی در توصلیات دو چیز جدا از هم اند

ا. باشد، خلاصه این دفن … مثل دفن در زمین غصبی، چرا باطل است؟

ش. چرا دفن و مثال می زنید؟ لباس شستن و مثال بزنید.

ا.اون هم همین طور.

ش. لباس شستن در زمین غصبی پاک می شود.

ا. با آب غصبی هم پاک می شود. او مثل … ما که ملاک را از خارج می دانیم.

ش..

ا. مگر دفن میت توصلی نیست؟ معلومه باید مثال و به نفع خودم بزنم چون اگر مثال به ضرر خودم بزنم که عاقل نیستم!!!

توصلی یعنی چی؟ توصلی قصد قربت نمی خواد. دفن میت را همه گفتند توصلی است. در عین حال میگن در دار غصبی دفنش باطل است. چون ملاک ندارد، ما چه می دانیم ملاک دارد؟؟

این در ما نحن فیه نسبت به این ثمره که این ثمره درست است و فرمایشات قوم در مقام وجهی ندارد.

یک راه دیگه عرض کردیم در مقام باقی مانده، برای تصحیح عبادت ضد منهی عنه، اون راه هم امر ترتبی است که میگیم این فعلی که ضدّ است ،مزاحم است ، وارد مسجد شدی دیدی مسجد نجس است در همین وقتی که گفتی که بابا مسجد نجس است اگر ما تطهیر کنیم ، زلزله هم آمد، نماز آیات هم فوری است ، ازاله هم فوری است، فرمودن می شود نماز آیات خواند و لو ازاله اهمّ باشد ، یا می شود ازاله کرد و لو صلات آیات اهمّ باشد به خاطر اینکه این مهم امر ترتبی دارد لذا حتی اگر بگیم عبادت غیر از ملاک امر هم میخواد مع ذلک این ممکن نیست یعنی ممکنه صلات آیات را بیاره به قصد امر صلات آیات ترتبا، آخوند از قول کاشف الغطاء وبقیه نقل می کند که آنها قائل به ترتب شدند بعد آخوند فرمود که ترتب اصلا غیر معقول است مثل این است که کسی بگه الان چهار بعد از نصف شب است . میگه حالا می گفتی نه است نه و ربع است ساعتها جلو و عقب  می رود دیگران اشکال کردند به …ولی دیگه به این نتیجه رسیدند که دیگه امروز کسی منکر ترتب نیست ، اصلا معنا ندارد و ترتب معقول است ولی ما نظرما این شده که حق با آخوند است و ترتب معقول نیست اصلا. ان شاء اله تامل و مراجعه کنید .

بحث فردا تقریب کلمات آخوند در بحث ترتب در کفایه است.

بحث پس فردا اشکالات محقق نایینی بر آخوند است.

و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *