متن اصول، جلسه ۶۷۲ ، شنبه ۷ فروردین ۱۴۰۰

 شنبه ۷/۱/۱۴۰۰

جلسه ۶۷۲

بسم الله الرحمن الرحیم

وصلی الله علی محمد وآله الطاهرین واللعن الدائم علی أعدائهم أجمعین من الآن إلی قیام یوم الدین

اللهم کن لولیّک الحجّه بن الحسن صلواتک علیه وعلی آبائه فی هذه الساعه وفی کلّ ساعه ولیّا وحافظا وقائدا وناصرا ودلیلا وعینا حتی تسکنه أرضک طوعا وتمتّعه فیها طویلا.

اللهم العن أوّل ظالم ظلم حقّ محمّد وآل محمّد وآخر تابع له علی ذلک اللهم العن العصابه التی جاهدت الحسین وشایعت وبایعت وتابعت علی قتله اللهم العنهم جمیعا.

السلام علیک یا أبا عبد الله وعلی الارواح التی حلت بفنائک علیک منی سلام الله أبدا ما بقیت وبقی اللیل والنهار ولا جعله الله آخر العهد منّی لزیارتکم، السلام علی الحسین وعلی علیّ بن الحسین وعلی أولاد الحسین وعلی أصحاب الحسین.

اللهم خصّ أنت أوّل ظالم باللعن منی وابدء به أولا ثم العن الثانیَ والثالث والرابع اللهم العن یزید خامسا والعن عبید الله بن زیاد وبن مرجانه وعمر بن سعد وشمرا وآل أبی سفیان وآل زیاد وآل مروان إلی یوم القیامه.

***********************************************************

کلام در مقدمات حکمت بود. مرحوم آخوند فرمود: بعد از آن که گفتیم اسم جنس وضع شده برای ماهیت مبهمه مهمله و هیچ عمومی در موضوع له اخذ نشده، چنانچه بخواهد از کلام اطلاق استفاده شود باید مقدمات حکمت ثابت شود.

آقای بروجردی ره یک کلامی دارد که اگر ما گفتیم استعمال اسم جنس در مقید مجاز است، استعمال مطلق در مقید مجاز است دیگر احتیاج به مقدمات حکمت نداریم و خود اصاله الحقیقه اثبات می کند که این لفظ در مطلق استعمال شده و مقید مراد نیست.

یک نکته ای که اینجا ما باید عرض کنیم این است که آقای بروجردی ره اگر ما گفتیم استعمال مطلق در مقید، یعنی استعمال مطلق اسم جنس در مقید مجاز است و شما فرمودید که با اصاله الحقیقه اطلاق اثبات می شود و احتیاجی به مقدمات حکمت ندارد…. حال مجازیت دو جور ممکن است یکی اینکه بگوییم اسم جنس وضع شده برای طبیعت به شرط سریان در همه افراد، خب اگر بخواهد این در مقید استعمال شود باید این اسم جنس را در ذات طبیعت استعمال کند و قید «به شرط سریان در همه افراد» را الغاء کند زیرا طبیعت به شرط سریان در همه افراد با بعض افراد جمع نمی شود یا این طبیعت به شرط سریان در همه افراد را مجازاً در بعضی از افراد استعمال کند یعنی اصلا قید نیاورد. بنابر احتمال اول در واقع تعدد دال و مدلول است. خوب دقت کنید. وقتی مولی گفت: «اکرم العالم العادل»، اگر ما گفتیم عالم برای طبیعت به شرط سریان وضع شده خب وقتی می فرماید:«اکرم العالم العادل»، باید قید به شرط سریان را الغاء کنیم یعنی لفظی که وضع شده برای عالم به شرط سریان را در طبیعت و ذات عالم استعمال کنیم. خب این مجاز می شود زیرا در این صورت ما لفظی را که برای مقید وضع شده است را استعمال کرده ایم در بدون قید؛ ولی از این مجازیت، عالم عادل بدست نمی آید لذا قید عادل را می آوریم تا به تعدد دال و مدلول عالم عادل را بدست آوریم. این که این مجاز می شود از باب این نیست که از عالم، عالم عادل اراده شده باشد بلکه از عالم ذات عالم و طبیعی عالم اراده شده است. علت اینکه مجاز می شود این است که بنابر این قول عالم وضع شده برای عالم به شرط سریان در تمام افراد و ما شرطش را انداخته ایم.

اما بنابر احتمال دوم خود عالم را در عالم عادل استعمال می کنیم. یعنی خود آن را در افراد عادل استعمال می کنیم و از باب تعدد دال و مدلول نیست بلکه تمام این مراد استعمالی از خود آن لفظ عالم اراده شده است.

بنابر این جناب آقای بروجردی شما می فرمایید: ما احتیاجی به مقدمات حکمت نداریم و به اصاله الحقیقه احراز می شود. خب اینکه شما می فرمایید: «ما احتیاجی به مقدمات حکمت نداریم و به اصاله الحقیقه احراز می شود»، مگر خود اصاله الحقیقه  مقدمات حکمت نمی خواهد؟! اصاله الحقیقه  نیز نیاز به مقدمات حکمت دارد زیرا تا شما نگویید مولی در مقام بیان است و چون قیدی بر استعمال مجازی نیاورده، ظاهر این است که در معنای حقیقی استعمال کرده است. خب اگر شما این را نیاورید چطور می توانید اصاله الحقیقه را بدست آورید!؟ اگر کسی در مقام بیان نباشد ودر مقام اهمال باشد خب شاید معنای مجازی را اراده کرده باشد. اصاله الحقیقه یک اصل تعبدیِ در نزد عقلاء، بدین معنی که هر کلامی که از متکلم صادر شود، اصل این است که در معنای حقیقی استعمال شده ولو اینکه او در مقام اهمال و اجمال باشد؛ خب این حرف که درست نیست زیرا این اصل عقلائی در صورتی هست که متکلم در مقام بیان باشد. اگر متکلم در مقام بیان نباشد دیگر شما نمی توانید بگویید اصل این است که این لفظ در معنای حقیقی استعمال شده است لذا این فرمایش آقای بروجردی ره که می فرماید: «اذا شک فی الاطلاق فعلی القول بکون التقیید مجازاً کما نسب الی المشهور یحرز الإطلاق بأصاله الحقیقه. و أما على القول بعدم المجازیه، کما هو الحق، فلا بدّ لإحرازه من دلیل آخر، و قد ذکروا لإثباته دلیلا سموه بقاعده الحکمه» را ما نمی فهمیم که ایشان چه چیزی می خواهد بفرماید. اگر قرار است بنابر اصاله الحقیقه، بنابر قول این که استعمال اسم جنس و این لفظ مطلق، در مقید مجاز باشد در این صورت به اصاله الحقیقه احراز می شود، خب اصاله الحقیقه نیز احتیاج به مقدمات حکمت دارد و باید مولی در مقام بیان باشد و باید قیدی ذکر نکرده باشد و الا اگر مولی در مقام اهمال و اجمال باشد، در سیره عقلاء چه کسی گفته است که اصل، حقیقت می باشد!؟ لذا  باز احتیاج به مقدمات داریم بلکه ما عرض کردیم که حتی اگر کسی گفت که خود این لفظ اسم جنس وضع شده برای ماهیت به شرط سریان مثل الفاظ عموم، باز احتیاج به مقدمات حکمت دارد. ما در بحث عمومات در دوره گذشته عرض کرده بودیم که عموم احتیاج به مقدمات حکمت دارد و فقط اینکه مولی در مقام بیان هست را نمی خواهد اما در این دوره عرض کردیم که مولی در مقام بیان هست را نیز می خواهد زیرا اگر بگوید اکرم کل عالم بعد بگوید مقصود من از این خطاب، همه علماء عدول بوده است و من مجازا عالم را عالم عادل استعمال کرده بودم یا کل را از باب مجاز در اسناد و مجاز سکاکی اصولیین را تمام علماء دانسته ام، خب اگر مقام بیان نباشد و در مقام اهمال و اجمال باشد چه کسی گفته است که عموم منعقد می شود مخصوصاً با این نکته ای که در جواب آقای بروجردی عرض کردیم من در صحت این کلام، جازم تر شدم. چه بسا ممکن است که در اکرم کل عالم، عالم را در عالم عادل استعمال کرده باشد مجازاً. می گویید: قرینه نیاورده. جواب می دهیم: وقتی قرینه می خواهد که مولی در مقام بیان باشد، اگر در مقام اجمال و اهمال باشد… می گویید: اصل این است که در مقام بیان می باشد. جواب می دهیم: اصل این است که در مقام بیان می باشد همین است که در باب مطلق می گوییم، چه فرقی می کند. بعضی از رفقا یک مطلبی نقل کرده بودن که احتیاجی به اینکه اصل این است که مولی در مقام بیان می باشد نداریم زیرا یقین داریم که مولی در مقام بیان است. خب این یعنی چه که یقین داریم که مولی در مقام بیان است و شک نداریم، این همین اصل عقلی است دیگر. این مما یضحک به الثکلی است. علی أیّ حالٍ این مهم نیست، آنچه مهم است و ما آن را عرض می کنیم این است که چه اصاله الحقیقه و چه اصاله العموم و چه انعقاد اطلاق، نیاز به مقدمات حکمت دارند. من نمی دانم چه سری و چه نکته ای دارد که مرحوم آخوند و بقیه فقط مقدمات حکمت را در باب اطلاق آورده اند و این چه وجهی دارد که آقای بروجردی ره بفرماید: بنابر این که استعمال مطلق در مقید مجاز باشد ما نیازی به مقدمات حکمت نداریم و خود اصاله الحقیقه احراز اطلاق می کند. خب این نکته اول که ما مقدمات حکمت را در تمام این موارد لازم داریم.

مرحوم آخوند می فرماید که مقدمات حکمت سه چیز می باشد. یکی اینکه مولی در مقام بیان باشد. دوم اینکه قیدی نیاورده باشد و سوم اینکه قدر متیقن در مقام تخاطب نباشد. اینجا دو نکته در توضیح فرمایش مرحوم صاحب الکفایه لازم است که توضیح داده شود. یکی اینکه مراد از این سه مقدمه چیست؟ نکته دوم این است که چرا با تمامیت این مقدمات ثلاث، اطلاق منعقد می شود و سر این مطلب چیست؟

اما نکته اولی: مولی در مقام بیان است. بیان در دو جا در کلمات اصولیین اطلاق و استعمال شده است. یکی در تاخیر بیان از وقت حاجت. یکی مولی در مقام بیان است. تفسیری که مرحوم آخوند از این «مولی در مقام بیان است» کرده با تفسیری که امثال آقای بروجردی ره کرده اند، با هم فرق می کند. تفسیری که آخوند ره نموده این است که مراد از اینکه مولی در مقام بیان است این نمی باشد که مولی در مقام بیان مراد جدی خود است بلکه مراد این است که مولی در مقام بیان مراد استعمالی و مراد تفهیمی خود است. هر کلامی وقتی از متکلم ذی شعور عاقل صادر می شود، غیر از دلالت تصوری که دلالت وضعیه هست، دو دلالت تصدیقی دارد، یکی دلالت تصدیقیه اولی یا مراد تفهیمیه یا دلالت استعمالی و یکی هم دلالت ثانیه یا مراد جدی یا دلالت جدیه.

اما مراد استعمالی یا اراده تصدیقیه اولی یعنی مولی وقتی می فرماید «جئنی بماء» با این خطاب چه چیزی را می خواهد به عبد تفهیم نماید. این جئنی بماء را در چه چیزی استعمال کرده است یا به عبارت ساده تر مراد از مراد استعمالی یعنی مولی «چی گفت؟». حال آخوند ره می فرماید: مولی نسبت به این «چی گفت» در مقام بیان است. خب اینکه مولی در مقام بیان «چه گفت» هست یعنی چه؟ یعنی مولی هر چه را که می خواهد تفهیم کند، در مقام بیانش است که تمام خصوصیات و شرایط آن را بیان بفرماید. خب این یعنی چه؟ اینکه مولی در مقام بیان جئنی بماء هست یعنی چه؟ یعنی هر آن چه را که می خواهد بفرماید، تمام خصوصیات و شرایط حکم و موضوع و متعلق را می خواهد بیان بفرماید. خب این درست است اما در مقام بیان چه چیزی هست؟ این جا باید یک جمله اضافه کنیم و آن این است که در مقام بیان آن چیزی هست که ظاهر این خطاب است؛ یعنی این خطاب اگر بدون قرینه صادر شود چه ظهوری دارد، مولی در مقام بیان تمام خصوصیات و شرایط آن است. ممکن است شما بفرمایید که با این حرفی که شما گفتید ـ وقتی در مقام بیان نباشد دیگر ظهور منعقد نمی شود ـ دور رخ می دهد زیرا وقتی ظهور منعقد می شود که در مقام بیان باشد و از طرف شما می فرمایید مولی در مقام بیان آن چیزی هست که این کلام ظاهر در آن است. می گوییم: توضیح این مطلب این است که اگر این کلام از کسی صادر شود که قطع داریم در مقام بیان خصوصیات و شرایط و قیودش هست چه ظهوری دارد، این که اصل این است که در مقام بیان می باشد یعنی در مقام بیان آن معنی و آن ظهور اگری، و چون در مقام بیان است این ظهور اگری به ظهور فعلی تبدیل می شود.

در دوره گذشته ما عرض کردیم که کلام آقای خوئی ره یک مقداری تسامح دارد اما در این دوره عرض می کنیم که نه تنها تسامح ندارد بلکه معنای دقیق همان معنایی هست که ایشان فرموده است. اینکه می گوییم معنای دقیق، این کلمه دقیق را شاید در دوره قبل هم استعمال کرده باشم اما در دوره سابق کأنّه گفته بودم که کلمه ایشان یک تسامح دارد و معنای آن این است اما این دوره عرض می کنم که نه، تسامح ندارد زیرا آن چه مرحوم آخوند فرموده خام است. آخوند ره می فرماید: مقدمات حکمت این است که «کون المتکلم فی مقام بیان تمام المراد لا الاهمال و الاجمال». خب اینکه مراد مولی چه چیزی می باشد که او در مقام بیان تمام مرادش است، این در کلمات آخوند ره توضیح داده نداشته اگر چه واضح است که مراد ایشان چیست اما اگر کسی بخواهد خوب حلاجی کند باید فرمایش آقای خوئی ره را همراه با عرضی که ما کردیم بیان کند. پس مولی در مقام بیان مراد استعمالی خود است و می خواهد تمام خصوصیات و شرایط آن چه مراد استعمالی اش هست را بیان بفرماید. خب جناب آخوند ره ان قلت: عرض کردیم که ما دو مراد داریم یک مراد استعمالی، مثلا در جئنی بماء می گوییم مولی چه گفت؟ می گوییم: گفت آب بیاورد. بعد یک سوال دیگر مطرح می شود که آن مراد جدی است و آن این می باشد که آیا واقعاً آب می خواهد و من باید آب بیاورم یا نه بلکه می خواهد من را از اتاق بیرون کند؟ این می شود مراد جدی. عرض کردیم که نظر مرحوم آخوند نسبت به اینکه مولی در مقام بیان است غیر از آن چیزی هست که امثال آقای بروجردی بیان می فرمایند. مولی در مقام بیان است یعنی مراد استعمالی لذا می فرماید: اگر الآن فرمود اکرم العالم و بعد در خطاب منفصل بفرماید لا تکرم العالم الفاسق، این خطاب منفصل کشف نمی کند مولی در مقام بیان نبوده زیرا خاص منفصل مضر به مراد استعمالی نیست بلکه مضر به مراد جدی ست. اگر خاص منفصل آمد کشف نمی کند که مولی در مقام بیان مراد خود نبوده است. ان قلت: اگر مراد جدی مولی این نبوده بلکه مولی جدی عالم عادل بوده خب چه وجهی دارد که در مقام بیان این باشد و به چه دلیل مطلق بیان کرده است و به چه دلیل فرموده همه علماء را اکرام کن با اینکه مراد جدیش علماء عدول بوده است؟ ایشان می فرماید: به خاطر اینکه قاعده و قانون شود و در موارد شک حجب باشد. اگر مولی فرمود: اکرم العالم و در خطاب منفصل بفرماید: لا تکرم الفاسق. چنانچه نسبت به عالم مرتکب الصغیره شک کرد که فاسق هست یا فاسق نیست، آن خطاب اول که مولی آن را مطلق بیان فرموده به خاطر این است که حجت درست کند، قانون درست کند که چنانچه شک کردی به این عام تمسک کن. این عام حجت است یا علی العبد و المخاطب یا للعبد و المخاطب. اگر عبد ترک اکرام کرد آن وقت اکرم العالم حجت می شود بر علیه عبد که چرا ترک اکرام کردی و اگر عبد کرام کرد و فردای قیامت خداوند سبحان فرمود من اصلا فاسق را نمی خواستم اکرام کنی ولو مرتکب الصغیره را، در این صورت اکرم العالم حجت می شود به نفع مکلف و عبد و به این تمسک می کند. پس معلوم شد اینکه مولی در مقام بیان است یعنی در مقام بیان مراد استعمالی است و در مقام اهمال و اجمال نیست.

این را هم عرض کنم که در مقام بیان هست باز دو حیث و دو شق دارد یکی اینکه مولی وقتی فرمود احل الله البیع، لقلقه ی لسان نیست و مثل کسی که دکتر به گفته بگو «آخ» نیست. وقتی می گوید «آخ» این لفظ را در معنایی استعمال نکرده است. پس یکی این است که مولی در مقام بیان است بدین معنی که قصد تفهیم معنایی را دارد و لقلقه لسان نیست. خب مقصود آخوند ره از این که در مقام بیان باشد این حیث از در مقام بیان بودن نیست زیرا بنابر این حیث حتی اگر مولی در مقام بیان اهمال و اجمال هم باشد باز باید این احراز شود که مولی می خواهد یک چیزی را تفهیم کند و مجرد لقلقه لسان نیست و حال آن که آخوند ره این که مولی در مقام بیان باشد را در مقابل اهمال و اجمال قرار داده است. بله اگر اطلاق بخواهد منعقد شود متوقف بر این حیث از در مقام بیان بودن هست یعنی باید احراز شود که مولی در مقام بیان است و در مقام اهمال و اجمال نیست و اصل اولی هم همین است که هر کس می خواهد حرفی بزند، می خواهد معنایی را با این حرف زدن تفهیم کند اما همان طور که عرض کردیم مراد آخوند ره و کسانی که اینجا مقدمات حکمت را بحث کرده اند این نیست. به همین جهت در باب کذب، آقای خوئی ره و دیگران فرموده اند: «الکذب حرام، جدّه و هزله». خب این کذب هزل دو صورت دارد. یک صورت این است که وقتی مثلا زید به عمرو می گوید «صورتت خونی هست» و عمرو عکس العمل نشان می دهد و بعد دیگران به او می خندند، و زید می گوید: او را مسخره کردم. در این جا زید این «صورتت خونی هست» را در یک معنایی استعمال کرده و قصد اخبار داشته ولی داعی بر قصد اخبارش مسخره کردن است و این حرام می باشد اما یک وقت هست وقتی می گوید: «صورتت خونی هست»، این الفاظ را در معنایی اصلا استعمال نکرده مثل آخ مریض در پیش دکتر، در این صورت اصلا دروغ نگفته چرا که دروغ استعمال است. این نسبت به مقدمه اولی.

اما مقدمه ثانیه و اینکه قیدی در کلام ذکر نکرده باشد واضح است.

اما مقدمه سوم این است که قدر متقین در مقام تخاطب نباشد. انتفاء القدر المتیقن فی مقام التخاطب‏. توضیح این مطلب این می باشد که ما یک قدر متقین خارجی داریم و یک قدر متقین در مقام تخاطب داریم. قدر متقینِ در خارج مثل اینکه وقتی مولی فرمود: اکرم العالم، یقین داریم که اگر شارع فی مقام الثبوت و در مراد جدی اکرام عالمی را واجب کرده باشد قطعا عالم عادل را شامل می شود. یعنی اگر شارع اکرام عالم را جعل کرده باشد قطعا عالم عادل وجوب اکرام دارد. بله ممکن است اصلا هیچ وجوب اکرامی نباشد ولی اگر وجوب اکرام را برای عالم جعل کرده باشد عالم عادل قطعا جزء آن است حال یا بالخصوص وجوب اکرام برای او جعل شده است یا اینکه وجوب اکرام برای مطلق عالم جعل شده و در ضمن مطلق عالم ،عالم عادل هم هست.

اما یک قدر متقین در مقام تخاطب داریم و آن این است که وقتی مولی می فرماید: اکرم العالم العادل، این خطاب قطعا عالم عادل را شامل می شود. اگر راوی سوال کرد: «اصاب ثوبی بول هره» بعد امام علیه السلام بفرماید: «اغسله». در این جا این جواب امام علیه السلام مطلق است قطعا بول هره را شامل می شود. امکان ندارد شامل بول هره نشود و سایر ابوال را شامل شود. شمول این خطاب و دلالت این خطاب بر نجاست بول هره یقینی هست. مراد از قدر متقین در مقام این است، یعنی خطابی که از مولی صادر شده و مراد استعمالی مولی قطعا این فرد را می گیرد.

خب جناب آخوند ره چرا اگر قدر متقین در مقام تخاطب باشد مضر به اطلاق است؟ ایشان می فرماید: مولی در مقام بیان است یعنی مولی در مقام بیان مراد استعمالی خود است خب اگر مراد استعمالی او، همین بول هره باشد خب بیان فرموده است و موجب نقض غرض نمی شود اما اگر مراد استعمالی مطلق باشد مضر است و بیان نکرده ولی ممکن است مراد استعمالی مقید باشد. پس در ما نحن فیه قدر متقین در مقام تخاطب مضر است. بعد می فرماید: بله یک وقت هست مولی در مقام بیان این است که مرادش را بیان کند خب اینجا مرادش را بیان کرده و قدر متقین مرادش هست یقیناً اما یک وقت مولی در مقام بیان این است که تمام مرادش را بیان کند و بفرماید تمام مراد من این است. خب اگر مولی در مقام بیان این باشد که تمام مرادش را بیان کند در این صورت دیگر قدر متقین در مقام تخاطب بدرد نمی خورد زیرا قدر متقین در مقام تخاطب اثبات نمی کند که تمام مراد مولی این است.

پس دو مطلب را باید از هم تفکیک کرد، مولی در مقام بیان مرادش هست، مولی در مقام بیان تمام مرادش است. مولی در مقام بیان مرادش هست یعنی می خواهد مرادش را تفهیم کند خب مرادش را تفهیم کرده زیرا قطعاً این بول هره مرادش هست اما این اثبات نمی کند تمام مرادش، بول هره هست و بول غیر هره مراد نیست زیرا مولی در مقام بیان تمام مرادش نیست بله اگر یک جایی قرینه داشته باشیم که مولی در مقام بیان تمام مرادش هست در این صورت اثبات می شود که تمام مرادش بول هره است و بول غیر هره مرادش نیست. این توضیح نکته اولی و مقدمات حکمت. اما نکته ثانیه که چطور با تمامیت این مقدمات حکمت اطلاق منعقد می شود ان شاء الله فردا.

و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین   لعنه الله علی اعدائهم اجمعین

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *